عضو كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي گفت: تعريف جديدي به نام جنبش اجتماعي جديد براي جنبش دانشجويي ، مطرح شده است.
به گزارش ايسنا، عماد افروغ در سيزدهمين نشست جنبش عدالتخواه دانشجويي كه در مشهد برگزار شد، با موضوع « بايستهها، آسيبها و چالشهاي جنبش دانشجويي » افزود: جهاني شدن و پست مدرنيزم نيز دو مفهوم نوظهور هستند که بسياري از آثار موجود جنبشهاي اجتماعي را هم به خودشان اختصاص دادهاند .
وي در خصوص جنبشهاي اجتماعي جديد گفت: اين جنبشها بيشتر فرهنگي هستند، يعني پيش از اينکه خيز براي قدرت رسمي بردارند، قصدشان اين است که الگوهاي فرهنگي و سبکهاي زندگي را دگرگون کنند.
وي با اشاره به اينكه " در واقع وقتي سبکهاي زندگي و الگوهاي فرهنگي عوض شد، خواه ناخواه بازتابي روي قدرت دولتي ميگذارد، اما هدف اصلي اين است که شيوه زندگي دگرگون شود "، افزود: اين، امروز وجه غالب جنبشهاي اجتماعي است ولي محدودهشان جغرافيايي ملي نيست؛ بلکه جهاني است. در واقع عضوگيري آنها محدود به شرايط ملي نيست؛ چرا که يک جنبش اجتماعي ميتواند عضوگيري جهاني هم داشته باشد و حتي به جنبشهاي همانند خودش در جاهاي مختلف وصل باشد، مثل جنبشهاي ضد هستهيي و جنبشهاي سبز.
نماينده تهران گفت: بخشي از جنبشهاي متنوع اجتماعي در عدالتخواهي و عدالت طلبي، اشتراک دارند. برخلاف تصور خيليها که مدعياند جهاني شدن به معناي خاص آن که بنده معتقدم با سرمايه داري پيوند وسيعي دارد معتقد هستند اين جهاني شدن سرمايه داري نيست که در حال جهاني شدن است، بلکه جنبشهاي ضد جهاني است که که در حال جهاني شدن هستند.
افروغ با طرح اين سوال که مرادمان از تشکل دانشجويي چيست؟ اظهار داشت: اين به شرايط جغرافيايي، تاريخي، فرهنگي، قابليتها و امکانات شما بر ميگردد و مقداري جنبه ارادي و اختياري هم دارد، چون هر جنبشي يک وجه ارادي دارد. اين طور نيست که بگوييم اين جنبش يک امر ضروري در پاسخ به يک امر ساختاري است و هيچ امر ارادي و اختياري در آن نيست؛ بلکه به نوع تشکل دانشجويي ما بر ميگردد.
افروغ با بيان اينكه " معتقدم تشکل دانشجويي از جمله جنبش عدالتخواه اگر زمان و مکان خودش را بشناسد، بهتر ميتواند قابليتهاي خودش را براي رسيدن به اهداف تنظيم کند "، اذعان داشت: تشکل دانشجويي در طول تاريخ ايران قطع نظر از اينکه چه فراز و فرودي داشته و در چه عصري فعاليت ميکرده امروز با اين تغيير و تحولات رو به رو است.
نماينده تهران گفت: ما هيچ وقت با توجه به امکانات و شرايط تشکل دانشجويي، توقع نداشتيم و نداريم كه مثل يک جنبش اجتماعي کارگري و جنبش اجتماعي معطوف به انقلاب عمل کند، اما ميتوانيم به طور نسبي قضاوت کنيم که به هر حال جنبش دانشجويي با توجه به شرايط دانشگاه و توقعات و امکاناتي که دارند، يک تشکلي نسبتا سازمان يافته است.
وي با بيان اينکه " جنبش دانشجويي کاملا سازمان يافته نيست " گفت:علت اين است که درس هم ميخوانند و مثل يک تشکل غير دانشجويي نيست که تمام وقتشان را صرف فعاليتهاي سياسي کنند. در واقع زماني که تشکل دانشجويي فلسفه سياسي تعريف شده و ايدئولوژي مدون با عضوگيري مشخص ، منبع مالي تعريف شدهاي داشته باشد و سازماندهي شده باشد، قابل مقايسه با يک حزب نيست.
عضو كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي تصريح کرد: قطع نظر از منظورهايي که ما براي تشکلهاي دانشجويي قائل هستيم و معتقديم ميزاني از سازماندهي، فلسفه سياسي مدون و ايدئولوژي شفاف و رهبري را دارا هستند اما ميزان انعطاف، پذيرش اعضاي مختلف، وجه فرهنگي، آزاد منشي و هويت جويي و تنوع شما قابل مقايسه با ديگر احزاب نيست.
وي با تاکيد بر اينکه " زماني که جنبش 16 آذر شکل گرفت ، آن موقع مسالهاي به عنوان جهاني شدن و نفوذ از فضاهاي ملي و دولت ملي ايجاد شد " گفت: در آن زمان واحد فضايي و جغرافيايي سياسي ما واحد دولت و ملت بود، بنابراين جنبش دانشجويي 16 آذر ما و شعار استعمارستيزي و استقلالطلبي و تا حدي استبدادستيزي در يک فضاي ملي تعريف مي شد. 13 آبان هم يک وجه استقلالطلبي تعريف شده ضد استکباري و ضد استبدادي مشخص و عدالتخواهي در بستر انقلاب اسلامي را دنبال ميکرد؛ چرا که الان شرايط شما فرق ميکند و شما بايستي در تداوم با آن دو جنبش خاص دانشجويي استکبارستيز، عدالتخواه، استقلالطلب و استبدادستيز نيز باشيد.
وي گفت: ويژگيهايي در دوره فعلي وجود دارد که به شما عمقي بيشتري مي دهد، وجه فرهنگي شما را پر رنگتر ميکند، ارتباطات جهاني شما را با ساير تشکلهاي جهاني چه درمنطقه و چه در کشورهاي اسلامي ضروريتر و آمادهتر ميکند پس بايد از اين قابليت ها بهره جست. ممکن است بگوييد ما جنبش دانشجويي را در اين حد نميبينيم، شما ممکن است در اين حد نبينيد ولي اين امکان وجود دارد و بايد آن را در اين حد ببينيد.
نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي با بيان اينکه " بالاخره شما دانشجو هستيد و دغدغه تلاش و کار اقتصادي نداريد " گفت: توقعي که از تشکل دانشجويي وجود دارد اين است که با توجه به اقتضائاتي که اسم تشکل و جنبش دانشجويي دارد اگر قرار است که برخوردار از يک فلسفه سياسي و يک ايدئولوژي خاص باشد، توقع است که يک اسم با مسما باشد.
وي تصريح کرد: وقتي ميگوييم جنبش و تشکل دانشجويي، بايد با يک گروه متمايز از ساير گروه هاي سياسي روبرو باشيم به طوري که آنها بتوانند به ما اثبات کنند که صاحب ايدئولوژي و فلسفهي سياسي خاص خودشان هستند و مدام بايد شاهد اين هويت جويي باشيم.
افروغ افزود: با توجه به شرايط فرهنگي و تاريخي ما و همچنين فقدان جامعه مدني در قالبهاي مختلف از جمله احزاب سياسي چشم اميد خيليها به اين تشکلهاي دانشجويي بوده است .
اين استاد دانشگاه در پاسخ به اين سوال که آيا جنبش دانشجويي بايستي کار يک روشنفکر يا يک گروه سياسي را انجام دهد؟ گفت: اين سوال را خودتان بايد جواب دهيد، اين چيزي نيست که روي پيشاني تشکل دانشجويي نوشته شده باشد که شما وصل به يک گروه سياسي باشيد يا خودتان به عنوان يک روشنفکر مستقل عمل کنيد. جنبشي که به نام جنبش دانشجويي شکل ميگيرد بايد روشن فکري کند، نبايد به گروه سياسي وصل باشد و براي اينکه بتواند روشن فکري کند بايد صاحب راي و ايدئولوژي باشد. ما از جنبش دانشجويي توقع نداريم که از دل آنها، تئوريسينهاي سياسي بيرون بيايد.
افروغ در ارتباط با طوفنده بودن جنبش دانشجويي گفت: جنبش دانشجويي تا زماني كه خواستههاي فردي نداشته باشد و به دنبال مطرح كردن خواستههاي عمومي بوده، جلوي فشارهاي دولتي و حاکميت در دورههاي مختلف را گرفته است و در واقع نقش يک نهاد واسطه را بازي کرده و مدافع حقوق ملت در برابر تعديات قدرت دولتي به معناي اعم بوده است.
وي اذعان داشت: در واقع جنبش دانشجويي مثل يک جنبش و نهضت بوده است، اما از زماني که اين نقش بنا به دلايلي کمرنگ ميشود مسلم است که از آن رسالت بايسته هم فاصله گرفته است. استقلال راي، فلسفهسياسي، ايدئولوژي شما و خودزا بودن ايدئولوژي شما يک بحث است که بايد به آن توجه کنيد و پاسخ داشته باشيد كه چه کاري ميخواهيد انجام دهيد ،ميخواهيد وصل شويد به قدرتهاي سياسي و براي قدرت سياسي خيز برداريد يا اينکه نقش يک گروه فشار را بازي کنيد در عين حال نقش روشن فکري خودتان را از دست ندهيد.
افروغ با اشاره به اينكه " همه فعاليتهاي اجتماعي ارادي است، شايد لازم باشد يک نگاهي به تاريخ تشکلها و جنبشهاي دانشجويي بياندازيد و از سرنوشت آنها عبرت ميگيريد و مسير خودتان را مشخص کنيد " افزود: چون جنبشها و تشکلهاي دانشجويي متنوع هستند و در دل همه اين تشکلهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي تنوعي از شکلها را ميبينيم و حالا بايد نگاه اصلاحطلبانه داشته و ديگران را کنار زده و فقط خودتان را محور تشکلها و جنبشهاي دانشجويي بدانيد و جلوي همهي فعاليتهاي ديگران را بگيريم؟
وي با طرح اين سوال که " آيا آنهايي که با اتصال به قدرت دولتي جلوي فعاليتهاي ديگر دانشجويي را گرفتند سرنوشت خوبي داشته اند؟ "گفت: نميدانم که سرنوشت تشکلهاي دانشجويي وابسته به قدرت دولتي را بازکاوي کرديده ايد يا نه؟ ولي نگاهي به سرنوشت تشکلهايي بيندازيد که واقعا نقش يک جنبش دانشجويي خوب را در کشور ايفا کردهاند.
افروغ گفت: در ادامه جنبش اول که همان 16 آذر بود توفيقي داشتند و انقلاب دوم را خلق کردند ولي سرنوشتشان چه شد. بعد از فتح لانه جاسوسي اولين عزيزان آيا بر حرکت خودشان افزودند و کماکان طوفنده باقي ماندند يا جذب قدرت دولتي شدند و در پيکره قدرت مستقل شدند؟ اي کاش فقط مستقل شده بودند؛ چرا که ابزار هجومي قدرت دولتي شدند. هجومي يعني قدرت دولتي اگر بخواهد به اصطلاح اهداف سياسي خودش را اعمال کند از آنها به عنوان ابزار فرهنگي و توجيهاش استفاده ميکرد.
عضو كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي افزود: در يک برههاي کساني که اين نقش را آفريدند ابزار فرهنگي، سياسي قدرت دولتي شدند با توجيهاتي که شايد اين توجيهات خوبي بوده است، به همين خاطر آنها مانع شکلگيري ساير تشکلهاي دانشجويي شدند، حتي کوچکترين فعاليتهاي گروهي را بر نميتابيدند.
وي با مطرح كردن اين سوال كه " به نظر شما امروز هم دچار اين آفت نشديم؟ " گفت: آيا آن جنبش دانشجويي نوظهور و سومي که نقش آفرين بود در شکلگيري دوره جديد اصولگرايي درقالبهاي سياسي شوراي شهر،مجلس هفتم، دولت نهم بعد از پيروزيهاي بدست آمده، بعضا نقش ابزار را بازي نکردند؛ براي قدرت دولتي -هر قدر هم دولت اصولگرا - وقتي اين کار را ميکنيد چه ميشويد.
اين استاد دانشگاه افزود: بنابراين بايد اين مساله را مورد توجه قرار داشته باشيد که با توجه به تنوع تشکلها و فعاليتها و جنبش هاي دانشجويي دقت کنيد که انحصارطلبانه نبايستي وجه عدالتطلبي، استکبارستيزي که بهترين وجه جنبش دانشجويي در کشور است را صرفا براي يک تشکل خاص تعريف کنيد؛ چرا که اين ميتواند در تشکلهاي ديگر نيز تعريف شود.
نماينده مردم تهران در مجلس اظهار کرد: يکي از ويژگيهاي تشکل دانشجويي خوب که کماکان فاعل شناسانه، منتقد خوب باشد و ابزار هجمه نباشد اين است که ديگران را تحمل کند و با آنها گفتوگو و بحث کند.
وي با بيان اينکه " فرق دانشگاه با محيط کارگري اين است که محل انديشه و تامل، تفکر و آزادي انديشه است " گفت: فعاليت شما در دانشگاه بايد پشتوانه فکري، فلسفي و فرهنگي عميقي داشته باشد.
افروغ با اشاره به زماني که اصولگرايان غالب نبودند، گفت: عزيزاني که سني از آنها گذشته است يادشان است که ما به آنها توصيه ميکرديم که کارهاي فکري انجام دهند و روي فلسفه سياسي و مباحث عميق انديشهاي کار کنند؛ چرا که اين "درود برها" و "مرگ برها" ميگذرد.
وي ادامه داد: اگر ميخواهيد تشکل دانشجويي استمرار داشته باشد و از نسلي به نسل ديگر منتقل شود، حتما بايد کارهاي فکري و انديشهاي انجام دهيد و شعارهاي خودتان را به طور خاص داشته باشيد.
نماينده تهران با بيان اينکه جنبش دانشجويي بايستههايي دارد، اذعان کرد: شما بايد جايگاه، ويژگيها، شرايط زماني و مکاني و جنبش را خوب بفهميد و مباني آن را بدانيد و الزاماتش را بشناسيد. الزامات جنبش دانشجويي عبارتند از مستقل بودن، روشن فکري کردن، به گروهاي سياسي وصل نبودن، منتقد بودن، تحمل کردن ساير تشکلها، توجه به انعطاف و سياليت فرهنگي داشتن که اينها باعث رشد شما ميشود.
افروغ با تاكيد بر اينكه " مباني مشترکي داريم، اين مباني مشترک ما اصول وحدتزاي ما ميشوند، اما وحدت درعين کثرت زيباست " ادامه داد: بر اساس منطق ملاصدرا هرچه کثرت بيشتر، وحدت بيشتر؛ چرا که آنهايي که به دنبال وحدت منهاي کثرت ميگردند يعني وحدتشان صوري و سست است، کثرت بيشتر اختلال و خللي به وحدت وارد نميکند.
وي گفت: در جاهايي که شما كثرتها را ناديده ميگيريد يک وحدت کاذب و صوري درست ميکنيد، مطمئن باشيد وفاقتان يک وقاق کاذب خواهد بود و به شدت شکننده است .
وي با بيان اينکه " رسالت تاريخ جنبشهاي دانشجويي رسالت خاصي بوده است " گفت: يک وجه مشترک که باعث استمرار شما شده است وجه استکبارستيزي،عدالتطلبي، استبدادستيزي خودتان است که به نظر من کماکان آن را با عنايت به بايسته سوم، يعني ويژگي بوميگرايي خودتان حفظ کرديد.
وي با بيان اينکه " روشن فکر بايستي به زيست جهاني مردم و با زبان و معرفت عملي مردم آشنا باشد" اين سوال را مطرح کرد که تو براي چه کسي روشن فکري ميکني؟ و پاسخ داد: براي مردم روشن فکري ميکني ؟ به هر حال مردم ما قطع نظر از اينکه يک ماهيت بشري و يک نيازهاي خاص دارند يک نياز تاريخي دارند که مربوط به ايراني بودن آنها است.
نماينده تهران گفت: شما قبل از اينکه با زبان مردم آشنا باشيد بايد با نياز آنها آشنا باشيد؛ چرا که اين نياز، نياز خاص آنها است و يک نياز اروپايي نيست.
وي با بيان اينكه " به نظر من برخي از روشنفکران ما ميخواهند يا نسبيگرايانه روشن فکري کنند يعني قائل به نگاه ساختاري و اصل نيستند و يا زبان بومي ندارند و از روشن فکري به دور هستند " افزود : بخشي مانع فعاليتهاي فلسفي و مفهومي روشن فکري است و بخش ديگر مانع فعاليتهاي تاريخي روشنفکري است.
افروغ افزود: يک روشنفکر اگر ميخواهد براي خودش روشن فکري کند يعني اينکه اي انسان تو يک نيازهايي داري که امروز به اين نيازها توسط قدرت دولتي توجهي نميشود و ممکن است خودت متوجه باشي يا نباشي پس من به عنوان کسي که يک رسالتي نسبت به رهاييبخشي انسان دارم به تو ميگويم اي انسان! غايت، ذات، اصل و نياز تو اين است که بخواهي روشن فکري کني بايد غايتگرا، ذاتگرا و اصلگرا باشي.
افروغ با تصريح بر اينكه " کسي که معتقد است که انسان نسبي است و اصلا هيچ ماهيت ثابت و غايت تعريف شدهاي ندارد و به لحاظ هستي شناسي، روشنشناسي نسبي گراست که نميتواند روشن فکري کند " اذعان کرد: در کنار اين مزاياي مفهومي، فلسفي و منطقي بايستي روشن فکر به اين سوال جواب دهد که در چه شرايط و موقعيت تاريخي ميخواهد روشن فکري کند و درواقع حساسيت تاريخي داشته باشد. پس روشنفکرامروز با روشنفکر ديروز بايد تفاوتهايي قطع نظر از مباني مشترک و اصول ساختاري داشته باشد.
وي با تاکيد بر اينكه " روشنفکر امروز بايد به من بگويد که چالشهاي من کدام است، چالشهاي امروز جهان اسلام و ملي ما کدام است و بتواند راه حلي براي اين چالش ها داشته باشد " اظهار داشت: روشنفکر بايد كاملا نسبت به جنبشها و تشکلهاي دانشجويي با شرايط داخلي و خارجي دانشگاه تعيين شده باشد. يکسري سوالات اساسي در قسمت بايستهها وجود دارد و جنبش دانشجويي که در حال شکل گيري است حتما بايد به اين سوالات پاسخ دهد.
وي تصريح کرد: نسبت تشکل دانشجويي با حقوق ملت و حقوق شهروندي چيست؟ يکي از اين سوالات است؛ چرا که اگر شما حقوق شهروندي را به حقوق فردي اعم از مدني و سياسي تقليل دهيد يعني بخشي از حقوق را نديديد.
وي با بيان اينکه " ما در اين کشور هم نتوانستهايم حقوق شهروندي را جامع ببينيم؛ چرا که يا به سمت آزاديهاي اساسي حقوق فردي و يا به سمت حقوقهاي جامعهاي و اجتماعي رفتيم " گفت: روشنفکري در مرز خطر اين آسيب است؛ چرا که ميخواهد روشنفکري کند و اين در واقع يک نوع اقتدارگرايي است و آيا اين يک نوع تحقير نيست؟
افروغ با مطرح کردن اين سوال که " چرا حتما يک عدهاي بايد باشند که بيانديشند و رهاييبخشي را در دستور کار خودشان قرار دهند؟ مگر اينها از بقيه بهتر فکر ميکنند؟ " گفت: اصلا روشن فکري معنا ندارد، هر کسي هر چه خواست با ظاهر قشنگ وارد روشن فکري ميکند پس در معرض اين اقتدارگرايي با اين شبهات قرار ميگيرد. آيا حالا که روشنفکر به اين نتيجه رسيد که مردم يک نيازي دارند که خودشان به آن توجه نميکنند تحت هر شرايط و شيوهاي ميشود مردم را به حق خودشان رساند؟ آيا ميتوان با سلب آزادي از فرد او را به زور هم که شده به حقش برسانيم. ميتوان با سلب آزادي از خود شخص او را به يک هدايت، ارشاد يا هدف متعالي حالا چه اقتصادي و چه اجتماعي بکشانيم؟ و اين سوال جدي امروز ماست.
وي با اشاره به اينكه " راديکالترين تعريفي که از قدرت داده شده اين است که بر خلاف منافع واقعي اعمال قدرت کند "تصريح کرد: اين يعني اينکه او را بدون اينکه واکنش از خود نشان دهد به سمت منافع واقعي هدايت کنيم و بر خلاف منافعش اعمال قدرت کنم. عيب اينکه در جهت منافع فرد اعمال شود اين است که اين به شما که اعمال ميکني ولو در جهت منافعش، منفعتي در آزادي و اختيار دارد.
وي اظهار داشت: با سلب آزادي نميشود انسان را به سمت نيازهايش هدايت کرد؛ چرا که من اين را ميبينم؛ ولي طرف ديگر را نميبينم و طرف ديگر مربوط به گفته حضرت امير(ع) است که مي فرمايند من قصد ندارم که شما را به قيمت تباهي نفس خودم به اصلاح برسانم.
افروغ گفت: اگر حق شهروندي را به حق فردي تقليل داديد ديگر براي نظم، امنيت،عدالت و حقوق احترامي قائل نيستيد و اگر آن را به حقوق جمعي تقليل بدهيد ديگر براي آزادي و اختيار اعتباري قائل نيستيد. پس نگاه جامع به حقوق شهروندي اين است که شما ميبينيد امروز بايد به آزادي چسبيد، ديروز به عدالت.
وي اظهار داشت: با آزادي روشن کنيد که آيا قرائت شما از عدالت، آزادي را دربرميگيرد يا نميگيرد و آيا عدالت نزد شما قابل تقليل به وجه اقتصادي است يا معتقديد عدالت وجوه سياسي و فرهنگي هم دارد.
افروغ با اشاره به اينكه " اگر جنبش عدالتخواه ميخواهد عدالتخواهي کند قطع نظر از فعاليتها و فواصلي که وجود دارد بايد قرائت خودش را از عدالت روشن کند، يکسري چالشهاي ديگر هم هست " گفت: علاوه بر اينکه نسبت خودتان را با جهاني شدن مشخص کنيد، بايستي نسبت خودتان را با برخي مفاهيم کليدي که ديگران به آن به صورت نخنما پرداختند و پاسخ روشن هم ندادند مشخص کنيد. بحثي در ارتباط با سنت مدرنيته در تاريخ خودمان داريم که يک بحث کاملا کليدي و اساسي است و مساله اساسي ما هم همين نسبتمان با سنت مدرنيته است و شما بايستي تکليف خودتان را با اين مفهوم کليدي نيز روشن کنيد.
وي با پرسيدن اين سوالها که تعريفتان از سنت مدرنتيه چيست، نسبت سنت مدرنيته را چگونه دنبال ميکنيد و از چه قرائتي تبعيت ميکنيد؟ گفت: اينها مسائلي هستند که در کنار مسائل عمدهاي که روشن فکران ما با آن روبه رو هستند نميتوان از کنارشان گذشت .
عضو كميسيون فرهنگي مجلس با طرح اين سوال که چه اشکالي از اين مسائلي که در سطح روشنفکران ما مطرح ميشود در سطح شما هم مطرح شود؟ گفت: جامعه ما با يک سري چالشهاي اساسي مانند هويت، سنت مدرنتيه، جهاني شدن و عقلانيت روبه رو است. اينها را براي چه ميخواهيم ؟ ميخواهيم بگوييم چون ما بحثمان عدالت است و صرفا ميخواهيم مشغول عدالت باشيم، بگذاريم در پرده باقي بمانند يا در نشستهاي مختلف به اينها بپردازيم و پاسخهاي روشن فکرانه خودمان را به اين سوالات بدهيم.
افروغ اظهار کرد: جنبش دانشجويي بايد به صورت ذهني به اين مفاهيم و چالشها توجه داشته باشد و نسبت خودتان را با انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي هم بايد روشن کنيد. شايد اين مهمترين نسبت باشد يعني واقعا جايگاه خودتان و نسبت خودتان را با اتفاقاتي که در سال 1357 رخ داد، مشخص کنيد. اين نسبت، يک نسبت صوري و شعاري نيست؛ بلکه يک نسبت کاملا تئوريک و مبتني بر فهم عميق است و بايد مشخص شود که شما چه فهمي از انقلاب اسلامي داريد، نسبت انقلاب اسلامي با هويت تاريخي و با هويت قبل از انقلاب، با حقوق شهروندي، با روشن فکري چيست؟
نماينده مردم تهران با بيان اينکه " انقلاب اسلامي يک روشن فکري و انبساط روشن فکري است " گفت: اگر واقعا يک جريان نوظهور و روشن فکر نبود اتفاقي با عنوان انقلاب اسلامي هم رقم نميخورد.
افروغ اظهار داشت: در مورد انقلاب اسلامي خيلي بحث وجود دارد و نميشود به يک حادثه سياسي تصادفي محدود به شرايط جغرافيايي و تاريخي آن زمان و بدون اين انبساط و عقبه فکري از انقلاب اسلامي فهم درستي بدست آورد. وقتي يک فهم صحيح از لايهها و پوستههاي انقلاب اسلامي بدست آورديد، بايد نسبت خودتان را با نهاد جمهوري اسلامي مشخص کنيد.اگر اين کار را بکنيد تازه آغاز ماجرا است. بعضيها به خاطر نگاه تجربي و حسيشان به پديدهها ، انقلاب اسلامي را تمام شده ميدانند، بعضيها به خاطر نگاه فلسفيشان ميگويند انقلاب اسلامي آغاز راه است و يک پروژه کاملا نا تمام است.
وي گفت : وظيفه خودتان را نسبت به فهم انقلاب اسلامي و به تبع جمهوري اسلامي و نسبت انقلاب با جمهوري اسلامي مشخص کنيد. اما فکر ميکنم عمدتا با آسيبهايي روبهرو هستيد، براي اينکه شرايط پيچيدهتر شده و آسيبهاي امروز هم جديتر شده است.
افروغ افزود: اگرشما يک تئوري روشن مبارزاتي نداشته باشيد و همينطور الله بختكي دور هم جمع ميشويد و همديگر را پيدا ميکنيد ، يک حس مبارزه داريد ولي اين مبارزه شما در يک بستر تئوري دنبال نميشود چون نياز به تئوري مبارزاتي دارد.
وي تاکيد کرد: به هر حال شما بايد تئوري مبارزاتي تان را مشخص کنيد و به ما بگوييد نهايتا تئوري مبارزاتي شما چيست؟ ممکن است بگوييد تئوري مبارزاتي ما به گونهاي وصل به انقلاب اسلامي است، و حالا به ما بگوييد تئوري مبارزاتي انقلاب اسلامي چيست؟ آيا شما از تئوريهاي مارکسيستي تبعيت ميکنيد؟ آيا از تئوريهاي ليبراليستي تبعيت ميکنيد؟ آيا در زمينه جنبشهاي اجتماعي قائل به جنبشهاي اجتماعي جديد هستيد؟ و يا به تعبير برخي از جامعه شناسان قائل به يک کنش تاريخي هستيد؟ آيا معتقد به ارادي بودن وجه فردي و عقلاني کنشگران بر جامعه هستيد؟
افروغ گفت: مهمترين چالشي که با آن روبه رو هستيم چالش حقيقت و مصلحت است و جنبش و تشکل دانشجويي نسبت وسيعي با حقيقت دارد. حالا اين که باب مصلحت چگونه باز شده و روشمندي آن چگونه است نمي دانم؛ منکر اين هستيم که فضاي جمهوري اسلامي بيش از حد مصلحت گرا است .ما انسانهايي را تربيت کرديم که به راحتي حرفهايشان را مي زنند .
وي اظهار داشت: انحراف در اسلام با مصلحت آغاز شد و احساس انحرافي که در اسلام آغاز شد مصلحت با نظام و امنيت آغاز شد، مصلحت به نام نظم و امنيت مساوي با استبداد و نفي آزادي تفکر است و نبايد اين اتفاق دوباره تکرار شود. يک زماني فکر مي کرديم اين حرفها راحت است اما بعد ديديم خيلي سخت است و هزينههاي مختلفي دارد. کارهاي شما هم هزينه دارد اما اگر جمعي حرکتي کنيد اين هزينه کمتر است.
افروغ خطاب به دانشجويان شركت كننده در اين نشست گفت: جنبش دانشجويي ما امروز دچار رکود شده و علتش اين است که بعد از اين که اصولگرايي شکل گرفت و حاکم شد - که بالاخره يک آرزو بود با توجه به اتفاقاتي که در دوران گذشته رخ داده بود- يک دفعه همه ما از حول حليم توي ديگ افتاديم، بياييم از اين موضوع يک تحليل کنيم كه چه شده اصولگرايان دولت کاري را كه ديگران کردند و باعث ظهور و بروز اباحه گران دولتي شد با دست خود باعث مي شويد که يک اباحه گري دولتي ديگر سر کار بيايد؛ چرا اين طور برخورد ميکنيد و مدام مي گوييد ديگران، ديگران؛ پس تقصير خود ما چيست؟
وي گفت: کساني که به اصطلاح بعد از دولت پس از جنگ سکوت کردند،{آن را} توجيه کردند. شما در آن زمان نبوديد، من به ياد دارم زماني سختي بود، اسمش را هم وحدت گذاشته بودند، اين وحدت نبود، يک وفاق اکثري بود يعني وفاق وقتي زياد شد به نفاق تبديل مي شود و سکوت کردند.
افروغ افزود: عملگرايي آمد و شکاف ايجاد کرد و اين شکاف بيشتر شد و يک دفعه يک گفتمان غيراسلامي آمد و يک نبض برون گفتماني زاده شد. آرشيو را ورق بزنيد ببيند چه خوني به ما دادند، خون جگري که کشيديم و خون دلي که خورديم؛ برويد ببينيد! دوباره يک بار ديگر روشنفکري منبسط و باز شد، نسل چهارم روشنفکري فعاليت کرد تا اين شد. اگر مي خواهيد اتفاقات گذشته تکرار نشود اين راه را ادامه دهيم، آيا مي خواهيد توجيهات دوباره تکرار شود؟
افروغ با بيان اينكه " عرصه نقد از عرصه قدرت در جهان کنوني قدرتش بيشتر است چون در عرصه قدرت آرزوها شکل ميگيرد"، افزود: اگر ميخواهيد يک گفتمان غيرانقلابي نيايد به استقبال دعواي درون گفتماني برويد، هر چه که اين دعوا بوي انقلاب بيشتر بدهد آينده انقلاب بيشتر تضمين ميشود، اگر مي خواهيد هميشه پيشرفت داشته باشد.
وي تصريح كرد: حتما به اختلاف عقايد و آرا در دورن گفتمان انقلاب اسلامي توجه کنيد اگر اين اختلاف را از بين ببريد مطمئن باشيد گفتمانتان را از بين ميبريد. دولت بعد از جنگ آمد صورت مساله دعواي بين گفتمان اول که يک عده مي گفتند اقتصاد آزاد، يک عده مي گفتند اقتصاد برنامه ريزي شده و يک دعوايي بود، اين آقا آمد و كل دعوا را پاک کرد، با مديريت علمي و فقهي دعوا پاک شد و همه جشن گرفتند، ولي چي شد؟ بنابراين من خوشحالم اگر دعواها بوي دينداري و دينخواهي بدهد، منتها بايد موازين اخلاقيات و مشترکمان لحاظ شود.
نماينده تهران گفت: از کدام تئوري تبيعيت ميکنيد؟ اصلا تئوري داريد؟ اين سوال کمي نيست و حتما بايد راجع به بحث تئوريتان کارکنيد و در واقع روشنشناسي شما براي مبارزه چيست؟ روشن شناسي شما و نوع نگاه شما به پديدهها چيست؟ در تئوريتان بايد هستي شناسيتان را بگوييد؛ بايد مشخص کنيد که نوع نگاهتان به خدا و به انسان در جامعه چيست؟ يک نسبتي بين هستي شناسي و روشن شناسي وجود دارد، چرا که نميشود يک روشي را براي همه موضوعات اعم از طبيعي و اجتماعي به کار گرفت.
وي با اشاره به اينكه " بر اساس جدايي واقعيت از ارزشها به مفهومي به نام مهندسي اجتماعي و مهندسي فرهنگي ميرسيم يعني يک نگاه مکانيکي ، عددي، رقمي و ... " اذعان داشت : به کلمه مهندسي اجتماعي و مهندسي فرهنگي قطع نظر از اين که چه کسي گفته و الان باب شده کار ندارم. آن ممکن يک مطلب ديگر داشته باشد اما کلمه مهندسي فرهنگي يادآور مهندسي اجتماعي است و مهندسي اجتماعي ريشه در روش شناسي پوزيتيويسم اثبات گرايي دارد و اثبات گرايي حتي در مورد پديدههاي علوم طبيعي که ما ميخواهيم در مورد پديدههاي اجتماعي به کار ببريم، امروز مشتري ندارد .
وي ادامه داد:آيا تئوري نقد و روش شناسي اين است؟ اگر اين است فاتح مع الصلوات، چرا که ديگر بحث هاي بومي گرايي، عدالت خواهي، استکبار ستيزي، و همه حرفهايي که ما زديم همه باد هوا است. ديگر نياز نيست شما کار جديد کنيد نياز نيست انقلاب اسلامي را تئوريزه بکنيد ، ببينيد غرب چه ميگويد به خورد اين ملت بدهيد.
افروغ اظهار داشت: ما در ايران دچار دوگانگي در برخي معيارها شدهايم، از يک طرف به آن استادي که دست به حجاب آن خانم در دانشگاه زده است گير ميدهيم و از طرف ديگر همان استاد پوزيتيويست را براي استاد مسلمان الگو قرار مي دهيم. در واقع شما يک استاد داريد که خدايش کرديد، در روش شناسي مي گوييد از اثبات گرايي تبعيت کن اما در رفتارها مي گوييد از خدا تبعيت کن.
وي گفت: ما در پديدههاي اجتماعي هيچ پديده بي معرفي در اين دنيا نداريم ، هيچ محقق و معلم بي طرفي را نداريم. اصلا پديده هاي طبيعي مفهوم محورند، يک هرمنوتيک ساده دارند . از دالاني از مفهوم عبور ميکنند و مورد مطالعه قرار ميگيرند.
وي گفت : پديده هاي اجتماعي را نميتوانيم تبيين و ريشهيابي کنيم و فقط ميتوانيم بگوييم که اين دانشجو الان در چه حال و هوايي هست . يک مقدار ارتباط زماني برقرار کنيم و با آنها دوست شويم و آنها از احوالاتشان بگويند و اين تفسير فراتر از تبيين نميرود و نميتوانيم براي اين نوع تفسير و نوع نگاه قائل شويم .
وي اذعان داشت : در صورتي ميتوانيم آسيب شناسي کنيم که تبيين کنيم و ملاک داشته باشيم اما اگر بگوييم که نميتوانيم تبيين کنيم پس نميتوانيم داوري کنيم ، نميتوانيم معيار بدهيم و چيزي را نميتوانيم تغيير دهيم، اما امروز تئوري رئاليزم تعاليگران ميگويند که اصل بر نقد است و خيلي مباني مستحکمي را دارد، هم وجه عملياتيک ميپذيرد و هم وجه شناختي را تکميل به روابط بيروني و ارادي نميدهد؛ چرا که قائل به يک سري ضرورتها و تبيين است اما قبول هم دارد که تفاوت و ارادهاي نمي دهد، قائل به يک سري ضرورتها و تبيين است اما قبول هم دارد که تفاوت سياسي بين پديدههاي طبيعي و اجتماعي وجود دارد، اما اصل را بر نقد ميگذارد و وقتي اصل بر نقد گذاشت بايسته اصلاح به ميان ميآيد. بنا براين اگر شما قائل به اصلاح، تحول و تغيير هستيد و مي خواهيد مشکل عدالتخواه را نسل به نسل منتقل کنيد، بايد روش شناسي خودتان را متناسب با هستي شناسي تان معلوم کنيد.
افروغ با بيان اينکه" با روششناسي هرموتينيك و پوزيتيويسم نمي توانيد قائل به اصلاح و تغييرات باشيد آن هم تغييرات ماهوي که نياز به يک روششناسي جدي داريد " گفت: اين روش شناسي بايد بتواند ابعاد مختلف را به صورت عميق پوشش دهد و به شرايط فرهنگي و تاريخي معرفت هم توجه داشته باشد.
وي اظهار داشت : يکي از گذارهها اشاره به اين دارد که شرايط فرهنگي و تاريخي توليد معرفت مخصوصا معرفت علمي روي محتواي معرفت اثر مي گذارند؛ چرا که بدون توجه به شرايط محيطي و نيازها، تند تند دانشگاه ميزنيم که حاصل آن فارغ التحصيلان بيکار بي ارتباط با نيازهاي محيطي و طبيعي هستند .
وي ادامه داد: دلمان هم خوش است که نيازهاي آموزشي مان رشد کرده است همين طور عدد و رقم مي دهيم، آيا اين جوابگو است و واقعا دانشي که به او داديد کار کرد و ريشه در زيست جهان و عقبه ما دارد.
وي با طرح اين پرسش که " آيا اگر بر اساس فاکتورهاي مختلف يک رشته تاسيس و آنجا را ارزيابي كنيم، همچنين شرايط محيطي و نيازهاي آنجا مطالعه كنيم و آموزش بومي براي آنها بگذاريم و مدرک هم بدهيم، اين مفيدتر است يا به صورت کليشهاي؟ " گفت: علم ماهيت متافيزيکال دارد، مگر علم چيست. يک کتاب بياوريد ترجمه کنيد چند تا استاد بياوريد چند تا دانشجو و آزمايشگاه و تمام!
وي اظهار داشت:به نظر من امروز جنبش دانشجويي ما هم در بحث تئوري مبارزه و هم وجه نظريه شناخت مشکل دارد.
نماينده تهران گفت: به خاطر اينکه يک نظريه نقد نداريم نمي توانيم بين انقلاب و جمهوري اسلامي ، بين قابليت و مطلوبها و واقعيتها تفاوت قائل شد. بنابراين هر اتفاقي ميافتد چون قرار است تاييد شود بايد تاييد شود؛چرا که ريشه در همين عدم تفکيک دارد.
