آزادي و اختيار در انديشه صدرالمتألهين
آزادي و اختيار از ديرگاه در شمار مفاهيم فاخر و فربه فلسفه سياسي بوده است و به نظر ميرسد، اين مفاهيم در حکمت متعاليه نيز داراي منزلت و جايگاه والايي است. اين توجه را هم ميتوان در آثار صدرالمتألهين و هم پيروان و مفسران آن حکمت جست. مقاله حاضر به مفهوم آزادي و اختيار انسان در حکمت متعاليه ميپردازد و پارهاي از زواياي اين موضوع را از منظر سياسي در اين حکمت برجسته ميسازد. از اين رو پرسش اصلي مقاله حاضر اين است که آزادي و اختيار در حکمت متعاليه داراي چه جايگاه و منزلتي است ؟ نگارنده نگاهي ايجابي به مسأله دارد و از باور به آزادي و اختيار در حکمت متعاليه دفاع و براي آن شواهدي از آثار صدرالدين محمد شيرازي، ارائه ميکند. افزون بر مطلب فوق، مراد از آزادي در اينجا، آزادي فلسفي است که با اختيار نسبتي معنادار مييابد و ساير آزاديها و به ويژه آزادي دروني و نيز اجزا و لايههاي اجتماعي و سياسي حيات فکري آدمي را مشروب ميسازد.
به طور خلاصه بايد گفت كه از نشانههاي اساسي حکمت متعاليه و حكمت سياسي متعاليه، باورمندي به آزادي انسان و مختار بودن آدمي است. در اين حکمت، انسان، تحولآفرين و منشأ تغييرات و دگرگونيها است. چنان که خود آدمي در يک شدن دائمي و مستمر ره ميپويد، جامعه و محيط پيراموني آدمي نيز به همان سان از انسان رنگ و بو ميگيرد و دچار تغييرات و دگرگونيهاي عظيم و همه جانبه ميشود. در فقدان آزادي و اختيار انسان، فلسفه و حکمتي شکل نخواهد گرفت.
به باور صدرالمتألهين، انسان، موجود مختاري است و آدمي چارهاي از اختيار و آزادي ندارد. به ديگر سخن، انسان به ناچار بايد مختار و آزاد باشد ؛ «ثم اعلم ان كل ما فى عالم الملك والملكوت له طباع خاص [... ] الّا الانسان فانّه مسخّر للاختيار، [... ] فالمختاريّة مطبوعةٌ فيه، اضطراريّةٌ له؛ بدان كه هرچه در عالم ملك و ملكوت است، داراى طبع ويژهاى است [.... ]به جز انسان، که در اختيار نيروى خويش است [...]؛ بنابراين مختاريّت در طبع انسان نهاده شده و اضطرارىِ وجود او گشته است.»
پرسش ديگر اين است که اختيار و آزادي در کجا و چه شرايطي بروز و ظهور مييابد ؟ طبيعي است که يکي از نخستين مواردي که ميبايست ثمره آزادي را چشيد، حيات جمعي انسانها است. آزادي و اختيار همچون تيغه دو دمي است که کارايي مختلفي ميتواند بيابد. در واقع نظام سياسي و نظام اجتماعي، آينه خواست و ميل و تربيت موجود در جامعه است. به اين معنا حتي حضور نظامهاي استبدادي در يک جامعه نيز به سبب بافت و لايههاي فکري و ذهني استبدادي موجود در جامعه است. همانگونه كه حضور آزادي در يك جامعه داراي معناي خاصي است.
بر اين اساس، هر اجتماعي، نظام سياسي متناسب خودش را دارا خواهد بود. از اين رو اگر هيأت حاکمهاي بخواهد برخلاف خواستهها و تمايلات و باورهاي مردم گام بردارد، عملاً وجود نخواهد داشت. بنابراين انسانها، خود تصميم ميگيرند که چگونه زيست نمايند.
صدرالمتألهين به صراحت معتقد است كه پذيرش ولايت اللَّه يا طاغوت، تابع خواست و اراده خود انسانها است و فقط صالحان به ولايت اللَّه گردن مىنهند. از همين پايگاه ارزشى است كه ايشان نيز همچون ساير فيلسوفان سياسى مسلمان، نظامهاى سياسى را به دو گروه فاضله و غيرفاضله تقسيم مىكند. نظام سياسى فاضله، در تمامى انواع و اقسام خود در پيوند با امت فاضله، مدينه فاضله، رياست فاضله و اجتماع فاضله شكل مىگيرد و همه اينها در تعاون با يكديگر به دنبال تحقق يك هدف و غايت، يعنى وصول به خير افضل و كمال نهايى هستند، در حالى كه نظام سياسي غيرفاضله اعم از جاهله، ظالمه، فاسقه و ... در پيوند با امت غيرفاضله، مدينه غيرفاضله، رياست غيرفاضله و اجتماع غيرفاضله شكل مىگيرد و همه اينها در تعاون با يكديگر به دنبال نيل به سعادتهاى پندارى و در واقع شرور هستند.
يکي از نکات فربه و برجسته انديشه صدرالمتألهين، پيوند دادن ميان آزادي و آزادانديشي و امنيت است. آزادي و امنيت در نگاه وي به گونهاي تنگاتنگ با يکديگر رابطه دارند و در غيبت يکي از آنها نميتوان به پرسشهاي عصر توجه کرده و براي مشکلات جامعه علاجسنجي نمود. حکيم حکمت متعاليه به درستي دريافته و تصريح کرده است که از جمله لوازم توليد دانش، تأمين امنيت اصحاب معرفت و قلم است تا بدون دغدغه و در کمال آسايش به کار علمي بپردازند و جامعه را از تنگناهاي جهل و ناآگاهي برهانند. آزادانديشي در جامعهاي ميسر است که فضاي امن و آرامي براي نخبگان و اصحاب تحقيق و پژوهش فراهم سازد تا آنان با خيال آسوده بتوانند گسترههاي معرفتي را درنوردند و جامعه را به سمت مطلوب ارتقا دهند.
بايد به اشاره يادآور شد که در فرايند تأسيس حکمت متعاليه و در پس آن حکمت سياسي متعاليه، شاهد اطلاق حقايقي جاودانه بر اوضاع و احوال و نيازهاي جديد در بخش خاصي از يک سنت اصيل و پويا هستيم که از طريق خلاقيتي تمام عيار انجام شده است. اين فرايند، به گفته سيد حسين نصر، موجات پيدايش مکتبي را فراهم آورد که هم جديد است و هم در تداوم سنت کهني قرار دارد که از آن نشأت گرفته است. حکمت متعاليه و حکمت سياسي متعاليه شاخه جديدي از درخت تناور انديشهورزي اسلامي است که به قصد آماده شدن براي پاسخگويي به نيازهاي فکري بخشي از جامعه اسلامي در برهه خاصي از زمان و دورهاي از تاريخ پديد آمد، که تا زمان ما تداوم يافته است. در واقع اکنون نوبت آن است تا با طرح و بسط حکمت سياسي متعاليه در امتداد سنت حکمت متعاليه، به نيازهاي فکري جامعه اسلامي به طور جديتر و عميقتري نگاه شود و فضاي خردورزي را رونقي افزون بخشد. به ديگر سخن، اکنون دوران بالندگي و رونق حکمت سياسي متعاليه آغاز گشته است.
شریف لک زایی