جدیدترین مطالب

امام با تعبیر جنگ فقر و غنا هویت جمعی ایجاد کرد 

سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه اندیشه:یکی از تعابیری که توسط حضرت امام‌خمینی(ره) مطرح شد و تا به امروز هم مورد توجه اصحاب فکر و قلم بوده است بحث از جنگ فقر و غناست. این تعبیر را در گفت‌وگو با محمد علی فتح‌اللهی عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از منظر تخیل سیاسی مورد بازخوانی قرار دادیم. فتح‌اللهی پیش‌تر در مقاله‌ای با عنوان «جنگ فقر و غنا در اندیشه سیاسی امام خمینی»، به این بحث پرداخته است. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه از نظر می گذرانید. 

امام در سال‌های پایانی عمر خود جنگ فقر و غنا را مطرح می‌کنند اما برخی به سرعت به دیدگاه‌های امام برچسب مارکسیستی می‌زدند. نحله‌ای در کشور وجود دارد که معتقد است انقلاب 57 از لحظه اول تحت تاثیر دیدگاه‌های چپ بود و از شهید بهشتی تا امام را این‌طور تحلیل می‌کنند و مبحث فقر و غنا را در آن بخش قرار می‌دهند. برای اینکه از این توهم اعتبارزدایی کنیم، فقر و غنا از نظر الهی و فلسفی چگونه باید صورت‌بندی شود؟
عنوان جنگ فقر و غنا خود به نوعی از وجه مارکسیستی این بحث اعتبار زدایی می‌کند به این دلیل که امام اصرار دارد به جای جنگ فقیر و غنی که دقیقا در فضای مارکسیستی مطرح می‌شود، جنگ فقر و غنا را به کار ببرد. هم فقر و هم غنا صفت است اما فقیر و غنی عینیت خارجی دارند. فقرا با اغنیا بخواهند جنگ کنند، این جنگی مارکسیستی است. ولی فقر و غنا صفت است و در دو طرفی که با هم جنگ می‌کنند یکی از طرف‌ها صفت فقر را دارد و یکی از طرف‌های جنگ صفت غنا را دارد. این فقر و غنا داشتن کمی به احساس فقر و احساس غنا بر‌می‌گردد. چون ممکن است حتی کسی از نظر مادی چندان هم فقیر نباشد ولی احساس فقر کند یا کسی به‌طور نسبی فقیر هم باشد ولی احساس غنا بکند. لذا احساس فقر و داشتن صفت فقر غیر از فقیر بودن است. البته فقرا عمدتا احساس فقر می‌کنند و اغنیا احساس غنا دارند و این طبیعی است. اما مساله منحصر به این نیست. امام بحث را به جنبه‌ای از یک صفت برده است و در واقع بحثی تخیلی مطرح است. تخیل فقر و تخیل غنا مد نظر است. بحثی که ما در کتاب تخیل سیاسی مطرح کردیم جوری ایجاد تخیل است. احساس فقر و احساس غنا ویژگی‌هایی دارد و جای بحث وجود دارد. امام جنگ فقر و غنا را به رسمیت می‌شناسد، هم جنگ هشت‌ساله ما را با صفت جنگ فقر و غنا نام می‌برد و هم به نوعی جنگ حق و باطل را در تعبیری دیگر جنگ فقر و غنا می‌داند و جنگ فقر و غنا را ادامه‌دار دانسته است و همه کسانی که در مسیر حق و ایمان حرکت می‌کنند وارد جنگ فقر و غنا می‌شوند. این وضعیت منحصر به جنگ هشت‌ساله ما نبود، در گذشته تاریخ هم وجود داشت، در آینده تاریخ هم وجود دارد. عنوان جنگ فقر و غنا به عقیده من مهم‌ترین بخشی است که می‌تواند از وجه مارکسیستی و شبهاتی که ایجاد می‌شود اعتبارزدایی کند. 

ظاهرا امام خواسته صورتی از انسان‌شناسی فلسفی خود را در جنگ فقر و غنا ایجاد کند. یعنی انسانی که مد نظر امام بوده به تعبیری انسانی خاص است. نه انسانی که در عالم غربی به صورت نیست‌انگارانه تعبیر می‌شود و در اسلام هم انسانی فقط عرفانی تنها نیست و حتی رواقی‌گری نمی‌خواهد، ظاهرا انسانی پویا و جنگنده است؛ البته نه به معنای جنگنده و چپ بلکه انسانی خاص در سنت اسلامی و امام این انسان را احیا می‌کند. 
امام فیلسوف برجسته‌ای بوده است. هیچ‌کدام از تعابیر و بیانات جدی امام خالی از بعد فلسفی آن نیست. امام فقیه برجسته بودند و از نظر مبانی فقهی قطعا هر بحثی که امام مطرح کردند عقبه مستحکمی دارد. بحث جنگ فقر و غنا هم همین‌طور است و با بینش فلسفی امام جور در می‌آید. بحث هم ناظر است به انسان ایرانی و انسان مسلمان و هم هر انسانی که یک زندگی جدی دارد و با مساله حق و باطل درگیر است. چه در گذشته و چه در آینده. یعنی انسانی انضمامی و انسانی که واقعیت دارد و عموم مردم در تمام جهان می‌توانند مخاطب این عبارت باشند. یک انسان معمولی مورد نظر امام رحمه‌الله‌علیه است و به این مساله بر‌می‌گردد که آیا یک انسان با احساس فقر زندگی می‌کند یا با احساس غنا؟ کسی که با احساس غنا زندگی می‌کند فکر می‌کند می‌تواند هر کاری را انجام بدهد، هم به دلیل احساس غنای مادی و هم به دلیل احساس غنای اجتماعی. مثلا احساس می‌کند پشتیبانی قبیله‌ای دارد. یا پشتیبانی سیاسی و پشتیبانی مالی دارد و حسی به او دست می‌دهد که فکر می‌کند می‌تواند هر کاری را انجام بدهد. یک طرف دیگر انسان‌هایی هستند که حس می‌کنند نمی‌توانند هر کاری را انجام بدهند. این احساس عدم توانایی در انجام هر کاری یا به شرایط مادی به فقر و مسائل اجتماعی یا عدم پشتیبانی‌های سیاسی و اجتماعی و مهم‌تر از همه به قیود دینی بر‌می‌گردد. فردی که مومن و مقید به دین است قیودات دینی مانع می‌شود تا او بتواند هر کاری را انجام بدهد. نمی‌‌تواند دزدی کند و نمی‌تواند حق کسی را بخورد. اینکه انسان تحت مقررات و ذیل مقررات قرار می‌گیرد احساس فقری به وجود می‌آورد. احساس فقر واقعی ناشی از مومن بودن و مقید بودن به مقررات است. به‌ویژه مقررات دینی که دست و پای انسان را می‌بندد و مانع از این می‌شود که هر کاری را که دلش می‌خواهد انجام بدهد. این‌گونه زندگی کردن زندگی توام با فقر است. به شکل دیگر زندگی کردن که توام با غنا است این است که انسان خود را از همه قیود آزاد می‌داند نه به قانون و نه به دین، متعهد نیست. این دو با هم تقابل تاریخی دارند و امام تاریخ را با این تعبیر تفسیر می‌کند. یک فلسفه تاریخ می‌گوید. اینجا تاریخ عبارت است از زندگی انسان‌هایی که یا احساس فقر می‌کنند یا احساس غنا می‌کنند. آن احساس فقر هم عمدتا به این بر‌می‌گردد که مقید به قیودی هستند که نمی‌توانند هر کاری را انجام بدهند. تقابل اینها در طول تاریخ هست و در جنگ هشت ساله ایران و عراق هم تعینی جدی پیدا کرد یعنی جمهوری اسلامی طرفی بود که دستش بسته بود، هم از نظر اینکه یک سری امکانات مادی را در اختیار نداشت. تحریم بودیم و قدرت‌های جهانی امکانات نمی‌دادند و اسلحه کم داشتیم و مشکلات مالی وجود داشت و نظام ارتش به هم ریخته بود و جنگ را با مشکلات ادامه دادیم مهم‌تر اینکه مقید به اصول دینی بودیم و اصول دینی اجازه نمی‌داد ما هر کاری را انجام بدهیم. دشمن ما