جدیدترین مطالب

دین - ترجمه - مهدي فرخيان:
اين مصاحبه در اثناء همايش «مجمع البحوث الاسلاميه» صورت پذيرفت و مجله راديو و تلويزيون القاهره در تاريخ  15مى1971 مطابق با  25 ارديبهشت1350 آن را به چاپ رساند.

 امام موسى صدر رئيس مجلس اعلاى شيعيان لبنان مردى بلندقامت با صدايى آرام است.

سيمايى خوش‏تركيب و تبسمى دائم بر لب دارد. گفت و شنود در اتاق امام‌موسى صدر واقع در هتل شرايتون ميان ما سرگرفت و دو جلسه به طول انجاميد. ايشان طى گفت‌وگويمان براى پاسخ به پرسش‌هاى من به تعدادى از منابع و كتاب‌ها استناد مى‏كردند، زيرا اين پرسش‌ها چنان كه ايشان فرمودند مى‏توانست باب گفت و گو را بين شيعه و اهل تسنن  بگشايد و اشكالات و ايرادات ديدگاه‌هاى هر كدام از آنها را در مورد ديگرى از بين ببرد.

 عمامه سياهى كه روى سرش بود نظرم را جلب كرد. از او پرسيدم:

  • چرا اين عمامه سياه را بر سر گذاشته‏ايد؟ آيا نماد حزن و اندوه هميشگى شما در شهادت امام حسين(‏ع) است؟

در حال حاضر عمامه سياه نشانه گروهى از علماى شيعه است كه از نسل پيامبر گرامى اسلام‌اند. اما علماى ديگر عمامه سفيد بر سر مى‏گذارند و البته مى‏دانيم كه نشانه علويان در گذشته عمامه سبز بود و عمامه سياه نشانه عباسيان.

  • نشانه‏هاى مخصوص شيعه كه آن را از ديگر فِرَق اسلام جدا مى‏كند چيست؟

آنچه از اين سؤال به من مربوط مى‏شود تنها مسائل مربوط به شيعه اماميه و برادران اهل سنت است كه اكثريت قاطع مسلمانان را تشكيل مى‏دهند. پيش از اينكه به پاسخ سؤال بپردازم، براى روشن شدن رابطه بين دو فرقه، كلامى از استاد احمد حسن باقور مى‏آورم.

ايشان در مقدمه كتاب المختصر النافع فى فقه الاماميه مى‏گويد: پيوند  هر دو فرقه با اسلام و بر اساس ايمان به خدا و سنت پيامبر(ص) استوار است و هر دو فرقه در اصول فراگير اسلام اتفاق نظر كامل دارند و تفاوت ميان ايشان از اختلافات فقهى يا سياسى فراتر نمى‏رود.

اما از نظر فقهى، همه شيعيان اماميه كه تعدادشان در دنيا بيش از 100 ميليون نفر است، تنها طبق مذهب اهل بيت عمل مى‏كنند، در حالى كه اهل سنت حد اقل به چهار مذهب تقسيم شده‏اند.

در همين باره استاد باقور مى‏گويد: هنگامى كه قدم به عرصه فقه تطبيقى بگذاريم، شكافى را كه در اثر اختلاف نظر علمى ميان دو نظر يا ميان تصحيح و تضعيف احاديث ملاحظه مى‏كنيم، درمى‏يابيم كه فاصله بين شيعه و اهل سنت مانند فاصله بين مذهب فقه ابوحنيفه و مذهب فقه مالكى يا شافعى است.

 ما مى‏بينيم كه همه اين مذاهب در مسير جستجوى حقيقت گام برمى‏دارند اگرچه شيوه‏هاى آنها متفاوت است و معتقديم كه ثمره علمى اين بحثِ فقهىِ درخور تجليل، دقت نظر و حسن بررسى است. اين ثمرات علمى، ميراثى است درخور ستايش و تقدير.

 اما از نظر سياسى، شيعيان اعتقاد دارند كه بعد از پيامبر خلافت مختص على، عليه السلام، است نه كس ديگر و پيامبر اكرم(ص) بر اين مطلب تصريح كرده‏اند، در حالى كه اهل سنت به اين نص ملتزم نشدند.

  • بسيـــارى از نويسندگان و نظريه‏پردازان معتقدند كه شيعيان از مشكلاتى كه در مسئله خلافت رخ داد، براى درهم كوبيدن هويت عربى و برچيدن حكومت عربها استفاده كرده‏اند و با همين نظريه علت گسترش مذهب تشيع در ميان موالى كه آرزوى نابودىِ اقتدارِ عرب را در سر مى‏پروراندند، روشن مى‏شود.
    نظر حضرتعالى در مورد اين تهمت كه به شيعه نسبت داده مى‏شود، مبنى بر اينكه اصل پيدايش مذهب تشيع با هدف درهم شكستن اقتدار عرب‌ها بوده است، چيست؟


بين پيدايش و نمود مذهب تشيع و آنچه در سؤال مطرح شد يعنى ميل و علاقه موالى براى درهم شكستن اقتدار عرب‌ها هيچ ارتباطى وجود ندارد.

اين عدم رابطه از سه جهت است:
اول اينكه پيامبر(ص) نخستين كسى بود كه دوستان و شاگردان على عليه‌السلام را شيعه ناميد و اين بنا بر نقل سيوطى در«الدُّرُّ المنثور» است.

دوم اينكه گسترش شيعه بلافاصله پس از پايان يافتنِ  ماجراي سقيفه  صورت گرفت. على عليه‌السلام خانه‏نشين شد و بيعت نكرد و بزرگان صحابه، مثل ابوذر غفارى، حذيفه بن يمانى، خزيمه بن ثابت، ذوالشهادتين، عمار ياسر، ابوايوب انصارى، خالد بن سعيد بن عاص اموى و قيس بن سعد بن عباده خزرجى به پشتيبانى از او برخاستند. اينها غير از بنى‏هاشم بودند كه در پيشاپيش‏شان عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبر بود.

سوم اينكه فراخوانى براى  تسلط اعراب در حكومت، در زمان امويان يعنى بيش از 40سال بعد از پيدايش تشيع روى داد. همين دعوت بود كه به عباسيان كه شيعه نبودند اجازه داد تا به كمك موالى حكومت امويان را درهم بشكنند و دولت عباسى را بر خرابه‏هاى آن برپا سازند.

 بنابراين، چه ربطى مى‏تواند بين تشكيل جامعه شيعه و گرايش موالى براى درهم كوبيدن سلطه اعراب وجود داشته باشد؟ بسيارى از دانشمندان مسلمان قبول ندارند كه پيامبر(ص) به خلافت على يا يكى از خاندانش سفارش كرده باشد.

 زيرا او معتقد بود كه شايسته است اين مسئله با مشورت همه مسلمانان انجام شود و البته اين سخن كاملاً مخالف عقيده شيعيان است كه مى‏گويند پيامبر(ص) در غدير خم به جانشينى على(‏ع) سفارش فرمود.

  • آيا خلافت از آنِ على و فرزندانش بود و اصلاً حقيقت غديرخم چيست؟

در مورد اينكه جانشينى پيامبر حق على(ع) بود به سه حديث كه از اهل سنت روايت شده است، بسنده مى‏كنم:

اول؛ حديثى كه احمد در كتاب مسند خود روايت كرده كه پيامبر به خويشاوندانش در مكه و در يوم‏الدار فرمود: همانا من سعادت دنيا و آخرت را برايتان آورده‏ام و خداوند به من دستور داده كه شما را به آن دعوت كنم، پس كدام يك از شما مرا در اين كار يارى مى‏كند تا برادر، وصى و جانشين من گردد؟

در اين هنگام على عليه‌السلام برخاست و گفت: من يا رسول‏اللَّه. پس نبى اكرم‏(ص) دست بر گردن او افكند و خطاب به آن جماعت فرمود: اين، برادر، وصى و جانشين من در ميان شماست. سخن او را بشنويد و اطاعتش كنيد.

دوم؛ حديث روز غدير، مبنى بر اينكه با على به عنوان خليفه بعد از نبى اكرم‏(ص) بيعت شد. وقتى كه پيامبر به آنها فرمود: «اين على جانشين، وصى و وارث بعد از من است. سخنش را گوش دهيد و اطاعتش كنيد.

 بدانيد كه هر كس را من مولاى اويم على مولاى اوست. خدايا دوستداران او را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش، ياران او را يارى كن و كسانى را كه رهايش كنند واگذار.» سپس فرمود: «حاضران به غايبان خبر دهند.» امام احمد در كتاب مسند خود بعد از ذكر حادثه غدير خم نقل مى‏كند: ابوبكر و عمر از اولين كسانى بودند كه با على عليه‌السلام بيعت كردند. عمر به او گفت: گوارايت باد اى پسر ابوطالب. تو مولاى من و هر زن و مرد مؤمن گشتى.

سوم؛ آنچه خطيب بغدادى در كتاب تاريخ خود و سيوطى در الدُّرُّ المنثور و بسيارى ديگر نقل كرده‏اند كه آيه اليَوم أكمَلْتُ لَكُم دينكم و أتمَمْتُ عَلَيكُم نِعمَتى و رَضيتُ لَكُمُ الإسلامَ ديناً در روز غدير يعنى پس از اثبات ولايت على عليه‌السلام از سوى  پيامبر(ص) نازل شده است. اما عقيده ما به اينكه خلافت بعد از على عليه‌السلام به فرزندان او و بعد از آنها به فرزندانشان تعلق مى‏گيرد به علت نص پيامبر اسلام درباره آنان است، به طورى كه روايات زيادى از جانب اهل سنت گواه بر اين مطلب است.

از جمله اين روايات روايتى است كه در كتاب «فرائد السمطين» نوشته شيخ جوين شافعى نقل شده است كه سندش به ابن‏عباس مى‏رسد. حضرت فرمود: همانا جانشين من على بن ابيطالب و بعد از او دو فرزندش حسن و حسين هستند و پس از آن دو امام از نسل حسين‌اند.

 اما حقيقتِ وصيتِ غدير خم در روايتى كه از زيد بن ارقم نقل شده، چنين آمده است: هنگامى كه رسول خدا صلى‌اللَّه عليه و آله و سلم از آخرين حجشان برمى‏گشتند، در غدير خم فرود آمدند و دستور دادند جهاز شتران را جمع كنند.

پس از جمع‏آورى، آنها را منبر قرار دادند و بر فراز آن قرار گرفتند و گفتند: من دعوت حق را اجابت كردم. در ميان شما دو چيز گرانبها به جا گذاشته‏ام كه يكى از ديگرى پرارج‏تر است: كتاب خدا و خاندانم. پس بنگريد كه بعد از من چگونه با آن دو رفتار مى‏كنيد. اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند تا اينكه در حوض بر من وارد شوند.

 سپس فرمودند: خداوند عز و جل مولاى من و من مولاى مؤمنانم. سپس دست على را گرفت و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَولاه فَهذا عَلِىٌ وليهُ. اللّهُمَّ والِ مَنْ والاه و عادِ مَنْ عاداه. امام احمد در مسند خود آنچه را قبلاً به آن اشاره كرديم افزوده و سيوطى به تواترِ آن اعتراف كرده است و چگونه اين حديث متواتر نباشد در حالى كه افزون بر 100 سند دارد و بيش از 70 صحابى آن را روايت كرده‏اند!

  • بعضى از غُلات شيعه موضعگيري‌‌هاى منحرفانه و عجيب داشته‏اند كه خروجى آشكار از دين و تلاشى بت‏پرستانه است. بعضى از آنان على را خدا مى‏دانند و ... نظر شما در مورد آنها چيست؟

موضع ما در مقابل اين گروه‌هاي افراطى همان موضع بيشتر مسلمانان بدون هيچ تفاوتى است. اولاً درباره آنان كه على عليه‌السلام را خدا قرار داده‏اند، جواب ما به آنها اين است كه على بشر است كه آفريده شده و معبود نيست و هر كه غير خدا را معبود بداند كفر ورزيده است. ما نيز ايمان داريم كه پيامبرى حق محمد(ص) است و على‏(ع) نسبت به او خادمى بيش نيست، چنان‌كه سخن خود حضرت على(‏ع) در اين باره اين است كه: أنَا خادمُ محمد كنتُ اخيط ثوبه و أخصف نعله (من خدمتگزار محمد بودم. لباس او  را مى‏دوختم و كفشش را وصله مى‏زدم).

 به‏علاوه، اين افراد با اين عقيده، در ذات خداوند متعال به خطا رفته‏اند.  همچنين بايد بدانى كه همه اينها نوعى فتنه است و هر كه به آن دامن بزند مورد لعن است.

  • نظرياتى هست كه مى‏گويد على(‏ع) يك فرد سياسى شايسته براى رهبرى  حكومت نبود؛ در حالى كه معاويه‌بن ابى‏سفيان مرد سياست بود. نظر شما چيست؟

استاد عقاد در كتاب «عبقريه الامام» اين‌گونه به سؤال شما پاسخ مى‏دهد: آنچه مسلم است و جاى بحث ندارد، اين است كه على چنان بهره‏اى از زيركى و تيزهوشى داشت كه هيچ انسان با وجدانى آن را انكار نمى‏كند.

در هنگام قضاوت‌هاى مشكل به بهترين وجه عمر و عثمان را نصيحت و راهنمايى مى‏كرد و بيشتر از همه خلفا به بحث كنندگان، جويندگان و فرهيختگانِ مذاهب شبيه بود. اخلاق مردم را مى‏فهميد و آگاه به اسرار سينه‏ها بود... اين مطلب مورد توافق است و در آن اختلافى نيست. 

گروهى مى‏گويند: او بهره زيادى از فهم و نظر داشت، اما آن‌چنان كه لازمه هنگام شدت و سختى است عمل نمى‏كرد.  على‏(ع) خود اين‌چنين نظر دارد.

مى‏فرمايد: به خدا قسم معاويه از من باهوش‏تر نيست ولى اهل خيانت و گناه است و اگر خيانت ناپسند نبود من از زيرك‏ترين مردم بودم و ابن‏اثير نيز در النهايه درباره همين موضوع از امام على‏(ع) اين سخن را روايت كرده است: «بسيارى از اوقات انسانِ آگاه و بصير راه مكر و حيله را مى‏داند ولى در برابرش مانعى از تقواى الهى است.»

 اين گفتار بر اين نكته تأكيد مى‏كند كه على‏(ع)، كه خدمتگزار دين است، نپذيرفت كه براى پيروزى زودگذر، دين را فدا كند. همان‌گونه كه هر انسان صاحب عقيده و آرمانى چنين است؛ در حالى كه معاويه كه در پى تشكيل سلطنت بود از فدا كردن هر چيز، اگرچه دين باشد، بيم نداشت.

  • دوست دارم درباره وظيفه‏تان بپرسم. وظيفه خودتان را در مقام رهبر شيعيان لبنان، به‌ويژه در گذر از شكاف موجود بين شيعه و سنى، چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟

هم‏اكنون نزديك به صد ميليون شيعه مسلمان، با همه توانايي‌ها، مهارت‌ها، كشورها، دانشگاه‌ها و امكانات بشرى ديگرى كه دارند، در برهه‏اى طولانى، از ساير برادران مسلمان خويش طرد شده‏اند، آن هم به دلايل و اسبابى كه ارتباطى با دين ندارد. اين منزوى ساختن آنها به نفع مسلمانان نخواهد بود، بلكه باعث مى‏شود در شرايطى كه نيازمند به تمام توان خويش هستند، دچار ضعف و تزلزل گردند.

تلاش من بر اين است كه از طريق روشن ساختن آرا و افكار ايشان و تبيين ديدگاه‌هاى آنها دو امر را بر تمام مسلمانان عالم مورد تأكيد قرار دهم: اول اين‌كه هيچ دليلى براى اين طرد كردن و منزوى ساختن نيست و دوم اين‌كه شيعيان، مسلمانانى شايسته‏اند و اسلام با گذشت و سعه‌صدر تفاوت‌هاى ميان شيعيان و برادرانشان را تحمل مى‏كند. همچنان كه در مورد اختلافات بين ساير مذاهب نيز اين‌طور است.

 از اين گذشته تفاوت بين مذاهب و اختلاف آنها باعث پيشرفت تفكر اسلام است و هر مسلمانى در ضمن اين اختلافات مى‏تواند حركت كند. به همين دليل بنده با تأكيد فراوان آمادگى خود را براى دنبال كردن اين گفتمان مقدس بين شيعه و سنى و جواب دادن به همه پرسش‌ها و برطرف كردن و رد همه اتهام‌ها و بالاخره هرگونه ابهام در مواضع شيعه و آراء و افكارش اعلام مى‏دارم.

 
   
  

روزنامه همشهری، 11 شهریور 1386

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید