فوکو را میتوان یکی از معدود اندیشمندانی دانست که توانسته
ابعاد حقیقی و واقعی انقلاب اسلامی را درک کرده و در پی تبیین آنها برآید.
دیدگاه فوکو درباره انقلاب اسلامی نسبت به خیلی از تئوریهایی که درصدد
تحلیل آن هستند پیشروتر، منسجمتر و دقیقتر است. در کنار این معتقدم اگر
بخواهیم انقلاب اسلامی را جامعتر و عمیقتر تبیین کنیم نیازمند دستگاهی
فلسفی هستیم که آن همانا «حکمت متعالیه» است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایران و جهان بیروح
گفتگویی که در سالگرد تولد میشل فوکو، فیلسوف پست مدرن فرانسوی، منتشر شد.
گفتگویی که در سالگرد تولد میشل فوکو، فیلسوف پست مدرن فرانسوی، منتشر شد.
میشل فوکو فیلسوف پستمدرن فرانسوی است که اندیشه های وی بهویژه در حوزه علوم اجتماعی نیمه دوم قرن 20، سپهرهای جدیدی فراروی پژوهشگران گشوده و امکان تحلیل و تبیین مسائل متنوع اجتماعی را به آنها داده است. وی در هنگام وقوع انقلاب اسلامی دو بار در سال 1357 به ایران آمد. در این سفرها به شهرهای تهران٬ قم و آبادان رفت و با مردم هم صحبت شد که حاصل این مصاحبه ها و گفت وگوها را طی مقالاتی برای روزنامه معتبر «کوریه ره دلاسرا» در ایتالیا فرستاد. نظرات فوکو درخصوص انقلاب ایران جدای از تفکر و اعتقاد او نیست. به بیان دیگر، اعتقادات فوکو درخصوص انقلاب ایران ناشی از باورها و فلسفه ای است که او بدان تعلق دارد. نگاه فوکو به انقلاب ایران حاوی ویژگی های درخور توجهی است که شریف لک زایی، پژوهشگر انقلاب اسلامی در گفت گوی پیش رو به آنها پرداخته است.
***
میشل فوکویکی از مشهورترین فیلسوفان قرن 20 است که نظریاتی پیرامون انقلاب اسلامی ایران دارد، اهمیت آرای او درباره این پدیده چیست؟
بعد از اینکه انقلاب اسلامی اتفاق میافتد، تحولی هم در نظریات انقلاب روی میدهد. خیلی از اندیشمندان و صاحبنظران به این سمتوسو حرکت کردند که دیدگاههای خود را با توجه به تحقق انقلاب اسلامی تصحیح کنند. مواردی از این دست داریم که عمده اینها به سمت رویکرد فرهنگی، اقبال دارند. فوکو در گروه و جایگاه کسانی قرار میگیرد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارد آن را مطالعه میکند و از نزدیک به مشاهده آن میپردازد. به نظر او این انقلاب، انقلاب متمایزی نسبت به سایر انقلابهای دیگر است. اهمیت کار فوکو شاید از دو جنبه است؛ یکی از جهت عینی، عملیاتی و میدانی است. چون فوکو میآید و در دل انقلاب قرار میگیرد و از نزدیک آن را مشاهده میکند و شعارها، ارزشها و بحثهای مطرح در آن را از نزدیک پی میگیرد. عمق و گستردگی انقلاب اسلامی را به عینه و با چشم خود میبیند، همهگیری و حضور گسترده مردم و به اصطلاح همگانیشدن انقلاب را میبیند و به نکتههایی پی میبرد. این به لحاظ میدانی و بررسی عینیای است که توسط فوکو انجام میشود. جنبه دیگر اهمیت کار فوکو در این است که به لحاظ تئوری هم به سمتوسویی حرکت میکند که آن چیزی که در انقلاب اسلامی روی داده را تبیین و تحلیل کند و به نظر میرسد در این زمینه آگاهیهایی را حاصل کرده است. بنابراین از دو جهت کار فوکو در تحلیل و تبیین انقلاب اسلامی، مهم است؛ هم به لحاظ میدانی و هم به لحاظ تئوریک و نظری.
تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی را می توان تحلیل درست و مبتنیبر هویت واقعی آن دانست؟
اگرچه معتقدم وی نتوانسته آن تئوری اصلی و اساسی انقلاب اسلامی را دریافت کند و خودش هم از فهم انقلاب اسلامی اظهارعجز میکند اما در تحلیلهایش از شعارها، ارزشها، رهبران، حضور گسترده مردم و... نشانههایی را ذکر کرده که آن را در قالب نظریه معنویسازی سیاست ارائه میکند و براساس این رویکرد نگاه خودش را سامان میدهد. فوکو سعی میکند به سمت نظریهپردازی انقلاب اسلامی حرکت کند که این نظریهپردازی به نظر میرسد با انقلاب اسلامی و واقعیات جاری و ساری در آن تا حد زیادی همخوانی دارد. لذا میتوانیم بگوییم که نظریهای نزدیک به واقع، ارائه داده است.
چرا نزدیک به واقع و نه کامل؟
اگر فوکو با مکاتب فلسفی ما آشنایی میداشت و اگر با حکمت متعالیه آشنا بود، طبیعتا دیدگاه و نظریهاش خیلی از اینکه هست به واقع نزدیکتر میشد. چون به هر حال دارد رهبری مثل امام خمینی(ره) را تبیین میکند ولی نمیداند که این رهبر در چه چارچوب فلسفی و اندیشهگانی حرکت میکند و جامعه را به چه سمتوسویی میبرد. فوکر اگر با حکمت متعالیه دمخور بود میتوانست پدیده انقلاب اسلامی را بهتر فهم و تبیین کند. فوکو نشانههای زیادی از انقلاب اسلامی را که میتوان آنها را به حکمت متعالیه مربوط دانست، برمیشمارد و اشاره میکند ولی نمیتواند آبشخور اصلی آنها را بیابد. حتی جالب است که فوکو مباحث و مفاهیم تشیع، بهویژه مقاومت و مبارزه و انتقاد همیشگی آن به وضع موجود را ادراک کرده و انقلاب اسلامی را در پرتو آن تحلیل میکند.
پدیده ای مثل انقلاب اسلامی ایران لابد برای فوکو جذابیت خاصی داشته که آمده و از نزدیک آن را به نظاره نشسته است.
آنچه در انقلاب اسلامی برای فوکو جالب است، همین خارقالعاده بودن آن است. اینکه انقلابی برحسب عادات موجود نیست و با داعیه دینی، در عصر سلطه سکولاریسم و اومانیسم، سربرآورده است. انقلاب اسلامی در نظر فوکو رویکردی است در مسیر عبور از مدرنیته. بنابراین یکی از خصایصی که برای آن برمیشمارد، فرامدرن بودن آن است و جالبتر اینکه انقلاب اسلامی را شورش علیه نظامهای جهانی قلمداد میکند. بحث معنویتگرایی در سیاست را در اینجا مطرح کرده و میگوید غربیها نسبت به معنویسازی در عرصه سیاسی غفلت کرده و در خوابی حداقل چهارصدساله به سر میبرند. بهزعم فوکو به هر حال انقلاب ایران با انگیزههای اقتصادی صورت نگرفته و از این منظر است که وی بحث تاثیر تشیع و انتقاد همیشگی آن در برابر قدرت حاکم را، پیش میکشد و بر آن تاکید میکند. باز از همین منظر وی معتقد است آنچه مردم ایران در بهمن 1357 مشغول انجام آن بودند، عملی در قالب مذهبی و با صورتبندی دینی است. درواقع روح انقلاب اسلامی را میتوان اینگونه بیان کرد که ایرانیان در خلال حرکتی انقلابی در پی تغییر و تحول در خودشان هستند. اگر ما این را بپذیریم که امام(ره) بهعنوان حکیمی عارف یا عارفی حکیم این انقلاب را شکل میدهد و در سفر چهارم اسفار اربعه خودش در جامعه سیر میکند و سعی دارد اجتماع را متحول کند، بنابراین این حرکت باید یک امر طبیعی تلقی شود که فوکو این را دریافت کرده است. البته او نمیتواند به لحاظ فلسفی آن را توضیح دهد ولی هنگامی که ما مباحث فوکو را پیرامون انقلاب اسلامی میخوانیم، متوجه میشویم وقتی میگوید ایرانیان در خلال انقلاب بهدنبال تغییر و تحول در خودشان هستند، یعنی چه؟! امام(ره) بهعنوان یک عارف حکیم حرکتی را شکل میدهد که نخستین مرحلهاش تحول در درون افراد و انسانهاست. درواقع حرکت جوهریای که دارد اتفاق میافتد هم پیرامون و بیرون را متحول میسازد و هم مقدمتا و ابتدا درون را دچار تغییر کرده است. به عبارت دیگر تحول درونی است که منجر به تحول بیرون میشود. این مهم را فوکو خیلی دقیق ادراک کرده و به آن اشارت دارد.
با این توضیحات، نمی توان هدف انقلاب از نگاه فوکو را، در تغییر حاکمیت و نظام سیاسی خلاصه کرد.
وی معتقد است برای ایرانیها تغییر رژیم و نظام سیاسی و حتی برکناری افراد فاسد رژیم شاه از حکومت، ضروری اما هدف اصلی انقلاب نیست. هدف اصلی چه بوده است؟! هدف اصلی ایجاد تحول بنیادی در وجود فرد و اجتماع است که این خود اعم از حیات سیاسی و اقتصادی و حتی شیوه فکر و نگرش اجتماعی است. بهزعم فوکو ایرانیها درصدد تغییر در تجربه و نحوه زیستن خود هستند و قبل از هر چیز خودشان را هدف قرار دادهاند. این نگاهی است که یک متفکر بیرونی به انقلاب ما دارد و چون نظراتش بر مطالعات و مشاهدات میدانی هم مبتنی است، مقدار زیادی قوام و غنا هم دارد. حتی در همین راستا وی میگوید «اسلام، امید جهانی ناامید است.» همانطور که در جایی دیگر میگوید: «انقلاب ایران روح جهانی ناآرام است.» این جهان، جهانی بیروح شده است و این انقلاب میتواند روح آن باشد.
***
میشل فوکویکی از مشهورترین فیلسوفان قرن 20 است که نظریاتی پیرامون انقلاب اسلامی ایران دارد، اهمیت آرای او درباره این پدیده چیست؟
بعد از اینکه انقلاب اسلامی اتفاق میافتد، تحولی هم در نظریات انقلاب روی میدهد. خیلی از اندیشمندان و صاحبنظران به این سمتوسو حرکت کردند که دیدگاههای خود را با توجه به تحقق انقلاب اسلامی تصحیح کنند. مواردی از این دست داریم که عمده اینها به سمت رویکرد فرهنگی، اقبال دارند. فوکو در گروه و جایگاه کسانی قرار میگیرد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارد آن را مطالعه میکند و از نزدیک به مشاهده آن میپردازد. به نظر او این انقلاب، انقلاب متمایزی نسبت به سایر انقلابهای دیگر است. اهمیت کار فوکو شاید از دو جنبه است؛ یکی از جهت عینی، عملیاتی و میدانی است. چون فوکو میآید و در دل انقلاب قرار میگیرد و از نزدیک آن را مشاهده میکند و شعارها، ارزشها و بحثهای مطرح در آن را از نزدیک پی میگیرد. عمق و گستردگی انقلاب اسلامی را به عینه و با چشم خود میبیند، همهگیری و حضور گسترده مردم و به اصطلاح همگانیشدن انقلاب را میبیند و به نکتههایی پی میبرد. این به لحاظ میدانی و بررسی عینیای است که توسط فوکو انجام میشود. جنبه دیگر اهمیت کار فوکو در این است که به لحاظ تئوری هم به سمتوسویی حرکت میکند که آن چیزی که در انقلاب اسلامی روی داده را تبیین و تحلیل کند و به نظر میرسد در این زمینه آگاهیهایی را حاصل کرده است. بنابراین از دو جهت کار فوکو در تحلیل و تبیین انقلاب اسلامی، مهم است؛ هم به لحاظ میدانی و هم به لحاظ تئوریک و نظری.
تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی را می توان تحلیل درست و مبتنیبر هویت واقعی آن دانست؟
اگرچه معتقدم وی نتوانسته آن تئوری اصلی و اساسی انقلاب اسلامی را دریافت کند و خودش هم از فهم انقلاب اسلامی اظهارعجز میکند اما در تحلیلهایش از شعارها، ارزشها، رهبران، حضور گسترده مردم و... نشانههایی را ذکر کرده که آن را در قالب نظریه معنویسازی سیاست ارائه میکند و براساس این رویکرد نگاه خودش را سامان میدهد. فوکو سعی میکند به سمت نظریهپردازی انقلاب اسلامی حرکت کند که این نظریهپردازی به نظر میرسد با انقلاب اسلامی و واقعیات جاری و ساری در آن تا حد زیادی همخوانی دارد. لذا میتوانیم بگوییم که نظریهای نزدیک به واقع، ارائه داده است.
چرا نزدیک به واقع و نه کامل؟
اگر فوکو با مکاتب فلسفی ما آشنایی میداشت و اگر با حکمت متعالیه آشنا بود، طبیعتا دیدگاه و نظریهاش خیلی از اینکه هست به واقع نزدیکتر میشد. چون به هر حال دارد رهبری مثل امام خمینی(ره) را تبیین میکند ولی نمیداند که این رهبر در چه چارچوب فلسفی و اندیشهگانی حرکت میکند و جامعه را به چه سمتوسویی میبرد. فوکر اگر با حکمت متعالیه دمخور بود میتوانست پدیده انقلاب اسلامی را بهتر فهم و تبیین کند. فوکو نشانههای زیادی از انقلاب اسلامی را که میتوان آنها را به حکمت متعالیه مربوط دانست، برمیشمارد و اشاره میکند ولی نمیتواند آبشخور اصلی آنها را بیابد. حتی جالب است که فوکو مباحث و مفاهیم تشیع، بهویژه مقاومت و مبارزه و انتقاد همیشگی آن به وضع موجود را ادراک کرده و انقلاب اسلامی را در پرتو آن تحلیل میکند.
پدیده ای مثل انقلاب اسلامی ایران لابد برای فوکو جذابیت خاصی داشته که آمده و از نزدیک آن را به نظاره نشسته است.
آنچه در انقلاب اسلامی برای فوکو جالب است، همین خارقالعاده بودن آن است. اینکه انقلابی برحسب عادات موجود نیست و با داعیه دینی، در عصر سلطه سکولاریسم و اومانیسم، سربرآورده است. انقلاب اسلامی در نظر فوکو رویکردی است در مسیر عبور از مدرنیته. بنابراین یکی از خصایصی که برای آن برمیشمارد، فرامدرن بودن آن است و جالبتر اینکه انقلاب اسلامی را شورش علیه نظامهای جهانی قلمداد میکند. بحث معنویتگرایی در سیاست را در اینجا مطرح کرده و میگوید غربیها نسبت به معنویسازی در عرصه سیاسی غفلت کرده و در خوابی حداقل چهارصدساله به سر میبرند. بهزعم فوکو به هر حال انقلاب ایران با انگیزههای اقتصادی صورت نگرفته و از این منظر است که وی بحث تاثیر تشیع و انتقاد همیشگی آن در برابر قدرت حاکم را، پیش میکشد و بر آن تاکید میکند. باز از همین منظر وی معتقد است آنچه مردم ایران در بهمن 1357 مشغول انجام آن بودند، عملی در قالب مذهبی و با صورتبندی دینی است. درواقع روح انقلاب اسلامی را میتوان اینگونه بیان کرد که ایرانیان در خلال حرکتی انقلابی در پی تغییر و تحول در خودشان هستند. اگر ما این را بپذیریم که امام(ره) بهعنوان حکیمی عارف یا عارفی حکیم این انقلاب را شکل میدهد و در سفر چهارم اسفار اربعه خودش در جامعه سیر میکند و سعی دارد اجتماع را متحول کند، بنابراین این حرکت باید یک امر طبیعی تلقی شود که فوکو این را دریافت کرده است. البته او نمیتواند به لحاظ فلسفی آن را توضیح دهد ولی هنگامی که ما مباحث فوکو را پیرامون انقلاب اسلامی میخوانیم، متوجه میشویم وقتی میگوید ایرانیان در خلال انقلاب بهدنبال تغییر و تحول در خودشان هستند، یعنی چه؟! امام(ره) بهعنوان یک عارف حکیم حرکتی را شکل میدهد که نخستین مرحلهاش تحول در درون افراد و انسانهاست. درواقع حرکت جوهریای که دارد اتفاق میافتد هم پیرامون و بیرون را متحول میسازد و هم مقدمتا و ابتدا درون را دچار تغییر کرده است. به عبارت دیگر تحول درونی است که منجر به تحول بیرون میشود. این مهم را فوکو خیلی دقیق ادراک کرده و به آن اشارت دارد.
با این توضیحات، نمی توان هدف انقلاب از نگاه فوکو را، در تغییر حاکمیت و نظام سیاسی خلاصه کرد.
وی معتقد است برای ایرانیها تغییر رژیم و نظام سیاسی و حتی برکناری افراد فاسد رژیم شاه از حکومت، ضروری اما هدف اصلی انقلاب نیست. هدف اصلی چه بوده است؟! هدف اصلی ایجاد تحول بنیادی در وجود فرد و اجتماع است که این خود اعم از حیات سیاسی و اقتصادی و حتی شیوه فکر و نگرش اجتماعی است. بهزعم فوکو ایرانیها درصدد تغییر در تجربه و نحوه زیستن خود هستند و قبل از هر چیز خودشان را هدف قرار دادهاند. این نگاهی است که یک متفکر بیرونی به انقلاب ما دارد و چون نظراتش بر مطالعات و مشاهدات میدانی هم مبتنی است، مقدار زیادی قوام و غنا هم دارد. حتی در همین راستا وی میگوید «اسلام، امید جهانی ناامید است.» همانطور که در جایی دیگر میگوید: «انقلاب ایران روح جهانی ناآرام است.» این جهان، جهانی بیروح شده است و این انقلاب میتواند روح آن باشد.
جالب است که تعبیر حضرت آیتالله جوادیآملی این است که اصل و اساس انقلاب اسلامی آزادسازی دانشها، معارف اسلامی و وحیانی بوده است. به تغبیری نگاه معنویتگرایانه به انقلاب اسلامی دارد، همچنان که فوکو نیز این نگاه را دارد. یعنی اصل این نبوده که نظام سیاسی تغییر یابد، اصل این بوده که یک دانش احیا شود و به تعبیر فوکو انسانها متحول شوند. اگرچه دیگر تغییرات عینی هم ضرورتی رتبی دارند. باز به تعبیر آیتالله جوادیآملی، امام(ره) قهرمان اسفار اربعه هم هست که با توجه به این مفهوم میتوان تحلیل عمیقتری از آرای فوکو پیرامون انقلاب اسلامی ارائه داد.
همانگونه که اشاره کردید وی ایران را «روح یک جهان بی روح» می نامد. این تعبیر به چه امری اشارت دارد؟
فوکو از همان منظر معنویتگرایی معتقد است که از دید مردم حاضر در خیابانها و تظاهرات، انقلاب اسلامی حرکتی است که تلاش میکند هم جایگاه ساختارهای سنتی اسلامی در جامعه و زندگی روزمره را تعریف کرده و هم امکان ورود ابعاد معنوی در زندگی سیاسی را فراهم کند. بهگونهای که سیاست، حکومت و ساختارهای آن مانع معنویتگرایی نباشند بلکه به محل تجمع و حضور معنویت و فرصت پیدایی آن تبدیل شوند. این نقشی است که سیاست و امر سیاسی از منظر فوکو میتواند آن را به عهده گیرد. معتقدم این مهم در چارچوب دستگاه فلسفی «حکمت متعالیه» به خوبی قابلتبیین و تحلیل است. ضمن اینکه فوکو معتقد است انقلاب ایران جمع بین عقلانیت از یکسو و معنویت از سوی دیگر در عرصه سیاست است.
فوکو چه تحلیلی از نقش رهبری در انقلاب اسلامی ارائه می دهد؟
وی در بحث نقش رهبری در انقلاب اسلامی اشارات روشنی دارد. در مورد حضرت امام(ره) از وجود رهبر منحصربهفرد و حتی افسانهای یاد میکند و معتقد است گفتمان امام(ره) نهتنها بر موج اندیشهها بلکه بر سپهر روح و جان مردمی تحقیرشده جای گرفته و آدمیان نه به حکم عقل که به حکم عشق پرچمش را به دوش کشیدهاند. درواقع فوکو معتقد است نقش امام خمینی(ره) در انقلاب اسلامی ایران، پهلو به افسانه میزند. این را ما میتوانیم هم براساس نگاه دینی و شیعی و بحث امامت و ولایت تبیین کنیم. هم اینکه با توجه به دستگاه فلسفی حکمت متعالیه که عارف در سفر چهارم و آخر خودش باید در جامعه حضور داشته و خلقالله را هدایت کند. این نگاهها و زوایایی است که در بحث فوکو از انقلاب اسلامی ایران به روشنی مورد اشاره قرار گرفته است. البته وی معتقد است که نمیتوان انقلاب ایران را با معیارهای موجود در غرب تحلیل کرد و غرب حق ندارد نگاهها و ارزشهای خود را بر انقلاب ایران تحمیل کند.
میشل فوکو مفهومی دارد به نام «بعد چهارم قدرت» که انقلاب اسلامی را مصداق بارز آن می¬داند. کمی درباره این مفهوم توضیح دهید.
اشاره کردم که فوکو معتقد به نقش رهبری است و اذعان دارد نقش امام(ره) به افسانه پهلو میزند. گستردگی حضور مردم و همدلی و همراهی آنها، یکی دیگر از نشانههایی است که فوکو از آن مفهوم قدرت را ادراک میکند. فوکو در انقلاب ایران از «چهره چهارم قدرت» نام میبرد. قدرت در حالت کلی یا سختافزاری است یا نرمافزاری. وی معتقد است رژیم مسلح و نظامی پهلوی مصداق وجه نخست قدرت است، اما انقلاب اسلامی مصداق وجه نرمافزاری آن است. او به صورت کلی قدرت را شبکهای میبیند و آن را در افکار عمومی، شبکه¬های اجتماعی و نزد مردم سراغ میگیرد. فوکو میگوید غلبه انقلابیون بر رژیم پهلوی با امکانات و وجوه سختافزاری ممکن نشده بلکه با قدرت غیرمادی و روحانی به مقابله با آن ایستادند. درواقع منشاء قدرت در اینجا غیرمادی، نرمافزاری و معنوی است که قابلمشاهده نیست ولی توانایی بالایی در ایجاد تحول دارد.
از این منظر است که یک شعار، کلمه، کتاب یا پوستر منشاء قدرت میشود. این چهره از قدرت است که در مقابله با قدرت متمرکز و سختافزاری شاه، توانمندیها و پتانسیلهای خود را نمایان کرده و بر آن فائق میآید.
اگر بخواهیم براساس نگاه حکمت متعالی این تحلیل فوکو از قدرت را ارتقا ببخشیم، قدرت در حدی که جسمانی و فیزیکی است در اختیار رژیم پهلوی است. اما مردم این فهم از قدرت را به قدرتی معنوی و غیرجسمانی ارتقا میبخشند و این وجه است که پیروزی را موجب میشود. در این میان یکسری امکانات نهادی هم هست که رهبری از آنها بهمنظور پیشبرد اهداف انقلاب استفاده میکند. هم نمادهای اسلامی و هم نهادهای مذهبی و دینی، هر دو به امام(ره) کمک میکنند که به سمت متحولساختن انسانها و جامعه برود.
و سخن پایانی...
فوکو را میتوان یکی از معدود اندیشمندانی دانست که توانسته ابعاد حقیقی و واقعی انقلاب اسلامی را درک کرده و در پی تبیین آنها برآید. دیدگاه فوکو درباره انقلاب اسلامی نسبت به خیلی از تئوریهایی که درصدد تحلیل آن هستند پیشروتر، منسجمتر و دقیقتر است. در کنار این معتقدم اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را جامعتر و عمیقتر تبیین کنیم نیازمند دستگاهی فلسفی هستیم که آن همانا «حکمت متعالیه» است.
گفتگو از: فاروق مقصودی
روزنامه فرهیختگان، 24 مهر 1391.
مطالب مرتبط