جدیدترین مطالب

 خوشحالم که می‌بینم روحانی جوانی با این وسواس در صدد است به منظومه فکری امام صدر راه یابد. اما امیدوارم این برادر عزیز ما بداند که اینکار ملزومات چندی دارد؛ از جمله سعــه صدر، تواضـع، نیک‌اندیشی و حسنِ‌ظن نسبت به دیگران و سپس مداومت و همت بلند و مطالعه شبانه‌روزی. آقای صدر به راحتی «امام موسی صدر» نشد. علاوه بر ویژگی‌های موروثی که البته به سادگی دست‌یافتنی نیست؛ از لحظه لحظه عمر پر برکتش بهره برد؛ از هر شاخه‌ای گلی چید و از هر استادی عمق آموخته‌هایش را بیرون کشید و با ...

نوشتاری از دکتر سید صادق طباطبایی

بنام خدا
    محسن عزیز. خدا سلامتت بدارد و عمرت را طولانی کند. انشاءالله این حساسیت و دقت و وسواسی که در مورد امام صدر داری، کمک مؤثری باشد تا نسل جوان جامعه دردمند و نیازمند ما «امام صدر را آنگونه که بود، بشناسد».
    متن دلسوزانه و البته ناپخته
آقای زائری را دیدم. از این که جوانی روحانی (جوان، بنا به نقل یکی از بستگانم) این‌گونه همت به خرج می‌دهد تا منظومه فکری و فقهی امام صدر را بشناسد و بشناساند، مسرور شدم و برای ایشان توفیق روز افزون آرزو می‌کنم.
    البته به هیچ روی مایل نبودم و اکنون نیز مشتاق نیستم که به نکته‌های ناسره در نوشتار ایشان – که بی‌تردید با نیت خیر ادا شده است -  بپردازم. زیرا سستی منطق نهفته در مطالب واضح‌تر از آنست که به توضیحات من نیاز داشته باشد. سبک بیان و شیوه استدلال و تعجیل در قضاوت و کوشش برای نیت‌خوانی و افشای فهم منظور ناگفته گوینده – که اینجا من هستم – و تعمیم موارد خاص به شرایط عام و همچنین تناقض در صدر و ذیل بیانات ایشان، سبب نخواهد شد که وجوهی از یکی از ابعاد گسترده ذائقه فقهـی امام صدر که از زمان‌شناسی و جهان‌شناسی بی‌بدیل ایشان سر چشمه می‌گرفت – اینجا، در مورد دست دادن با نامحرمان غیر مسلمان و «اکل ذبیحه بدون تزکیه»،  از منظر و مرآی انسان‌هایی که درد تؤامان دین و دنیای خود را دارند ، مکتوم بماند.
    آقای زائری ظاهرا" نگران این هستند که بیان اینگونه نظرات – یا منسوب کردن این آراء به امام صدر -  سبب خواهد شد  که «حساسیت‌ها و گاه تنگ نظری‌ها و کج فهمی‌ها و ...» کار خود را بکند و «منظومه فکری و فقهی (ایشان) از سوی فضای حوزوی و روحانیت، مورد بی‌اعتنائی و مهجور واقع شود». به بیان دیگر ایشان معترفند که آراء خلاف مشهور امام صدر – نظیر موارد فوق – از حوزه فهم و درک افراد «تنگ‌نظر و کج‌فهم» بیرون است و «حساسیت» بیجای آنان را سبب خواهد شد.
    حتما" بخاطر داری زمانی را که من به
پاره‌ای از نظرات جدید دائی‌جان اشاره می‌کردم؛ به تو گفتم، متأسفانه امروز نیز جامعه حوزوی ما قدرت درک برخی آراء ایشان را ندارد. و باز هم حتما" بخاطر داری زمانی را که داستان یکی از مسافرت‌های ایشان را به آلمان برایت نقل می‌کردم، از دلتنگی و دل‌پریشی ایشان از عقب‌ماندگی ذهنی برخی روحانیون و همقطارانشان یاد می‌کردم و نقل قول‌هائی از ایشان آوردم. مرحوم پدرم نیز همین درد را داشتند و اصولا" به همین دلائل خود را به کلی از حیطه این مقولات بیرون کشیدند و با استغنای طبع و گریزی که از جاه و مقام و اعتبارات کاذب داشتند؛ کنج صبوری را بر میدان قیل و قال‌های مدرسه‌ای ترجیح دادند و همین امر رمز آن نکته‌ای بود که امام خمینی در باره ایشان می‌گفتند: «من به آقای سلطانی غبطه می‌خورم».
    فکر می‌کنم این نکته را نیز در مورد نظر کلی پدرم در باب مقولات اجتماعی فقه به تو گفته باشم که: «اصولا" در غیر از موارد مربوط به عبادات، سایر احکام اسلامی تابع عقل صلحا و کارشناسان امر است» به عبارت دیگر در مورد کلیه احکامی که به امور و مصالح جامعه مربوط است، عقل کارشناسی مایه و پایه و منبع اصلی استخراج حکم می‌باشد. در همین مقوله ایشان به نمونه‌هایی اشاره می‌کردند که اصطلاحا"  در زمره «احکام امضائی» به شمار می‌آیند و از عرفیات صدر اسلام که شاید اکثر آن‌ها از اسرائیلیات بودند، نشأت می‌گیرند و با شاخصه‌ها و اقتضائات جهان امروز کاملا" نا سازگارند.
    در دیدگاه امام خمینی نیز مصلحت جامعه حرف اول را می‌زند و حتی احکام اولیه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. فکر می‌کنم دیدگاه این دو بزرگوار یک ریشه مشترک داشته باشد.
    بر مبنای همین اصل بود که پدرم در مورد بسیاری از احکام از جمله «قضاوت» و «شهادت» و حتی «ریاست‌جمهوری زنان» نظری خلاف مشهور داشتند. روزی در حضور تعدادی از روحانیان و مشاوران شاغل در قوه قضائیه – اگر آقای زائری خواستند نام آنان را ذکر خواهم کرد! - به مسئله قضا اشاره کردند و گفتند «مسئله قضاوت در جهان امروز به کلی با اصل قضاوت در صدر اسلام متفاوت است؛ در آن سیستم قاضی می‌بایست از مقام حاکم استخراج حکم می‌کرد، در حالی که امروز آئین دادرسی مدون و شیوه‌های رسیدگی مدرن چنین اقتضائی ندارد». به بیان دیگر قضاوت در آن روزگار از شئونات حاکم و والی بود و امروز وجه دیگری دارد. اگر امروز یک جوان – مذکر – می‌تواند با گذراندن یک دوره دانشکده حقوق ردای قضاوت بر تن کند، چرا یک زن نتواند چنین وظیفه‌ای را انجام دهد؟ همینطور در مسئله شهادت نیز رای فقهی ایشان با آراء مشهور متفاوت بود. تصور می‌کنم بعد از اعلام این نظر ایشان بود که رئیس وقت قوه قضائیه تصمیم گرفت، خانم‌ها را نیز رفته رفته وارد انجام وظیفه در این حوزه کند. هم چنین برداشت ایشان از آیه «الرجال قوامون علی النساء» و یا مقوله «و اضربوهن» در آیه مربوط به رفع اختلاف زن و شوهر با برداشت‌های رایج به کلی تفاوت داشت. مورد اول را مربوط به نقش مردان در جامعه – نه در روابط زن و شوهر – و مراد از اضراب را در حالت دوم، رجوع به قاضی می‌دانستند – به دلیل دنباله آیه که هر گونه آزار آنان را مذموم می‌شمارد. اتفاقا" در این زمینه آیت‌الله سید محمد بجنوردی در تبیین نظرات مرحوم پدرم نکات جالبی را مطرح می‌کنند که شرح آن در این‌جا موجب اطاله کلام می‌گردد. در مورد بی‌اشکال بودن سمت ریاست‌جمهوری برای خانم‌ها هم به نوع نگاه قرآن به ملکه سبا اشاره می‌کردند. منظورم از ذکر این مسائل، توجه دادن روحانیان جوان به مسائلی است که باید در فهم و درک آرای فقهی بزرگان بیشتر مورد مداقه قرار دهند.
