جدیدترین مطالب

نگاهي به رابطه شهيد سيد محمدباقر صدر و امام موسي صدر

هرگاه سخن از امام موسي صدر به ميان مي‌آيد ناخودآگاه ذهن به ياد شهيد آيت‌الله سيد محمدباقر صدر مي‌افتد و هرگاه به ياد شهيد سيد محمدباقر صدر مي‌افتيم ناخودآگاه نام امام موسي صدر به يادمان مي‌آيد. قرابت و نزديکي ميان اين دو پسر عمو چنان است که هنوز هم بسياري از مردم اين دو بزرگوار را با هم اشتباه مي‌گيرند. اين ايام سالروز شهادت آيت‌الله سيد محمدباقر صدر است و همان‌طور که گفتيم اين دو نام چنان به هم پيوند خورده که نمي‌توان از يکي بدون ديگري ياد کرد. کوشيده‌ايم در اين مختصر چکيده‌اي از رابطه خانوادگي، علمي و سياسي اجتماعي اين دو بزرگمرد معاصر را بررسي کنيم.

رابطه خانوادگي
خاندان صدر به فضل، تقوا، علم، عمل و فضيلت‌هاي پسنديده و نيک معروف هستند. جد اعلاي امام صدر و شهيد صدر، سيد صالح شرف الدين است که در روستاي «شحور» از توابع شهر صور لبنان زندگي مي‌کرد و از علماي آن ديار بود. پس از آنکه احمد پاشا جزار، يکي از حکام عثماني، به طرزي وحشيانه شروع به کشتار علما و شيعيان لبنان کرد، سيد صالح که يکي از فرزاندانش را حاکم عثماني به شهادت رسانده بود، به همراه همسر و دو پسرش سيد صدرالدين و سيد محمدعلي به عراق هجرت کرد و اين خود سبب هجرتهاي خاندان صدر شد. امام موسي صدر خود دراين باره مي‌گويد: هيچ دو نسل متوالي از خاندان صدر را نمي‌توان يافت که مهاجرت نکرده باشد. سيد صدرالدين جد بزرگوار امام موسي و شهيد محمد باقر است. فرزند وي سيد اسماعيل صدر پدر بزرگ شهيد صدر و امام موسي است. وي چهار فرزند پسر به نام‌هاي سيد محمد مهدي، سيد صدرالدين، سيد حيدر و سيد محمدجواد داشت. امام موسي صدر فرزند مرحوم آيت‌الله العظمي سيد صدرالدين از مراجع ثلاث وجانشين آيت الله عبدالکريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم، است که به فضل، تقوا و اخلاق بسيار نيک شهرت داشت. شهيد محمد باقرصدر فرزند آيت الله سيد حيدر صدر است که او نيز الگوي علم، عبادت و زهد بود. ايشان در عراق اقامت گزيد و آيت‌الله صدرالدين به ايران هجرت کرد. از سوي ديگر همسر گرامي شهيد صدر، سرکار خانم فاطمه صدر، خواهر امام موسي صدر است. اين وصلت خود باعث قرابت بيشتر خانوادگي بين امام موسي و سيد محمد باقر شد.

رابطه علمي
اين دو بزرگوار غير از نسبت خانوادگي، به علت تحصيل در حوزه علميه و هوش و استعداد سرشار و خارق العاده همواره با يکديگر در ارتباط و تعامل علمي نيز بودند. خصوصا زمانيکه امام موسي صدر براي استفاده از فضاي علمي حوزه نجف به عراق سفر کرد.
آيت الله دکتر سيد مصطفي محقق داماد درباره ارتباط علمي شهيد صدر و امام موسي مي‌گويد: «اوايل ارديبهشت سال 58 بود که به نجف مشرف شده بودم. مرحوم سيد محمدباقر صدر به محض ورودشان به محل سکونتم اين جمله را بيان فرمودند. ايشان نمي‌توانستند فارسي را درست صحبت کنند. از جمله‌هاي شکسته عربي، تکه اي عربي و تکه اي فارسي استفاده مي‌کردند. عين اصطلاح را برايتان نقل مي‌کنم. ايشان فرمودند: من شاگرد بالمنزله پدر شما، آيه الله محقق داماد هستم. گفتم يعني چه استاد؟ فرمودند: براي اينکه وقتي آقا موسي صدر به نجف آمدند، ايشان تحصيل کرده قم و شاگرد ممتاز پدر شما بودند و نوشته‌هاي درس‌هاي قم را همراه خود آورده بودند. من احساس کردم که بايد بنشينم و مباحثي را که ايشان نوشته اند، به واسطه بشنوم.

اين براي حوزه قم يک افتخار است که شخصيتي مثل امام موسي صدر که درآن تاريخ از قم به نجف رفته بود، همتايان خودش را تحت الشعاع علمي، فقهي و اصولي خويش قرار داده بود. اين براي من آنقدر جالب بود که در يکي از کتابهايم عين عبارت مرحوم سيد محمد باقر صدر را نقل کردم. بعدها حضرت آيت الله سيد جلال الدين طاهري در اصفهان فرمودند که واقعه کاملا درست است». [1]
دکتر سيد محمد صادق طباطبايي، خواهر زاده امام موسي صدر نيز در اين باره مي‌گويد: «دايي جان شديداً به شهيد سيدمحمدباقرصدر علاقمند بود. ايشان را جزو نوادر فقهايي مي‌دانست كه اصلاً درك و لمس كرده‌اند كه فقه يعني چه! و عناصر زمان و مكان چه جايگاهي در آن دارند». همچنين ايشان به نقل از امام صدر چنين مي‌گويد:"وقتي در آخرين روز اقامت در نجف‌اشرف مي‌خواستم با پسرعمو آقاسيدمحمدباقر خداحافظي كنم، باهم نشستيم و قدري درد و دل كرديم. مي‌گفتند در حالي كه اشك در چشمان هردومان جمع شده بود، به ايشان چنين گفتم: «پسرعمو! هر دو يك هدف داريم، منتها دوراه مختلف براي رسيدن به آن درپيش گرفته‌ايم. من احساس مي‌كنم كه نمي‌توانم در اين شرايط بنشينم. احساس مي‌كنم كه زماني مي‌توانم بيشتر منشأ اثر باشم كه حركت كنم. مضاف بر اينكه كار ناتمام سيدجمال را هم امثال ما بايد برويم و تمام كنيم! ازطرفي حركت آينده، حركت علم و دنياي تمدن است. نمي‌توان اين مقوله‌ها را ناديده گرفت. من نمي‌توانم بمانم و بايد از اينجا بروم. من به اميدخدا و با توكل به او مي‌روم، اما چشم اميد ما به شماست تا به عنوان مرجعيت آينده كار را برما آسان كنيد.» يادم هست كه درآخرين ملاقاتي هم كه با آقاي بهشتي در آلمان داشتند و صحبت از مرجعيت بعدازامام به ميان آمد، به اين مسأله اشاره داشتند. آقا سيد محمدباقر صدر هم به آقاي صدر بسيار اعتماد داشت و اميدهاي زيادي به ايشان بسته بود. من حتي اعتقادم براين است كه گاهي كه ايشان مي‌خواست در برخي از مسائل فقهي اظهارنظر كند، براي تبيين موضوعات به دايي جان نامه مي‌نوشت و ايشان موضوع‌شناسي مي‌كرد. گاهي هم دايي جان در برخي از مسائل فقهي به ايشان نامه مي‌نوشت و با يكديگر بحث مي‌كردند. اين دوهم در شناساندن موضوع، و هم در استخراج احكام، با يكديگر همكاري داشتند. البته طبيعي است كه آقا سيد محمدباقر در نجف دستش بازتر بود. برخي مآخذ و منابع كه يا در لبنان نبود، يا آقاي صدر فرصت مراجعه نداشت، دردسترسش بود. هر مسافري كه بين نجف و لبنان تردد مي‌كرد، بنابر درجه اعتماد و اعتبارش پيامي از يكي براي ديگري مي‌برد. نامه‌هايي كه بين آنها ردوبدل مي‌شد، نامه‌هايي قطور و مفصل‌تر از يك سري نامه‌هاي فاميلي بودند. خاله من، يعني همسرمرحوم آقا سيد محمدباقرصدر، دراين مورد خاطرات زيادي را نقل كرده‌اند. هركدامشان مي‌گفتند كه وقتي از هم جدا شديم، ديگري مجتهد مسلم بود. آقا سيد محمدباقرصدر همواره آشنايي دايي جان به زبان فرانسه را يك امتياز مي‌دانست. همواره غبطه مي‌خورد كه چرا خود زبان نمي‌داند. يادم هست كه يك وقتي ايشان مي‌گفت، ديدم فلان مطلبي كه از كانت نقل مي‌شود نمي‌تواند درست باشد! براي اينكه كانت كسي نيست كه با خودش در تناقص بوده باشد! بعدها متوجه شدند كه مترجم اشتباه كرده است، تا اين حد موشكاف بودند.مرحوم پدرم مي‌گفتند كه شهيد صدر مي‌گفت: «سيدموسي ازكي از فقهاي معاصر در مسائل مستحدثه است». يعني باهوش‌ترين فقيه معاصر در مسائل روز است. [2]

رابطه سياسي، اجتماعي
در مسائل اجتماعي و يا مسايل سياسي نيز که در عراق و يا در لبنان پيش مي‌آمد امام صدر و شهيد صدر همواره در مشورت و تعامل با يکديگر بودند. به طور مثال امام موسي نقش ويژه و برجسته اي در حل مشکلات پيش آمده براي حوزه علميه نجف ايفا کردند. حجت الاسلام شيخ اديب حيدر که هم از شاگردان امام موسي بوده و هم شاگرد سيد محمد باقر و اکنون نيز عضو کادر رهبري جنبش امل لبنان است، در اين باره چنين مي‌گويد: «‌در مدتي كه من در عراق تحصيل مي‌كردم، چند درگيري جدي ميان رژيم بعث عراق و حوزه نجف پديد آمد. در تمامي اين درگيري‌ها، امام موسي صدر نقش بزرگي را در دفاع از حوزه علميه بر عهده داشت. اين بزرگوار جلسات متعددي را با شخصيت‌هاي مؤثر عربي، كه با رژيم بعث عراق در ارتباط بودند، برگزار نمود. هدف ايشان آن بود تا از شدت دشمني اين رژيم با نجف اشرف بكاهد. قطب اصلي حوزه نجف سيد محمد باقر صدر و زبان متحرك و گوياي آن امام موسي صدر بود. از نظر شهيد سيد محمد باقر صدر، امام موسي صدر سفير متحرك نهاد مرجعيت در جهان خارج، و همچنين حامي مظلومين و بي‌پناهان بود. افراد مبارز فراواني بودند كه از سوي رژيم شاه و يا بعث عراق تحت تعقيب بوده و چون جايي نداشتند، توسط شهيد صدر به امام موسي صدر معرفي ميشدند. يادم هست كه روزي به شهيد صدر گفتم، مي‌خواهم به لبنان برگردم و در آنجا به فعاليت بپردازم. در مورد امام موسي صدر چه نظري داريد؟ شهيد صدر جواب خود را در دو جمله ارائه نمود. در مورد عبادات و جنبه‌هاي معنوي امام صدر چنين گفت:آقا موسي در عبادات شخصيتي ممتاز است! در اين مدتي كه با هم بوديم، به ياد ندارم كه حتي يك بار نماز شب و تهجدش ترك شده باشد. و در مورد علميت ايشان نيز گفت: اگر آقا موسي به سنت حوزه پايبند و در نجف باقي مانده بود، بدون شك مرجع مطلق و بلا منازع شيعه مي‌شد.

يادم هست كه يك بار شهيد صدر از ايشان درخواست نمود تا پيش حافظ اسد رئيس جمهور سوريه، كه با مردم عراق همدردي زيادي داشت، وساطت كند. سوريه قصد داشت آب رودخانه فرات را از مسير اصلي خود منحرف كند. اگر چنين مي‌شد، تأثير مخربي بر زندگي شيعيانِ جنوب عراق بر جاي مي‌گذاشت. مردم اين منطقه كه روابط نزديكي با مرجعيت داشتند، به شهيد صدر تظلم كردند. آن شهيد نيز از امام موسي صدر درخواست نمود تا براي حل اين مشكل اقدام كند. امام صدر مسأله را بدون سر و صدا حل نمود. و بنا بر برخي دلائل خاص سياسي و امنيتي، هيچ كجا پيرامون آن صحبتي نكرد». [3]

