چاپ
دسته: گپ و گفت
بازدید: 674

بررسی اندیشه‌های سیاسی ملاصدرا در گفت‌وگو با شریف لک‌زایی

فرهیختگان: شریف لک‌زایی از اعضای هیات‌ علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و نویسنده کتاب «فلسفه سیاسی صدرالمتالهین» در گفت‌وگوی پیش‌رو ما را با دستگاه فلسفی حکمت متعالیه به‌خصوص آن بخشی که مبانی اندیشه‌های سیاسی آن بروز و ظهور پیدا می‌کند، آشنا کرده و از نمود آن در اعصار بعدی و چهره‌های سیاسی معاصر ایران می‌گوید.

ما فلسفه ملاصدرا را بیشتر به‌عنوان یک دستگاه فلسفی می‌شناسیم، از آنجا که ویژگی‌های هر دستگاه فلسفی اقتضا می‌کند که از آن دستگاه بتوان در بیشتر قلمرو‌های حوزه اندیشه مبانی نظری استخراج کرد آیا حکمت متعالیه چنین ویژگی‌ای دارد؟ آیا می‌توان از فلسفه سیاسی نظام‌مند در حکمت متعالیه سخن گفت؟

پاسخ بنده مثبت است. به نظر می‌رسد دستگاه فلسفی حکمت متعالیه به‌عنوان یک دستگاه فلسفی به اندازه‌ای توانمند هست که اولا در کنار دیگر دستگاه‌های فلسفه اسلامی و بلکه درصدر آنان بایستد و دوما بتواند دیگر دانش‌ها و ازجمله حوزه گسترده علوم سیاسی و به‌خصوص مباحث اندیشه سیاسی را پشتیبانی کند. توجه به این نکته که صدرالمتالهین به‌عنوان نظام‌دهنده به این حکمت به فلسفه‌های پیش از خود اشراف کاملی دارد و با این اشراف است که از حکمت مشاء و اصالت ماهیت رویگردان می‌شود و با پذیرش اصالت وجود دست به تاسیس حکمت متعالیه می‌زند نشان‌دهنده این است که ملاصدرا آگاهانه دست به تاسیس این حکمت زده است. بنابراین ما از یک دستگاه نظام‌مند و هدف‌مند و جامع سخن می‌گوییم که واجد توانمند‌سازی علوم انسانی به‌طور عام و علوم سیاسی به‌طور خاص است. در بخش فلسفه سیاسی نیز مواد فلسفه سیاسی در آثار ملاصدرا وجود دارد که باید ارائه شود. من در کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتالهین تلاش کرده‌ام فلسفه سیاسی ایشان را ارائه کنم.

آیا می‌توان مبانی اندیشه‌های سیاسی فلسفه ملاصدرا را در حکومت‌های اسلامی بعدی و حتی در اندیشه‌های افراد سیاسی مشروطه یا معاصر پیگیری کرد؟

درباره این موضوع بحث‌های زیادی به‌خصوص به نحو ایجابی شده است. اجمالا دیدگاه‌های متعارضی در این موضوع مطرح شده است. اما از نگاه ایجابی دو بحث می‌تواند مطرح شود: یکی اینکه آیا حکمت متعالیه در تحولات معاصر اعم از نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامی نقش ایفا کرده است یا خیر؟ و دیگر اینکه پشتوانه فلسفی و خردورزانه بومی حرکت‌ها و جنبش‌های دوره معاصر مانند نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامی چیست؟ آنچه بنده و برخی دیگر از صاحبنظران از آن دفاع می‌کنیم این است که حکمت متعالیه به‌عنوان پشتوانه فلسفی انقلاب اسلامی می‌تواند مورد توجه باشد و از این نظر در تحولات معاصر نقش‌آفرین بوده است. به‌ویژه حضور حکمای حکمت متعالیه مانند امام‌خمینی و استاد مطهری در نقش رهبری انقلاب اسلامی قابل‌توجه است. (برای بحث تفصیلی ارجاع می‌دهم به نوشته‌ها و مصاحبه‌های خودم در این زمینه). گذشته از پشتیبانی فلسفی انقلاب اسلامی، درباره نهضت مشروطیت نیز می‌توان رگه‌های فلسفه اسلامی را ردیابی کرد، به‌ویژه در آثار اندیشمندانی مانند آخوندخراسانی و علامه نایینی. پشتوانه فلسفی حکمت متعالیه برای تحولات معاصر البته به معنای عدم‌حضور دیگر دانش‌های اسلامی در این تحولات نیست اما طبیعی است که نمی‌توان اهمیت حضور و پشتیبانی مباحث فلسفه را نادیده انگاشت یا اینکه ارزش آن را هم‌پای دیگر دانش‌ها به شمار آورد.

از آنجایی که اندیشه سیاسی در حوزه اسلامی اندیشه‌ای نوپاست آیا می‌توان با ریشه‌های اندیشه سیاسی حکمت متعالیه آن را سترگ کرد؟ یا این اندیشه می‌تواند پایه و مبانی علمی سیاست باشد؟ یا باید گفت زمین و زمانه این اندیشه هم مانند تاریخ آن گذشته است و می‌توان از آن به‌عنوان بخشی از تاریخ اندیشه ایران یاد کرد. چون عده‌ای معتقدند آنچه ملاصدرا در سیاست گفته نوآوری نیست بلکه اصلاح اندیشه‌های دیگری چون فارابی است. این ادعا را قبول دارید؟

اگرچه اندیشه سیاسی در حوزه اسلامی را اندیشه‌ای نوپا نمی‌دانم اما به‌طور مسلم برخی مباحثی که توسط فلاسفه مطرح شده است مشمول مرور زمان شده و جنبه تاریخی به خود گرفته است. اما بسیاری از مباحث هم وجود دارد که می‌تواند مورد استفاده برای زمان حاضر باشد. درواقع دستگاهی فلسفی مانند حکمت متعالیه از حرکت جوهری سخن می‌گوید، این دیدگاه برای خود این دستگاه نیز کارایی و کاربرد دارد و بر این نظر هستم که این دستگاه فلسفی برخلاف دیگر دستگاه‌های فلسفی اسلامی، توسط حکمای این حکمت دائم درحال بازسازی و به‌روز‌رسانی خود است. برای همین هم امروزه از نوصدرایی‌ها سخن می‌گوییم و نه دستگاهی جدید در فلسفه اسلامی. به نظرم حکمت متعالیه از زمان تأسیس توسط ملاصدرا تاکنون به‌طور جوهری مراتب توسعه خود را طی کرده است، به‌ویژه در حوزه فلسفه سیاسی و پشتیبانی از انقلاب اسلامی و بعدا نظام سیاسی جمهوری اسلامی آن هم به سبب حضور رهبران وفادار به حکمت متعالیه توانسته خود را به‌روز‌رسانی و بازسازی کند. شاید این تعبیر برخی استادان هم درست باشد که ملاصدرا به‌عنوان نظام‌دهنده به حکمت متعالیه واجد «فلسفه متعالی سیاسی» است و امام خمینی به‌عنوان شارح و مفسر این حکمت واجد «فلسفه سیاسی متعالی» است.

درباره تکراری بودن مطالب ملاصدرا در فلسفه سیاسی تا به حال سخنان زیادی گفته شده است اما این پاسخ هم به‌طور مداوم تکرار شده که باید مواد برگرفته از دیگر فیلسوفان توسط صدرالمتالهین با لحاظ دستگاه حکمت متعالیه مورد سنجش واقع شود. درواقع آنچه ملاصدرا از دیگران اخذ کرده است نمی‌تواند ناقض دستگاه فلسفی وی باشد. اضافه بر اینکه می‌توان این پرسش را هم از مخالفان پرسید که چرا ملاصدرا چنین مباحثی را از دیگر متفکران گرفته و در دستگاه فلسفی خویش تکرار کرده است؟ به نظر می‌رسد سخن منتقدان در اینجا سخنی سطحی است تا سخنی عالمانه. به هر حال چرا این پرسش مورد مداقه و پاسخ قرار نگیرد که دلایل این به اصطلاح تکراری بودن چیست و چرا این متفکر از تمام مباحث مطرح صرفا به همین مقدار بسنده کرده و آیا این مقدار هم می‌تواند ناقض دستگاه فکری او باشد؟ آیا این سخن به معنای آن نیست که متفکر از مواد فلسفه خویش با خبر نبوده و ناآگاهانه دست به تکرار زده و به نقض فلسفه خود همت گماشته است؟ به هر حال نمی‌توان با گفتن این نکته که مباحث ملاصدرا تکراری است، دستگاه فلسفی ایشان را به پرسش گرفت و نادیده انگاشت. ما چاره‌ای جز رجوع و بازخوانی میراث فلسفی‌مان برای برخورداری از یک دستگاه و منظومه منسجم در حوزه علوم سیاسی نداریم.

زهرا سلیمانی‌اقدم
خبرنگار گروه اندیشه

روزنامه فرهیختگان، دوم خرداد 1396