    در باب دست دادن به خانم‌ها، اتفاقا" مسئله منحصر به امام صدر نیست و در مورد انتساب این مسئله به ایشان هم تنها من نیستم که روایت‌گر سیره و نظر ایشان هستم. حتی در خود لبنان هم مواردی را می‌دانم و شهودی را می‌شناسم که دلیلی بر ذکر نام آن‌ها در این جا نمی‌بینم. دیگران نقل کرده‌اند و در صورت ضرورت باز هم  بیان خواهند کرد. غیر از شهید آیت‌الله بهشتی – و نیز شهید حجت‌الاسلام باهنر در سفرش به برلن شرقی بنا به گفته مسئولان سفارت در آن زمان - که باز علاوه بر شخص من بسیاری اعضای اتحادیه انجمن‌های اسلامی شاهد دست دادن ایشان با خانم‌های مسیحی بوده‌اند، بد نیست داستانی را از مرحوم آیت‌الله خلخالی – که صاحب رساله هم بودند – برایت تقل کنم: در یک سفر که ایشان به مسکو رفـتند، در صف مستقبلین علاوه بر همسر فرزند ایشان – که در سفارت شاغل بود -، تعدادی از خانم‌های روسی نیز حضور داشتند. آیت‌الله خلخالی به همه خانم‌ها دست داد و از دست دادن به عروسش خودداری کرد. وقتی به منزل – ایشان به دلیل اختلاف نظری که با مرحوم آقای مکری سفیر ایران در مسکو داشت به رزیدانس سفارت نرفت -  رسیدند، نامبرده به ایشان اعتراض کرد که چرا به من دست ندادید؛ آقای خلخالی در جواب گفت تو عروس من هستی، باید ترا در آغوش می‌گرفتم. ولی دیگران که از این نسبت تو با من اطلاعی نداشتند، ممکن بود برداشت‌سوء کنند. شاهدان این حادثه را هم اگر آقای زائری مایل بودند بدانند، معرفی می‌کنم؛ که علاوه بر فرزند و عروسشان، تعدادی از کارمندان آن روز سفارت جمهوری اسلامی که هنوز حی‌اند و حاضر، در زمره شاهدان و ناقلان می‌باشند.
    در مورد مسئله ذبیحه نیز ذکر چند نکته را بی‌فایده نمی‌بینم: 
    اگر جناب آقای زائری از خانواده محترم امام صدر سوال می‌کردند که امام صدر در اروپا چه می‌کردند و چه نظری داشتند، و خود شماها چه می‌کردید، قطعا" در قضاوتشان عجله نمی‌کردند. 
    این نکته را هم اضافه کنم که ما به دلیل حضور افرادی در انجمن اسلامی که از مراجع دیگر تقلید می‌کردند، در صدد بر آمدیم با شهرداری شهر آخن وارد مذاکره شویم و اجازه بگیریم در هفته تعدادی گوساله و گوسفند برای رفع نیازمان در همان سلاخ‌خانه تحت نظارت اداره بهداشت ذبح کنیم. یک قصاب هم پیدا کرده بودیم که کار تمیز کردن و فروش آن را به عهده بگیرد و حتی برایمان «کالباس حلال» تهیه کند. پدر تو یکی از کسانی بود که در این زمینه فعالانه حضور داشت. وقتی امام صدر این موضوع را شنیدند، ما را بسیار تشویق کردند.
    در مورد مرحوم پدرم هم که
تو بدان اشاره کردی، دلیلی نمی‌بینم مطلبی بر آن بیفزایم جز این که از فقهای بزرگ معاصر هم شنیده‌ام که در مورد ذبیحه اهل کتاب نیز فقهای بزرگی در گذشته فتوای طهارت داده‌اند. 
    آقای زائری خاطره‌ای را از قول خواهر گرامی امام صدر در مورد یک میهمانی در منزل یکی از خانواده‌های مسیحی لبنان چنین نقل می‌کنند: «یک‌بار به مهمانی مسیحیان رفته بودیم. ایشان در آنجا یک جوری سر میز شام حفظ ظاهر کردند و تا آخر مجلس به خوبی گذشت. وقتی برگشتیم گفتند خیلی گرسنه‌ام چیزی بدهید شام بخورم. آنجا چون غذا گوشت بود، نتوانستم چیزی بخورم». – عبارت دقیق است، لطفا" بدان توجه کن - بد نیست در مورد این میهمانی بگویم که از قضای روزگار من هم در آن جا حضور داشتم. داستان به پائیز سال 1969 مربوط است. صاحب‌خانه مسیحی یکی از شیفتگان واله و شیدای امام صدر بود. یک ژنرال بلند پایه ارتش لبنان به نام کلنل اسمــر که خود و همسرش مراوده‌ای عمیق با خانواده امام داشت. من بارها با دائی‌جان و دیگر بستگانم شام یا ناهار منزل ایشان رفته بودیم. در تابستان همان سال 1969 دائی‌جان سفری به آلمان داشتند و به توصیــه شدید همه ما تن به یک  کنترل وسیع پزشکی دادند. در آن سفر، آیت‌الله سید مرتضی مستجابی – از بنی اعمام امام -  هم منزل ما بودند و  حضرت ایشان هم به شدت مصر بودند که دائی‌جان یک معاینه کامل طبی انجام دهند. نتیجه آزمایشات پزشکی نشان می‌داد که چربی خون دائی‌جان مقداری بالاست و باید تا مدتی در خوردن گوشت قرمز امساک کنند. حال می‌فهمی که دائی‌جان چرا گوشت نخوردند؟ اگر دلیلی غیر از این می داشت، باید قاعدتا" به خواهرشان نیز اشاره می‌کردند تا از خوردن آن امتناع کند؛ حال آن که از فحوای کلام خانم رباب صدر چنین چیزی نمی‌فهمی. وانگهی مگر ممکن است خانواده‌ای مسیحی که چنان رابطه‌ای پایدار و مستمر با امام صدر و خاندان ایشان داشته بودند، از مقررات شرعی مورد نظر دائی‌جان بی خبر بوده باشند؟ 
    نکته جالب دیگر در نوشته آقای زائری نقل خاطره آقای غروی است. آیا دائی‌جان نمی‌بایست از ترس کوته‌بینان و تنگ‌نظران، مجلسی را که شراب در آن نوشیده می‌شود ترک می‌کردند؟ اگر دائی‌جان آن روز این کار را نکردند، آیا آقای زائری نمی‌بایست از نقل آن اجتناب می‌کردند؟ می‌بینی که عرف چه می‌کند؟ تعریف مجلس شراب نوشی را باید بدانی تا بتوانی صحیح قضاوت کنی.
    محسن عزیز؛ با عنایت به توضیحات کافی و روشنی که با منطقی استوار و بیانی رسا به نظریات آقای زائری در
نوشته خود داده‌ای، تصور می‌کنم اظهارات و یا توضیحات بیشتر من وجه معقولی نداشته باشد؛ خاصه آن که پی‌نوشتارهای دیگران هم مبین سستی و بی‌اعتباری ادعاهای نامبرده می‌باشد. اما شاید بیان یکی دو توضیح در مورد مطالبی که به من مربوط دانسته‌اند، خالی از لطف نباشد.
    ایشان می نویسند:
    • نسبت دادن مطالب به کسی که «فعلا حضور ندارد تا نسبت به آنچه به او نسبت می‌دهند سخن بگوید ...» و نیز ... شخص من «به دلیل ویژگی‌های برجسته – که معلوم نکرده‌اند چیست – و اطلاعات مهم مورد توجه رسانه‌ها هستم (از این نوازش ایشان سپاسگزار هستم) و از این دست مطالب به حضرت امام خمینی هم نسبت می‌دهم ... ولی باید در عین حفط احترام و ارادت (به من، که خیلی هم بابت آن ممنون هستم) ... برای ضعف حافظه یا عدم دقت در نقل یا تأثرات عاطفی یا خطای انسانی یا سوء‌برداشت و ... هم حساب باز کرد ...» در عین حال که نقل قول‌های منحصر به فرد ( من )... شاید برای کشف جنبه‌هائی از زندگی و اندیشه‌های روزآمد و عینی و عملی و عرفی و سیره این دو بزرگوار به غایت مهم و مورد نیاز می‌باشد». این حرف ایشان یک حکم کلی و صحیح است و در همه جا و در مورد همه کس صدق می‌کند. اما ایکاش در مورد صدها صفحه گزارش‌های مطبوعاتی و ده‌ها ساعت مکالمات رادیوئی و مصاحبه‌های تلویزیونی و سخنرانی‌های متعدد در مساجد و دانشگاه‌ها که در این سی سال گذشته از خاطرات خود از انقلاب و امام و این و آن و فلان حادثه و بهمان ماجرا نقل کرده‌ام، یک یا دو مورد به «... ضعف حافظه یا عدم دقت در نقل یا تأثرات عاطفی یا خطای انسانی یا سوء‌برداشت ...» اشاره می‌کردند یا از اعتراضات و تذکرات دیگران نام می‌بردند. در این مدت حتی یکبار هم نقدی یا تذکری یا اعتراضی از کسی نشنیده‌ام . 
    • جالب‌تر این نکته است که: «در عین حال که نقل قول‌های منحصر به فرد ( من ) ... شاید برای کشف جنبه‌هائی از زندگی و اندیشه‌های روزآمد و عینی و عملی و عرفی و سیره این دو بزرگوار به غایت مهم و مورد نیاز می‌باشد» چون: «از همین نمونه‌‌های کوچک می‌توان مکتب فقهی ایشان (امام صدر را) را مدل‌سازی و تحلیل کرد، کاری که متأسفانه تا کنون صورت نگرفته است». خوب؛ حال اگر قضاوت و ارزش‌گذاری ایشان از بیانات من آن است که در سطور قبل گفته‌اند، بر چه مبنائی می‌توان از این اظهارات «برای کشف جنبه‌هائی از زندگی و اندیشه‌های روزآمد و عینی و عملی و عرفی و سیره این دو بزرگوار» بهره گرفت؟ با کدام اطمینان می‌توان از نسبت دادن مطالب به کسی که «فعلا" حضور ندارد تا نسبت به آنچه به او نسبت می‌دهند سخن بگوید ...» بهره جست؟
    • در جائی دیگر مدعی می‌شوند: «چنین سوء‌استفاده‌هائی ... جفای بزرگی در حق امام صدر و نقش بزرگ و نجات‌بخش اندیشه و تفکر اوست». خیلی دلم می‌خواست یک نمونه از این سوء‌استفاده‌ها را از زبان ایشان می‌شنیدم تا به جبران آن هر کار لازم است انجام دهم. کلی‌گویی در این‌گونه امور دردی را دوا نمی‌کند، جز آن که گوینده را بی‌اعتبار می‌سازد.
    • یک جای دیگر می‌نویسند: «امام صدر بزرگتر از آنست که بخواهیم برای حل مشکلات کوچک و پیش پا افتاده شخصیت و نام او را هزینه کنیم». اینجا معلوم نشده «مشکلات کوچک و پیش پا افتاده» کدامند! و چگونه نام ایشان را هزینه کرده‌ام. شاید منظور ایشان این مسئله باشد که: «امثال دکتر طباطبائی به نوعی دچار مشکل ... شده‌اند که خیال می‌کنند برای جذب مردم و حفظ نظام باید دست و پا بزنند و به هر راهی متوسل شوند ...». افسوس که در این جا نیز توضیح نمی‌دهند چگونه توانسته‌اند به «خیال»ات من پی ببرند که برای جذب مردم اینقدر «دست و پا می‌زنم». 
    • در فرازی از نوشته خود می‌گویند: امام صدر «در جائی بسیار نرم و با مدارا برخورد می‌کنند، درست همان موقع در یک مصداق دیگر بسیار تند و جدی و قاطع هستند و درست جائی که بسیار سخت‌گیری می‌کنند در یک مصداق دیگر نرم و راحت برخورد می‌کنند». به این جهت که ایشان دارای «مبنا و قاعده‌ای مشخص و حساب شده هستند». ارتباط این حقیقت را با مجموعه اتهامات منتسبه به من، هر چه سعی کردم نفهمیدم. اتفاقا" در
مصاحبه مفصلی که با تو داشتـم، به این خصلت ممتاز ایشان بسیار تأکید داشتم؛ هم با ذکر خاطره‌ای در نصیحت به یاسر عرفات در مورد «جنگیدن و نجنگیدن» و هم آن‌جا که در مورد «انقلابی بودن» یا نبودن ایشان  گفتگو می‌کردیم.
    • حال می‌ماند فقط یک نکته دیگر و آن این گفته ایشان که همه از دیر باز بدان اعتقاد داریم: «امام صدر در لبنان و با توجه به موقعیت استراتژیک آن به دنبال فرهنگ‌سازی بود و با وسواس عجیبی ذره ذره این تصویر را کامل کرد ...». «حال آیا می‌توان تصور کرد کسی که نه به عنوان چهره سیاسی یا ... بلکه به عنوان یک پیشوای مذهبی دارای مبنا و نظر روشن و اصرار بر فرهنگ‌سازی است در یک موضوع که خودش به شهادت مستندات متعدد بر آن پا فشاری داشته کوتاه بیاید و اهمال کند»؟ این‌که امام صدر در لبنان به فکر فرهنگ‌سازی بود منافاتی ندارد با رفتار ایشان در چهل سال پیش در اروپا، که از راه دیگری در آن‌جا برای معرفی فرهنگ ناب اسلامی با آنان تعامل می‌کرد. توجه داشته باش که اروپای چهل سال پیش با اروپای امروز که از صدقه سر انقلاب اسلامی ایران با خیلی از آداب و رسوم و سنن مذهبی ما آشنا شده است، تفاوت فاحش داشت. تازه باید دو عنصر زمان و مکان را نیز در بیان امام خمینی و نیز در سیره امام موسی صدر در استنباط احکام دخیل دانست.
    • آقای زائری با حسرت می‌گویند: «امام صدر از همان ابتدای ورود به لبنان تا روز اختطاف همواره از موضع یک عالم دینی و فقیه سخن گفت و رفتار کرد». و از آن‌جا که ایشان گمان برده‌اند ممکن است امثال من بدین امر ایمان نداشته باشیم، تأسف خورده‌اند که «کاش شرایط و فرصت اقتضا می‌کرد تا این عرض خود را با ذکر شواهد و مستندات موجود تبیین می‌کردند». در این مورد مایلم این مژده را به ایشان بدهم که من کار را بر ایشان آسان کرده‌ام. در جلد دوم مجموعه خاطرات خود - که ظاهرا" طلسم آن شکسته شده و قرار است تا دهه فجر انشاء‌الله روانه بازار کتاب شود – به تفصیل در این باب سخن گفته‌ام.
    • در مورد «انتساب این دست مطالب به حضرت امام خمینی» که من را بدان متهم کرده‌اند، فقط یک جمله می‌گویم که هیچ کس، نه من و نه هیچ کس دیگر، نمی‌تواند مطلبی خلاف به ایشان نسبت دهد؛ زیرا که مؤسسه محترم حفظ و نشر آثار امام، با دقت همه این گونه مطالب را زیر نظر دارد و با هیچ کس – حتی بزرگان قوم هم – رو در بایستی ندارد. اگر ایشان موردی را «از این دست» می‌شناسند، بهتر است جهت حفظ اعتبار کلام خود بیان کنند. ضمنا" از عبارت «از این دست مطالب» می‌توان تا حدودی به ذوقیات و نگرش اقای زائری که نگران عکس‌العمل «کوته‌نظران» هستند، پی برد. «آن دست مطالب» عبارت هستند از نکاتی که من از زبان امام در مورد «نهضت ضد جمال» و رعایت همآهنگی رنگ‌ها در جوراب و قبایشان و نیز در بهره‌گیری از بهترین ادوکلن‌ها و آراستگی و پیراستگی ظاهری در همه حال و خصوصا" به هنگام نماز و هم‌چنین در مقوله زیباشناختی در هنر، نقل کرده‌ام. اتفاقا" در اغلب این موارد هم از کسانی که در محفل حضور داشته‌اند، نام برده‌ام. در موارد خاص هم اگر مطلبی گفته‌ام، مایلم اشاره کنم که موسسه حفظ و نشر آثار امام به گفته یکی از دوستان، مطالب منتسبه به امام خمینی را با دقت رصد می‌کند. لذا جای نگرانی برای امثال آقای زائری نیست. خیالشان راحت باشد.
    • و بالاخره این نکته که: «نظر فقهی که تعارف ندارد و فتوا یا رای فقهی که نظر شخصی نیست که فقیه بخواهد با خجالت و ترس پشت درهای بسته و مخفیانه بگوید ...». ایکاش مطلب این طور بود. آقای زائری حتما" بیش از من به مواردی آگاهی دارند که برخی از صاحبان فتوی از ترس متحجرین از بیان احکام – آنطور که درک کرده‌اند و خلاف عرف جامعه است – خودداری می‌کنند. فریاد شهید مطهری از چه چیز جز این حقیقت تلخ بلند بود؟ داستان دیدار با آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر و تعبیر ایشان را از «فقه بازاری در برابر فقه نبوی» و قضیه مربوط به آیت‌الله خوئی را حتما" به یاد داری – در آن مصاحبه هم آورده‌ای –؛ اما خوشبختانه امام صدر پروائی از این‌گونه موانع نداشتند. همین هم یکی از رموز موفقیت ایشان بود. ضمن آن که هیچ فقیهی یا مرجع صاحب فتوائی به هیچ یک از آرای ایشان خرده نگرفت. بر عکس، همه از استحکام مبانی فقهی ایشان یاد می‌کردند. کلام آیت‌الله موسوی اردبیلی را که خودت بهتر از من می‌دانی.
    محسن عزیز؛ خدا عمرت دهد و هدایتت کند که باعث شدی من این چند سطر را بنگارم. از همه این‌ها گذشته، همان‌گونه که در طلیعه این نوشته آوردم، خیلی خوشحالم که می‌بینم روحانی جوانی با این وسواس در صدد است به منظومه فکری امام صدر راه یابد. اما امیدوارم این برادر عزیز ما بداند که اینکار ملزومات چندی دارد؛ از جمله سعــه صدر، تواضـع، نیک‌اندیشی و حسنِ‌ظن نسبت به دیگران و سپس مداومت و همت بلند و مطالعه شبانه‌روزی. 
    آقای صدر به راحتی «امام موسی صدر» نشد. علاوه بر ویژگی‌های موروثی که البته به سادگی دست‌یافتنی نیست؛ از لحظه لحظه عمر پر برکتش بهره برد؛ از هر شاخه‌ای گلی چید و از هر استادی عمق آموخته‌هایش را بیرون کشید و با بهره‌گیری از استعداد و ذوق فوق‌العاده و پارسائی کم‌نظیر خود به پرورش خود و پالایش آموخته‌هایش همت گماشت. مرد عمل بود و در این کار بی‌نهایت صادق بود. خدا را باور داشت و او را در همه حال حاضر و ناظر اعمال خود می‌دانست؛ و خیلی چیز‌های دیگر ... ایکاش آقای زائری مصاحبه من را با شبکه دوم سیما ببینند که در این مورد در سه برنامه یک‌ساعته زنده به تفصیل سخن گفته‌ام. تصور می‌کنم سی دی این برنامه را در این بین صدری عزیزم دریافت کرده باشد. در این صورت می‌توانند از او به عاریت بگیرند و برای خود نسخه‌ای از آن کپی کنند. دوباره تکرار می‌کنم آقای صدر به راحتی «امام موسی صدر» نشد. صد نکته غیر حسن بباید که تا کسی ، مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.
    خدا نگهدارت.
    صادق طباطبائی
    27 آذرماه 86

منبع: سایت روایت صدر

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید