چاپ
دسته: گپ و گفت
بازدید: 2108
آيا مي‌توان بدين معتقد بود که انقلاب اسلامي سبب شد که ايده اسلامي آباداني در نظر و عمل، دچار تغييراتي شود که آن را با ايده توسعه غربي پيوند داده است؟ انقلاب اسلامي في ذاته چه نسبتي با پيشرفت و توسعه داشته است؟ آيا با اين ايده که انقلاب ما با توسعه ايران در تضاد بوده مي‌توان توافقي داشت؟ چه تفاوت‌هايي ميان ايده غربي توسعه و پيشرفت اسلامي ايراني وجود دارد؟ مهمترين چالش‌هاي متقابلي که توسعه غربي و ايده ايراني اسلامي پيشرفت براي هم پديد مي‌آورند چيست؟ با تأکيدات اخير بر لزوم ايده‌پردازي و تلاش براي گفتمان ايراني اسلامي پيشرفت به معناي کمبود در اين زمينه است يا نشانه بالا گرفتن کار نبرد ميان ايده‌هاي بومي و ايراني و ايده غربي حاکميت و توسعه؟ اينها سؤالاتي است که در گفت‌وگو با دکتر شريف لک زايي، عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي به بررسي آنها پرداختيم که اکنون از نظر شما مي‌گذرد.
نسبت ميان انقلاب اسلامي و پيشرفت در گفت‌وگو با دکتر شريف لک‌زايي

در فضاي الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت، خودسازي اصالت دارد

آيا مي‌توان بدين معتقد بود که انقلاب اسلامي سبب شد که ايده اسلامي آباداني در نظر و عمل، دچار تغييراتي شود که آن ‌را با ايده توسعه غربي پيوند داده است؟

در ابتدا قبل از ورود به بحث لازم است مقدمه‌اي را عرض کنم؛ به طور کلي، بنده از عنوان «الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت» رضايت ندارم، يعني در قبول اين عنوان، با مشکل مواجه هستم. پيشنهادم اين است که به جاي «پيشرفت» کلمه «تعالي» را قرار دهيم، يعني بگوئيم الگوي اسلامي ـ ايراني تعالي.

به هر حال در آموزه‌ها و انديشه و سنت خودمان با تعالي رو به رو هستيم نه پيشرفت يا توسعه؛ البته برخي انديشمندان ما بحث پيشرفت را داشتند مثل آيت‌الله مطهري و ديگران که بحث از پيشرفت را هم انجام دادند، ولي آن چيزي که با ادبيات فلسفي و فلسفه سياسي و فلسفه اسلامي ما سازگاري بيشتري دارد، بحث تعالي است و نه پيشرفت و نه توسعه! ولي صرف اين مسأله که ايده‌ و نگاهي به جامعه و زندگي و حيات سياسي ـ اجتماعي خود داشته باشيم که بر مبناي آموزه‌هاي اسلامي و ايراني باشد، نظر درستي است و من هم بر آن تأکيد مي‌کنم.

تأکيد بر تعالي از چه جهتي است و فرق آن با پيشرفت چيست؟

در واقع تأکيد بر تعالي از اين جهت است که وقتي بحث توسعه را مطرح کنيم عمدتاً توسعه يک نگاه تک ساحتي به ابعاد و قضاياي زندگي دارد، آن هم بيشتر ابعاد مادي را در بر مي‌گيرد. اگر ابعاد فرهنگي و غير مادي را هم در بر بگيرد طبيعتاً از منظر مادي به آن نگاه مي‌شود و براي تقويت ابعاد مادي طرح و بسط پيدا مي‌کند نه ابعاد معنوي. در حالي که وقتي بحث تعالي را مطرح مي‌کنيم؛ هم ابعاد مادي و هم ابعاد معنوي را يک جا شامل مي‌شود؛ يعني يک تعادل و توازني بين اين دو برقرار است که در خود کلمه تعالي نهفته است. دو شق حضور دارد، يک ساحتي نيست. هم معنويت و هم ماديت را شامل مي‌شود.

به همان سؤال قبلي برگرديم. به نظر شما آيا مي‌توان بدين معتقد بود که انقلاب اسلامي سبب شد که ايده اسلامي آباداني در نظر و عمل، دچار تغييراتي شود که آن‌را با ايده توسعه غربي پيوند داده است؟

در مورد اين مسأله که آيا انقلاب اسلامي مي‌تواند نسبتي با ايده و بحث پيشرفت و تعالي داشته باشد، مي‌توان گفت طبيعتاً اين بحث بسيار مهمي است که به نظر مي‌رسد که اساساً انقلاب اسلامي براي همين به وجود آمده است. انقلاب اسلامي براي اين به وجود آمده که نگاه جديدي را ارائه دهد. اين نگاه جديد مبتني بر تعالي‌اي است که ابعاد مادي و معنوي را شامل مي‌شود، البته معتقديم ابعاد معنوي، فرهنگي و فکري، اولويت و تقدمي دارد که مي‌تواند ابعاد مادي را هم پوشش دهد و از اين منظر نگاه شود؛ اگرچه تعالي، هر دو را شامل مي‌شود.

حضرت امام(ره) بحث مهمي در اين زمينه دارد و با اين مضمون مي‌فرمايند: ما براي توسعه مادي انقلاب نکرديم، بلکه هدف اين است که يک تحول فکري ايجاد شود. اساساً انقلاب اسلامي براي اين بوده است که تحول فکري در جامعه ايجاد کند و خود را از انديشه‌هاي رايج شرق و غرب، هم در بعد سياسي، هم در بعد اقتصادي و به خصوص فرهنگي و فکري تمايز بخشد.

حضرت امام(ره) مي‌فرمايند: اين هدف اصلي است که تحول فکري ايجاد کنيم و در کشور تحول فکري ايجاد شود. ايشان بر اين نظر است که اگر کشور به سمت تحول فکري حرکت نکند به ديکتاتوري ميل مي‌کند و براي نمونه «صدام» را مثال مي‌زند که با توجه به اين که به سمت ابعاد فکري و فرهنگي حرکت نکرده است در نتيجه به سمت ديکتاتوري ميل کرده است. در واقع تحول فکري به اين معناست که ما براي حيات سياسي و اجتماعي و اداره جامعه، حرفي براي گفتن داريم و مدعاي اصلي انقلاب اسلامي هم اين است.

اين ظرفيت‌ها در کجاها وجود دارد؟

طبيعتاً فلسفه اسلامي اين ظرفيت را داراست که البته بايد بالفعل شود، البته بايد تذکر دهم چيزي که اکنون به نام فلسفه اسلامي تدريس مي‌شود و در حوزه‌ها و مراکز علمي حضور دارد طبيعتاً نمي‌تواند در پشتيباني از اين مسائل براي ما مفيد باشد، حتماً بايد ظرفيت بالقوه‌اي که وجود دارد به بالفعل تبديل شود. بنده معتقدم فلسفه اسلامي به صورت بالقوه اين ظرفيت و توان را دارد که بتواند اين تحول فکري را ايجاد کند که طبيعتاً هدف اساسي و اصلي انقلاب اسلامي به تعبير حضرت امام(ره) همين تحول فکري است.

حضرت آيت‌الله جوادي آملي تعبيري دارند که مشخص است ايشان هم از اين منظر نگاه مي‌کنند. ايشان معتقدند اساساً انقلاب اسلامي علوم و دانشها را آزاد کرد؛ حال يک عده زنداني سياسي هم در کنارش آزاد شدند، اما هدف اصلي و اساسي که به نظر مي‌رسد انقلاب اسلامي آن را ادعا داشته و در پي آن بوده و خواسته اصلي انقلاب اسلامي و رهبران انقلاب بوده، اين است که جهان جديدي را بر اساس علوم و دانش‌هاي اسلامي سامان دهيم و به حرکت در بياوريم و ارائه کنيم.

چه تفاوت‌هايي ميان ايده غربي توسعه، و الگوي پيشرفت اسلامي ايراني وجود دارد؟

پي‌جويي دانش‌هاي بومي و اسلامي و ارائه الگوي اسلامي و ايراني مبتني بر اسلامي‌شدن دانش‌هاست و در واقع تمايزسازي خودمان با غرب و شرق از اين نقطه است. بنابراين اگر زماني گفتيم، حرفي براي گفتن داريم همان زمان تقليد رنگ مي‌بازد. در واقع ما نيازمند اين هستيم که الگوي خودمان را ارائه دهيم، مدل خواست خودمان را داريم؛ مدلي که مي‌تواند جامعه ما را حرکت و جهت دهد و در واقع تحول فکري و فرهنگي را که مد نظر بزرگان انقلاب بوده است ايجاد کند.

نقطه آغاز اين تحول از کجاست و بايد از کجا شروع کنيم؟

به تعبير بزرگان ما، جهان‌سازي بدون انسان‌سازي ممکن نيست. طبيعتاً اگر قرار است تحولي رخ دهد، اين تحول مبتني بر اين است که انسان‌هايي که در اين جامعه حضور دارند و زيست مي‌کنند متحول شوند و تحول فکري و فرهنگي پيدا کنند. در واقع انقلاب اسلامي اين ايده را مطرح کرده و دنبال اين فضاست که انسان‌سازي کند، البته مشکلاتي بوده و هست؛ ولي ايده اصلي اين است که انسان‌سازي ايجاد شود. در واقع بدون انسان‌سازي، جهان‌سازي هم ممکن نيست. بنابراين ايده اصلي انقلاب اسلامي انسان‌سازي است که مي‌تواند در جامعه‌سازي و حتي در حکومت‌سازي و جهان‌سازي هم مؤثر و مفيد باشد.

بنابراين تفاوت ايده تعالي اسلامي و ايراني با ايده توسعه غربي هم در همين نکته نهفته است که به هر حال اينجا ما در انسان و انسان‌سازي و در ادامه بر جامعه‌سازي تأکيد مي‌کنيم و ابعاد فکري، فرهنگي، معنوي و اخلاقي مد نظر ماست و نه صرفاً ابعاد مادي که غربي‌ها البته در اين جهت به خوبي هم پيش رفتند و توسعه پيدا کردند. در واقع خط ‌مشي آنها اين بود که در جهت مادي پيشرفت کنند و طبيعتاً از اين جهت هم به اوجي رسيدند، حتي اخلاق آنها مبناي مادي دارد. در واقع اينها از همين منظر و منظر مادي‌گرايانه زندگي به اخلاق هم نگاه مي‌کنند و در واقع اخلاق در نزد آنها هم از همين جهت اهميت پيدا مي‌کند و از اين منظر برجستگي دارد.

بنابراين تفاوت در اين است که نگاه تک ساحتي در توسعه رقم مي‌خورد و وجود دارد، اگرچه صحيح هم هست؛ يعني در بخشي صحيح است، منتها تک بعدي و تک ساحتي است. اينکه مي‌گوئيم طبيعتاً از نگاه ديگري بايد نگاه کنيم و در واقع اولويت با بحث‌هاي فرهنگي، فکري و اخلاقي و معنوي و ديني و الهي است، يعني نگاه الهي بايد حضور و بروز و ظهور داشته باشد و بنياد تعالي و پيشرفت مادي را در بر بگيرد در حالي که برانسان‌سازي تأکيد بسيار زيادي است. به هر حال معتقديم و بزرگان ما هم معتقد هستند که جامعه برآيند همين انسان‌هاست و اگر انسان‌سازي صورت گيرد ما جامعه‌سازي هم داريم و به نحو مطلوب هم جامعه سامان پيدا مي‌کند.

البته به نظرم جامعه ما در ابعاد مادي و زندگي مادي آن چنان که شايسته يک انسان مؤمن ديندار مسلمان است شايد رو به رشد نبوده و دچار مشکلات زيادي بوده است و طبيعتاً زندگي شايسته به لحاظ مادي براي انسان‌هايي که در اين جامعه زندگي مي‌کنند بايد مهيا شود، اگرچه به ابعاد معنوي و متعالي و اخلاقي هم بايد توجه جدي صورت گيرد.