دکتر صادق طباطبايي در اين باره اعتقاد دارد که به علت جو خفقاني که در عراق آن زمان وجود داشت همواره تلاش مي‌کرد مبادا به علت دشمني حزب بعث عراق با امام موسي به شهيد صدر در عراق صدمه‌اي وارد کنند.دکتر طباطبايي مي‌گويد: «[امام موسي صدر] در لبنان هم دست به عصا راه مي‌رفتند تا آسيبي به آقا سيد محمدباقرصدر در عراق نرسد. مثلاً دربرخي از درگيري‌ها و خرابكاري‌هايي كه نمايندگان حزب بعث عراق در لبنان داشتند، بسيار با احتياط عمل مي‌كردند و مي‌گفتند: مي‌ترسم كه در جهت انتقام گيري ازمن، آقاسيدمحمدباقر را در عراق سربه نيست كنند.»[4]

اسناد ساواک نيز به خوبي گوياي اين رابطه ويژه و حساس است. و به همين مطالب اشاره دارد. در يکي از اسناد ساواک چنين آمده است:
«علت عمده و اساسي عدم فعاليت موسي صدر به نفع پنج نفر علمايي كه در عراق اعدام شده‏اند ترس وي از اين بود كه ممكن بود دولت عراق سيد محمدباقر صدر را نيز اعدام كند و به همين جهت نيز موسي صدر سعي و تلاش نمود علاوه بر اين كه خودش فعاليت حادي عليه حكومت عراق نكند، بلكه ديگران را نيز از انجام فعاليت‏هاي حاد مانع گردد.

نظريه: صحت خبر موجه است زيرا سيدمحمد باقر صدر يكي از اعضاء مؤثر و تنها مرجع طرفداران حزب‏الدعوه مي‏باشد و چنان چه قرار بود اعضاء حزب‏الدعوه را دستگير و محاكمه كنند وي نيز بايستي دستگير و محاكمه مي‏شد و چون دولت عراق به خاطر موسي صدر و رعايت حال وي از دستگيري سيدمحمد باقر صدر خودداري كرد لذا موسي صدر نيز در مقابل اين امتياز از نشان دادن عكس‏العمل در مقابل اعدام علماء مذكور خودداري كرد». [5]

و يا در جاي ديگر از اين اسناد مي‌خوانيم:
«اطلاعات رسيده از نجف حاكي است كه روحانيون آن شهر تحت فشار دولت عراق قرار گرفته‏اند و اين فشار به منظور وادار ساختن آنها به ارسال تلگراف‏هاي تأييد در زمينه ملي كردن شركت نفت آن كشور است. از طرف سازمان امنيت عراق اعلاميه‏اي انتشار يافت كه طي آن علماي نجف را به پشتيباني از شوراي رهبري انقلاب و اتخاذ روشي مانند مرجع عالي آقاي خوئي كه تلگرافي در تأييد و پشتيباني از روش دولت در زمينه ملي كردن مخابره نمود دعوت كرده‏اند. در اعلاميه منتشره همچنين اهالي نجف به مبارزه با مزدوران و خائنان و ايادي استعمار و ارتجاع نظير محمد باقر صدر در نجف و سيد موسي صدر رئيس مجلس عالي شيعيان لبنان و پسر عموي محمد باقر صدر دعوت گرديده‏اند.
نظريه نمايندگي: صحت خبر و انتشار اعلاميه به تحريك سازمان امنيت عراق موجه و قابل قبول است.
نظريه بخش: با توجه به نحوه كسب خبر و ميزان دسترسي منبع صحت مفاد خبر موجه است». [6]

همچنين در سندي ديگر چنين آمده است:
«به قرار گزارش مورخ 29/12/2536 سفارت شاهنشاهي در بيروت كه از شرفعرض پيشگاه مبارك ملوكانه گذشته موسي صدر تلگراف‌هايي براي رهبران مذهبي جهان از جمله محمد كاظم شريعتمداري و محمدرضا گلپايگاني و سيداحمد خوانساري در ايران و ابوالقاسم خويي و خميني و محمدباقر صدر به عراق فرستاده و از آنها خواسته است كه حملات تجاوزكارانه اخير اسرائيل به جنوب لبنان را نكوهش و جهت كمك به آوارگان اين مناطق اقدام نمايند.» [7]

در سال 1969 ميلادي (1348 شمسي) فشارهاي زيادي از سوي رژيم بعثي عراق بر مرجعيت شيعه که در آن زمان بر عهده حضرت آيت الله العظمي سيد محسن حکيم بود، وارد مي‌شد. آنان براي ضربه زدن به مرجعيت به فرزند اين مرجع بزرگوار، شهيد علامه سيد مهدي حکيم اتهام جاسوسي زدند. پس از آن مرجعيت با بحران بزرگ روبرو شد و آيت الله العظمي حکيم تقريباً در شرايط حصر قرار گرفت؛ ورود و خروج به بيت ايشان ممنوع گرديد و حتي نزديکترين اشخاص نيز از بيم جور و ستم رژيم جرأت رفت و آمد نداشتند. [8]

شهيد صدر براي مشورت با امام موسي و برداشتن اين فشارها به لبنان سفر کردند. ايشان در نامه‌اي به فرزند ديگر آيت الله حکيم شهيد سيد محمد باقر حکيم اقداماتي را که با کمک و همراهي امام موسي صدر صورت گرفته بود چنين شرح دادند: «من اين نامه را دو هفته پس از ورود به لبنان به شما مي‌نويسم و مايلم تصويري از وضعيت موجود در حد نگاهم به آن ارائه دهم و احساس مي‌کنم که داشتن تصويري روشن از وضع فعلي مي‌تواند در انجام فعاليت‌ها مفيد واقع شود. نمي‌دانم چگونه مطالب را دسته‌بندي کنم. فکر مي‌کنم نخست از اقدامات صورت گرفته شروع کنم و سپس درباره وضعيت موجود و آن‌گاه در زمينه مشکلات و دستاوردها سخن بگويم. اما آنچه انجام شده عبارت است از:
1- تهيه نامه محکوميت با امضاي حدود 40 تن از علما.
2- الصاق پوستر ديواري در نقاط مختلف بيروت با مضمون درخواست کمک براي نجات نجف.

3- ارسال تلگرام از طريق ابوصدري- امام موسي صدر- به تمام رؤسا و پادشاهان کشورهاي عربي اسلامي به نام مجلس اعلاي شيعيآن و تشريح وضعيت اسف بار و درخواست ياري از آنان که تاکنون پاسخهايي از جمال عبدالناصر, فيصل و آرياني رئيس جمهور يمن به او رسيده است. علي رغم فعاليت بعثيها, جامعه شيعي بيروت و به طور کلي شيعيان لبنان نسبت به اين موضوع- هتک حرمت مرجعيّت در عراق- ناراضي و خشمگين هستند و بيانيه‌هايي که پي در پي از سوي سفارت عراق در اين‌باره منتشر مي‌شود, نشان مي‌دهد که آنان به عمق خطر ناشي از اين وضعيت پي برده و به شيوه‌هاي فريب, لاپوشاني, بيان وارونه حقايق و چيزهايي از اين قبيل متوسل شده‌اند.» [9]

ربودن امام موسي و واکنش شهيد صدر
همانطور که گفته شد اين دو پسر عمو در همه مراحل همواره در کنار يکديگر و همراه هم بوده‌اند. از خصوصيات امام موسي اين بود که پيش از انجام دادن هر کاري با افراد مختلف مشورت مي‌کردند. ايشان پيش از سفر به ليبي در هفته دوم اوت با پسر عموي خود، شهيد سيد محمد باقر، تماس مي‌گيرند و نظر ايشان را هم براي اين سفر جويا مي‌شوند. [10] اين نيز خود بيانگر ارتباط عميق و نزديک ميان اين دو پسر عمو است.

پس از آنکه امام موسي به ليبي سفر کردند و در آن کشور ربوده شدند، شهيد صدر با نگراني و اضطراب و علي رغم فشارهايي که از سوي بعثي‌ها بر ايشان وارد مي‌شد, قضيه ربودن امام صدر را پيگيري مي‌کردند. دکتر صادق طباطبايي در اين باره مي‌گويد: «ايشان چندبار به من در آلمان تلفن زدند. خيلي نگران بودند. مرتب سؤال مي‌كردند كه چه خبر جديدي داريد؟ مي‌گفتند كه ما تنها اخباري را مي‌شنويم كه از غربال بيرون مي‌آيد. شما آنجا در دنياي آزاد و به تعبير خودشان «حر» زندگي مي‌كنيد. دائماً مي‌گفتند كه مسكنت آقاموسي مرا نگران كرده است. خانم ايشان هم مرتب مسأله را پيگيري و مطالب را به ايشان منتقل مي‌كردند». [11]

شهادت سيد محمد باقر صدر
شامگاه روز چهارشنبه نهم آوريل 1980 ميلادي (20 فروردين 1359شمسي) رژيم بعثي برق شهر نجف را به طور کامل قطع کرد و شهر در تاريکي مطلق فرو رفت. در سياهي شب، گروهي از ماموران امنيتي سيد محمد صادق صدر را با خود به استانداري نجف مي‌برند و جنازه شهيد سيد محمدباقر و خواهرش شهيد بنت الهدي را به او نشان مي‌دهند.[12]
چنان سلوک و رفتاري ميان اين دو جز با نزديکي ميان انديشه، عقايد و آراء فقهي و اصول رفتاري حاصل نمي‌شد. در اين مختصر نمي‌توان به مباني و انديشه‌هاي فقهي ـ سياسي و اقتصادي اين دو بزرگوار نقب زد. اما آنچه مشهود است, حسن خلق, صبر و بردباري, لطافت و عدالت و ميانه روي در رفتار و عفو و گذشت نسبت به مخالفان و دشمنان و از همه مهمتر اعتقاد و احترام به کرامت و ارزش وجودي انسان از خصوصيات مشترک ميان امام موسي و شهيد صدر است. و شايد همين ويژگي‌ها و باعث شده اين دو مرداني به وسعت تاريخ باشند.

اکنون 27 سال از شهادت سيد محمدباقر صدر و 28 سال از ربودن امام موسي صدر مي‌گذرد. در تمام اين سالها دوستان و شاگردان و علاقمندان به ايشان همواره در غم از دست دادن آن شهيد حسرت خورده‌اند و از اسارت امام صدر و حضور نداشتن ايشان خصوصاً در چنين شرايطي که در آن به سر مي‌بريم، آه کشيده‌اند. متاسفانه نمي‌توان کاري کرد که شهيد صدر را دوباره در ميان خودمان ببينم اما تا هنوز فرصتي باقي است مي‌توان کوشيد تا امام موسي را در ميان خانواده کوچک و بزرگ خود يعني فرزندان شيعيان و همه مسلمانان بازگرداند. و الله علي رجعه لقادر.

پي‌نوشت‌ها
[1] انديشه ربوده شده، سخنراني دکتر محقق داماد، انتشارات موسسه امام موسي صدر، به کوشش مهدي فرخيان، ارديبهشت 86
[2] فصلنامه نامه مفيد، مصاحبه با دکترسيد محمد صادق طباطبايي، سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1377
[3] عزت شيعه، مصاحبه با حجت الاسلام شيخ اديب حيدر، انتشارت دفتر تبليغات اسلامي، محسن کماليان، علي اکبر رنجبر کرماني، زمستان 1377
[4] فصلنامه نامه مفيد، مصاحبه با دکترسيد محمد صادق طباطبايي، سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1377
[5] ياران امام به روايت اسناد ساواک، کتاب هفدهم، امام موسي صدر، ج دوم، ص 347،مهر 1379
[6] همان، ج اول، ص 391، مهر 1379
[7] همان، ج سوم، ص 445، بهار 1380
[8] سالهاي رنج، خاطرات و ناگفته‌ها از زندگي شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر، شيخ محمدرضا النعماني، ترجمه مهرداد آزاد،انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1382، ص 115
[9] همان، ص 115 و 116
[10] همدستان منطقه‌اي قذافي(1)، دکتر محسن کماليان، پايگاه فرهنگي روايت صدر، www.revayatesadr.ir
[11] فصلنامه نامه مفيد، مصاحبه با دکترسيد محمد صادق طباطبايي، سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1377
[12] سالهاي رنج، خاطرات و ناگفته‌ها از زندگي شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر، شيخ محمدرضا النعماني، ترجمه مهرداد آزاد،انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1382، ص302 و 303

عليرضا محمودي، پژوهشگر و مترجم موسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي صدر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید