چاپ
دسته: گپ و گفت
بازدید: 234
شریف لک ­زایی با تأکید بر اهمیت فلسفه در زندگی بیان کرد: فلسفه برای زندگی است و اصحاب فلسفه نباید خود را در برخی از مفاهیم و واژگان مخفی و از جامعه دور کنند. بنابراین نباید فلسفه را به عنوان یک مسئله تجملی و شیک تلقی کنیم. 

به گزارش ایکنا، کتاب «حکمت سیاسی متعالیه»، جدیدترین اثر شریف لک­ زایی، دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است.

به منظور آشنایی بیشتر با جزئیات این اثر و همچنین بررسی اندیشه سیاسی ملاصدرا و نحوه بهره‌برداری از آن برای جامعه امروز با این نویسنده و پژوهشگر فلسفه سیاسی به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید؛

ایکنا ـ برای شروع خوب است در مورد انگیزه و هدفتان از تالیف این کتاب توضیح دهید.

این کتاب شامل موضوعی است که پیشتر هم در این زمینه کار کرده بودم و عنوانش «فلسفه سیاسی صدرالمتألهین» است و آن کتاب هم تجدید چاپ شده و این اثر ادامه اثر قبلی است و تبیین و توضیح بیشتری در باب فلسفه سیاسی ملاصدرا محسوب می‌شود. البته عنوان کتاب به صورت عام مطرح شده و حکمت سیاسی متعالیه است، اما ارجاعات و مستندات اصلی به آثار ملاصدراست.

هدف اصلی از تألیف کتاب این بود که مبتنی بر آثار حکمای حکمت متعالیه، به ویژه ملاصدرا، نمای جامعی از فلسفه سیاسی اسلامی معاصر ارائه کنم. در آغاز این اثر نیز بحثی در مورد جریان‌شناسی اجتماعی حکمای حکمت متعالیه از ملاصدرا تاکنون آورده‌ام و به حکمای حکمت متعالیه و تأثیراتی که در حوزه اجتماعی بر جای گذاشتند، اشاراتی کلی داشته‌ام و نوشته‌ام که این سیر بسیار مهم است که معمولاً در فضای مباحثات علمی، در بررسی تحولات فکری مغفول می‌ماند و لازم است تحولات سیاسی ـ اجتماعی چهار قرن اخیر را بر مبنای فلسفی یا تأثیراتی که این حکما گذاشته‌اند، مورد بحث و بررسی دقیق و همه‌جانبه قرار دهیم. باید توجه کنیم که یک بحث مربوط به نظر است که ببینیم چه مقدار آورده نظری تأثیرگذار بوده که این در مورد انقلاب اسلامی صادق است و بحث دیگر نیز مربوط به اقدامات عینی و عملی است که ببینیم در دوره معاصر این اقدامات چقدر در عرصه عمل تأثیرگذار بوده‌اند.

ایکنا ـ می‌توان مصادیقی را برای این ساحات نظری و عملی ارائه کرد؟

بله، برای نمونه امام راحل و استاد مطهری از جمله کسانی بودند که هم به لحاظ نظری و عملی کار کرده‌اند و هم حضور میدانی مؤثری داشته‌اند. پیش از این هم چنین رویه‌ای وجود داشته و اگر مسئله از این منظر مورد بررسی قرار بگیرد، روشن می‌شود که حکمای دوره مشروطه نیز حضور مؤثری داشتند که از جمله آنها می‌توان به آخوند خراسانی و میرزای نایینی اشاره کرد. پیش از اینها نیز می‌توان از شیخ انصاری، حاج ملاهادی سبزواری و مرحوم آقا علی مدرس زنونی معروف به حکیم تهران یاد کرد.

در همان دوره، مرحوم سیدجمال‌الدین اسدآبادی نیز قابل ذکر است، اما متأسفانه از مباحث و تأثیرات فلسفی ایشان غفلت شده و از ایشان صرفاً به عنوان کسی که سرسلسله جنبش‌های سیاسی است یاد می‌شود، اما این پرسش که مبنای فلسفی او چیست، مغفول واقع می‌شود؛ به‌خصوص که به فلسفه توجه داشت و از ایشان رساله‌ای کم‌حجم در باب فواید فلسفه  منتشر شده است. علاوه بر این سیدجمال در عرصه میدانی هم حضور مؤثری داشت. البته در دوره معاصر باید به نقش مؤثر امام موسی صدر و شهید بهشتی هم توجه کنیم و جالب است که امام موسی صدر گفته بود که می‌خواهم کار ناتمام سیدجمال را تمام کنم و در عرصه نظر و عمل حضور مؤثری در جامعه لبنان و منطقه داشت.

ایکنا ـ با این اوصاف کتاب به جریان‌شناسی اجتماعی این حکما گره خورده است.

بله، این کتاب با بحث درباره جریان‌شناسی اجتماعی حکمای حکمت متعالیه شروع و نیز ضمن مباحث، به منابع و متفکران این حکمت اشاراتی می‌شود و در بحث‌های کلیدی مؤلفه‌های اصلی حکمت سیاسی متعالیه به خصوص نوع نگاه انسان‌شناسانه را تبیین کرده است. همچنین برخی وجوه نگاه حکمت متعالیه به دولت و مناسبات شریعت و سیاست و همچنین دین و دولت نیز مطرح شده است که امروزه مبتلابه آنها هستیم و اینها مجموعه مباحثی است که فصول مختلف کتاب براساس آثار و منابع ملاصدرا نگاشته شده است.

نکته دیگر اینکه، پاره‌ای از این مباحث را در «فلسفه سیاسی صدرالمتألهین» توضیح داده‌ام اما در این کتاب برخی مؤلفه‌ها مانند عدالت، قدرت، سعادت و محبت از زاویه دیگر و با منابع و مواد دیگری مورد بحث قرار گرفته و تبیین شده است. با این حال، برخی مؤلفه‌ها نیز برای نخستین‌بار مورد توجه قرار گرفته است، از جمله بحث صلح و جهاد و حریت و امنیت. درباره دولت، انسان و جامعه نیز در فصولی مستقل بحث شده و البته در مباحث مقدماتی به غیر از مبحث جریان‌شناسی حکمای حکمت متعالیه، که اهمیت بسیاری دارد، بحث‌های دیگری مانند جایگاه حکمت متعالیه نیز مطرح شده است.

ایکنا ـ در مباحث فلسفی یکی از جدی‌ترین چالش‌ها نسبت فلسفه و فلسفه‌ورزی با شرایط جامعه است. در این باره چه نظری دارید و چقدر فلسفه را ناظر به مسائل جامعه می‌دانید؟

اتفاقاً یکی از مباحث اصلی این کتاب با عنوان «دسترسی به فلسفه» نام‌گذاری شده و در آن به همین مسئله پرداخته شده است. فلسفه در جامعه ما معمولاً دست‌نایافتنی یا به تعبیری، تجملی و شیک تلقی می‌­شود و ممکن است گفته شود که یک عده از سر سیری به سمت فلسفه می‌روند و فلسفه‌ورزی می‌کنند اما براساس آنچه من از فارابی، ملاصدرا، امام خمینی، استاد مطهری و دیگر بزرگان فلسفه اسلامی می‌فهمم، فلسفه برای زندگی است و اصحاب فلسفه نباید خود را در برخی از مفاهیم و واژگان مخفی و نیز از جامعه دور کنند و جدا بپندارند. فلسفه برای معنادار کردن زندگی است و در کنار قرآن و نصوص دینی، که زندگی را برای ما معنادار می‌کنند، فلسفه نیز به لحاظ عقلی و معرفتی این کار را انجام می‌دهد و نگاه خردورزانه ما را به مسائل اجتماعی آشکار می‌کند.

یک بحث اساسی این است که فلسفه به ما انسجام مفهومی عطا می‌کند و این انسجام ما را از آسیب‌هایی که معمولاً جریان‌ها با آن رو‌به‌رو می‌شوند دور می‌کند. بنابراین فلسفه چیزی نیست که در قالب یکسری الفاظ پیچیده مطرح شود و برخی افراد خاص به آن دسترسی داشته باشند. بحث اصلی این است که فلسفه مورد نیاز همه انسان‌هاست و باید بتواند به زندگی ما رنگ‌وبو بدهد و در زندگی ما تأثیرگذار باشد، والا اگر وقت خود را صرف این مباحث کنیم که تأثیری در فرد و جامعه نداشته باشد، اتلاف عمر است و به کار نمی‌آید. بنابراین باید به‌نحوی به فلسفه بپردازیم که بتواند به زندگی ما عمق ببخشد و مشکلات خود را با آن حل کنیم. از این‌ رو، بنیان‌های اجتماعی ما می‌تواند براساس فلسفه سیاسی رصد و آسیب‌شناسی شود و در مسیر خود قرار بگیرد.

منازعه‌ای که اکنون در جمهوری اسلامی وجود دارد می‌تواند از همین منظر مورد توجه قرار بگیرد. نامه‌ای از شهید بهشتی خطاب به امام خمینی می‌خواندم و در این نامه، ایشان دو بینشی را که در حال منازعه، فعالیت و کنش و واکنش قرار دارد و طرفداران آنها می‌خواهند قدرت را در اختیار بگیرند مطرح می‌‎کند و به امام می‌گوید که باید تکلیف را روشن کرد که براساس کدام بینش پیش برویم. من از این مسئله به عنوان یک منازعه فلسفی یاد می‌کنم؛ به ویژه اینکه در آنجا مسئله توجه یا بی‌توجهی به رأی مردم نیز به صورت پررنگی مطرح شده است.

در دوره صفویه نیز این منازعه وجود داشت و فلسفه ملاصدرا با این منازعه آشکار شد؛ چون به نظر می‌­رسد که بر حضور و تأثیر مردم تأکید می‌کند و بحث جسمانیه‌الحدوث بودن را مطرح می‌کند که هر چیزی از زمینه مادیت برمی‌خیزد تا به روحانیه‌البقا برسد و تعلقات معنوی را پیدا کند و اینجا نیز بحث همین است.

چنانکه ملاصدرا تحمل نشد و به تبعید رفت و مطلوب جامعه‌اش واقع نشد. در جامعه ما نیز این اتفاق می‌افتد و منازعه‌ همین است که یک دیدگاه می‌گوید قدرت باید از دل جامعه برخیزد و مبتنی بر مشارکت مردم و رأی آنها باشد و میزان رأی ملت است نه چیزی دیگر. اگر این مسئله تغییر یابد، بینش و مسیر دیگری به وجود می‌آید؛ چون قدرت نمی‌تواند در خدمت چیزهایی باشد که با مردم ارتباطی ندارد و اگر نقش مردم نادیده گرفته شود، مردم در تنگنا قرار می‌گیرند. نفوذ، تأثیر و پشتوانه بودن رأی مردم باید وجود داشته باشد و اگر این اتفاق نیفتد، نفوذ، تأثیر و قانونیتی که در کلام شهید بهشتی به آن تصریح شده است نیز ضعیف می‌شود و کار به اوضاع امروز می‌رسد که گرفتار آن هستیم و برخی مسئولین پاسخگو نیستند؛ یعنی برخی از اینها اقداماتی در جامعه دارند و اثرات زیادی را هم بر جای می‌گذارند، اما پاسخگو نیستند.

لازم است بگویم که این کتاب می‌خواهد با ردیابی، بازخوانی و خوانش آثار حکمای حکمت متعالیه به خصوص ملاصدرا به مخاطبان نشان دهد که می‌‎توانیم واجد یک فلسفه سیاسی باشیم و این فلسفه می‌تواند بینش‌های ما را تصحیح کند و کارزارهای سیاسی و ... را جهت‌ دهد و بر اساس یک منش صحیح و منسجمی کار را پیش ببرد. از این حیث این کتاب واجد اهمیت است و انگیزه اصلی تألیف این کتاب، ارائه یک فلسفه سیاسی منسجمی است که بتواند مفید واقع شود و بتواند مسائل بنیادین سیاسی جامعه را حل و رفع و نیز سیاست‌های جامعه را منطبق بر این حکمت تجزیه و تحلیل کند؛ چون عرصه فلسفه سیاسی عرصه بایدها و نبایدهایی است که در حوزه مطلوبیت‌های اجتماعی ترسیم می‌شود و اینها در جامعه ما یک حلقه مفقوده است.

همچنین ممکن است برخی صاحب‌نظران ایده‌های مختلف یا برخی احزاب نگاه‌های خاص و کنش‌های سیاسی داشته باشند، اما مبتنی بر یک فلسفه سیاسی منسجم نیست و این آشفتگی‌ها به وضوح مشاهده می‌شود. شهید بهشتی در بحث انضباط تشکیلاتی و تحزب و تشکل تأکید زیادی می‌کند و می‌گوید که دغدغه من از دهه ۳۰ و پس از کودتای ۲۸ مرداد این بود که اگر بخواهیم کار مؤثری انجام دهیم، باید تشکل و تشکیلاتی وجود داشته باشد و براساس این منظر و نگاه تشکیلاتی کار را پیش ببریم.

اگر آثاری را که در مورد مواضع حزب جمهوری منتشر شده ببینید، مشخص است که در ابتدای مباحث و در فضایی که می‌خواهد بینشی را به کادرهای حزب جمهوری اسلامی القا کند، این مبنای فلسفی وجود دارد، اما این مبانی در فعالیت­های حزبی و سیاسی امروزه مفقود است. بیش از دویست حزب ثبت‌شده در ایران داریم، اما در مرام‌نامه فلسفی‌‌شان مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، فرجام‌شناسی و انسان‌شناسی روشن نیست و در نتیجه تصمیمات متضادی می‌گیرند و این نشان می‌دهد که براساس مبنای فلسفی منسجمی تصمیم‌گیری نمی‌‌شود.

بنابراین، این مباحث از این حیث نیز اهمیت دارد و با گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی دچار کاستی‌هایی است و آن‌طور که باید و شاید نظریه دولت، آزادی، امنیت یا عدالت وضوح فکری و فلسفی نداشته و نتوانسته براساس دیدگاه رهبران انقلاب اسلامی این نظریه‌ها را به طرز قانع‌کننده‌ای پیش ببرد. در زمینه اقدامات عملی نیز کنش­گری‌ها مغفول واقع شده و این کتاب با این نگاه تحقیق و نوشته شده است که فضای مباحث نظری فلسفه سیاسی را برای تولید نظریه‌های سیاسی فراهم کند تا بر اساس آن به این سمت‌‎و‌سو حرکت شود.

ایکنا ـ یکی از نکات مهم، راهکارهایی است که باید به کار گرفته شود تا این خلأها را جبران کنیم. در ابتدای انقلاب نظریه‌پردازانی نظیر شهید مطهری داشتیم که از اساتید فلسفه صدرایی محسوب می‌شدند، اما امروزه در ساختار ایده‌پردازی و قدرت از افرادی نظیر مطهری چندان خبری نیست و گویی که افراد فعلی با مسائلی نظیر حکمت متعالیه بیگانه هستند. در این باره چه نظری دارید؟

این نکته را تأیید می‌کنم. انقلاب اسلامی در نخستین ضرباتی که متحمل شد، نیروهای فکری و فلسفی خود را از دست داد. شهید مطهری کسی بود که این نگاه را به صورت راهبردی ادامه داد و تاثیرگذار هم بود، اما چنین شخصیتی را کمتر از سه ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از دست دادیم و جایگزینی هم نداشت. ایشان به عنوان کسی که می‌­توانست با نگاه فلسفی و اسلامی خود پایه‌­های اساسی جمهوری اسلامی را پی‌­ریزی ­کند، ترور شد و نمی‌­توان برای ایشان جایگزینی را هم پیدا کرد؛ لذا این حلقه وصل قطع می‌­شود و ما با خلأ نظری و فلسفی در سیستم سیاسی مواجه می­‌شویم.

پس از چهار دهه از شهادت این بزرگان می‌­گوییم که باید این مسیر را پیش برویم؛ یعنی جمهوری اسلامی تا حدی توانسته نیروهایی را تولید کند که می‌­توانند تفکر و نیز بخش­هایی از مباحث نظری را ارائه کنند، اما بین تولیدات فکری و اقداماتی که در عرصه عمل و اجتماعی اتفاق می­‌افتد، فاصله زیادی وجود دارد که باید از میان برود. مثال روشنش نیز همین وضعیتی است که در دانشگاه­های ما وجود دارد؛ یعنی رشته‌­های فنی ما ارتباطی با جامعه و فضای صنعت ندارند و صرفاً یکسری آموخته‌­های نظری وجود دارد، اما این آموخته‌­ها با فضای صنعت ربط و نسبتی پیدا نمی­‌کند. در فضای فلسفی و علوم انسانی نیز فضا به همین صورت است. ایده­های مهمی طرح می­‌شود، اما به دلیل ضرباتی که از طرف اقدامات سیاسی ناشیانه وارد می‌­شود، وجهه و جایگاهی پیدا نمی­‌کند و حتی به این بخش آسیب هم می‌­رسد.

بنابراین، باید این حلقه و ارتباط به وجود آید و گروه­‌هایی که در فضای علوم انسانی مشغول هستند مشکلات جامعه را در نظر داشته باشند و بر این اساس نظریه­‌پردازی­ کنند. از طرفی آنهایی که دستی در اقدام دارند نیز باید ارتباط خود را برقرار کنند و براساس تولیداتی که صورت می­‌گیرد اقدامات خود را انجام دهند. اینها ابتدای انقلاب کمتر مسئله و دغدغه بود؛ چون شهید بهشتی و دیگر بزرگان انقلاب در عرصه عمل و میدان حضور داشتند و مشکلات را رصد و براساس آن پایگاه و خاستگاه فلسفی، نظری و دینی این مشکلات را حل می­‌کردند. پس از این بزرگان با این حلقه مفقوده مواجه شدیم که نتوانست خودش را بازیابی کند و این شکاف بین ساحات نظر و عمل گسترده شد.

امروز نظریه‌هایی که بانک جهانی یا صندوق بین‌المللی پول ارائه می‌کنند مبنای اقدام و عمل قرار می‌گیرد، اما صادقانه باید گفت که اینها خواست انقلاب اسلامی نبوده است. اگر جمهوری اسلامی می‌خواست چنین اقدامی را انجام دهد، نیازی به انقلاب نبود و رژیم پهلوی تبعیت بیشتری از این نظریه‌ها و جهانِ غرب داشت. من داد و ستد و گفت‌وگو با آنچه را در جهان معاصر و غرب و شرق می‌گذرد نفی نمی‌کنم، اما تقلید کورکورانه را نقد و نفی می‌کنم و اگر بنا بر تقلید بود، چرا این همه شهید داده شد و این همه مشکلات به مردم و کشور تحمیل شد؟ انقلاب اسلامی خواست حرف جدیدی بزند و این حرف جدید با دشواری‌هایی که برای انقلاب ایجاد شد، بر زمین ماند و در حدی هم که طرح شده واکنش‌های مؤثری را در دنیا داشته، اما این باید در مدار خودش قرار بگیرد و در غیر این صورت، شاید همه فعالیت‌ها و تولیدات علمی نیز نفعی نداشته باشد. از این‌رو، نیاز است که حلقه‌‎های نظر و عمل با هم مرتبط شوند و بر این اساس سیاست‌ها شکل بگیرند تا بتوانند مؤثر باشند.

ایکنا ـ گویی که این مباحث و تئوری‌ها تا زمانی که قدرتی شکل نگرفته خوب است، اما وقتی قدرت شکل گرفت، آن‌وقت یکسری چیزهای دیگر مطرح می­‌شود و مصلحت‌ها به میان می‌‌آید و اینکه ملاصدرا چه می‌گوید به موزه می‌رود. مثلاً می‌گویند فعلاً باید این وضعیت را حفظ کنیم تا بعداً به حکمت متعالیه برسیم و گویی این آفت نیز وجود دارد که ما را از فضای علمی و حکمی جدا می‌کند.

همین‌طور است. منازعه‌ای که به آن اشاره کردم، یک ظاهر سیاسی پیدا کرده و به منازعه در قدرت تبدیل شده، اما این منازعه در اساس واجد خاستگاه فلسفی است. به تعبیری که شهید بهشتی در آن نامه گلایه‌آمیز به امام راحل می‌گویند که دو بینش وجود دارد و با بینشی که با مردم کاری ندارد و می‌گوید شما در خانه بنشینید و ما خود حکمرانی را به عهده می‌گیریم نمی‌توانید حکمرانی کنید و این نگرش اسلامی و انقلابی نیست و بینش صدرایی این را نمی­‌گوید. انقلابی که با خاستگاه و پایگاه مردمی بوده، یکدفعه با کسانی مواجه می‌شود که رأی و حضور مردم را برنمی­‌تابند و رأی آنان را چه بسا تزئینی می‌دانند؛ یعنی مردم موظف باشند که در انتخابات شرکت کنند و رأیی را در صندوق بیندازند، اما اینکه اثر ندارد و اگر نتواند در فرایند ساختار نقش ایفا کند، اثرگذاری خود را از دست می‌‎دهد و جدایی بین ملت و دولت به وجود می‌آید که نتیجه‌اش ناکارآمدی و درصد اندک مشارکت در انتخابات ریاست‌جمهوری است که به هر دلیلی در طول چهار دهه پس از انقلاب کم‌سابقه بوده است.

ما در فضای جامعه زندگی می‌کنیم و کنش و واکنش‌ها و حرف‌ها بر ذهن و ضمیر مردم هم می‌نشیند و حرف و حدیث‌هایی را نیز به دنبال دارد. اگر در انتخابات اخیر، شورای نگهبان چرایی احراز و عدم احراز صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری را مطرح می­‌کرد، چنین رویه­‌ای به ارتقای سطح سیاست‌ورزی جامعه کمک می‌کرد و این پاسخ‌گویی و شفافیت نتایج مهمی را در پی ­‌داشت. اینکه مسئولی در جلسه‌­ای از نظر عرف به طرز نامناسبی می‌نشیند و بعد هم که اعتراض می‌کنند می‌گوید من همیشه این‌طور می‌نشینم، چنین رفتاری زیبنده نیست. این مسئول خدمت‌گزار مردم است و باید ادب حکمرانی و اسلامی را رعایت کند. این امر نشان می‌دهد که به مبانی فلسفی توجه نداریم و حتی ادب نشست و برخاست وجود ندارد و البته چیز بسیار عجیبی است. اینها جامعه و ذهن مردم را مکدر می‌کند، در حالی که خدمت‌گزار باید در خدمت مردم باشد.

کاری به اسلام، فلسفه، حکمت متعالیه و ... ندارم، بلکه صحبت درباره این است که چقدر عرف جامعه این رفتار را می‌پسندد. اینها خلاف ادب، عرف و آموزه‌های دینی و ادب قرآنی است که ما پای درس بزرگان انقلاب یاد گرفتیم. اینها نشان می‌‎دهد که غیر از انقطاعی که بین مباحث نظری و اقدامات سیاسی به وجود آمده، یکسری آداب و رسوم عرفی جامعه نیز مغفول مانده و طیفی ایجاد شده است که خود را متمایز می‌شمارد و با مردم کاری ندارد.

بنابراین در ساختار سیاسی ما دو طیف وجود دارد؛ یکی رأی مردم را تزئینی می‌داند و دیگری کسانی که توقع دارند مردم همیشه به آنها رأی بدهند و اگر در مقابلشان ایستادند، دیگر مردم نیستند. عرصه حکمرانی باید تبعات و نتایجی داشته باشد و کسی که در جایگاه یک مسئول و مقام جمهوری اسلامی است، باید به‌نحوی عمل کند که مردم رضایت داشته باشند و در غیر این صورت، می‌شود همان فرمایش امام راحل که فرمودند شما باید بروید و مسیر متفاوت خواهد شد. بخشی از حکمرانی خوب در تجارب بشری نهفته است که ببینیم امروزه در دنیا چطور دارند سیر می‌کنند. آنها بی‌ادبانه با مردم خود سخن نمی‌گویند و اگر اقدامی اشتباه بود، به‌سرعت عذرخواهی می‌کنند و حتی استعفا می‌دهند یا حتی ممکن است یک دولت ساقط شود، در حالی که در جامعه ما بسیاری از اقدامات اشتباه توجیه می‌شود.

ایکنا ـ محور پایانی گفت‌وگو نیز حول نظر کسانی است که معتقدند ملاصدرا فیلسوف سیاسی نیست. قطعاً نظر شما در این باره منفی است اما چطور پاسخ را تقریر می‌کنید؟

اینکه چنین نظراتی ارائه می‌شود ایرادی ندارد، اما ملاصدرا همان ابتدای اسفار از وضعیت جامعه خود شِکوِه می‌کند و می‌گوید که خیلی چیزها را نمی‌توانم بگویم. سپس به این فرمایش حضرت امیر(ع) ارجاع می‌دهد که فرمود خاری در چشم و استخوانی در گلوی من است. شهید بهشتی نیز این فرمایش را دارد. این آموزه بسیار مهمی است و نشان می‌دهد که حضرت(ع) دارد گلایه می‌کند و ملاصدرا نیز آن را در مقدمه اسفار بیان کرده است. همچنین در نامه شهید بهشتی خطاب به امام، گلایه‌هایی از وضعیت اجتماعی ذکر شده است، وگرنه در بحث‌های نظری کسی این گلایه‌‎ها را نمی‌کند که بگوییم ملاصدرا صرفاً به الهیات پرداخت و از تأمل در امر اجتماعی و سیاسی غلفت کرد. در حقیقت همین تلقی‌‎ها و نظام معاش و معاد را تدوین می‌کند و با طرح فلسفی خود به این سمت‌و‌سو می‌رود. اینها نشان می‌دهد که بحث‌های اجتماعی دغدغه این بزرگان بود و وقتی آثار آنها را می‌خوانیم متوجه می‌شویم که به این مباحث بسیار خوب پرداخته‌اند و جایگاه مردم و نخبگان را نشان داده‌اند و تبیین کرده‌اند که باید از چه مسیری حرکت کرد و اگر غیر از این اتفاقی بیفتد، انحراف از خطوط دینی است. بنابراین، هدف انقلاب اسلامی این نبود که این مشکلات در جامعه باشد و برخی از آنها دفاع کنند و خود را محق بدانند که دارند درست عمل می‌کنند.

ایکنا ـ سخن پایانی.

در پایان این گفت‌وگو یادآوری می‌کنم که کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین که پیش از این برای نخستین بار در ۱۳۹۵ به چاپ رسید و کتاب حکمت سیاسی متعالیه که اکنون منتشر شده است، با تأکید بر آثار ملاصدرا به لحاظ مواد سیاسی نشان می­‌دهد که او در امر سیاست و اجتماع دغدغه‌مند بود و اثر مستقلی در فلسفه سیاسی ننوشت اما می­‌توان مباحث فلسفه سیاسی را در آثارش یافت و او را فیلسوف سیاسی به شمار آورد.

مطلب مرتبط

چاپ و انتشار کتاب حکمت سیاسی متعالیه به قلم شریف لک زایی