نه تنها نباید در صدر توقف کرد که در صدرا نیز. ما پرسش ها و نیازهای معاصری داریم که ملاصدرا و در سطحی دیگر امام صدر با آنها برخوردی نداشته اند و البته روشن است که اینها نیازهای عصری است و نباید انتظاری این چنین از آنها داشت و این نشان می دهد که باید از این بزرگان نیز فراتر رفت و در عین این که به گذشته خود باید اشراف کامل و جامعی داشت و در مواردی به آن افتخار کرد اما نباید در این گذشته توقف کرد و از نگاه انتقادی غفلت ورزید. افزون بر این که باید توجه داشت برخی پرسش ها و نیازهای انسان فرازمانی است و منحصر در موعد خاصی هم نیست؛ از این رو بخش های مهمی از اندیشه یک اندیشمند می تواند پاسخ هایی جاودانه و فرازمانی تلقی شود که دائم برای همه انسان ها مطرح است. اما باید اذعان کنم که آنچه در نوشته آقای دکتر از آن غفلت شده بود تأمل در یادداشتی بود که نگارنده برای رفع سوء تفاهم در یادداشتم به آن اشاره کرده بودم. آقای دکتر بر آنچه پیش از این نگاشته بودند با حدت و شدتی افزون مایه گذاشته و چیزی بر آنچه پیش از این گفته بودند نیفزودند و بلکه بر ابهامات افزودند.
***********
پس از مناظره ای قلمی که با نگارش حاشیه آقای دکتر کمالیان بر حاشیه اینجانب ذیل نوشته تبلور تفکر استراتژیک امام سید موسی صدر در سایت روایت صدر شروع شد و بخش نخست این حاشیه ها در صفحات همین وب نوشت منعکس شد، آقای دکتر کمالیان با صبر و حوصله نوشته مبسوط دیگری در پاسخ منتشر کرد که نگارنده توضیحات مجددی را ارائه کرد. البته در سایت مذکور یک دیدگاه دیگر نیز از عزیزی منتشر شد که پس از نظر آقای کمالیان ملاحظه می فرمایید. پس از آن دیدگاه نگارنده را مطالعه خواهید کرد. توضیح آخری که در آن از آقای دکتر پرسش هایی کرده بودم با واکنش ایشان مواجه شد و ارائه پاسخ مجدد را غیر ضروری اعلام کرد. در حالی که به نظر می رسد اتخاذ موضع در بحث روش اندیشه شناسی می توانست به بحث کمک کند. در همین جا از صبر و حوصله و متانت دکتر کمالیان و انتشار حاشیه های انتقادی نگارنده در سایتی که خود مسؤولیت آن را بر عهده دارد سپاس گزاری می کنم. یقین دارم انتشار این گونه بحث ها می تواند در توسعه مباحث فکری درباره امام سید موسی صدر مفید و مؤثر باشد. چهار نوشته را بی هیچ دخل و تصرف پسینی و به طور مجزا در ادامه ملاحظه فرمایید.
نظر آقای دکتر محسن کمالیان
از آقای شریف لکزایی عزیز تشکر میکنم که به رغم اشتغالات فراوان و نیز عوارض طبیعی روزهگی، فرصت گذاشتند و ضمن مطالعه حاشیه حقیر بر یادداشت پیشین خود، باب یک بحث طلبگی صمیمانه را گشودند. ضمن آنکه از نوشته ایشان استفاده کردم و از قلم زیبا و متین ایشان حقا لذت بردم و از محبتهای انتهای یادداشتشان نیز از صمیم قلب سپاسگزار هستم، تأملاتی دارم که با تواضع به شرح زیر تقدیم میشود:
1- به نظر اینجانب دو مقوله را باید از هم جدا کرد: الف- «صدر شناسی» با استفاده از اسلوب علمی؛ ب- شناسایی آراء علمی، اندیشه اصلاحی و در یک کلام: «منظومه فکری» صدر.
2- «صدر شناسی»، اعم از شناسایی منظومه فکری او است؛ چه صدر ابعاد وجودی برجسته دیگری نیز داشت که آنها نیز او را از اقران خود متمایز میساخت: روش و رفتار موفق او در اجرای افکار اصلاحیاش، روش و رفتار کارآمد او در رهبری و مدیریت جامعه، منظومه اخلاقی او در عرصههای اجتماعی و سیاسی ... . آنچه صدر را قادر ساخت آنهمه تحول بنیادی در جامعه متکثر لبنان ایجاد کند، مجموعه ابعاد وجودی برجسته اوست، و نه تنها منظومه فکری او! چه بسیار اندیشمندان و مصلحانی که قبل و بعد از صدر با بخش عظیمی از منظومه فکری او همرأی بودند، اما هرگز نتوانستند حتی درصدی از آن تحولات را حتی در همسایگی خود ایجاد کنند! مجامع علمی معتبر و دانشگاههای بزرگ جهان اکنون دهههاست که افزون بر «منظومه فکری» مصلحان، «تحولات» پدید آمده توسط آنان و به تبع آن «روشها»، «رفتارها» و «چگونگی تکامل و توسعه» آنها را مورد اهتمام و تجزیه و تحلیل قرار میدهند و بر اساس آن نظریهها و مدلهای جدید ارائه میکنند. لذا «آنچه میتواند چهره یک مصلح را در میان جامعه علمی برجسته سازد، تنها کارها، آثار و آرای علمی او» نیست؛ بلکه افزون بر آن: حجم تحول و حرکتی است که پا پیاده کردن افکار خود در جامعه ایجاد کرده است؛ همچنین روش بدیع، رفتار کارآمد و نیز اخلاق حسنهای است که پیاده کردن آن افکار را بر وی ممکن ساخته است. براستی نیز اگر صدر به عرصه اجرا وارد نمیشد و مانند اغلب اقران خود در حوزه مینشست و تنها به تدریس و تألیف منظومه فکری خود مشغول میگشت و دهها تقریر، رساله و کتاب به عنوان «مجموعه آثار» از خود برجای میگذاشت، آیا باز این همه تحول ظرف چنین مدت کوتاهی در لبنان ایجاد میشد؟! و آیا آن زمان چهره صدر در عرصههایی چون احیاء شیعه، گفتگوی ادیان، تقریب مذهب، مقاومت علیه اسرائیل، محرومیتزدایی و ... برجستهتر و نام او در تاریخ ماندگارتر میبود؟! یا اگر امام خمینی به انتشار کتاب حکومت اسلامی خود اکتفا و از پیاده کردن نظریه ولایت فقیه در ایران صرفنظر میکرد، آیا چهره ایشان در این عرصه چنین برجسته و ماندگار میشد؟
