جدیدترین مطالب

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: فلسفه اسلامی در طول حیات پربار خود با فلسفه یونانی ارتباط تنگاتنگی داشته است. در این میان بحث علیت که در تفکر اسلامی اهمیت بسیاری دارد بجد با علیتی که یونانیان مطرح می کردند نسبت برقرار می کند. در باب اهمیت بحث علیت همین بس که بسیاری از اسدلالهایی که در باب خدا ارائه شده اند متکی به این اصل هستند. با توجه به این اهمیت نگاه ارسطو را به علل چهارگانه به بحث می‌نشینیم.

به گزارش خبرنگار مهر،  در کتاب اول "اندام حیوانات" ارسطو، تلاشی در جهت بررسی وجود چهار حالت اساسی علیت، شکل نیافته است. چنین به نظر می رسد که ارسطو انتظار دارد خواننده اش با نگرش کلی او در مورد علل اربعه و نیز دفاعش از علیت غایی آشنا باشد. مشکلی که در اینجا نگرانی ارسطو را در خور دارد در ادامه اشاره شده است: چون هر دو علل غایی و فاعلی در تبیین زایش طبیعی مشارکت دارند، ما مجبور به تعیین آنچه که اول و آنچه که دوم است، هستیم. ارسطو بیان می کند که راه دیگری در تبیین زایش طبیعی با توجه به چیزی که در پایان روند انتظار می رود وجود ندارد. این موضوع اولویت تبیینی نسبت به اصلی که مربوط به آغاز روند زایشی است دارد.

ارسطو رو به قیاس میان محصول هنری و زایش طبیعی و الگوی نهایی می آورد که او برای تبیین محصول هنری توسعه داده است. به عنوان مثال به روند ساخت خانه توجه کنید.  راه دیگری برای تبیین اینکه خانه چگونه ساخته می شود و یا چگونه در حال ساخت است با رجوع به نتیجه غایی روند یعنی خانه، وجود ندارد. به طور آشکار، آجرها و تیرچه ها با هم به روشی خاص در کنار هم به کار می آیند تا به یک پایان مشخص که همان خانه است برسند. این موضوع در مورد زایش طبیعی نیز صادق است. شعار ارسطو در این باره "زایش به خاطر ماده است و ماده برای زایش نیست" است. این بدین منظور است که مناسبترین روش برای تبیین زایش یک اندام مانند حیوان یا تشکیل اعضای آن، رجوع به محصولی است که در پایان روند وجود دارد و به عبارتی به عنوان ماده ای از نوع مشخص مطرح است.

این بدین منظور است که مناسبترین روش برای تبیین زایش یک اندام مانند حیوان یا تشکیل اعضای آن، رجوع به محصولی است که در پایان روند است. امپیدوکلس، بنا به آنچه که ارسطو از او آورده است، روند تشکیل ستون فقرات بدن انسان را در نتیجه چرخش و پیچش جنین در رحم مادر می داند. ارسطو توضیحات او را غیر قابل قبول می داند. او می گوید برای انجام چنین روندی و شکل یافتن مهره های ستون فقرات، جنین باید قدرت چرخش و پیچش به طریقی که لازم است داشته باشد و این واقعیت از نظر امپیدوکلس دور مانده است.

دومین مسئله ای که نسبت به مورد اول اهمیت بیشتری در خود دارد، این است که او از این واقعیت چشم پوشی کرده است که زایش  انسان به انسان دیگری نیاز دارد. به عبارتی اصل اولیه زایش می گوید، یک انسان کاملا تکامل یافته است که به طور صریح همانند نتیجه غایی روند زایش باشد. فقط با نگاه کردن به یک انسان کاملا تکامل یافته است که می توان به چرایی ستون فقرات انسان به شکل مهره هایی اینچنینی با نظم و ترتیبی که بتواند به روش خاص خود عمل کنند، پی برد. این موارد به فهم نقش ستون فقرات در زندگی و رشد یک انسان کاملا تکامل یافته کمک می کند. هرچند که فقط با نگاه کردن به یک انسان کاملا تکامل یافته است که ما قادر به تبیین چرایی تشکیل مهره ها به شکل خاصی که عملکرد مورد نظر را داشته باشند خواهیم بود.    

حال شاید ما در مقامی درک این مسئله قرار گرفته باشیم  که چرا ارسطو بحث از علل اربعه را پیش می کشاند و در همان زمان نیز بیان می دارد که دانش مناسب، دانش دانستن علت یا علم بر چرایی است. به طور مسلم حداقل در نگاه اول، این موضوع کمی گیج کننده است. این گیج کنندگی کمک به حل این موضوع می کند که در چه زمانی ما درک می کنیم ارسطو تقدم تبیینی علت غایی/صوری را نسبت به علت فاعلی و مادی را از هم تمییز می دهد. البته این بدان معنا نیست که علل دیگر می تواندد نادیده انگاشته شوند. بلکه کاملا برعکس: ارسطو اصراربر این دارد که برای تمام حالات، تمام علل اربعه به منظورارائه تبیین، باید مطرح گردند. به بیان روشنتر، در تمام حالات، تبیینی که استناد به علل اربعه را با خود نداشته باشد به هیچ وجه تبیین نیست. هر چند در این زمان است که علت غایی/صوری علت اولیه است و دانش و علم بر این علت، علم بر چرایی است.

در اینجا توجه به یک موضوع در زمان تعبیر این ادعا نباید دور از نظر باشد: مورد نظر ارسطو این نیست که هر چیز علل اربعه را با خود دارد بلکه بگذارید هر چیز یک علت غایی/صوری داشته باشد. به عنوان مثال، ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه خود اشاره دارد که خسوف علت غایی ندارد. چه چیزی اتفاق می افتد زمانی که علت غایی/صوری شبیه به مورد خسوف ماه وجود ندارد؟ خسوف ماه، محرومیت از نور است که آنهم به دنبال قرار گرفتن زمین میان ماه و خورشید اتفاق می افتد. مداخله و حضور زمین میان ماه و خورشید، به عنوان علت فاعلی خسوف است. ارسطو با علاقه زاید الوصفی این علت فاعلی را، علت حسوف می داند و آنرا جوابی در چرایی موضوع می انگارد. مثال خسوف ماه به این موضوع اشاره می کند که ارسطو در هر موردی از موارد، علتی را به عنوان علت اولیه مطرح می سازد که هر شخص باید این علت را بشناسد تا دانش و علم مناسب یا علم چرایی را و اینکه در چه جایی علت غایی/صوری حضور دارد، به دست آورد. این علتی است که یک شخص لازم است به آن اشراف پیدا کند اما در جایی که این علت وجود ندارد، علت فاعلی ممکن است نقش خود را به انجام برساند. این موضوع شاید بتواند توضیح دهد که چرا ارسطو با اطمینان صحبت از این می کند که "زمانی که فکر می کنیم علت اولیه چیزی را می شناسیم، مدعی می شویم که آن چیز را می شناسیم". 

نتیجه آنکه، پیش از ارسطو و مستقل از او، تحقیقات و بررسی های طبیعی، کاوشی در یافتن پاسخ های مربوط به سوال "چرا" بوده است. آزمونهای اساسی در استفاده از زبان علیت توسط پیشینیان به همرا مطالعه دقیق پدیده های طبیعی، ارسطو را به تفکر و نتیجه گیری در مورد تئوری علیت رهنمون ساخت که در عمومی ترین شکل خود در کتاب فیزیک دو و کتاب مابعدالطبیعه چهار اشاره شده است. در این کتاب ها ، ارسطو چهار علت غایی، صوری، فاعلی و مادی را که در پاسخ به سوال "چرا" می تواند مطرح شود به بحث می گذارد.

علاوه بر این ارسطو در ادامه کتاب فیزیک دو و در بخش هایی از کتاب اندام حیوانات، علیت را بیشتر مورد بحث قرار می دهد. در آنجا ارسطو موضوع روابط درونی نظام یافته میان چهار حالت علیت را بیشتر بسط می دهد و اولویت تبیینی علت غایی را به بحث می گذارد. ارسطو در این روش نه تنها تئوری علیت خود را توسعه می دهد بلکه اصول تبیینی که برای مطالعه طبیعت از ویژگی برخوردارند تدوین می کند. ارسطو این اصول را چارچوب تئوریک لازمی برای یک تحقیق موفق در مورد دنیای طبیعی می داند. او انتظار دارد که دانشجوی علوم طبیعی بر این اصول اشراف داشته باشد قبل از آنکه به تحقیق هر جنبه از دنیای طبیعی وارد شود.

گرچه تئوری ارسطو در مورد علیت در حوزه علوم طبیعی او بسط یافته است اما کاربرد آن فراتر از مرزهای علوم طبیعی پا گذاشته است. این موضوع پیش از این نیز در کلی ترین مطالب مربوط به این تئوری در کتب فیزیک دو و ما بعدالطبیعه چهار توضیح داده شده است. در اینجا علل اربعه برای تبیین عمل انسان  و نیز محصول هنری به کار آمده است. علاوه بر این ، هر تحقیق تئوریکی که ممکن است در کنار علوم طبیعی مطرح شود، آموزه های علل اربعه را نبز به کار می گیرد. به موردی که ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه خود اشاره دارد توجه کنید: در آنجا ارسطو به دنبال خرد است. بخشی از بحث کتاب، بر تلاش برای روشن ساختن نوع حکمتی است که ارسطو به دنبالش است. او این خرد را به عنوان علمی از جوهر می پندارد که علم وجود فی نفسه است.

چیزی که در اینجا از اهمیت برخوردار است این است که این علم در حوزه تحقیق علی مطرح می شود یعنی کاوش در علل مرتبط با آن. این موضوع به ما کمک می کند تا دریابیم که چرا عمومی ترین بررسی های مربوط به تئوری ارسطو در مورد علیت در کتاب های فیزیک دو و مابعد الطبیعه چهار تقریبا در کلمات مشابهی تکرار شده است. هر چند که کتب فیزیک و ما بعد الطبیعه به دو حوزه نظری متفاوت تعلق دارند اما در هر دو مورد ما انتظار داریم بررسی صورت گیرد که منجر به دانش علی شود و این بدون فهم اساسی از ارتباط درونی میان چهار علت امکان پذیر نیست.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید