فلسفه اسلامی و بهخصوص فلسفه متعالیه باورمند به مختار بودن انسان هستند. چراکه در این حکمت و در این فلسفه، انسان تحولآفرین است و منشأ تحول و دگرگونی است. خود آدمی براساس حکمت متعالیه در یک شدن مستمر و دائمی به سر میبرد و طبیعتاً جامعه و محیط پیرامونی انسان هم به همین صورت از انسان رنگ و بو میگیرد و از این حرکت و تحولی که انسان میآفریند، دچار تغییر و دگرگونی میشود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شریف لک زایی
عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
بحث جبر و اختیار یکی از مباحث بسیار مهمی است که در فلسفه اسلامی و حتی در بحث کلام اسلامی جایگاه بسیار والایی داشته و دارد. از این منظر اگر نگاه شود طبیعتا فلسفه اسلامی و بهخصوص فلسفه متعالیه باورمند به مختار بودن انسان هستند. چراکه در این حکمت و در این فلسفه، انسان تحولآفرین است و منشا تحول و دگرگونی است.
خود آدمی براساس حکمت متعالیه در یک شدن مستمر و دائمی به سر میبرد و طبیعتا جامعه و محیط پیرامونی انسان هم به همین صورت از انسان رنگ و بو میگیرد و از این حرکت و تحولی که انسان میآفریند، دچار تغییر و دگرگونی میشود. همین مساله، یعنی باور به عدم اختیار انسان و باور به اختیار انسان، موجب شده مکاتب مهمی در تمدن اسلامی ظهور کنند. ظهور این مکاتب اهمیت بحث جبر و اختیار را میرساند. اهمیت موضوع اختیار و جبر از این حیث است که غالب مکاتب و نحلههای کلامی و فلسفی اسلامی طبیعتا در پاسخ به آن سر برآوردهاند. این مکاتب و نحلهها به هر حال در جامعه و نظام سیاسی یا حکومتهایی که در طول تاریخ تمدن اسلامی بروز و ظهور داشتهاند، توانستهاند وجوه گوناگون این بحث مهم را صورتبندی کنند و بر آن تاثیرگذار باشند.
طبیعتاً در مراحلی از تاریخ تمدن اسلامی، جامعه چندپاره بوده است. با توجه به نوع نگاهی که به اختیار یا جبر حاکم بر انسان بوده، نگاهها در آن زمان متفاوت میشده و سبک زندگی خاصی را در حوزه عمومی و اجتماعی پدید میآورد. از همین روی فیلسوفان مسلمان در نحله های مختلف و مکاتب گوناگون بر فلسفه اختیار یا فلسفه جبر تاکید داشتهاند. و در این میانه نقش و تاثیر انسان مختار را در تحول و دگرگونی جامعه خود باز میشناختند.
شاید ضرورت حضور عنصر اختیار در زندگی آدمی بوده که بسیاری از آموزههای دینی ما را معنی میبخشد چون به هر حال در عدم وجود اختیار بسیاری از این آموزهها اساسا مفهومی نخواهند داشت. آموزههایی چون واجب و حرام، خیر و شر، حلال و حرام در شرایطی که شما اختیار را نمیپذیرید معنی و مفهومی نخواهند داشت. تکلیف بهعنوان یک اصل مهم در تمدن اسلامی، وقتی پذیرفته میشود که شما قادر باشید آنها را انجام دهید. بالطبع اگر فاقد اختیار و فاقد قدرت باشید انجام تکلیف امکانپذیر نخواهد بود. متفکران مسلمان در حوزه فلسفه و کلام کاملا به این نکته توجه داشتهاند که اگر عنصر اختیار درباره انسان پذیرفته نشود، آموزههای دینی امکان توجیه نخواهند داشت و اساسا دینورزی توجیهپذیر نیست. بنابراین ضرورت حضور عنصر اختیار در زندگی انسان و سبکی که برای حیات خودش برمیگزیند بسیار اهمیت دارد و موثر خواهد بود.
از همین رو است که نحلههای مختلفی به لحاظ کلامی در دنیای تمدن اسلامی شکل گرفته است. این نحلهها بعضا رودرروی هم قرار گرفتهاند. نحله معتزله یکی از اینهاست که استقلال محض انسان را مطرح میکند. آنها با توجه به مباحثی که مطرح میکنند معتقدند انسان کاملاً مختار است و میتواند در انجام اعمال خود از استقلال تامه و تمامی برخوردار شود. لذا براساس این دیدگاه انسان میتواند هر طور که بخواهد مطابق تواناییهای خودش به انجام اعمال مبادرت ورزد. آنها این استقلال محض را با مفهوم تفویض شرح میدهند. در کلام و فلسفه اسلامی انتقاداتی بر این دیدگاه وارد شده که در اینجا منظور نظر ما نیست. ولی به هرحال این استقلال محض انسان به چالش کشیده شده است.
از طرف دیگر اشاعره بهعنوان یکی از نحلههای رقیب دیدگاه اعتزالی، بحث وابستگی محض و مطلق انسان به خداوند را مطرح میکنند. طبیعتا اینها معتقدند در هستی هیچ موثری به جزء ذات مقدس حق تعالی وجود ندارد. این ذات هیچ شریکی در خلق و ایجاد ندارد. اشاعره میگویند انسان هر عملی که انجام میدهد و دست به هر عملی که میزند، به خاطر وابستگی محضش به قدرت خداوند است. طبیعتاً از این منظر، فارغ از این وابستگی امکان عمل برای انسان متصور نیست. این دیدگاه هم انتقادهای فراوانی را برانگیخت. بهویژه نگاه شیعی معتقد است نمیتوان پذیرفت که انسان موجودی صددرصد وابسته است.
نگاه سومی هم در حکمت اسلامی وجود دارد که به استقلال انسان با واسطه خداوند امتنان دارد. این دیدگاه موضعی مقابل هر دو نگاه اعتزالی و اشعری دارد و جبر و تفویض محض انسان را رد می کند. در این دیدگاه انسان برحسب تواناییهای خودش میتواند از امکان انجام و عدم انجام برخی اعمال برخوردار باشد. همچنین براساس این دیدگاه خدواند بر همه اشیا قادر است اما اشیا در پذیرش وجود متفاوتند. از این رو برخی از اشیا قبول وجود نمیکنند یعنی از وجود جوهر یا مرکب پدید نمیآید مگر بعد از وجود بسیط. بنابراین قدرت خداوند در غایت کمال است و بر ممکنات هم براساس درجه کمال و لیاقتشان افاضه وجود میکند و ممکنات هم به همین نسبت از اختیار برخوردارند.
منبع: روزنامه فرهیختگان، شنبه، 21 دی 1392.
گفتگویی شفاهی که به صورت یادداشت تنظیم و منتشر شد.