3- اگر «صدرشناسی» هدف باشد، راهی جز شناخت حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی او نیست. چه روش اجرا، مدل رفتاری، شیوه رهبری و منظومه اخلاقی کسی را نمیتوان صرفا با مراجعه به آثار علمی مکتوب او استخراج کرد. اگر قرار باشد صدر شناسی بر مبنای اصول علمی صورت گیرد، از اولین گامهای لازم آن لاجرم استخراج تاریخ کامل زندگی اوست، که این خود مستلزم انجام پژوهشهای مختلف، از جمله تدوین تاریخ شفاهی اوست. هر قدر تاریخ زندگی صدر کاملتر استخراج شود، تجزیه و تحلیل اندیشه و عملکرد او واقعگرایانهتر و عمیقتر خواهد بود. اگر به کارهای «بنیادی علمی و پژوهشی» در زمینه «صدر شناسی» علاقمند هستیم، تدوین تاریخ زندگی او از بنیادیترین پژوهشهای مورد نیاز در این عرصه است؛ و هرگونه تجزیه و تحلیل او بدون توجه به سیره او، به معنای دقیق کلمه «غیر علمی» خواهد بود. تکیه سنگین مقالات ارزشمند آقایان حسین پیشگام و حسین مرعشی (اندیشه ربوده شده، ص 409) بر سیره صدر، که اولی آن بزرگوار را در قالب مدلی پنج بعدی تجزیه و تحلیل کرد و دومی گامی فراتر رفت و به ارائه مدل و مفهومی جدید پرداخت، شواهد صدق خوبی بر این مدعا هستند. هیچگاه فراموش نمیکنم که در آستانه تدوین مقاله آقای مرعشی و به تقاضای ایشان، بارها با اساتید گرانمایه خانمها دکتر فاطمه صدرعاملی و حورا صدر نشستیم تا برای مستند کردن آن مقاله از سیره امام صدر شاهد مثال استخراج کنیم. همچنین مایلم توجه آقای لکزایی عزیز را به نهضت عظیم «گاهشمار نویسی» جلب کنم که نه تنها امروز، بلکه دههها پیش در مراکز علمی و پژوهشی اروپا و خصوصا آلمان شکل گرفته است و خوشبختانه چند سالی است در ایران عزیز ما نیز مورد توجه قرار گرفته است. پروژه گرانسنگ «تاریخ شفاهی ایران» را نیز که متجاوز از بیست سال پیش توسط دکتر حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد آغاز شد، قطعا به خاطر داریم ...
4- اگر تنها شناخت «منظومه فکری» صدر نیز هدف باشد، باز چارهای جز مراجعه به حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی او نخواهد بود. چه صدر مثل بهشتی و سید جمالالدین اسدآبادی، جزو معدود مصلحانی بود که از اندیشیدن و نظریهپردازی فراتر رفتند و به ایجاد تحول و تغییرات عملی در سطح جامعه پرداختند. درگیری آنها در عرصه عمل و اجرا چنان سنگین بود که کمتر فرصت نوشتن یافتند. لذا حتی کسانی که فقط به منظومه فکری این مصلحان علاقمند هستند، چارهای ندارند جز آنکه افزون بر مراجعه به میراث انگشتشمار مکتوب آنان، به سیره عملی آنها مراجعه کنند. مبانی فکری صدر را میتوان و باید در حرکتها، تحولات و سازمانهایی جستجو کرد، که آن بزرگوار در جامعه پدید آورد. صدر در باره طهارت اهل کتاب رسالهای ننوشت؛ اما وقایعی از قبیل بستنیفروش مسیحی شهر صور که لبنان و حتی نجف را تکان داد، نمایانگر اندیشه اوست. همچنین صدر در باره رهبری جامعه شیعی، شرایط، وظایف، حدود اختیارات، مکانیسم انتخاب و نیز نسبت آن با مرجعیت، رسالهای تدوین نکرد؛ اما تاریخ مجلس اعلای اسلامی شیعه و کارنامه صدر در آن، به روشنی بیانگر اندیشه اوست. امام خمینی پس از سال 48 دیگر کتاب و رسالهای در باب ولایت فقیه ننوشت. اما نگرش آن بزرگوار به این مقوله طی سالیان بعد خصوصا در مواجه با چالشهای مهم پس از انقلاب پختهتر شد و امروز سیر تکامل آن نظریه در منظر امام راحل را جز با مراجعه به حیات سیاسی و اجتماعی آن بزرگوار طی یک دهه رهبری جمهوری اسلامی ایران نمیتوان استخراج و تکمیل کرد.
5- حتی اگر آثار مکتوب یک مصلح فراوان باشد، باز باید برای تدقیق شناخت منظومه فکری او به حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگیاش مراجعه کرد. مجتهدین ما به هنگام استنباط حکم از دلیل، آیات شریف قرآن را با توجه به شأن نزول آنها و نیز روایات معصومین را با توجه به ظروف زمانی و مکانی آنها مورد بررسی قرار میدهند. وقتی تفسیر کلام خدا و معصوم مستلزم توجه به شرایط زمان و مکان است، فهم نوشتار و گفتار غیر معصوم چگونه از آن بینیاز است؟
6- با توجه به مراتب فوق:
6-1- این جمله که «در برخی موارد ما حتی در حجم بسیار اندک هم از حیات یک اندیشمند مطلع نیستیم و گفتهها و نوشتهها در حدی نیست که اطمینانی درباره حیاتش جلب کند؛ اما دهها و صدها کتاب درباره اندیشمند به واسطه تألیفاتی که حتی بعضاً توسط دیگران و در برخی موارد پس از مرگ او انجام گرفته، منتشر شده و میشود»، شاید در نقد آراء علمی ریاضیدانان، فیزیکدانان، شیمیستها و حتی ادبا و فلاسفه صادق باشد، اما در خصوص نقد اندیشه مصلحان و خصوصا رهبران که تماما با انسان و جامعه سر و کار دارند، قطعا صادق نیست. کتاب و رسالهای که با این شیوه در باره اندیشه مثلا سیاسی مصلح و رهبری نگاشته شود، به باور حقیر ارزش علمی درخوری نخواهد داشت.
