چاپ
دسته: گپ و گفت
بازدید: 2461
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با بیان اینکه تعامل فرهنگی نگاه جدیدی را شکل دهد که در این نگاه ضمن اینکه با عناصر منفی فرهنگ وارداتی مقابله می کنیم ابعاد ایجابی فرهنگ خود را هم عرضه می کنیم، گفت: رویکرد ایجابی نه تنها تهاجم را دفع می کند بلکه قوتهای فرهنگ خودی را هم ارائه می دهد. به گزارش خبرنگار مهر، دکتر شریف لک زایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به چند سؤال در مورد رابطه فرهنگ و سیاست پاسخ داده است که اکنون از نظر شما می گذرد.
سیاست فرهنگی نباید با تغییر مدیران تغییر کند

*نسبت حوزه سیاست یا دولت با حوزه فرهنگ چگونه باید باشد؟ آیا دولت نباید نقش نظارتی و هدایتی در حوزه فرهنگ داشته باشد؟

در این باب نظریه های فرهنگی مختلفی وجود دارد که در برخی از نظریه ها اصلا دولت مجال پیدا نمی کند که به حوزه فرهنگ ورود پیدا کند و طبیعتا هیچ دخالتی ندارد و ممکن است نظارتی هم نداشته باشد. همچنین ممکن است در بحث سیاستگذاری هم محدودیتهای زیادی داشته باشد. در برخی از نظریه ها طبیعتا برعکس این حالت تماما دولت است که می تواند سیاستگذاری و دخالت و محدود کند و هر نوع نگاه و هر سیاستی را که صلاح بداند وضع و اجرا کند.

با نگاه به آموزه های دینی به نظر می آید نگاه نظارتی و هدایتی و سیاستگذاری فرهنگی مبنای عمل دولت و حکومت باشد. طبیعتا نهادهایی که وجود دارند و در حوزه فرهنگ کار می کنند باید با توجه به این نگاه که اگر یک نگاه نظارتی باشد و در حد وسیع تر هدایتی هم باشد طبیعتا باید به الزامات و اقتضائاتش پای بند باشند و در واقع براساس همان نظارت و هدایت گام بردارند و بر این اساس دیگر دخالت معنا پیدا نمی کند، یعنی در واقع می توانند نقش حمایتی داشته باشند بیش از اینکه نقش هدایتی داشته باشند.

نهادهای غیردولتی و NGOها و مؤسسات فرهنگی که در جامعه کار می کنند و نهادهایی که به نوعی با حوزه فرهنگ ارتباط دارند به ویژه نهادهای سنتی و کهن که در این حوزه تجارب زیادی دارند باید تقویت و حمایت شوند و شاید ابعاد نظارتی در این بحث چندان معنا پیدا نکند حتی ابعاد هدایتی هم به معنایی نتواند مداخله کند یا وجود داشته باشد و طبیعتا حوزه هدایتی مطرح است.

بر همین مبنا به نظرم دولت ضمن اینکه نهادهای موجود سنتی ما را در حوزه فرهنگ تقویت و حمایت می کند از دولتی کردن این نهادها و از وابستگی مطلق آنها به دولت هم باید اجتناب کند. یعنی سازو کارهای که نهادها به صورت مدنی در اختیار دارند تقویت و حمایت شود و نقش شان در جامعه به رسمیت شناخته شود و راه برای کار فرهنگی و حضور آنها در حوزه فرهنگ باید هموار شود تا راحت تر بتوانند به این سمت و سو گام بردارند و در واقع دولت می تواند از روند مباحث فرهنگی در این مؤسسات حمایت کند و فعالیت آنها را تسهیل کند و به نوعی موانع را برطرف کند و شرایط را به نفع نهادهای فرهنگی که ریشه در باورها و اعتقادات و رسوم این مرز و بوم و مردم دارند رقم بزند.

*چه آسیبهایی در عرصه فرهنگی کشور وجود دارد؟

طبیعتا آسیبهایی در این زمینه وجود دارد. بیشتر در حوزه های سیاست و اقتصاد همتها بلند است و طبیعتا عرصه فرهنگ از یاد رفته است. متولیان فرهنگی و افرادی که می خواهند نظارت کنند اولا خودشان باید فرهنگی باشند و در حوزه فرهنگ تحصیل کرده باشند و فرهنگ را بشناسند و طبیعتا با این حوزه علقه و ارتباط کامل و خاص و ویژه ای داشته باشند و به نوعی اولا خودشان بایستی فرهنگی باشند. درست است که به هر حال حوزه فرهنگ می تواند سیاسی باشد و باید هم سیاسی باشد و طبیعتا از منظر سیاست می توانیم به حوزه فرهنگ نگاه کنیم و برای حوزه فرهنگی سیاستگذاری کنیم ولی براساس تصمیمات سیاسی سازوکار خاصی پیدا کند که این سازوکارها الزاما و می بایست توسط کارگزارانی که فرهنگی باشند اتفاق بیفتد و در سیاستهایی که در حوزه کلان فرهنگ و خرد فرهنگ تصویب می شود و می خواهد اجرا شود اجماعی نسبی وجود داشته باشد نه اینکه سیاستهایی وضع شود و نخبگان حوزه فرهنگ اساسا آنرا به رسمیت نشناسند.

نسبت سیاست و فرهنگ می تواند نسبت تعامل باشد یعنی دیدگاه ها از سطح و عرصه نخبگان فرهنگی به عرصه سیاستگذاری ورود پیدا کند و طبیعتا بعد از آن مرحله اجرا در بیاید. گاهی ممکن است حتی بداخلاقی، دروغ یا تهمت عنصر یا کارگزار فرهنگی به این فضا و این رابطه و نسبتی که می تواند وجود داشته باشد خیلی آسیب بزند. اگر آسیبی به این فضا وارد شود اگر این آسیب بخواهد جبران شود ممکن است سالها طول بکشد. بنابراین نهادهای متولی فرهنگی و کارگزاران عرصه فرهنگی باید خودشان فرهنگی باشند و فرهنگ را بشناسند و بتوانند به صورت درستی تعامل کنند. به نظرم این یک نظریه بینابینی است یعنی نه به صورت مطلق می گوید که دولت باید دخالت و نظارت همه جانبه ای داشته باشد بلکه معتقد است در جای خود و به صورت حداقلی باید نظارت و هدایت بکند و از طرف دیگر به صورت حداکثری بتواند حمایت کند. چون ابزارهایی که در جامعه ما وجود دارد عمدتا در اختیار دولت است و دولت یک حضور قوی و پشتوانه هایی دارد که نهادها و مؤسسات فرهنگی به خصوص اصحاب حوزه فرهنگ چندان از قوت و غنای مالی برخوردار نیستند و طبیعتا می طلبد که دولت در این زمینه ورود خوبی داشته باشد و بتواند آنها را حمایت کند.

 از طرف دیگر طبیعتا ممکن است اگر دخالتها بیش از حد شود انگیزه ها سد شود و به حوزه فرهنگ آسیب وارد کند که این آسیب دامن جامعه را هم می گیرد و به خصوص با توجه به اینکه فرهنگ اولویت اول برای ما را دارد طبیعتا اینجا هم می تواند اتفاق خوبی در تعامل بین حوزه سیاست و حوزه فرهنگ شکل بگیرد.

*یکی از مباحث مطرح در حوزه فرهنگ، تهاجم فرهنگی است. به چه میزان رصد پدیده های نوظهور فرهنگی اهمیت دارد؟ این پدیده ها و مصادیق آن در حال حاضر چه پدیده هایی هستند؟

تهاجم فرهنگی اتفاقی است که ممکن است برای هر جامعه ای اتفاق بیافتد. هر جامعه ای ممکن است با ارزشهای فرهنگی جامعه دیگر مواجهه داشته باشد. به نظر می رسد نگاه خردورزانه می تواند جلوی این آسیبها را بگیرد.

ما باید بتوانیم با فرهنگهای دیگر تعامل داشته باشیم. شیوه مقابله ما نباید شعاری باشد، چون با شعار دادن کاری انجام نمی گیرد حتی اگر کارهایی در این زمینه صورت بگیرد این کارها و فعالیتها فاقد پیشینه و پشتوانه خردمندانه و خردورزانه خواهد بود و احتمالا تعامل هم صورت نخواهد گرفت. بنابراین به نظر می رسد تعامل فرهنگی نگاه جدیدی را شکل دهد که در این نگاه ضمن اینکه با عناصر منفی یک فرهنگ وارداتی مقابله می کنیم ابعاد ایجابی خودمان را هم عرضه می کنیم یعنی در این فضا آن نگاه ایجابی که شکل می گیرد می تواند در اینکه نه تنها تهاجم را دفع می کند بلکه بتواند قوتهای خود را که ارائه می کند مورد پذیرش طرف مقابل هم قرار گیرد و به نوعی از این طرف تهاجم صورت گیرد به خصوص حالا که پشتوانه و پیشینه قوی فرهنگی و فکری داریم که طبیعتا می تواند به ما کمک کند.

به عنوان مثال اکنون بحث شبکه های اجتماعی در عرصه مجازی مطرح است. یک نگاه این است که اینها باید فیلتر شود که به نظرم نگاه نادرستی است که ما بدون اینکه این ظرفیت را بشناسیم فورا به حذف صورت مسأله اقدام کنیم. حذف صورت مسأله ای که ممکن است در جامعه هم اتفاقا طرفداری نداشته باشد، عده ای زیادی از افراد جامعه را محروم و محدود کنیم که از این شبکه ها استفاه نکنند در صورتی که این شبکه های اجتماعی که به وجود آمده نه تنها نقطه ضعف ما نیست بلکه می تواند نقطه قوت ما باشد و برای ارائه ارزشهای اسلامی از این ظرفیت استفاده کنیم که اکنون این فضا به صورت یکسان اکنون در اختیار همه نیست. ممکن است وجه غالب این عده کسانی باشند که با نظام، اسلام و جمهوری اسلامی مشکل داشته باشند. بنابراین نگاهی که محدود می کند به ما آسیب وارد می کند.

ما ابتدا باید پدیده های نوظهور و و ظرفیتش را بشناسیم و از ظرفیت و فضای آنها استفاده کنیم برای اینکه نگاه و اندیشه و فکر خودمان را منتقل کنیم. نگاهی که الان وجود دارد قدری متفاوت است و اگر این نگاه تصحیح و اصلاح شود می تواند در فضایی که تعاملی صورت گیرد می تواند به نفع ما و مؤثر باشد. تبعات آسیب وارد شده از طرف این نوع نگاه خیلی بیشتر است از اینکه ما فضا را باز نگه داریم و بتوانیم نگاه های ایجابی را ارائه کنیم. بالاخره باید به این سؤال پاسخ داده شود که به هر حال چگونه می خواهیم در شبکه های اجتماعی فضای مجازی ورود پیدا کنیم؟ مسلما ابتدا باید فضا باز گذاشته شود و در این فضای بازی که ایجاد می شود کنترلها و نظارتها صورت گیرد.

اگر آسیبی هست که آن آسیب می تواند ارزشها را خدشه دار کند آن موقع با آن ابزارها جلویش گرفته شود، ولی از ابتدا بتوانیم به این سمت و سو حرکت کنیم که باب استفاده از اینها را ببندیم. این راه نمی تواند راه درستی باشد. ضمن اینکه عمدتا کارگزاران سیاسی در این فضاها به صورت شعاری عمل کردند در صورتی که باید نگاه های مختلفی را در نظر بگیرند. نگاه های کارشناسی مختلفی را اخذ کنند به ویژه از نگاه هایی که در حوزه و دانشگاه وجود دارد استفاده کنند تا به این سمت و سو حرکت شود که آن نگاه درست اتفاق بیفتد. این امر به سیاستی که اتخاذ می شود بر می گردد اگر این سیاست قائل به نگاه حداکثری و مداخله آمیز باشد تعاملی هم صورت نخواهد گرفت. مسلما آن نگاه در همان حد نظارت و هدایت خود با حمایت آنها به این سمت و سو حرکت کند تا تعامل شکل بگیرد یعنی ما در مواجهه با پدیده های نوظهور چاره ای نداریم که آنها را بازشناسی کنیم و از ظرفیتهایی که وجود دارد استفاده کنیم تا بتوانیم به نوعی عمل کنیم که آن نقاط آسیب را به حداقل برسانیم.

*راه حل مقابله با تهاجم فرهنگی چیست؟

ما با تهاجم فرهنگی موافق نیستیم و باید مقابله صورت گیرد اما این مقابله را مقابله ایجابی می دانیم نه مقابله سلبی و مقابله ای که فقط به حذف صورت مسأله کمک می کند. به هر حال نگاه ایجابی در زمینه و حوزه فرهنگی باید انجام گیرد تا بتوانیم نگاه و ایده های خود را ارائه کنیم و فقط به نقاط آسیب و ضعف تکیه نکنیم که باید آنها را بشناسیم و رفع و رجوع کنیم. در واقع آنجا به برنامه ریزی نیاز است تا بتوانیم از این حوزه ها به صورت ایجابی استفاده کنیم و تأثیرگذار باشیم.

*آیا سیاستهای فرهنگی یک جامعه با تعویض مدیران اجرایی باید تغییر کند؟ استمرار و تغییر در این حوزه در چه عرصه هایی باید باشد؟

اگر سیاست فرهنگی را اتخاذ کنیم و در سطح کلان آنرا بپذیریم نباید با تغییر مدیران تغییر کند. این نکته ای بدیهی است که اگر مدیری در جایی تغییر می کند این امر باعث نمی شود که آن سیاست تغییر کند. طبیعتا سلایق ممکن است متفاوت باشد یعنی در حوزه اجرا ممکن است کسی بسیار موسع و کسی بسیار مضیق فکر کند. ولی اصل اینکه ما سیاست فرهنگی داریم و این سیاست فرهنگی باید به درستی اجرا شود و قبل از آن تدوین و ترویج شود تغییربردار نیست مگر اینکه سیاست کلی تغییر کند. بنابراین به نظر می رسد مدیران در اینکه تغییر چگونه ایجاد شود نقشی نخواهند داشت و طبیعتا باید آنرا اجرا کنند.

ما باید نظریه فرهنگی داشته باشیم، اکنون فاقد این وجه هستیم. تا تکلیف خود را در این فضای نظریه فرهنگی و تولید نظریه فرهنگی نقش خودمان را ایفا نکنیم و به این امر نرسیم سیاستهایی که وضع می شود ممکن است دچار آسیب شود. یکی از دلایلی که سیاستهای فرهنگی خوب اجرا نمی شود همین امر باشد که نظریه فرهنگی در سیاستها حاکم نیست، البته ممکن است وجهی به کارگزاران برگردد که هر کارگزاری نگاه و سلیقه و ذوق خودش را دخالت می دهد و طبیعتا ممکن است سمت وسوی سیاست فرهنگی به کلی تغییر کند با آن چیزی که از اساس آنرا دنبال و وضع کردند تا به این سمت و سو جامعه را هدایت کند.