وي با بيان اينکه "يکي ديگر از آسيبها عدم درک صحيح از شرايط ساختاري و تاريخي جامعه است " اظهار داشت: اگر فعاليت دانشجويي از جنس روشنفکر باشد حتما بايد تعريفي از شرايط تاريخي و ساختاري جامعه داشته باشيم و بفهميم عيب هاي ساختاري آن کجاست؟ شرايط تاريخي ويژه چيست و از کجا شروع کردهايم و به کجا ميخواهيم برويم؟ به عنوان مثال شما بايد تحليلي به ما بدهيد که مثلا اصل 44 که قرار است پياده شود قرار است چه کار کند؛ آيا عدالت را محقق مي کند يا از عدالت دور ميشود. اگر در وجه اقتصادي قابل قبول باشد وجه سياسي و فرهنگياش به چه صورت خواهد بود و آن وقت در اين جا عدالت چه ميشود.
افروغ گفت: از آسيبهاي ديگر خلط روشنفکري با گروه سياسي است، جنبش دانشجويي ما با گروه سياسي خلط نشود؛ چون ابزار ميشود، خيلي راحت از شما استفاده ميکنند، اما اگر شما انسانهاي نوعانديش و آزادهاي باشيد به راحتي نميتوانند شما را ابزار اعمال قدرت و توجيهات فرهنگ خودشان قرار دهند.
وي تصريح کرد: تحت هيچ شرايطي شما نبايد ابزار اعمال قدرت شويد، البته خودتان خود مختاريد و تشخيص ميدهيد که اين جا مصلحت است طرفداري کنيد اما نبايد ابزار شويد، بنابراين اگر جذب در قدرت دولتي شويد پايان روشنفکري شما شکل گرفته است.
وي گفت: يکي ديگر از آسيبها، زمان قدرتزدگي شماست، يعني اينکه به گونهاي قدرت را توجيه کنيد و از هر شيوه و وسيلهاي براي توجيه استفاده کنيد و در واقع وقتي شما مسلمانان دچار ماكياوليسم شويد وحشتناکتر از ماكياوليسم مرحوم مي شويد. چون ماكياوليسم مرحوم، اخلاق دين را پر داد، رفت و گفت بر اساس جدايي دين از سياست دستمان باز باشد که براي به رخ کشيدن حکومت حکمران و شکوه و عظمت او هر کاري که خواستيم انجام دهيم و مانعي نداشته باشيم . به هر حال يکي از شعارهايشان اين بود که ما براي نجات اخلاق و سياست اين کار را ميکنيم اما شما به نام نجات اخلاق و دين مي آييد و اخلاق و دين را در خط سياست ميکنيد و از تمام ارزشها و نمادهايتان استفاده ميکنيد و خرج قدرت ميکنيد و به جاي اين که سياست را اخلاقي کنيد اخلاق را سياسي ميکنيد.
وي گفت: اين ويژگي ماكياوليسم مذهبي است که به مراتب از ماكياوليسم سکولار خطرناک تر است و بنده شخصا معتقدم که در جامعهمان بحران اخلاق و فرهنگ داريم، مخصوصا اخلاق عموم و فرهنگ عموم به خاطر اين که نگاهمان سياست زده و اقتصاد زده است در معرض يک بحران قرار گرفته است. آيا ارزيابي جمهوري اسلامي فقط بايد در وجه اقتصادي و سياسي باشد ؟ آيا نمي توان جمهوري اسلامي را با ملاک هاي کيفي مورد ارزيابي قرار داد.
افروغ گفت: حتما بايستي شبيه سازي کنند، نمي خواهم بگويم چقدر دقت شده، مي خواهم بگويم چقدر کم اهميت شده است ملاکهايي که ريشه در ذات انقلاب اسلامي دارد و همه چيز را تحت الشعاع قرار داده است.
وي با بيان اينکه " اگر قرار بود نگاه فرهنگي و اخلاقي ميداشتيم جور ديگري نگاه ميکرديم " گفت: وقتي مي گويم نگاه فرهنگي بايد بر اقتصاد و سياست غالب شود به معناي بي توجهي بر اقتصاد و سياست نيست؛ بايد دقت به بحث فرهنگي داشته باشيم. بايد بفهميم فعاليتهاي اقتصادي بايد با قناعت همراه شود، به نظر من يک مقداري به خاطر عدم تفکيک انقلاب و جمهوري اسلامي و فراموشي فرهنگي و اخلاقي از اخلاق متعالي اين انقلاب دور شديم.
وي با تاكيد بر توجه به معيارهاي كيفي كرد: معمولا در کنار اين اقتصاد و سياست زدگي يک خلط ابزار و سياست هم ميبينيم؛ چرا که نهادهايي که در کشور تامين ميشوند ابزار هستند، قدرت هم ابزار است و هدف نيست؛ ما مي گوييم در انقلاب فرهنگي چقدر پيشرفت داشتيم جواب ميدهند دانشگاهها ظرفيتش بيشتر شده است، صدا و سيماي ما پوششش بيشتر شده است. تا چه اندازه نهادهاي ما در ارتباط با تحول فرهنگي و اخلاقي موفق بودند. وقتي مي گويم توسعه فرهنگي، بحث ابزارهاي فرهنگي را به ميان مي کشند، هفته دولت که ميشود رقم ميدهند، روز انقلاب فرهنگي ميشود، آمار ميدهند و ما چيزهاي ديگري در جامعه ميبينيم.
منبع: خبرگزاري انتخاب