6-2- همچنین پاسخ این جمله که «ای بسا فرد علاقهای هم به مطالعه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و بعضاً اقتصادی و نظامی ایشان نداشته باشد و خواهان و خواستار اندیشه ناب ایشان فارغ از همه حواشی باشد و این حقی طبیعی است»، به نظر حقیر روشن است.
7- طبیعتا همانطور که آقای لکزایی عزیز به درستی اشاره کردند، پژوهشگر اندیشه صدر «منتظر نمیماند تا همه بخشهای زندگی ایشان آشکار شود» و قاعدتا از یک جایی به بعد تجزیه و تحلیل اندیشه آن بزرگوار را آغاز میکند. به قول حوزویان: «ما لا یدرک کله، لا یترک کله». نگارنده این سطور ضمن تصدیق این امر و تأیید امکان انجام همزمان بسیاری از مراحل پژوهشی، کماکان مایل است یادآور شود که پژوهشگر اندیشه صدر هر قدر بر تاریخ و سیره او اشراف بیشتری داشته باشد، تجزیه و تحلیلش مانند آقایان پیشگام و مرعشی علمیتر و به واقعیت نزدیکتر خواهد بود. همچنین باز همانطور که آقای لکزایی مرقوم کردند، در تدوین تاریخ امام صدر نباید متوقف شد، درست همانطور که در خود آن بزرگوار نیز نباید متوقف شد! هرچند از نظر حقیر، نگارش تاریخ آن بزرگوار پیش از اتمام تاریخ شفاهی ایشان اقدامی نابهنگام خواهد بود و هر دو مهم هنوز راهی دراز در پیش دارند؛
8- البته این بخش از نوشته آقای لکزایی عزیز (بند چهارم) اندکی موجب شگفتی شد: «داستان دنبالهروی علوم انسانی از علوم طبیعی که از دورهای باب شد و در ایران نیز گروهی بر آن تأکید کردند از آن داستانها است که دیگر دوره این گونه مشابهتسازیها در علوم طبیعی و انسانی گذشته است. من از ایده یکسانی روشهای علوم طبیعی و علوم انسانی دفاع نمیکنم و بلکه مانند نگاه صدرایی امام سید موسی صدر این گونه نگاه را دور از واقع و مضرّ قلمداد میکنم». نگارنده تا آنجایی که به یاد دارد، از «دنبالهروی علوم انسانی از علوم طبیعی» یا «یکسانی روشهای» آن دو سخنی نگفته است! سخن نگارنده پس از تأکید بر «ضرورت شناسایی رفتار و سپس مدلسازی آن» چنین بود: «سیاست، اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی و کلا علومی که با رفتار انسان و جامعه سر و کار دارند [و نه تمام علوم انسانی از جمله ادبیات و فلسفه (!)]، از این جهت [و نه همه جهات (!)] با علوم طبیعی و خصوصا فیزیک و مکانیک شباهت دارند». نگارنده ضمن تأکید مجدد بر باور خود مشتاقانه منتظر است تا اگر آقای لکزایی عزیز کماکان بر بطلان آن نظر دارد، با همان برهان «صدرایی» و نه براهینی چون «طرفدارانی ندارد» یا «دوران آن گذشته است»، حقیر را بزرگوارانه ارشاد کند.
9- اگرچه از توضیحات آقای لکزایی عزیز در توصیف اندیشه ملاصدرا و حکمت متعالیه نیز استفاده کردم و حقا یاد گرفتم [چه اساسا فلسفه نخواندهام]، اما به نظرم بند دوم نوشته ایشان [قاعدتا به سبب اختصار و در حد همان «ایما و اشاره بودن» آن]، هنوز تعریف جامع و مانعی از «صدرایی بودن» ارائه نکرده است. صدها عالم شیعی و سنی قبل و بعد از ملاصدرا بودهاند که هم با قرآن مأنوس بودند، هم اهل برهان و عرفان بودند، هم منظومه فکریشان به این واسطه تحول یافته است و هم بخشی از زندگی خود را وقف خدمت به مردم کردند. آیا مراجع بزرگوار گذشته و حال حوزه هزار ساله نجف که هیچگاه با فلسفه میانهای نداشتند، فاقد این خصوصیات بودند؟ همچنین آیا مراجع بزرگوار گذشته و حال حوزه قم که این خصوصیات را دارا و برخیشان در اصول حتی بر مراجع قدر نجف مقدم شمرده شدند، لزوما کتاب اسفار ملاصدرا یا منظومه ملا هادی سبزهواری را خوانده بودند؟ اگر پاسخ دو سؤال اخیر منفی است، که هست، یا مطالعه آثار ملاصدرا حتی شرط لازم «صدرایی بودن» هم نیست (!)، یا «صدرایی بودن» مستلزم داشتن خصوصیات بیشتری است ...
10- وقتی بزرگواران متعدد [ر. ک. به تاریخ شفاهی امام صدر] بر دلبستگی امام صدر به اندیشه ملاصدرا، ملا هادی سبزهواری و در نتیجه حکمت متعالیه شهادت میدهند و از تأثیر فلسفه بر تربیت امام صدر و نیز اثر نگرش فلسفی آن بزرگوار بر اقدامات ایشان در لبنان سخن میگویند، قاعدتا بدین معنی است که ویژگی «صدرایی بودن» امام صدر از دید اهل نظر مغفول و پنهان نمانده است! ممکن است لفظ «صدرایی بودن» را بکار نبرده باشند، اما به باور حقیر «سخنِ دل» آنان همین بوده است. طبیعتا چنانکه پیشتر نوشتم، این هرگز مانع آن نیست تا فلسفهدانان ارجمندی چون آقای لکزایی عزیز، با نگارش مقالاتی اصیل و جاندار، مدلهای مورد نظر خود را ارائه، شواهد رفتاری امام صدر را با آن تطبیق و به شکل علمی [و طبعا فراتر از ایما و اشاره] نشان دهند که امام صدر «صدرایی» است و حکمت متعالیه رفتار عملی و حیات سیاسی و اجتماعی آن بزرگوار را متأثر ساخته بود.
11- و بالأخره نکتهای که مایلم بر نکات فوق اضافه کنم آن است که «صدرایی بودن» اگرچه «افتخاری بزرگ» و احتمالا «شرطی لازم» برای گره گشودن از کار فروبسته خلق خدا و احیاء آن است، اما برای این مهم کافی به نظر نمیرسد. انسان اگر «صدرایی» باشد، اما «صدری» نباشد، یعنی فاقد دیگر ابعاد برجسته امام صدر، خصوصا توانمندی در اجرا، رهبری و نیز منظومه اخلاقی آن بزرگوار باشد، نمیتواند در یک جامعه متکثر آن کند که ایشان کرد. بدیهی است که مراد حقیر رجحان مطلق «امام صدر» بر «ملا صدرا» نیست!...
نظر آقای سید مجتبی موسوی
سمه تعالي
ضمن آرزوي قبولي طاعات و عبادات همه عزيزان در اين ماه مبارک و با عرض تشکر ويژه از برادر حسين پيشگام به خاطر مقاله ارزنده شان و يادداشت جناب آقاي شريف لک زايي که در حاشيه مقاله مذکور مرقوم نموده اند. اگر چه با اين دو بزرگوار افتخار آشنايي از نزديک را ندارم، اما فرصت را غنيمت مي شمارم و از اين دريچه که به همت دکتر کماليان عزيز امکان شنيد و گفت ميان دوستداران امام صدر مهيا گشته است نکاتي را در جهت روشن شدن ذهن خويش با برادران بزرگوار خاصه جناب لک زايي با احترام فراوان به آراي شان مطرح مي نمايم:
اول- برادر لک زايي اشاره به صدرايي بودن امام صدر نمودند و چنين مرقوم داشته اند: " به کسي مي توان گفت صدرايي که برهان و عرفان و قرآن به عنوان عناصر مايز فلسفه متعاليه، در منظومه دستگاه فکري او تحولي را ايجاد کرده باشد و فرد پس از طي سفرهاي چهارگانه و در آخرين مرحله يعني در سفر چهارم به ميان خلق باز مي گردد و در خلق خدا نيز تاثير گذارد و اين درست آن چيزي است که من از صدرايي بودن مراد مي کنم چنانکه گفته شد چه بسا بسياري که اسفار اربعه تدريس مي کنند اما گره از کار فروبسته خويش نيز نمي توانند گشود چه رسد به خلق خدا و امام صدر اين گونه نبود بلکه به معناي دقيق کلمه صدرايي بود". با اين توضيح ايشان و مرادشان از صدرايي بودن اين پرسش براي راقم اين سطور مطرح گشت که چرا ايشان توجه به حيات سياسي و اجتماعي امام صدر را البته مفيد و پرداختن به مباحث علمي امام صدر را آنچنان در تقدم مي دانند که مرقوم نموده اند: "از اين رو ترجمه مناسبي از آثار امام به زبان اصيل فارسي بر هر چيز ديگري تقدم دارد"؟
نگارنده يادداشت حاضر البته ضرورت پرداختن به آراي علمي امام صدر و ترجمه آثارشان را مورد تاکيد دارد، اما با اين سوال مواجه است که آيا بدون پرداختن به حيات سياسي و اجتماعي ايشان، مي توان مراد آقاي لک زايي از صدرايي بودن امام صدر و سفر چهارم به ميان خلق را تبيين و روشن نمود؟ اتفاقا به نظر راقم اين سطور يکي از مهمترين مميزات امام موسي صدر نسبت به اقران ايشان همين وجه مصلحي ايشان است، که تنها در دنياي حرف و انديشه باقي نمانده اند و توانسته اند آراي شان را عملي سازند؛ و پرداختن به حيات سياسي و اجتماعي ايشان و اتفاقا ذکر خاطرات شان شئون هر دو وجه انديشه و عمل را در ارتباط با ايشان روشن مي سازد.
دوم- گمانم آن است با همه تمايزاتي که مد نظر آقاي لک زايي است و بر وجه علمي و فلسفي امام صدر تکيه دارند، اگر تورقي در کار سترگ دکتر کماليان عزيز بنمايند ايشان را با خويش در توجه به پاره اي موضوعات هم داستان مي يابند. مويد اين مدعا نه تنها همه مصاحبه هاي دفتر نخست و دوم عزت شيعه است که در مقدمه عزت شيعه جلد دوم به صراحت آمده است: "سوال هايي که با راويان مطرح شد نه تنها در کيفيت و جهت گيري روايت ها موثر بوده است که صد البته از دل مشغولي ها و علايق قلبي نگارندگان نيز متاثر. اگر چه در گفتگو با راويان دفتر حاضر به قدر امکان تلاش گرديد تا تمامي محور ها مورد کند و کاو قرار گيرد اما صادقانه اعتراف داريم که به سبب پاره اي دغدغه ها برخي موضوعات را مورد توجه مضاعف قرار داديم: از جايگاه حوزوي، فقهي، فلسفي و اجتهادي امام صدر بيشتر سوال کرديم، چون آن را پشتوانه اصلي دردمندي ها و افکار ناب و اصلاح گرانه آن بزرگوار در عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه اسلامي امروزمان مي دانيم. در باره اين موضوع بيشتر سوال کرديم چون برخي حاکمان و حوزويان و روشنفکران را از طرح ابداعات، نوانديشي ها و راهکارهاي پيشنهادي ايشان هراسان و به همين سبب منکر اصالت آنها يافتيم. در باره اين موضوع بيشتر سوال کرديم، چون مثل بسياري از بزرگان باور داريم که ابعاد فقهي و فلسفي شخصيت امام صدر تحت الشعاع عظمت اخلاقي، اجتماعي و سياسي ايشان قرار گرفته است."
سوم- روي سخنم در اين بند نخست يادآوري به خويش است و بعد از آن با تواضع فراوان با کليه دوستداران و علاقمندان به آن بزرگوار، که هر چقدر هم اگر سوالات و نکات مان غير دقيق و گيج باشد، اما بايد کوشش کنيم که همديگر را ياري نماييم که همان حرف گيج مان مجال طرح يابد و با همه شکستگي ها شنيدن قوي ما بيش از توان گفتن ديگري مايه دريافتن و تعامل گردد؛ که چنين روشي بر کساني که آشنايي بيشتري با امام صدر دارند واجب تر است و چه نيکو است که به قدر شناخت مان از آن بزرگوار بر شيوه شان تاسي جوييم.
با تشکر و ادب و احترام فراوان
نظر شریف لک زایی
با یاد و نام حضرت حق.
با سلام و آرزوی خیر و سلامتی و تندرستی و قبولی عبادات در ماه مبارک رمضان.
باز هم در این ماه مبارک و رحمت از نوشته برادر ارجمندم جناب آقای دکتر کمالیان، که در حاشیه توضیحات نگارنده قلمی کردند، سود جستم. ایشان به درستی بر کثرت اشتغال اینجانب، که تماماً پژوهشی و آموزشی است، اشاره کرده¬اند. و البته خرسندم از این مشغله و محشور بودن با افکار و آثار بزرگانی چون صدرالمتألهین و امام سید موسی صدر و آثار صدر شناسان جدی و موفقی چون حضرت آقای کمالیان. به دلیل پژوهش در زمینه اندیشه امام صدر موجب خوشوقتی است که با قلم بزرگوارانه جناب ایشان نواخته و راهنمایی می¬شوم. امیدوارم این نوشته ها به روشنایی بخشی اندیشه امام موسی صدر و طرح پرسش هایی شفاف تر در این زمینه کمک کند. ناگفته نماند که در تب و تاب این بودم که مبادا ارائه توضیحات مجدد به مطالب جناب آقای دکتر رنجشی را پدید آورد اما با توجه به استقبال دیگر علاقه مندان به مباحث امام صدر و با توجه به حوصله آقای دکتر و نیز فرصتی که دولت محترم برای عبادت در این ماه ایجاد کرده و کم تر دچار عوارض روزه گی می شویم باز هم جملاتی از باب توضیح و رفع ابهام قلمی می کنم و امیدوارم که این نوشته برای تبیین اندیشه و عمل برجسته امام سید موسی صدر مؤثر باشد.
یکم. روشن نیست دیدگاه جناب آقای دکتر کمالیان در شناخت حیات سیاسی – اجتماعی یک اندیشمند مبتنی بر چه روش و زاده چه روشی است. در نوشته ایشان تأکیدات خوب و مؤثری بر شناخت حیات سیاسی و اجتماعی اندیشمند شده است اما این تأکیدات از چه دیدگاه روشی مشروب می شود؟ تردیدی نیست که در غالب روش های اندیشه شناسی بر مباحث حیات سیاسی و اجتماعی اندیشمند با کم و زیادش تأکید و توصیه می شود اما این تأکیدات و بهره گیری از حیات سیاسی و اجتماعی به گونه ای نیست که شناخت اندیشه یک اندیشمند الا و لابد متکی و مبتنی بر شناسایی کامل و جامعی از حیات سیاسی و اجتماعی اندیشمند باشد. حتماً تصدیق می فرمایید که مشی سیاسی و اجتماعی یک اندیشمند مبتنی بر آموزه ها و مبانی خاصی است که از یک مکتب (خواه فلسفی و اجتماعی و دینی و...) مشروب می شود. اندیشه و عمل امام صدر نیز از این مستثنی نیست و بلکه باید این سنخ آموزه ها را مورد بازشناسی و بازنگری و بازسازی قرار داد و تأثیرات این آموزه ها و مبانی را بر تحولات فکری اندیشمند و نیز بر عمل و رفتار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اش سنجش کرد. متأسفانه در طول این سال ها آنچه به نظر مغفول واقع شده اندیشه برجسته امام صدر است. نباید تأکیدات فراوان درباره حیات سیاسی و اجتماعی اندیشمند و در پی «شاهد مثال» بودن ما را از اصل بحث ها و اندیشه و مباحث علمی امام صدر باز دارد. جناب آقای کمالیان تصدیق می فرمایند که در بحث هایی که عمدتاً تا کنون انجام گرفته و منتشر شده است بیشتر سهم بخش حیات سیاسی و اجتماعی امام صدر اعطا شده که خوب و مفید هم هست و باید باز هم انجام شود اما این بحث ها نبایست موجب شود به بخش فکری و علمی ایشان کم توجهی و یا مانعی در تبیین اندیشه امام صدر تلقی و ایجاد شود. مطمئناً با اتخاذ روش مناسب در اندیشه شناسی می توان به همه بحث ها پرداخت و سهم هر یک را اعطا کرد.
دوم. درباره اندیشه شناسی هم باید به اشاره ای اکتفا کنم که امروزه نظریه های مختلفی در اندیشه شناسی مطرح است که در مجامع علمی مطرح و مورد استفاده است از قبیل: روش اسکینر، روش اسپریگنز، و روش اشتراوس. البته به طور کلی نظریه های مطرح در این زمینه در ذیل روش¬های پوزیتیویستی (اعم از مشاهده گرایی، تجربی و ابطال گرایی و استقرایی)، روش های هرمنوتیکی و تفسیری و گفتمانی و روش های ترکیبی قرار می گیرد. با این همه اگر جناب آقای دکتر کمالیان در قالب یکی از این نظریات و روش ها به بحث می پردازد، ارائه و اگر نظریه ابداعی و ابتکاری در این زمینه دارند و از الگوی خاصی پیروی می کند هم اشاره فرماید. به ویژه که ایشان اصرار دارند در فقدان تبیین حیات سیاسی و احتماعی نمی توان به تبیین اندیشه درستی از اندیشه یک اندیشمند پرداخت. که روشن نیست این دیدگاه برخاسته از چه نظریه و روشی است. نگارنده بر این باور است که با نگاهی به روش های معمول می توان در قالب یکی از این روش ها و از جمله روش اسکینر به تبیین اندیشه امام صدر پرداخت. این روش به گونه ای است که مباحث علمی در پای مباحث حیات سیاسی و اجتماعی قربانی نمی شود و به انگیزه تبیین فکر اندیشمند، حیات سیاسی و اجتماعی او مورد غفلت قرار نمی گیرد. به ویژه این که در این روش در عین حال که به زمینه و زمانه اندیشمند توجه و تأکید می شود بر قصد و انگیزه و تصرفات اندیشمند هم تأکید می شود و با این وجود از لابه لای همه این مباحث اندیشه مثلاً سیاسی صاحب نظر هم تبیین می شود. بر این مطلب بیفزایم که در روشی که اسپریگنز نیز اشاره می کند بیش از هر چیز در شناخت اندیشه بر بحران تأکید می شود و این که اندیشمند چه پاسحی بر بحران های زمانه خویش داده است. از این رو بر حیات سیاسی و اجتماعی اندیشمند و زمانه او در این نظریه تأکید خاصی می شود اما باید اشاره کرد که همه این ها ابزارهایی است برای تبیین اندیشه و اگرچه مفید و مؤثر اما به خودی خود برای اندیشه شناسی اصالتی ندارند. افزون بر آنچه تا کنون گفته شد باید بر روش های ترکیبی که امروزه در مراکز آکادمیک مورد استفاده قرار می گیرد اشاره و باز هم تأکید کنم که امروزه دیگر در مباحث علوم انسانی بر روش های واحد تکیه و تأکید نمی شود. بسیاری از صاحب نظران امروزه از این روش ها یاد کرده و آن را به کار گرفته اند. از جمله آنتونی گیدنر، جامعه شناس معاصر، که در این زمینه پیشرو است و نظریه ساختاربندی را مطرح و از آن دفاع کرده است. و یا روی بسکار و اندرو سایر که نظریه رئالیسم را مطرح و برجسته ساخته است. این روش ها امروزه، متأثر از غرب، در کانون بحث و بررسی و توجه محافل آکادمیک ایرانی است. گمانم این است که سنخ کارهای انجام شده به ویژه توسط جناب آقای کمالیان با آنچه مورد نظر نگارنده در اندیشه شناسی است متفاوت است و از این رو ابهامی نیز باقی نمی ماند.
سوم. تأکید بر صدرایی بودن به این دلیل اهمیت دارد که نشان می دهد فرد با تکیه بر مکتب و روش فلسفی خاصی به اصلاح و عمل مبادرت ورزیده و نشان قوت کار او است. حتماً امام صدر در مباحث صدرالمتألهین متوقف نشده و به مرحله تأثیرگذاری بر خلق خدا نیز توفیق یافته است؛ کاری که به زعم برخی و به دلایل خاصی ملاصدرا نتوانست آن گونه که باید و شاید به آن بپردازد و هنگامی هم که زمینه آن فراهم شد و صدرا به تبیین مکتب فکری اش پرداخت دیگر عمر بابرکتش مجالی نداد تا تأثیرات مکتب فلسفی اش را به عیان مشاهده کند. عمده تأثیر صدرالمتألهین بر ادوار بعدی است. نگارنده در مقاله ای در مقایسه ملاصدرا و امام خمینی به این بحث به طور گذرا اشاره کرده است. می توان با رجوع به اندیشه و عمل امام صدر به این ویژگی دست یافت و مشاهده کرد که امام صدر در حوزه عمومی به دلیل اوضاع و شرایط زمانه به خوبی موفق شده و توانسته بخش حکمت عملی حکمت متعالیه را بسط و گسترش دهد. حتماً این تأثیرگذاری، که مبتنی بر فکر متعالیه صدرایی است، با دخل و تصرفاتی نیز همراه بوده است؛ زیرا به نظر، صدرا خود در این مرحله پای نگذاشت و ورودی اجمالی به این حوزه داشت و طبیعی است که این مراحل اگرچه در فلسفه متعالیه صدرایی پیش بینی شده است اما تحقق آن از ابتکارات امام صدر است. چنان که در بخشی دیگر امام خمینی دست به تأسیس نظام سیاسی زد و این تأسیس دقیقاً با نگاهی صدرایی قابل تبیین است. در تحلیل فلسفی انقلاب اسلامی جناب آقای دکتر افروغ مطالب بسیار خوبی منتشر کرده اند. در بحث امام صدر به دلیل فقدان بحث از اندیشه ایشان به این مسأله دامن زده نشده و البته با این گپ و گفت زمزمه های آن شروع شده است. البته آقای دکتر در بند 11 بحث نگارنده را در تکمیل کار ملاصدرا توسط امام صدر تأیید کرده است.