اکنون براي رسيدن به اين وضعيت با چه چالش‌هايي روبرو هستيم؟

آنچه که مهم است اين است که ابعاد نظري بحث برجسته نشده است، يعني اکنون بعد از سه دهه انقلاب، بحث الگوي اسلامي ـ ايراني تعالي يا پيشرفت، مطرح شده و دارد سمت و سو و جهت پيدا مي‌کند و اين البته مبارک است، ولي مراکز علمي و سياستگذاري و قانونگذاري ما به صورت جدي به دنبال آن نيستند که يک الگوي ايراني ـ اسلامي در تعالي و پيشرفت در جامعه ايجاد شود و همه به دنبال اين باشند که آن را محقق کنند.

طبيعتاً در مرحله عمل با مشکلات زيادي رو به رو هستيم، اگرچه در مرحله نظر انديشمندان و متفکران ما کارها واقداماتي را انجام دادند و تلاش داشتند اين ايده‌ها را کارآمد کنند و به نوعي مطرح و برجسته کنند ولي مجالي براي حضور نداشتند. ابعاد نظري تعالي، مجالي براي حضور و بروز و تحقق نداشته و نگاه‌هاي غير‌متعالي متأسفانه در عرصه عمل بروز و ظهور پيدا کرده است.

از اين رو به تبع آنچه که در نظر اتفاق افتاده مشکلاتي را هم پديد آورده و به نظر مي‌رسد اين مشکلات عمدتاً در عرصه عمل بوده و از اين رو نگاه‌هاي مبهم و نه حتي تک ساحتي حاکم بوده است؛ زيرا اگر نگاه تک ساحتي حاکم بود ما در طول اين سال‌ها حداقل در يکي از ابعاد مادي يا معنوي (اگر مد نظر سياستگذاران‌‌بود) به جاهاي خوبي مي‌رسيديم. به نظر مي‌رسد که نگاه مبهمي وجود دارد و نه حتي نگاه تک ساحتي در عرصه عمل و همين امر موجب مشکلاتي شده است.

مشکلاتي که در جامعه ما وجود دارد ناشي از اين نيست که انديشمندان کار خود را انجام ندادند، به نظرم انديشمندان و صاحب‌نظران و بزرگان اصلاً وارد عرصه نشدند و اصلاً اجازه اينکه وارد عرصه شوند به آنها داده نشده تا بتوانند اين ايده‌ها را طرح و برجسته کنند. طبيعتاً در عرصه عمل اين کار دست متفکران ما نيست. اگر قرار است برنامه‌اي تدوين و سياستگذاري شود و راهبردي در جمهوري اسلامي شکل دهد بايد برآمده از همين توان و ايده‌اي باشد که از نگاه متفکران نشأت گرفته است، اما اين گونه نيست، حتي مشاهده مي‌کنيم برنامه‌هايي تصويب و نگارش مي‌شود و بعداً براي اينکه گفته نشود غير‌اسلامي است به عده‌اي مي‌دهند تا آيات و روايات را پشت‌بند و پشتوانه آنها قرار دهند. اين کار که درست نيست؛ در واقع چنين کاري يعني تزئين برنامه‌هاي مبهم و سطحي با آيات و روايات مسلماً سبک‌سازي و ساده‌سازي است.

از همين منظر فکر مي‌کنم فرهنگ مظلوم بوده و هست و هر چه مشکل به وجود مي‌آيد بر سر فرهنگ به وجود مي‌آيد و فرهنگ هم دچار مضيقه مي‌شود و حتي اکنون هم با توجه به مشکلات مالي که ادعا مي‌شود در بودجه کشور وجود دارد و وضعيت مالي کشور داراي مشکلاتي است، باز هم بخش فرهنگي ما دچار مضيقه شده است، يعني تضييقات عمدتاً به اين سمت و سو حرکت کرده و نهادهاي فرهنگي و نهادهاي علمي و فرهنگي ما بيشتر دارند با اين مضيقه دست و پنجه نرم مي‌کنند؛ در صورتي که نگاه ما و انقلاب اسلامي اين نبوده است.

نگاه انقلاب اسلامي همان طور که حضرت امام(ره) و بزرگان ما گفتند اين بود که تحول فکري و فرهنگي ايجاد شود. چقدر سرمايه‌گذاري شده و چقدر اين قسمت فرهنگ‌سازي شده مبهم است و گمان مي‌کنم با مشکلات عديده‌اي هم مواجه است. اين نشانگر اين است که راهبرد متعالي انقلاب اسلامي را پيش نبرديم و بيش از همه هم به نظر مي‌رسد که در عرصه عمل دچار مشکلاتي شديم.

به نظر شما علت اين چالش‌ها چيست؟

طبيعتاً اگر نگاه‌هاي مبتني بر آموزه‌هاي ديني، حضور و برجستگي ‌داشت و انديشمنداني که علقه و انس بيشتري با اين مباني دارند حضور ‌داشتند و پاي کار ‌بودند و از آنها خواسته مي‌شد که اين عرصه را به پيش ببرند مشکلات ما برطرف يا لااقل کمتر مي‌شد و در جهت درست و صحيح حرکت مي‌کرديم. متأسفانه سياست و اقتصاد آسيب‌هاي زيادي به فرهنگ وارد کرده است که حالا حالاها بايد کار کنيم تا اين مشکلات را برطرف کنيم. آموزه‌هاي خوبي داريم و مي‌توانيم اينها را بالفعل کنيم تا بتواند ما را به سمت کارآمدي حرکت دهد؛ ضمن اينکه آگاهي دانش و بينش ما هم بايد متحول شود.

به نظر شما چه کسي در اين مسائل بيشتر وارد بحث شده و صاحب‌نظرتر است و نکته اساسي ايشان در اين بحث چيست؟

لازم مي‌بينم بحثي از امام موسي صدر را يادآوري کنم. نگاه ايشان به عنوان مصلح فرهنگي و اجتماعي و سياسي به قرآن و آموزه‌هاي ديني ما اين است که قرآن کريم پاسخي به مسأله پيشرفت و تحول و تعالي انسان در جامعه است. از نگاه ايشان تحول و تعالي در واقع ورود عنصر جديد به حيات آدمي يا خارج شدن يک عنصر ديگر از حيات انسان نيست، بلکه تعامل پيوسته ميان آدمي و هستي است. نگاهي که امام موسي صدر دارد به اينکه چگونه انسان‌سازي يا جامعه‌سازي کنيم مبتني بر اين ايده است. در واقع از نگاه ايشان، تحول چيزي جز تعامل ميان انسان و هستي نيست، نه موجود جديدي در کار است و نه از ميان رفتن موجود پيشين و از همين منظر است که ايشان مي‌فرمايند دين نقش اساسي و عمده دارد و آن چيزي که انقلاب اسلامي هم روي آن تأکيد مي‌کند همين است. دين در واقع در پيشرفت و تعالي ما و به تعبير ايشان در تحول ما نقش اساسي و کليدي دارد که نبايد از ياد برود.

در ارائه الگوي ايراني ـ اسلامي طبيعتاً اين نگاه و توجه نقش اساسي و کليدي دارد که از نگاه ايشان، انسان مخلوقي است که پيرامون آن را موجودات هستي فرا گرفته‌اند و ميان انسان و اين موجودات پيوند و ارتباطي برقرار است که در واقع وقتي آدمي مي‌خواهد راه درست را در زندگي خود و در رابطه با هستي و هم‌نوعان خود تشخيص دهد، دين را مي‌بيند و در اينجا کتاب خداوند راه و جهت را به او نشان مي‌دهد که انسان از اين منظر با هستي تعامل مي‌کند و در نتيجه متحول مي‌شود و با هم‌نوعان و با جوامع مختلف و فرهنگ‌هاي مختلف تعامل مي‌کند و متحول مي‌شود. بنابراين خود را در برابر روابط جديد و تازه و نويي مي‌يابد. از اين منظر دوباره به کتاب خدا مراجعه مي‌کند و با آموزه‌هاي الهي هدايت مي‌شود. در اين الگو نقش تربيتي قرآن حتماً بايد مورد توجه قرار گيرد. قرآن روابط تحول يافته ميان آدمي و هستي را به صورت پيشرفته و در جهت جاودانگي سامان مي‌دهد.

انقلاب اسلامي في ذاته چه نسبتي با پيشرفت و توسعه به مفهوم غربي دارد، چقدر مي‌‌توان از تجربه غرب در اين جهت استفاده کرد؟

براساس فلسفه اسلامي و فلسفه متعاليه اين مسأله تئوريزه شده است که هر جامعه‌اي حکومت و ساختارها و سياست و اقتصاد و فرهنگش برآمده از روحي است که در آن جامعه وجود دارد. در واقع بين نفس و جسم و روح و بدن رابطه‌اي وجود دارد و بنابراين بايد ميان آنها سازگاري وجود داشته باشد. نمي‌توان فرهنگ جامعه ديگري را بياوريم و به جامعه خودمان وصل کنيم بدون اينکه در واقع آمادگي روحي لازم وجود داشته باشد. هر بدني، نفس خود را توليد و از آن پشتيباني مي‌کند.

چه کنيم تا روح اسلامي ـ ايراني و روح اين جامعه حضور و ظهور و بروز داشته باشد، اگر تأکيد مي‌کنيم که تحولي بايد ايجاد شود و بايد الگويي را ارائه کنيم تا اين الگو منشأ تحول شود. در ارتباط و رابطه با پيشرفت‌هايي که در دنيا اتفاق مي‌افتد، چه کار بايد کنيم بايد اينها را بپذيريم يا رد کنيم؟

پيشنهاد بزرگاني مانند امام موسي صدر اين است که بايد تعامل کنيم و تحول ما در همين تعامل است.

تعامل چگونه صورت مي‌گيرد؟

امام موسي صدر معتقد است که اساساً نبايد در برابر تحول و پيشرفت مقاومت کنيم، بلکه بايد از دستاوردهاي انساني بهره‌مند شويم. نه اينکه خودمان را محروم کنيم، اما آن چيزي که مهم است و اصالت دارد اين است که بايد هويت و اصالت خودمان را گم نکنيم. دستاوردهاي جديد بشري را در چارچوب اصيل خودش قرار دهيم و آنها را با معيارهاي خودمان بسنجيم. حال در اين ضمن ممکن است برخي را بپذيريم و برخي را رد کنيم، اما از نو امتي با اصالت، با هويت و با همه ابعاد فکري و تاريخي و عملي با مفهوم اصالت ساخته مي‌شود و بايد اين کار را انجام دهيم. درست است که دنيا در حال پيشرفت و تحول است و ما بايد با اين دنيا تعامل کنيم، اما در اين دنياي متحول و پيشرفته و در حال پيشرفت کاري که بايد انجام دهيم اين است که هويت و اصالت خودمان را گم نکنيم. اگر مي‌خواهيم چيزي را أخذ کنيم در ضمن همين انديشه و نگاه ايراني و اسلامي خودمان به آن نگاه کنيم؛ حالا يا بپذيريم يا رد کنيم. از اين منظر است که شايد بتوان گفت که قرآن و آموزه‌هاي اصيل ديني ما و ... موجب تحول و تعالي هستند.

به هر حال با تأکيد امام موسي صدر، «قرآن» تحول‌ساز است. اين تصريح خود ايشان است و البته ايشان تسليم در برابر تحولي که از خارج تحميل شده و برآمده از اوضاع و احوالي است که ساخته و پرداخته ديگران است را نمي‌پذيرد. در واقع خودمان بايد تلاش و انتخاب کنيم و با آن چيزي که در روح جامعه ما وجود دارد ببينيم سازگاري دارد يا ندارد. اينکه چيزي را تقليد کنيم و بخواهيم از ديگران بگيريم کمال به حساب نمي‌آيد، شايد حتي بتوان گفت که جز نابودي چيزي نيست. بنابراين در فضاي الگوي اسلامي ـ ايراني تعالي يا پيشرفت بايد به اين سمت و سو حرکت کنيم که نخست انسان و انسان‌سازي و خودسازي اصالت داشته باشد و ما هويت و اصالت خودمان را بايد نگه داريم. وقتي اين اتفاق افتاد طبيعتاً جامعه‌سازي هم پشت سر آن مي‌آيد. آن چيزي که اصالت دارد فکر، فرهنگ، معنويت و ... است و وقتي که ما تعالي را نگاه کنيم طبيعتاً در ادامه و ضمن آن، الا و لا بد و لاجرم بحث ماديات و ماديت هم به وجود خواهد آمد و طبيعتاً توجه به هر دو جنبه هم بايد صورت گيرد.

به نظر مي‌رسد کشورهايي که براي اولين بار توسعه را تجربه کردند، برنامه‌اي براي رسيدن به توسعه نداشتند، يعني در واقع توسعه آنها حاصل مقدمات و شايسته‌سالاري و کار همه جانبه و نوآوري بوده است، تا اينکه به مسأله توسعه بينديشند و راهي براي رسيدن بيابند؟

بله! ممکن است در بخش‌هايي هم اين گونه باشد اما نکته‌اي که اشاره کردم اين است که انسان بايد انتخاب کند. از اين رو اين انتخاب مي‌بايست با برنامه همراه شود. به نظر مي‌رسد در انقلاب اسلامي اين امر اتفاق افتاد، يعني مردم پذيرفتند که بايد به سمت و سوي ديگري حرکت کنيم. اينکه خودمان را در ذيل غرب تعريف کنيم، از نظر ما پذيرفتني نيست. ما اين را پذيرفتيم و شعار داديم، و در واقع انقلاب اسلامي اين مدعا را مطرح کرد. طبيعتاً در ادامه نياز به برنامه‌ريزي هست، بدون برنامه‌ريزي نمي‌توانيم به جايي برسيم. با تشتت، تفرقه، بگو مگوهاي بي‌حاصل و بيهوده و با مشغول کردن جامعه به چيزهايي که حتي اخلاقي هم نيست، چه برسد بگوئيم ديني است به جايي نمي‌رسيم و همين‌ها مشکلاتي را در مرحله عمل به وجود آورده است.

برنامه‌هايي که اجرا شده، چشم‌اندازي که تدوين شده، سياست‌هايي که ترسيم شده، اينها هم اگر واقعاً درست اجرا شود طبيعتاً شايسته‌سالاري واقعاً اتفاق مي‌افتد و مي‌تواند موجبات پيشرفت در جامعه را به وجود آورد و موجب تعالي جامعه شود. به نظر مي‌رسد در اين بخش‌ها مشکلاتي وجود دارد و خيلي از مشکلاتي که ما درگير آن هستيم از همين جاها نشأت مي‌گيرد. اينکه ما از قرآن الهام نمي‌گيريم و اهداف و جهت اصلي هدايت معنوي در جامعه ما فراموش شده و دغدغه‌هاي ديگري به وجود آمده است. اينها همه آسيب‌هايي است که مي‌توان بر‌شمرد و مقدم بر اينها اين است که انسان آزادانه تصميم بگيرد و انتخاب کند. طبيعتاً اين اتفاق افتاده، ولي در ادامه بايد اين روند همچنان استمرار داشته باشد و در ادامه‌اش چيزهاي ديگري بيايد. طبيعتاً در انتخاب آگاهانه تعالي و پيشرفت اتفاق مي‌افتد. حتماً دقت کرديد ما خيلي از اين آموزه‌ها را مي‌دانيم اما عمل نمي‌کنيم. مانند يک مربي آموزش رانندگي است که به ديگران آموزش رانندگي مي‌دهد ولي در مرحله عمل خودش قواعد رانندگي را رعايت نمي‌کند، يعني بعضا عالمان بي‌عملي هستيم. طبيعتاً عمل به آموزه‌هاي ديني بايد نهادينه شود، خيلي از اين آموزه‌ها را آگاه هستيم اما بايد اجرا و در درون و ذهن و فکر ما نهادي شود تا اين تحول تحقق بيابد. طبيعتاً مقدمه همه اين تحولات، انسان‌سازي است که مبتني بر انتخاب آگاهانه است و تحميلي نمي‌تواند باشد و البته نبايد باشد.

امام علي(ع) به فرزندان خود سفارش مي‌کند که مبادا ديگران در عمل به قرآن از ما سبقت بگيرند، عمل به قرآن در اموري مانند وقت شناسي، وظيفه شناسي، مسئوليت‌شناسي و ... که جزو مقدمات توسعه هم هست در بين مردم کشورهاي توسعه يافته وجود دارد...

ما نياز داريم بر قرآن و شناخت قرآن و بهره گيري از قرآن تأکيد کنيم که متأسفانه در جامعه ما کم اتفاق مي‌افتد. خيلي از موارد قرآن وعده جزا و پاداش مي‌دهد، اما اين گونه نيست که اينها فقط در آخرت اتفاق بيفتد. در همين دنيا هم اين اتفاق مي‌افتد؛ يعني اگر ما انفاق و به ديگران محبت و مساعدت کنيم و کار خير و نيک انجام دهيم فقط به اين معنا نيست که پاداش اينها را در آخرت مي‌بينيم بلکه پاداش اينها را در همين دنيا هم دريافت مي‌کنيم. در واقع اگر نگاه اجتماعي به بسياري از آيات قرآن بيندازيم طبيعتاً اين نگاه ما را به اين سمت و سو حرکت مي‌دهد که اين پديده‌ها و آثار وضعي و اجتماعي هم براي ما به همراه دارد. مثال‌هاي زيادي مي‌توان در اين مورد مطرح کرد که امام موسي صدر اين نگاه‌هاي نو را در کتابي که اخيراً از ايشان به فارسي هم ترجمه شده با عنوان «براي زندگي: گفتارهاي تفسيري امام موسي صدر» ترسيم کرده است. ايشان در اين اثر اين نگاه‌هاي نو را ارائه مي‌کند و از اين آيات و روايات بهره مي‌گيرد. در لبنان ايشان ابتدا انسان‌سازي را انجام مي‌دهد؛ حضور ايشان و تأثيراتي که بر جاي مي‌گذارد به خاطر اين است که روي انسان سرمايه‌گذاري مي‌کند و انسان را متحول مي‌کند. اين تحول باعث مي‌شود که در اجتماع و جامعه تحولي ايجاد شود و يک ارتقاي اجتماعي در سطح فرهنگي سياسي و اجتماعي اتفاق بيفتد. طبيعتاً عکس اين حالت هم مي‌تواند آسيب بزند، يعني اگر در جامعه به همديگر کمک و مساعدت نکنيم و دست همديگر را نگيريم و ... عدالت رعايت نشود، آزادي افراد محدود و مخدوش شود اينها طبيعتاً به صورت انفجاري آسيب مي‌زند.

نقش اساسي در ارائه الگوي اسلامي ايراني تعالي، را قرآن ايفا مي‌کند و بايد از منظر اجتماعي به آن نگاه کنيم تا ببينيم قرآن چه راهکاري را براي ما پيشنهاد مي‌‌کند. اينها نگاه‌هايي است که بايد ايجاد شود، اين فضا بايد محقق شود. اگر ايده‌اي را ارائه مي‌شود و برنامه‌اي را پيشنهاد مي‌گردد از اين منظر بايد نگاه شود و همه انديشمندان هم بايد مساعدت کنند، ضمن اينکه ممکن است برنامه خوبي نوشته شود اما در مرحله عمل به اجرا در نيايد. اين هم يک آسيب بسيار جدي است که در نهايت نتوانيم به جايي که مي‌خواهيم برسيم. بديهي است در ارائه الگوي اسلامي و ايراني نبايستي نگاه و بنياد قرآني و فلسفي و به ويژه حکمت متعاليه را از ياد برد.

منبع: روزنامه مردم سالاری، سه شنبه، یک اسفند 1391.