چاپ
دسته: گپ و گفت
بازدید: 326
اساسا اگر شما عمل را از حکمت بگیرید فلسفه می‌شود چون در تفاوت فلسفه و حکمت این ذکر می‌شود که فلسفه فقط نظر است و توجه به حیث نظر دارد ولی حکمت فقط حیث نظری ندارد. هم حیث نظر و هم حیث عمل دارد.
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، نکته اول این است که ملاصدرا در آثار مختلف خود در باب حکمت سخن گفته و موضوع حکمت را مورد توجه قرار داده و ابعاد مختلف آن را تبیین کرده است. از‌جمله در کتاب «شرح هدایة أثیریه»، «زادالمسافر»، «مبدأ و معاد» و همچنین به‌طور اهم در مقدمه کتاب «اسفار اربعه» و دیگر آثار خود به این بحث پرداخته است. حتی در کتاب مرآت الاکوان که شرح هدایة أثیریه است نیز نکات مهمی آمده است.

اجمالا برخی از این نکات در باب حکمت، ناشی از تاثیر حکمت مشاء بر نگاه ایشان و برخی از آنها تاثیر نگاه اشراقی در تبیین مفهوم حکمت از دیدگاه ملاصدرا است. در هر حال، هر کجا که ایشان درباره مفهوم حکمت صحبت کرده ما باید آن مباحث را در دستگاه حکمت متعالی مورد سنجش قرار دهیم و طبیعتا از این منظر به آن بپردازیم.

البته به‌رغم این تکثر و تنوعی که در باب تبیین مفهوم حکمت ملاصدرا دارد و نکات بعضا مهمی درباره آن طرح می‌کند اما در هیچ کدام از آثار خود بحث بسیار مبسوطی ارائه نمی‌کند. تنها جایی که بحث مبسوطی درباره حکمت مطرح کرده و سیر حکمت را مورد توجه قرار داده‌ در رساله کسر اصنام جاهلیه است. بنابراین اینجا بحث مبسوطی می‌توانیم داشته باشیم و آثار ملاصدرا را فهرست و مباحث حکمتش را ردیف کنیم و بگوییم در هر اثری، ایشان چه بحثی ارائه داده است که آن زمان بتوانیم به یک بحث مفهوم‌شناسی منسجمی در آثار ملاصدرا برسیم.

نکته دوم اینکه ملاصدرا همانند دیگر متفکران اسلامی اعم از حکمت مشاء و حکمت اشراق؛ حکمت را هم به‌نحو عام مورد توجه قرار می‌دهد و هم حکمت را به [دو بخش] نظری و عملی تقسیم می‌کند. نگاه‌ رایج این است که حکمت نظری و عملی است. حکمت نظری آنجاست که ارتباطی با قدرت، اراده و اختیار انسان ندارد و حکمت عملی آنجاست که با اراده و اختیار انسان ارتباط پیدا می‌کند و در حوزه قدرت انسان است.

بنابراین ملاصدرا در خیلی از آثاری که یاد کردم، بر مبنای نگاه رایج به ترسیم این دو حکمت می‌پردازد. شاید در وهله اول به نظر برسد که او نگاه جدید و تازه‌ای ندارد. البته این قابل تأمل است و باید بتوانیم این را مورد بحث بیشتری قرار دهیم. شاید در ابتدا این‌گونه به نظر برسد که ملاصدرا بحث نو و نوآورانه‌ای در باب تبیین حکمت و حکمت نظری و عملی ندارد و با بحث‌هایی که در ادامه خواهم داشت قصه قدری متفاوت خواهد بود.

نکته سوم این است که در نگاه ملاصدرا، به‌خصوص در همان ابتدای اسفار اربعه در جلد اول، ما درواقع نگاه جدیدی از ایشان شاهد هستیم و آن این است که ایشان فلسفه و حکمت را معادل هم تلقی می‌کند. بنابراین با توجه به آن چه که در اسفار اربعه ایشان مورد توجه قرار داده است، حکمت معادل فلسفه هم هست؛ البته تفاوت‌هایی هم دارند ولی ایشان وارد این تفاوت‌ها نمی‌شود اما از فحوای کلام این‌گونه به‌نظر می‌رسد که اگر چه حکمت را مقدم می‌داند و اولویت می‌بخشد ولی فلسفه و حکمت را به یک معنا تلقی می‌کند. دلایلی هم دارد، وقتی در حکمت عملی و نظری هم بحث می‌کند آنجا هم حکمت نظری را مقدم می‌داند و به دلایل مختلفی اشاره می‌کند که چرا حکمت نظری مقدم است و حکمت عملی مقدم نیست. البته شاید بتوان بحث معرفت که محور و کانون مباحث ملاصدرا است را اینجا هم طرح کرد. البته نکات دیگری هم در این تقدم و اولویت‌گذاری هست.

نکته چهارم این است که در نگاه ملاصدرا، حکمت واجد بعد نظر و واجد بعد عمل، به صورت توأمان و همراه با هم است. درواقع در نگاه ملاصدرا «عمل» از «نظر» جدا نیست. وقتی گفته می‌شود حکمت، به این معنا است که هم بخش نظر و هم بخش عمل هر دو می‌توانند و باید وجود داشته باشند.

اساسا اگر شما عمل را از حکمت بگیرید فلسفه می‌شود چون در تفاوت فلسفه و حکمت این ذکر می‌شود که فلسفه فقط نظر است و توجه به حیث نظر دارد ولی حکمت فقط حیث نظری ندارد. هم حیث نظر و هم حیث عمل دارد.

بنابراین ما در ملاصدرا و در حکمت متعالیه، حکمت را توأم با نظر و عمل تلقی می‌کنیم و عمل را از نظر جدا نمی‌بینیم. این ویژگی مهمی است که اینجا حکمت متعالیه داراست. حتی حکمت مشاء هم این‌گونه نیست. چون درست است که حکمت بر عنوان فلسفه مشاء هم بار می‌شود ولی آن‌طور که برخی صاحب‌نظران هم ترسیم می‌کنند، حکمت در فلسفه مشاء صرف «دانستن» است ولی در مباحث ملاصدرا به حکمت به مثابه «شدن» و «صیرورت» تصریح می‌شود. شاید بتوان این را به‌عنوان یک بخش تمایز در این دو حکمت هم ذکر کنیم، البته محل تامل و بحث هم هست ولی این سیر نظر، عمل و تأمل در این دو امر را می‌توان در حکمت متعالیه دید و ملاصدرا به این مباحث تصریح می‌کند.

نکته پنجم این هست که ملاصدرا تعریف خاصی از حکمت ارائه می‌کند که این را در حکمت‌های پیشین سراغ نداریم. حتی در متفکران بعد از ملاصدرا هم که بحث حکمت را مورد توجه قرار داده‌اند، این تعریف را من ندیدم. تعریف ابداعی و اختصاصی ملاصدرا این هست که «الحکمه اقتداء بالخالق تعالی فی‌السیاسه بقدر طاقة البشریه». درواقع ملاصدرا می‌گوید حکمت اقتدای به خداوند است در سیاست، به قدر طاقت بشری. بحث اقتدای بالله در سیاست را ملاصدرا در دو اثر خود به آن تصریح کرده است: یک‌جا در خود اسفار اربعه و دیگری در رساله مبسوط مفاتیح‌الغیب.

البته هم در مورد «اقتدای به خداوند در سیاست» می‌توان صحبت کرد که این را هم‌پای بحث ملاصدرا در بخش «مناسبات سیاست و شریعت» می‌بینم، چون آنجا هم ایشان می‌گوید پایان سیاست به‌نوعی آغاز شریعت است. وقتی سیاست ضروریات و نیازها را ترسیم می‌کند، آن زمان شریعت سر می‌رسد و مباحث خود را دنبال می‌کند. اینجا هم به‌نوعی می‌توان گفت این اتفاق در خود سیاست رخ می‌دهد. یعنی حکمت این اقتضا را دارد که به خداوند در سیاست اقتدا شود.

نکته ششم این است که با وجود اینکه قید «به قدر طاقت بشری» تقریبا در تمام تعاریفی که متفکران و فیلسوفان درباره حکمت و حکمت نظری مطرح کردند، مورد توجه قرار گرفته، کمتر متفکری توضیح داده است که «به قدر طاقت بشر» به چه معنا است. در میان معاصران آقای آشتیانی «وسع بشری» را معنا می‌کند و توضیح می‌دهد. خود ملاصدرا در توضیح این قید «به قدر طاقت بشری» می‌گوید که این به صورت تشکیکی است.

ایشان این‌طور نتیجه‌گیری می‌کنند که: «از این بیان به ظهور رسید که صدق این مفهوم، بر افرادش، بر سبیل تشکیک است.» این بحث در کتاب «مرآه‌الاکوان» هم آمده. البته مصحح این اثر بخشی از کتاب «مبدا و معاد» را هم آورده و به‌عنوان بخش ناقص «مرآه‌الاکوان»، در این کتاب قرار داده است.

مرآه‌الاکوان یکی از چند کتابی است که در دوره قاجار، به محمد ولی میرزا تقدیم می‌شود که حاکم یزد و از نوادگان فتحعلی‌شاه قاجار است. سه کتاب ملاصدرا در آن زمان، ترجمه و به ایشان تقدیم شده است که یکی «شرح هدایه اثیریه» است که به‌عنوان مرآه‌الاکوان تقریر شده است و دیگری «مبدأ و معاد» است که آقای اردکانی ترجمه کرده و در نشر دانشگاهی چاپ شده است. کتاب دیگر «الشواهدالربوبیه» است که ترجمه شده و تقدیم او شده ولی فقط مبدأ و معاد تصحیح و چاپ نشده است. یک نسخه‌ از کتاب الشواهد الربوبیه در کتابخانه آستان قدس رضوی وجود دارد که من قبلا پیگیر شدم تا آن را احیا، تصحیح و چاپ کنم که به من ندادند و گفتند چون نسخه نفیسی است نمی‌توانیم در اختیارت قرار دهیم و متاسفانه همچنان آنجا مانده است. بنابراین بحث ایشان به اینجا می‌رسد که «صدق این مفهوم بر افرادش بر سبیل تشکیک است.»

«به قدر طاقت بشری» یعنی هر انسانی، در موقعیت منطقه‌ای و جغرافیایی خاص و‌ در موقعیت اعتباری خاصی قرار دارد، به همان اندازه تلاش کند و به همان اندازه بتواند از این وسع خود بهره‌مند شود.

نگاه عمده همین نگاه تشکیکی است. این جمله آقای آشتیانی که در دایره‌المعارف اسلامی ذکر شده است را هم بخوانم، شاید کمک کند: «قید وسع و طاقت آدمی که در دیگر تاریخ حکمت نیز ذکر شده از این رو است که شناخت کنه اشیاء مختص خدا است و انسان به قدر توان و وسع خود، از علم و آن چه در عالم وجود هست و از معرفت حقیقی بهره‌مند می‌شود و مراد از آن توان و سعه وجودی نوع بشر است.»

ملاصدرا تقسیم متفاوتی دارد که من در هیچ‌یک از متفکران ندیدم یا ممکن است یکی دو نفر به آن اشاره کرده باشند. در پایان بحث اشاره خواهم کرد که ایشان تقسیم جدیدی درباره حکمت دارد. در ادامه هم همین فرمایش شما است و این را تایید می‌کند به این معنا که هر انسانی در مرتبه‌ای از مراتب انسانیت و عقلانیت فوق طبیعی و حتی فوق ملکی خود قرار گرفته باشد، به همان میزان از علم به حقایق بهره‌مند خواهد شد.

فعلیت هم هست. من قبلا در جایی ندیده بودم که خود ملاصدرا به این تشکیکی بودن، تصریح کند. اما این استنباط را داشتم که این نگاه، براساس دستگاه فلسفه ملاصدرا، می‌تواند و باید تشکیکی باشد. بعدا این نکته‌ای که مرحوم آشتیانی فرمودند را که در دایره‌المعارف آمده استفاده کردم.

بخش سیاست را با مناسباتی که ایشان بین سیاست و شریعت برقرار می‌کند، می‌توانم توضیح دهم. ملاصدرا می‌گوید سیاست به امور جزئی و شریعت به امور کلی می‌پردازد. به‌نظرم تنها جایی که ایشان سیاست را تعریف کرده همانجاست. نکته دیگر این است که سیاست، جسم و شریعت، روح است. اگر بخواهیم توضیح دهیم که منظور و مراد ملاصدرا در اینجا چیست باید براساس همان نوع مناسباتی که آنجا برقرار می‌کند این مبحث را تبیین کنیم.

نکته هفتم این است که ملاصدرا افزون بر اینکه در آثار مختلف خود مباحثی درباره حکمت نظری و عملی دارد، از «حکمت غریزیه» و «حکمت مکتسبه» هم یاد می‌کند. این هم یکی از تفاوت‌های ملاصدراست. ایشان حکمت غریزیه را مربوط به انبیا و نبوت و رسالت می‌داند و حکمت مکتسبه می‌تواند وجه عامی داشته باشد که همه را شامل شود و منوط به تلاش، سعی و کوشش افراد است. بنابراین اینجا شاید پارادوکس یا نگاه متفاوتی شکل بگیرد یا این پرسش مطرح شود که اگر شما گفتید حکمت از سوی خداوند است و خداوند به هر کسی بخواهد این را اعطا می‌کند: «یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیراً». ربط این موضوع با این بحث باید قدری روشن شود که چه بخشی را می‌تواند شامل شود و چه بخشی را دربرنمی‌گیرد که ما در بخش بحث از تشکیک، شاید قدری به این اشاره کردیم.

نکته هشتم این است که حکمت و به‌ویژه حکمت عملی، در نگاه ملاصدرا با «اختیار» همراه و این مطلب در نگاه حکمای معاصر هم البته مورد توجه قرار گرفته است. به‌خصوص مرحوم حائری‌یزدی تعریفی دارد و به این بحث تصریح می‌کند.

نکته نهم این است که حکمت و به‌ویژه حکمت عملی، در آرای ملاصدرا، با شریعت هیچ تعارض و تضادی ندارد و ایشان تصریح می‌‌کند. اگر آنجا می‌گوید «حکمت به معنای اقتدای به خداوند در سیاست است»، به این معنا هم هست. درواقع به یک معنا اینجا سیاست به شریعت و به یک معنا سیاست به حکمت اقتدا می‌کند. این هم یکی از نکاتی است که ملاصدرا به آن تصریح می‌کند و شاید جزء اختصاصات ملاصدرا باشد.

به تصریح خود ایشان در فرهنگ‌نامه فلسفی ملاصدرا می‌خوانیم «حکمت، مخالف شرایع حقه‌ الهیه نیست و بلکه مقصود از حکمت و شریعت هر دو یکی و همان شناخت خداوند و صفات و افعال او است و این امر گاهی از راه وحی انجام می‌شود.» این همان بخش غریزیه‌ای است که اشاره کردم. وقتی توضیح دادند گفتند این همان حکمت غریزی است.

نکته دهم و پایانی این است که با توجه به همه مباحثی که از ملاصدرا می‌توان آموخت، حکمت حقیقتی است که باید به‌ آن رسید. این موضوع به‌خصوص در قسمت ارادی، اختیاری و مکتسبه بودن خود را نشان می‌دهد.

در بحث نگاه تشکیکی عرض کردیم که این در خمیر‌مایه انسان‌ها وجود دارد. این تلاش و همت مضاعف به قدر طاقت بشری می‌تواند این را حقیقت ببخشد. البته نکات دیگری هم وجود دارد که من اشاره کنم. یکی همان بحث ارزش بودن و اولویت حکمت نظری بر حکمت عملی است. یک نکته هم این است که ایشان می‌گوید غایت حکمت نظری انتقال نفس و سیر او از مراتب ناقص به مراتب کامل است. می‌توان همین را در باب حکمت عملی هم بیان کرد. حکمت عملی یعنی سیاست هم به‌نوعی انتقال این جسم از مراتب ناقص و از وضعیت نامطلوب به وضعیت کامل و مطلوب است.

افزون بر اینها آنچه نگاه ملاصدرا را از دیگر متفکران جدا می‌سازد این است که ایشان متوقع است که حکمت بتواند به تنظیم نظام معیشت و نجات معاد یاری برساند. این مکتب که در ابتدای اسفار اربعه آمده وجهی اختصاصی است که ملاصدرا برای حکمت در نظر می‌گیرد. از این رو حکمت نمی‌تواند از تنظیم امور معاش انسان‌ها شانه خالی کند یا اینکه معاد را به فراموشی بسپارد. همان‌طور که در ابتدای بحث هم عرض شد، حکمت هم واجد ابعاد نظری و هم واجد ابعاد عملی است که به‌طور توأمان باید لحاظ شود. در اینجا نیز مشاهده می‌شود که ملاصدرا در مهم‌ترین اثر خود به جمع میان معاش و معاد تاکید ویژه‌ای دارد. بنابراین تمام طرح ملاصدرا را باید از این منظر ملاحظه کرد و جمع نظر و عمل و دنیا و آخرت را نشانه مهم حکمت در فلسفه ملاصدرا به‌شمار آورد.

در ابتدای کتاب اسفار در تعریف فلسفه می‌گوید: «فلسفه عبارت از استکمال نفس انسانی به سبب معرفت و شناخت حقایق موجودات، آن‌گونه که هستند.» می‌گوید این حکمتی است که مورد نظر پیامبر(ص) هم بوده است. چون پیامبر از خدا می‌خواهند که اشیاء را همان‌طور که هستند به ایشان نشان دهد: «اللهم ارنی‌ الاشیاء کما هی». «و حکم به وجود آنها از روی تحقیق و ثبوت، همراه با براهین، نه از روی گمان و تقلید، به مقدار طاقت و وسع انسانی. اگر خواهی گویم فلسفه عالم را نظمی عقلی به قدر توان بشری می‌بخشد تا تشرف به باری ‌تعالی حاصل ‌آید.»

این تعریف به‌عنوان نکته ابتکاری ملاصدرا قابل ذکر نیست. این تعریف را دیگر متفکران ما هم ارائه دادند. پیش از ملاصدرا، در فرمایشات دیگر متفکران هم این را داریم. البته اگر بگوییم ملاصدرا این را ارائه کرده و این با توجه به دستگاه حکمت متعالیه چگونه خواهد شد؟ این موضوع را می‌توان بحث کرد ولی این تعریف متمایزی نیست که ملاصدرا ارائه داده باشد.

گزارش نشست در گروه فلسفه سیاسی مجمع عالی حکمت اسلامی

 * شریف لک‌زایی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

روزنامه فرهیختگان، پنجشنبه، 19 مهر 1397.