چهارم. این که «مبانی فکری صدر را میتوان و باید در حرکتها، تحولات و سازمانهایی جستجو کرد، که آن بزرگوار در جامعه پدید آورد» نکته قابل تأمل و تا اندازه ای درستی است که البته باید بیشتر به آن پرداخت و حتماً آقای دکتر نیز توضیحاتی برای این بحث دارند. شاید بتوان تبیین کرد که مبنای عمل صدر در مواجهه با فلان حادثه چه بوده و در پی آن بود که مبانی عمل صدر را کشف و استنباط و تبیین کرد. یک بحث بسیار مهم نیز در اینجا مطرح است که آیا در اندیشه امام صدر عمل مقدم بر نظر است؟ هر پاسخی به این پرسش الزامات خاصی خواهد داشت. پایمال شدن حقوق یک مسیحی و صدور فتوا به پاکی اهل کتاب ناشی از مواجهه صرف با این واقعه نیست، بلکه این فتوا از دل اجتهادی بیرون آمده و منتشر شده که مبتنی بر قواعد خاصی است و این حادثه فقط به بروز و ظهور و اعلام آن مساعدت کرده است. طبیعی است این فتوا که موجب اقبال شدید جامعه مسیحیت لبنان به ایشان شد و نگاه ها را چه موافق و چه مخالف متوجه ایشان کرد به پشتوانه فقه شیعی ابراز شده است. ایشان در واقع از منظر مجتهدی اصول گرا و آموخته مکتب انسانی فلسفه متعالیه این فتوا را صادر می کند. بنابراین باید در تبیین این گونه موارد با تأمل بیشتری گفت و گو کرد و به مبانی مجتهد اشاره کرد و عمل صدر را فرعی از مبانی نظری او گرفت. البته در حادثه مورد اشاره فقط نگاه مثبت به فتوای امام صدر نیست بلکه ایشان از سوی طیفی که در شمار عالمان شیعی هم هستند مورد حمله و مخالفت واقع شد. حال کدام دیدگاه درباره این حادثه می تواند درست باشد؟ به چه دلیل رأی و فتوای صدر را در این زمینه صحیح شمرده و دیدگاه مخالفین را نادرست تلقی کنیم؟ بدیهی است رجوع به مبانی اجتهادی و مستندات فقهی و روایی با روش اجتهادی است که می تواند به ما در این زمینه کمک کند و میزان اعتبار بخشی به فتوا را روشن سازد و در غیر این صورت نمی توان حکم به صحت یا نادرستی یک حکم کرد. بنابراین توجه به مبانی و اندیشه اندیشمند بسیار اساسی تر از مراجعه صرف به حیات سیاسی و اجتماعی است.
پنجم. تصریح به این که در جلساتی متعدد برای دست و پا کردن مستنداتی برای برخی مقالات در حوزه حیات سیاسی و اجتماعی، نشان از اصالت دادن به اندیشه است. درواقع بر اساس این تصریح، پیشاپیش بر تقدم مباحث تئوریک و علمی و نه اقدامات عملی و عینی حکم شده است. به هر حال اگر توجه جامع و کاملی نسبت به حیات سیاسی و اجتماعی می بایست صورت گیرد و فکر اندیشمند پس از تبیین کاملی از حوزه حیات عمومی تبیین شود چگونه پس از انجام بحث های نظری باید در پی مستندات آن بود؟ «هیچگاه فراموش نمیکنم که در آستانه تدوین مقاله آقای مرعشی و به تقاضای ایشان، بارها با اساتید گرانمایه خانمها دکتر فاطمه صدرعاملی و حورا صدر نشستیم تا برای مستند کردن آن مقاله از سیره امام صدر شاهد مثال استخراج کنیم.» لابد مقاله از یک طرح پیشینی و نظری برخوردار بوده است که اساتید محترم در پی مستندات و آوردن شاهد مثال برای آن بوده اند.
ششم. استنباطم از نوشته آقای دکتر این است که کار تئوریک و نظری در غیر از مباحث حیات سیاسی و اجتماعی در نزد ایشان ارزشی ندارد و آنچه مهم است و باید به آن پرداخت عمل است. و از همین منظر است که با اشاره به «مجموعه آثار» که به نظر، اشاره به مکتوبات آیت الله مطهری و دکتر شریعتی است کار تئوریک آنان به ذیل عمل فروکاسته و تخفیف شده است. روشن است کارهایی از این دست مبنایی برای عمل اجتماعی و سیاسی ما شده است و از این رو بسیار مهم تلقی می شود. متفکرانی همانند مطهری بیش از آن که به عمل بپردازند به نظر پرداختند در عین حالی که از عمل هم غافل نبودند. برخلاف این بزرگان، با توجه به موقعیت ممتاز امام سید موسی صدر در لبنان، ایشان بیش از آن که به نگارش آرا و افکار خود بپردازد در جامعه چند فرهنگی لبنان به عمل پرداخت و این عمل مبتنی بر نظری بود که در بسیاری از اوقات ایشان توفیق نیافت به دقت آن را به نگارش درآورد و عمدتاً در گفتارهای شفاهی و سخنرانی ها و مصاحبه ها و نامه ها و بیانیه ها نشانی از آنها می توان یافت. و البته بر ما است که مباحث تئوریک ایشان و مباحث فکری ایشان را به طور جدی بررسی کنیم. به نظر، اگر مطهری و امثال ایشان هم در موقعیت و شرایط امام صدر قرار می گرفتند حتماً به عرصه عمل هم توجه می داشتند؛ چنان که پس از پیروزی انقلاب اسلامی این گونه شد.
هفتم. متأسفانه دانش فلسفه و فیلسوفان در تاریخ اندیشه اسلامی ما، به رغم تأثیرگذاری گسترده کم تر ارج و قربی داشته اند. حتی تا همین اواخر حتماً از نوشته ها به خاطر دارید کوزه ای که فرزند امام خمینی از آن آب می خورد آب کشیده می شود؛ زیرا پدرش فلسفه تدریس می کند. منازعه فلسفه و فقه هم داستان دیرینه ای است. از همین رو است که باید توجه داشت هر کس که با برهان و عرفان و قرآن محشور بود صدرایی نیست. صدرایی بودن و پیرو حکمت متعالیه بودن مبتنی بر عناصر و مختصاتی است که در صدر آنها اصالت وجود، حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول، تشکیکی دیدن امور و پدیده ها و بسیاری امور دیگر است که صدرا و حکمت متعالیه را از دیگر نحله ها و مکاتب فکری قدیم و جدید جدا می کند. طبعاً با این اوصاف نمی توان به صرف لفظ عرفان و برهان و قرآن، که حکمت متعالیه از آنها مشروب شده است، بسنده کرد و مکتبی فلسفی را بی توجه به عناصر و مختصات مایز درونی آن در پای اصطلاحاتی قربانی کرد. به نظر، این بخش مغفول مانده که فی الواقع باید گفت جای شگفتی است که این گونه در باب مکاتب فلسفی اظهار نظر کنیم و در پس اصطلاحاتی مثل برهان و عرفان و قرآن که در فلسفه متعالیه معنا و مفهوم خاصی را افاده می کند یک مکتب فلسفی را به مذبح بیریم. به هر حال مفاهیم در دایره هر دانشی بار معنایی خاصی می یابد. همانند خود حکمت متعالیه که اگرچه در گذشته نیز استعمال و به کار گرفته شده است اما در مباحث ملاصدرا از بار معنایی خاصی برخوردار می شود. اگر بر صدرایی بودن امام صدر تکیه و تأکید می شود به معنای اصالت وجودی بودن او است و دیگر نمی توان اندیشه و عمل او را بر مبنای اصالت ماهیتی، که وجه مختصه فلسفه مشاء و اشراق است، تبیین و تحلیل کرد. وقتی گفته می شود امام صدر صدرایی است به معنای انتقال کامل بار معنایی حکمت متعالیه بر امام صدر است و به معنای آن است که اندیشه و عمل صدر در این قالب فکری سنجش و تحلیل و تبیین شود. از نوشته جناب آقای دکتر بر می آید که نگاهی حداقل نارس و مبهم به فلسفه دارد و مقام و موقعیت فلسفه را جدی تلقی نمی کند؛ به ویژه این که گمان می کنم نگاه ایشان به فلسفه به عنوان یک دانش تجملی و تفننی و یا غیر لازم است.
هشتم. ضمن این که مایلم اشاره کنم که در این نوشته به هیج روی قصد مقایسه مقام بلند صدرالمتألهین در اندیشه اسلامی و جایگاه برجسته امام صدر را ندارم، که نیازمند فرصت و فضا و بحث های مبسوطی است، باید تأکید کنم که نه تنها نباید در صدر توقف کرد که در صدرا نیز. ما پرسش ها و نیازهای معاصری داریم که ملاصدرا و در سطحی دیگر امام صدر با آنها برخوردی نداشته اند و البته روشن است که اینها نیازهای عصری است و نباید انتظاری این چنین از آنها داشت و این نشان می دهد که باید از این بزرگان نیز فراتر رفت و در عین این که به گذشته خود باید اشراف کامل و جامعی داشت و در مواردی به آن افتخار کرد اما نباید در این گذشته توقف کرد و از نگاه انتقادی غفلت ورزید. افزون بر این که باید توجه داشت برخی پرسش ها و نیازهای انسان فرازمانی است و منحصر در موعد خاصی هم نیست؛ از این رو بخش های مهمی از اندیشه یک اندیشمند می تواند پاسخ هایی جاودانه و فرازمانی تلقی شود که دائم برای همه انسان ها مطرح است. اما باید اذعان کنم که آنچه در نوشته آقای دکتر از آن غفلت شده بود تأمل در یادداشتی بود که نگارنده برای رفع سوء تفاهم در یادداشتم به آن اشاره کرده بودم. از جمله در بحث صدرایی بودن تقاضایم این بود که بطور موردی از صاحب نظرانی که به اندیشه فلسفی ایشان اشاره کرده اند یاد شود که حضرت آقای کمالیان به طور کلی به کتاب منتشره ارجاع داده اند بی آن که از صاحب نظر خاصی نام ببرند. اما آقای دکتر بر آنچه پیش از این نگاشته بودند با حدت و شدتی افزون مایه گذاشته و چیزی بر آنچه پیش از این گفته بودند نیفزودند و بلکه بر ابهامات افزودند.
نهم. در این فقره پایانی اشاره ای هم به نوشته جناب آقای موسوی داشته باشم که ابراز محبت کردند. ضمن سپاسگزاری از ایشان باید یادآوری کنم که تأکید نگارنده درباره فکر امام صدر و نشر پاکیزه آثار ایشان بسیار روشن است؛ زیرا پاسخی است به اشتیاق افزون مشتاقان فکر امام سید موسی صدر. از این رو انتشار آثار ایشان اولویتی مضاعف می یابد. در حال حاضر به جز آثار پیرامونی امام صدر، تعداد بسیار بسیار اندکی از مجموعه مطالب امام صدر که به نحو بسیار مطلوبی توسط مؤسسه فرهنگی و تحقیقاتی ایشان در ایران منتشر شده است موجود می باشد و آثار منتشره به زبان عربی هم در دست رس همه نیست. نگارنده پس از مدت ها و با همت دوستان ارجمندم در مؤسسه امام صدر و با بذل محبت جناب آقای دکتر کمالیان به عمده این آثار دست یافته ام اما دیگر مشتاقان امام صدر چه؟ با عذرخواهی از طولانی شدن این نوشته. خداوند در این ماه توفیق خدمت گذاری به خود و خلق خدا را بیش از گدشته به ما عنایت فرماید.
نظر آخر دکتر محسن کمالیان
ضمن تشکر از آقای لکزایی عزیز؛ تصور میکنم که هر دو موفق شدیم تا نقطه نظرات خود را طی حاشیههای مفصلی که بر مقاله ارزشمند آقای حسین پیشگام زدیم، به روشنی ابراز بداریم. حاشیه اخیر آقای لکزایی عزیز چیزی جز بازنویسی حاشیههای پیشین ایشان نبود! طبیعتا پاسخ حقیر نیز چیزی جز تکرار حاشیههای پیشین خود نخواهد بود. لذا، ضمن تشکر مجدد از آن برادر عزیز و نیز آرزوی موفقیت برای ایشان، ارائه پاسخ جدید از جانب خود را غیر ضروری میبینم. امیدوارم دوستانی که به سایت روایت صدر مراجعه میکنند و یادداشت حاضر و حواشی آن را میخوانند، بتوانند بهرهای ببرند، انشاءالله.
منبع: سایت روایت صدر
http://revayatesadr.ir/?PId=27&MId=201
مطالب مرتبطانسجام و همبستگي اسلامي در انديشه و عمل امام موسي صدر
موسی! تو سی شب وعده کرده بودی نه سی سال
امام موسي صدر همان وقت نيز آدم روشني بود
دکتر سریع القلم: مجذوب اندیشه امام موسی صدر شدم
ايران و ليبي و قصه غربت امام موسي صدر
امام سید موسی صدر در غربت غربی
برای نخستین بار: تدوین اندیشه سیاسی امام موسی صدر
توضیجاتی مجدد بر حاشیه دیگر دکتر کمالیان
گپ و گفتی با دکتر محسن کمالیان