از سلاح‌های شیمیایی استفاده می‌کرد و ما نمی‌کردیم و دین اسلام این اجازه را به ما نمی‌داد؛ دست ما بسته بود دشمن به مراکز مسکونی حمله می‌کرد و ما نمی‌توانستیم این کار را بکنیم. درواقع با دست بسته می‌جنگیدیم و این حالتی از فقر است. اما صدام حسین احساس غنای کامل می‌کرد؛ هم از این نظر که همه ثروت دنیا پشت سرش است و تمام تسلیحات دنیا در خدمتش بود و از سویی به هیچ اصولی مقید نبود. لذا جنگ 8 ساله ایران مصداق برجسته‌ای از جنگ تاریخی فقر و غنا است که می‌توان تاریخ بشریت را با آن تفسیر کرد. امام می‌گوید جنگ حق و باطل بود و جنگ فقر و غنا بود و جنگ ایمان و رذالت بود. جنگ فقر و غنا تعبیری از این تقابل است که جنگ حق و باطل را انضمامی و ملموس می‌کند. مفهوم جنگ حق و باطل برای همه آشنا بود و امام توانست آن را ملموس و عینی و قابل ردیابی در مسائل زندگی سیاسی روزمره کند. 
وقتی یمنی‌ها با سعودی‌ها می‌جنگیدند می‌توانستیم به راحتی با این ملاک وارد تحلیل بشویم و طرف یمنی طرفی بود که احساس فقر می‌کند و طرف سعودی طرفی است که احساس غنا می‌کند و می‌توانیم فقر و غنای دیگری را به‌طور مصداقی آنجا نشان بدهیم. تعبیر جنگ فقر و غنا ما را به‌شدت قادر می‌سازد تا مصادیقی عینی از جنگ حق و باطل نشان بدهیم. 

امام به تعبیری تخیلی سیاسی را شکل می‌دهد که در فلسفه تاریخش می‌نشیند. هر لحظه از تاریخ می‌تواند جنگ فقر و غنا باشد و آدمی که سمت فقر ایستاده می‌تواند با تخیل خود عملی سیاسی یا حکمتی عملی را انجام بدهد و طرف غنا یا به تعبیر امام اسلام آمریکایی را تسخیر کند. امام نوعی تخیل سیاسی به وجود آورده است که بر خلاف تفکر وهمی که در مارکسیست وجود دارد، حکمت عملی بیشتر و جدی‌تری دارد. 
همین است. تخیل سیاسی که در بینش امام وجود دارد قابل مشاهده است. امام رحمه‌الله‌علیه به عالم خیال و تخیل نگاهی جدی دارد و آنها را واقعی می‌داند و وهمیات و چیزهایی موهوم تلقی نمی‌کند. تخیل سیاسی که ایجاد می‌کند در واقع یک هویت است. هویت جمعی ایجاد می‌کند. تخیل سیاسی یعنی شکل‌دهی به هویتی سیاسی. امام با این تعبیر جنگ فقر و غنا هویت سیاسی جامعه ایرانی و انقلاب اسلامی را ایجاد کرد و مردم با این تخیل سیاسی جای خود را پیدا کردند و از خود تعریفی دارند و رفتار‌های خود را تحلیل کردند و توانستند جای خود را در مسیر سرنوشت تاریخ درک کنند. هم نسبت خود را با گذشته پیدا کنند و هم نسبت‌شان را با آینده پیدا کنند. امروز مردم احساسی هویتی نسبت به جنگ دارند چون حس می‌کنند جنگ شخصیت و هویت آنها را ساخته است و افتخارات جنگ 8 ساله جزء وجود آنها شده است. تخیل عالمی است که در عین حال که از فیزیک جامعه بیگانه نیست منحصر در آن هم نیست. یعنی در عین فاصله گرفتن از شرایط مادی جامعه ارتباط خود را با آن قطع نمی‌کند و سایه‌اش بر شرایط مادی می‌افتد و به شرایط مادی هم جهت می‌دهد. تخیل سیاسی واقعیت پس پرده شرایط مادی زندگی است. در تعبیر جنگ فقر و غنا یکی از بهترین و به تعبیری شاهکار امام در ابداع این عبارت است که می‌تواند از جنگ فقیر و غنی فاصله بگیرد و در قالب مادی‌اش منحصر و محصور نشود ولی در عین حال پیامی دارد. آنهایی که در فقر زندگی می‌کنند و آنهایی که فکر می‌کنند غنی هستند می‌توانند با این تعبیر جایگاه خود را پیدا کنند و با امری هویتی و با تعبیری هویتی با زندگی خود برخورد می‌کنند. 

اگر بخواهیم این را به حقیقتی اجتماعی یا هویتی سیاسی تبدیل کنیم امروزه در زیست روزمره جامعه ما که شبه پست‌مدرن شده است، آیا باید این مفهوم را بازسازی و بازخوانی کرد یا باید این شیوه را باز تبیین کرد تا آن تخیل هر لحظه ماندگار شود؟
اتفاقا این مفهوم جنگ فقر و غنا ما را به‌شدت آماده می‌کند تا با فضاهایی که تحت تاثیر پست مدرنیسم در دنیا شکل گرفته روبه‌رو شویم و راحت‌تر بتوانیم وارد شویم و تماس پیدا کنیم. وقتی ما از انحصار واقعیات شرایط مادی بیرون می‌آییم یک نوع نسبی‌گرایی نه بی‌منطق و نه مطلق بلکه نوعی نسبی‌گرایی که یک قدرت مانوری به ما می‌دهد که انسان‌ها به‌راحتی بتوانند از جناحی که احساس فقر می‌کند به جناحی که احساس غنا می‌کند بروند یا بر عکس. این نسبی‌گرایی و قدرت مانوری که تعبیر جنگ فقر و غنا می‌دهد هیچ وقت در جنگ فقیر و غنی نیست. در جنگ فقیر و غنی آدم‌ها متصلبانه جایگاه‌شان روشن است و نمی‌توانند آن را تغییر بدهند. ولی در احساس فقر و غنا می‌توانیم کسی را داشته باشیم که از لحاظ معیار‌های ظاهری ثروتمند باشد ولی در جامعه احساس فقر کند به این معنا که مقید باشد دزدی نکند و کار خلاف نکند و در درون خود احساس فقر کند. این تعبیر جنگ فقر و غنا این قدرت انعطاف را به ما می‌دهد و ما با مباحث پست‌مدرنیستی بیشتر به این سمت می‌رویم و اندیشه‌ها از آن تصلب مدرنیته در‌می‌آید. تعبیر جنگ فقر و غنا اتفاقا قدرت مانور ما را با فضاهای جدیدتر بیشتر می‌کند و لذا ما به راحتی می‌توانیم مصداق‌های جدیدتری را در زندگی روزمره پیدا کنیم. نه الزاما به شکل جنگ مصطلح. یعنی تعبیر فقر و غنا می‌تواند در مسائل جدید هم برای ما راهگشا باشد. حالا هویت‌هایی که پیدا می‌کنیم متصلبانه نیست و نمی‌توانیم بگوییم تا ابد ما در این جناح قرار داریم؛ جنگ در سلطه آدمیان قرار نمی‌گیرد و آدم‌ها ممکن است روزی در جناح فقر باشند و زمان دیگر به جناح اهل غنا بروند در این جنگ جایگاه‌ها ثابت نیست و ممکن است نسبت به شرایط تغییر پیدا کند. من فکر می‌کنم اتفاقا ما تا الان به این پتانسیل به خوبی نپرداخته‌ایم و از آن بهره‌برداری لازم را نکرده‌ایم. در آینده اندیشه سیاسی اسلامی و انقلابی برای مواجهه با مباحث جدید در دنیای امروز و آینده بیشتر به این تعبیر نیاز خواهیم داشت و بیشتر به اهمیت و توانمندی این اندیشه پی خواهیم برد. 

در مقاله‌ای به پیوند جنگ فقر و غنا و اسلام آمریکایی اشاره کرده بودید. آیا می‌توان این‌طور استنباط کرد که امام غایت تخیل سیاسی را در مقابله با سرمایه‌داری قرار داده است و تشخیص داده افق انقلاب لحظه‌ای می‌تواند برتری داشته باشد که در مواجهه و جنگندگی با سرمایه‌داری در جهان باشد؟
این تعبیر در عین اینکه ناظر بر واقعیات اجتماعی و اقتصادی است اما اسیر آنها هم نیست. ما همین الان هم در جامعه خود کسانی را داریم که نه‌تنها از لحاظ اقتصادی بلکه از لحاظ سیاسی و اجتماعی فکر می‌کنند هیچ‌گاه در زندگی به مانعی بر نخواهند خورد. زمین نمی‌خورند و حس غنا داشتن دارند شاید ثروتی که دارند این احساس را به آنها داده است. ما در جامعه آدم‌هایی داریم که با احساس غنا زندگی می‌کنند آدم‌هایی داریم با احساس فقر زندگی می‌کنند این دو در تقابل با هم است. آنهایی که با احساس غنا زندگی می‌کنند نمی‌توانند بگویند ما در مسیر اسلام ناب محمدی قرار داریم. این یک معیار بسیار جدی است. شاید شما ظاهری کاملا اسلامی داشته باشید. این ملاک عینی و جدی را امام می‌گوید یعنی احساس غنا و احساس فقر کردند. کسی به حضرت علی(ع) گفت ما دوست شما هستیم و حضرت گفتند اگر دوست ما هستید لباس فقر بپوشید. امکان ندارد کسی دوست علی باشد و احساس غنا کند. این در داخل جامعه ما موضوعیت دارد و در جهان هم که صهیونیسم جهان را به سلطه خود گرفته نیز موضوعیت دارد و کاملا به آن معنا می‌دهد و تعبیر منطقی و عقلانی و غیرقابل خدشه از وضعیت جهان امروز است و مبارزات جهان امروز را کاملا تعبیر می‌کند. اکثر کشور‌هایی که در جهان امروز از سلطه سرمایه‌گذاری جهنمی زجر می‌کشند، به همه آنها هویت می‌دهد و آنها را هدایت می‌کند. 
یکی از مهم‌ترین مسائل در جنگ فقیر و غنی این است که حتما غنی پیروز می‌شود چون فقیر قدرت جنگیدن ندارد. به یک معنا جنگی اتفاق نمی‌افتد چون شروع جنگ پیروزی غنی است. ولی در جنگ فقر و غنا اتفاقا این‌طور نیست و طرفی که احساس فقر می‌کند امکان مقاومت بیشتری دارد و امام وعده پیروزی طرف فقر را می‌دهد. همچنان‌که ما در جنگ هشت‌ساله پیروز شدیم و طرف یمنی در جنگ سعودی پیروز شد با اینکه جناح فقر بودند. 
وعده امام این است که کل جهان که در جناح فقر هستند و در سلطه سرمایه‌داری جهانی مقاومت می‌کنند اینها بالاخره بر این نظام سرمایه‌داری پیروز خواهند شد. علی‌رغم اینکه اینها همه ثروت دنیا را در سلطه خود گرفته‌اند و در اختیار دارند و همه امکانات را دارند باز هم پیروز نخواهند شد این وعده و این امید به آینده در جنگ فقر و غنا موج می‌زند و یکی از ویژگی‌های بسیار مهم فلسفه سیاسی امام است که در اندیشه مارکسیستی وجود ندارد. اندیشه مارکسیستی می‌گوید جنگ فقیر و غنی در بطن خود شکست فقرا را بیان می‌کند اما امام با تعبیر جنگ فقر و غنا در واقع اعلان پیروزی جناح فقر و شکست سرمایه‌داری جهانی و قدرت سلطه‌گر مستکبر و استکباری را بیان می‌کند. 

در قسمتی از مقاله در جایی نکته‌ای از امام می‌آورید که امام معتقد است ملی‌گرا‌ها تصور کرده‌اند هدف ما پیاده کردن اهداف بین‌المللی اسلام در جهان برای رفع فقر و گرسنگی است اما امام معتقد است که این هدف ساده‌انگارانه‌ای است و ما تنها بر سر مملکت و شهر خود دعوا نداریم ما بر سر پرچم لااله‌الاالله و کرامت و بزرگواری دعوا داریم... می‌شود مثل ایده‌ای که پسااستعماری‌ها در بحث علم سیاست یا علوم انسانی در سال‌های اخیر کار کرده‌اند؛ برای این ایده فلسفه سیاسی امام در جنگ فقر و غنا برای کرامت انسانی در سیطره جهانی شکلی بدهیم و مساله علم سیاسی جدیدی را شکل بدهیم و جنگ فقر و غنا را مثل پسااستعماری‌ها به برند بین‌المللی تبدیل کنیم؟
من معتقد هستم این توانایی در این اندیشه وجود دارد چون ابدا ایده‌آلیستی نیست بلکه به‌شدت واقع‌بینانه است و واقعیات جدی زندگی روزمره امروز را تحلیل می‌کند. با مبانی فلسفی خصوصا فلسفه اسلامی کاملا سازگاری دارد. با اصول و مبانی فقه سازگاری دارد و به‌شدت هم گویای وضع موجود است و توانایی تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی امروز ما را دارد. لذا من فکر می‌کنم این اندیشه را اگر بتوانیم خوب پرداخت و عرضه کنیم می‌تواند جای خود را کاملا پیدا کند و از این گمگشتگی‌هایی که امروز در حوزه اندیشه سیاسی وجود دارد ما را برهاند و یک انسجام فکری را به ما بدهد که بتوانیم در سایه آن به‌راحتی مسائل را تحلیل کنیم و در پی آن تحلیل هم اقدام مناسبی را انجام دهیم. 
پتانسیل‌ها وتوانمندی‌های این اندیشه بیشتر از آن است که ما ابتدا به نظرمان می‌آید. من فکر می‌کنم جای مطالعه زیادتری دارد. در این مقاله من سعی کردم مقدار مختصری عقبه فلسفی آن را نشان بدهم به این معنا که فکر نکنید از این نظر ضعیف باشد بلکه نیاز به کار بیشتری دارد و مقداری بحث‌های اجتماعی و حتی مبانی حدیثی و روایی هم خواستم تا حدی به اشاره بیاورم. اما هر کدام از این جنبه‌ها آنقدر اهمیت دارد که حوزه‌های مختلف اندیشه‌ای ما می‌توانند از این تعبیر الهام بگیرند و متاسفانه در حد شایسته به آن پرداخته نشده است. باید آن زمان برسد که ما بیشتر به این وجه امام بپردازیم. 

 نکته‌ای که وجود دارد وقتی بحث فقر و غنا مطرح می‌شود یک نوع انسان مبارزی شکل می‌گیرد که در این خوانش‌های جدیدی که لیبرالی یا برخی مواقع نئولیبرالی است انسان مبارز روی بنیاد‌گرایی می‌نشیند، برای این هم باید تاملی کرد. بحث فقر و غنا را برخی‌ها می‌خواهند بنیاد‌گرایی خوانش کنند، برای اعتبارزدایی از این موضوع باید چه کرد؟ 
امام هیچ ابایی ندارد که بر مبارزه تکیه کند و به‌گونه‌ای اصالت مبارزه در اندیشه‌های امام را می‌توانیم ببینیم. در گذشته برخی از بزرگان ما به دلیل سوءاستفاده‌ای که ممکن است ایدئولوژی‌های رقیب مانند مارکسیست‌ها داشته باشند پرهیز می‌کردند و این مفهوم اصالت مبارزه را احتیاط می‌کردند، حتی خود شهید مطهری در بیانات خود توام بااحتیاط با این مساله برخورد می‌کنند. اما امام به نظر می‌رسد که هیچ ابایی ندارند و خیلی به‌صراحت از اصالت مبارزه صحبت می‌کنند اما مبارزه را هم صرفا در جنگیدن و اسلحه به دست گرفتن نمی‌دانند. کار علمی را مبارزه می‌دانند، کارهای اجتماعی را مبارزه می‌دانند و خیلی از فعالیت‌ها را مبارزه می‌دانند لذا یک وسعت مفهومی در مبارزه قائل هستند اما توام با اصالت قائل شدن به مساله مبارزه است و آن وسعت مفهومی که در مبارزه قائل هستند و اینکه مبارزه با رعایت مبانی فقهی است و عمل به فقه و دستورات دینی حتی در تنهایی هم اتفاق بیفتد نوعی مبارزه با شیطان است. لذا قطعا با این وسعت‌گرایی مصطلحی که در جهان وجود دارد که منبعث از مدرنیته است امام فاصله می‌گیرند چون که مدرنیته و این بنیاد‌گرایی فکر می‌کنند هر کاری را می‌توانند انجام دهند و این احساس غنا در بنیاد‌گرایی چه به شکل اسلامی و غیراسلامی آن وجود دارد. اینکه امام با احساس غنا درگیر هستند از اینجا فاصله خود را با بنیادگراها شروع می‌کنند چون بنیاد‌گرایی احساس غنایی می‌کند که می‌توانند هر کاری را انجام دهند و لذا فعالیت می‌کند اما احساس فقر توام با احتیاط و تقیه عمل می‌کند و تقیه خود نوعی مبارزه است، به هر حال در اندیشه امام ریزه‌کاری‌هایی هست که شاید در این بحث زیاد توضیح ندادیم اما مفهوم فقر و غنا را نمی‌توانیم بدون بقیه دیدگاه‌های امام تحلیل کنیم بلکه به‌نوعی شاید خلاصه آن دیدگاه‌های دیگر است که در جاهای دیگر مطرح کردند و به نظر من سخت نیست که فاصله امام و اندیشه امام را از بنیادگراهایی که در جهان امروز قد علم کرده‌اند به‌راحتی بتوانیم تشخیص بدهیم. 

در پایان اگر نکته‌ای باقی مانده است بفرمایید. 
در مدرنیته حتی آنهایی که می‌خواهند آینده‌پژوهی کنند به دنبال این هستند که آینده را به سلطه خود در بیاورند اما در تفکر سیاسی امام مشاهده می‌‌کنیم ما نمی‌خواهیم آینده را به سلطه خود در بیاوریم بلکه می‌خواهیم به استقبال آینده برویم و دیدمان نسبت به آینده مثبت است و احساس می‌کنیم آینده پیروزی جناح اهل فقر را به دنبال دارد بنابراین به دنبال سلطه در آینده نیستیم بلکه به استقبال آینده می‌رویم اما مدرنیته و بنیادگراها به دنبال سد کردن راه آینده هستند و می‌خواهند آینده‌ای پیش نیاید؛ چراکه وضع موجود برایشان ایده‌آل است و درنهایت می‌خواهند آینده را به‌گونه‌ای تغییر دهند که این مناسبات وضع موجود به هم نخورد و اگر سرمایه‌داری و مدرنیته الان بر دنیا مسلط است می‌خواهد این مناسبات از بین نرود و آینده اینها را بر هم نزند لذا آینده‌پژوهی می‌کند و می‌خواهد آینده را به سلطه گرفته و جلوی مناسباتی که سلطه او را تهدید کرده است بگیرد اما جناح اهل فقر به استقبال آینده می‌رود و آینده را گشایش می‌بیند که گشایشی ایجاد خواهد شد و پیروزی او را در پیش خواهد گرفت. درواقع جنگ فقر و غنا مفهومی است که با مساله انتظار آینده و انتظار فرج پیوند خورده است و یکی از حلقه‌های اصلی اندیشه سیاسی دینی ماست. 

منبع: روزنامه فرهیختگان، 11 خرداد 1402.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید