جدیدترین مطالب

دوست خوب و همشهری خوش‌قلمم آقای فرید مدرسی تکلیف کرده است تا به طور مکتوب این سؤال را پاسخ گویم: «از ربوده شدن امام صدر، چه کسانی سود بردند»؟ آنچه در پی می‌آید، چکیده همه آن چیزی است که تا این لحظه، شامگاه دو شنبه مورخ 28/5/87، از مجموعه شواهد و قرائن موجود، استنباط و البته در تنگنای زمان قلمی کرده‌ام. اگرچه رژیم معمر قذافی عامل اصلی و مستقیم ربودن امام صدر در بعد از ظهر روز 31 اوت سال 1978 در شهر طرابلس پایتخت کشور لیبی است، اما به نظر نگارنده پنج گروه بیش از دیگران، از این خوش‌خدمتی آن رژیم سود جستند:


    اول – برخی قدرت‌های جهانی شرق و غرب، که تبیین اسلام به زبان روز، طرح آن در قالب یک ایدئولوژی رهایی‌بخش، عدالت‌گستر، ظلم‌ستیز و در یک کلام گسترش آن در دنیای امروز را بر نمی‌تافتند. امام صدر در خط مقدم عالمانی بود که با همه وجود باور داشتند، اسلام اگر به درستی فهم و تبیین شود، حتی امروز و در قرن بیست و یکم، ظرفیت و توانمندی بهسازی و اداره جوامع بشری را دارا می‌باشد. همه تلاش امام صدر در لبنان آن بود که با ارائه الگویی عملی، منطق و هنر اسلام در درمان فقر، محرومیت، تبعیض، بی‌عدالتی، قیام علیه ظلم و نیز برپایی یک جامعه متکثر مبتنی بر گفتگو، همزیستی و صلح میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف را به نمایش بگذارد. موفقیت چشم‌گیر امام صدر در به صحنه کشاندن اسلام، تأثیر اخلاقی عمیق و معنویت زیبایی که حتی در میان غیر شیعیان و بلکه غیر مسلمانان لبنان بر جای گزارده بود و لذا گرایش غیر قابل وصف جوانان، تحصیل‌کردگان و فرهیختگان آن کشور به ایشان، قدرت‌های جهانی را حساس و هوشیار ساخته بود. گزارش‌های پی در پی سفارت آمریکا در بیروت از فعالیت امام صدر، که از نیمه اول دهه شصت میلادی، یعنی حتی سال‌ها پیش از تأسیس حرکت امل، حرکت‌المحرومین و حتی مجلس اعلای اسلامی شیعه به واشنگتن مخابره می‌شد [1]، شاهد صدقی بر این مدعاست. همچنین مجله لبنانی الشراع چند سال پیش گزارشی منتشر کرد که مسئول سال 1978 ایستگاه سازمان سیا در اروپا، همزمان با ربودن امام صدر توسط رژیم قذافی در لیبی، از شهر رُم بر انجام عملیات نظارت داشته و بلافاصله پس از اتمام آن، گزارشی مبسوط از مراحل مختلف آن را برای سازمان متبوع خود ارسال کرده است [2]. حذف زود هنگام امام صدر در لبنان و نیز ترورهای متعاقب اقران ایشان نظیر شهید صدر در عراق و شهیدان مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر در ایران، زمینه‌ساز ظهور و یکه‌تازی جریانات و شخصیت‌هایی شد که خواسته یا ناخواسته، چهره‌ای خشن، خردستیز، مخالف کرامت‌های انسانی و در یک کلام مخدوش، از اسلام و تشیع را به تصویر کشیدند. نگارنده این سطور اعتقاد دارد که آنچه تاکنون در باره ترور‌های سیاسی فوق‌الذکر منتشر گردیده، حداکثر بخشی کوچک از تمام حقیقت است و نه تنها کشف حقایق هر یک از این پرونده‌ها، قطعا به کشف حقایق دیگر پرونده‌ها کمک خواهد کرد، بلکه اگر چنین نشود، چتر امنیتی فرا روی انقلاب همچنان سوراخ سوراخ باقی خواهد ماند!


    دوم – رژیم صهیونیستی، که امام صدر را به درستی مؤسس مقاومت و جامعه مقاوم لبنان، بزرگترین حامی سازمان مقاومت فلسطین در آن کشور، بزرگترین مانع امضاء پیمان صلح اسرائیل با لبنان و نیز بزرگترین مانع معامله اعراب، اسرائیل و آمریکا سر توطین آوارگان فلسطینی در جنوب آن کشور می‌دانست. این شیعیان لبنان بودند که تحت پرچم مقاومت لبنان، نیروهای اسرائیلی و ارتش سعد حداد را طی نبردهای جانانه اواخر سال 1976 و اوایل سال 1977، از شهرهای بنت‌جبیل، طیبه و تپه‌های رب‌الثلاثین به عقب راندند [3]. این شیعیان لبنان بودند که در اواسط سال 1978، به رغم آنکه رزمندگان فلسطینی همگی سلاح خود را بر زمین گذاشتند و عقب نشستند، شجاعانه عملیات مقاومت علیه ارتش متجاوز صهیونیستی را در میانه دشمن سامان دادند [4]. سعد حداد همان وقت در گفتگویی با تلویزیون رژیم صهیونیستی تصریح کرده بود: «ما تنها يك مشكل داريم و آن جوانان امام موسي صدر هستند! با اينكه پولي ندارند و فقير هستند؛ با اينكه ماشيني ندارند و پياده به جبهه مي‌آيند؛ با اينكه كفش مناسبي ندارند و در برف‌هاي زمستان به مشكل بر مي‌خورند؛ با وجود همه اينها اصرار دارند كه با ما بجنگند! اگر ما نیز با اينها كاري نداشته باشيم، آنها با ما كار دارند» [5]! ده‌ها سند ساواک دلالت بر آن دارد که رژیم صهیونیستی درست همانطور که امروز در پی حذف سید حسن نصرالله است، سال‌ها در پی حذف امام صدر از صحنه سیاست لبنان بوده است [6]. با این حال در میان ده‌ها اطلاعات آشکاری که در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر انتشار یافته است، حتی یک مورد از نقش رژیم صهیونیستی سخنی به میان نیامده است! با ربوده شدن امام صدر، آتش جنگ داخلی لبنان که توسط خود آن بزرگوار خاموش شده بود، بار دیگر شعله‌ور شد و این بار ده سال تمام آن کشور را در کام خود کشید. با ربوده شدن امام صدر و در نتیجه آماده شدن عرصه برای بروز مشکلات فراوان و از جمله یکه‌تازی‌های برخی عناصر تندرو وابسته به انقلاب اسلامی ایران، طائفه متحد و منسجم شیعه گرفتار اختلاف، چند دستگی و متأسفانه در اواخر دهه هشتاد میلادی برادرکشی گردید. این دو مصیبت فرآیند آزادسازی سرزمین چنوب لبنان را که از سال 1982 به اشغال رژیم صهیونیستی در آمده بود، تا سال 2000 به تأخیر انداخت. نبود امام صدر باعث گردید تا «مقاومت لبنان» که بواسطه پر رنگ شدن برخی تنگ‌نظری‌ها و نیز غفلت از برخی ظرافت‌های مورد نظر آن بزرگوار به «مقاومت اسلامی لبنان» تغییر نام یافته بود، تدریجا حامیان پیشین خود را در میان نخبگان اهل سنت و مسیحی لبنان از دست دهد، متعاقب آن به روابط غیر بهداشتی با ایران و سوریه متهم شود؛ و بالأخره امروز در تله حاقدان و توطئه شوم و قطعا اسرائیلی «خلع سلاح» گرفتار آید.


    سوم – برخی محافل قدرت در سوریه، که نگران تأثیرپذیری حافظ اسد از امام صدر و کنترل سیاست‌های ایرانی، لبنانی و فلسطینی سوریه توسط آن بزرگوار بودند. این امام صدر بود که سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رابطه آن با سوریه را برقرار و دمشق را به محل امنی برای فعالیت مبارزان ایرانی بدل کرد [7]. این امام صدر بود که در اوایل سال 1976 میلادی حافظ اسد را جهت مداخله نظامی در جنگ داخلی لبنان متقاعد و سایه سقوط نظامی قطعی را از افق جبهه مسلمانان دور ساخت [8]. این امام صدر بود که با پادرمیانی‌های مکرر میان حافظ اسد و یاسر عرفات در اواسط سال 1976، سوریه را از کشتار و سرکوبی فلسطینی‌ها در لبنان بر حذر داشت [8]. این امام صدر بود که با حل اختلافات حافظ اسد و انور سادات، اجماعی عربی جهت پایان دادن به جنگ داخلی دو ساله لبنان برقرار و زمینه برپایی دو اجلاس موفق اکتبر سال 1976 سران عرب در ریاض و قاهره را فراهم کرد [9]. بی‌شک زلزله ترور رفیق حریری در لبنان که پس‌لرزه‌هایی چون جدایی عبدالحلیم خدام از بشار اسد و خودکشی ژنرال غازی کنعان را در پی داشت، شکاف‌های قدیمی موجود در حاکمیت سوریه را آشکار و رؤیت برخی واقعیت‌های پنهان را ممکن ساخت. بر اساس اسناد ساواک، مقامات سوریه بی آنکه به خود امام صدر هشدار دهند، دو ماه پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، نماینده ساواک در دمشق را حتی با تعیین ظرف زمان، از برنامه قریب‌الوقوع حذف ایشان مطلع کرده بودند [10]. عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه پس از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم قذافی در لیبی مدعی شد که آن بزرگوار را پیش از عزیمت به لیبی از انجام این سفر بر حذر داشته بود [11]. این در حالی است که نه تنها هیچ‌یک از نزدیکان امام صدر دریافت چنین هشدار امنیتی توسط آن عزیز از مقامات سوریه را هرگز تأیید نکردند، بلکه ایشان خود در مکالمه‌ای تلفنی با شهید صدر از مشورت با حافظ اسد و عدم مخالفت نامبرده با انجام این سفر خبر داده بود [12]! خروج امام صدر از صحنه سیاست باعث شد تا نه تنها حافظ اسد و سیاست‌های لبنانی و فلسطینی سوریه از حوزه تأثیر آن بزرگوار خارج شود، بلکه ارکان طائفه شیعه لبنان، شامل مجلس اعلای اسلامی شیعه، حرکت امل و حتی حزب‌الله را به مدت قریب سه دهه زیر سایه سنگین سوری‌ها قرار داد. این سخن دردمندانه نبیه بری رئیس حرکت امل و پارلمان لبنان به اندازه کافی گویاست که حتی در پیگیری مسأله امام صدر، از سقفی که سوری‌ها تعیین کرده‌اند، نمی‌تواند عبور کند [13]!


    چهارم – احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌های چپ لبنانی و فلسطینی، که اعتدال و میانه‌روی امام صدر را مانع تحقق برنامه‌های خود و نفس وجود آن بزرگوار را سبب اصلی رویگردانی جوانان از شعارهای خویش ارزیابی می کردند [14]. جریان چپ لبنانی و فلسطینی خواهان ادامه جنگ داخلی لبنان بود، در حالی‌که امام صدر آن را فتنه‌ای اسرائیلی و توقف آن را لازمه ممانعت از تقسیم آن کشور می‌دانست؛ جریان چپ لبنانی و فلسطینی شعار فتح بندر مسیحی‌نشین جونیه در شمال بیروت پیش از آزادسازی فلسطین را سر می‌داد [15]، در حالی‌که امام صدر فلسطینی‌ها را از هرگونه دخالت در امور داخلی لبنان بر حذر می‌داشت؛ جریان چپ لبنانی و فلسطینی کشتن سربازان سوری در لبنان را از کشتن سربازان اسرائیلی واجب‌تر می‌دانست [16]، در حالی‌که امام صدر حل اختلافات میان سازمان مقاومت فلسطینی و سوریه را از اهم واجبات دینی و ملی خویش بر می‌شمرد. جریان چپ لبنانی و فلسطینی موشک‌باران شمال فلسطین اشغالی از روستاهای جنوب لبنان را اقدامی انقلابی و قهرمانانه تلقی می‌کرد، در حالی‌که امام صدر آن را پاس دادن توپ به اسرائیل و خیانتی در حق لبنان و آرمان فلسطین می‌دانست [17]. ابوایاذ، ابوصالح، ماجد ابوشراره و ابوموسی در جنبش الفتح، جرج حبش، نایف حواتمه، احمد جبرئیل، زهیر محسن، ابوالعباس و ابونضال در دیگر گروه‌های فلسطینی و بالأخره کمال جنبلاط و جرج هاوی از جبهه ملی لبنان، چهره‌های شاخص این جریان بودند. احزاب چپ لبنانی و خصوصا فلسطینی تنها طی سال 1976بارها به امام صدر در لبنان سوءقصد کردند که تماما نافرجام ماند [18]: محل اقامت امام صدر در طبقه فوقانی ساختمان مجلس اعلای اسلامی شیعه در حازمیه را با آرپی‌چی هدف قرار دادند؛ به محل اقامت بعدی ایشان در خیابان وردان بیروت تعرض و محافظان آن را خلع سلاح کردند؛ محل اقامت بعدی ایشان در منطقه عرمون بیروت را به هدف خمپاره‌اندازهای فالانژیست‌ها بدل ساختند؛ محل اقامت بعدی ایشان در هتل آلویت بعلبک را با آرپی‌چی مورد اصابت قرار دادند و نهایتا بالگرد حامل ایشان در راه عزیمت به سوریه را با 86 عدد گلوله ضد هوایی نشانه گرفتند. روزنامه السفیر سخنگوی شاخص‌ترین نشریه این جریان در لبنان بود. طلال سلمان سردبیر این روزنامه دو روز پس از ورود امام صدر به لیبی در رأس هیئتی از روزنامه‌نگاران همفکر خود راهی آن کشور شد، پیش از امام صدر با قذافی دیدار کرد و روز پس از ربوده شدن امام صدر به لبنان بازگشت [19]! همه اعضاء هیئت به جز طلال سلمان (!) توسط سازمان امنیت لبنان مورد بازجویی قرار گرفتند [20]. برگه‌های بازجویی حاوی ابهامات و تناقضات قابل توجه بود [21] و اعضاء هیئت حتی امروز از رو در رویی با خانواده محترم امام صدر گریزان هستند [22]!


    پنجم – برخی جریانات و عناصر افراطی، خودسر و فعال در انقلاب اسلامی ایران، که امام صدر را به ناحق مزاحم و بلکه رقیب امام راحل و جانشینان ایشان [23] و نیز اعتدال و میانه‌روی آن بزرگوار را مانع پیشرفت انقلاب در هر دو مقطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب می‌دانستند. اینها استقلال رأی و عدم وابستگی امام صدر به بیرونی حضرت امام را بر نمی‌تافتند و خط مشی آن بزرگوار را مغایر خط مشی مراد خویش می‌پنداشتند [24]. اینها اعتدال و میانه‌روی امام صدر را سازشکاری تلقی می‌کردند و روابط گرم آن بزرگوار با سران عرب و دولت‌های غرب را بر نمی‌تافتند [25]. اینها مخالفت قاطع امام صدر با موشک‌باران شمال فلسطین اشغالی از اراضی جنوب لبنان را عدم همراهی آن بزرگوار با آرمان فلسطین تفسیر می‌کردند [26] و همچنین عدم طرح شعار برپایی حکومت اسلامی در لبنان را نشانه مخالفت ایشان با اندیشه ولایت فقیه بر می‌شمردند [27]. افراطی‌ترین و خودسرترین این افراد در لبنان و سوریه بودند، بخشی در ایران و تعداد اندکی نیز در بیرونی حضرت امام در نجف. چهره‌های شاخص این افراد در لبنان را محمد منتظری، جلال‌الدین فارسی و محمد صالح حسینی تشکیل می‌دادند. این سه تن کسانی بودند که صمیمانه‌ترین روابط دوستی را با شخص معمر قذافی برپا کرده بودند؛ چنان‌که اولی در شب 22 بهمن سال 57 میهمان قذافی در لیبی بود [28] و دومی میزبان عبدالسلام جلود در اولین سفر وی به ایران [29]! برخی همرزمان نزدیک محمد منتظری از وی نقل کرده‌اند که شخص او یک سال پیش از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم قذافی، آن بزرگوار را به ترور در خارج از لبنان تهدید کرده بود [30]. همچنین از حسنین هیکل، عقل منفصل جمال عبدالناصر، نقل شده است که وقتی چند ماه بعد از پیروزی انقلاب به دیدار معمر قذافی رفته بود تا با شرح جایگاه امام صدر وی را به آزادسازی آن بزرگوار متقاعد سازد، قذافی با عصبانیت روی میز کوبیده و پاسخ داده بود: «چرا این مسأله را به من می‌گویید؟ بروید و با جلال‌الدین فارسی صحبت کنید» [31]! برخی مراجع عظام امروز ایران [32] و نیز بعضی رهبران کنونی امل و حزب‌الله [33]، این افراد را مشوقان اصلی قذافی در ربودن امام صدر دانسته‌اند. حذف امام صدر از صحنه سیاست و نیز شهادت بزرگانی چون مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر باعث گردید تا همانطور که جریانات و عناصر افراطی و خودسر راغب بودند، رادیکالیسم و تندروی جایگزین اعتدال و میانه‌روی شود. در عرصه دیپلماسی، رابطه با مجموعه‌های ماجراجو و بدنامی چون رژیم قذافی و گروه‌های فلسطینی احمد جبرئیل و سرهنگ ابوموسی اولویت خاصی یافت و ابرهای شوم بی‌اعتمادی و سوءظن حتی تا امروز بر مناسبات ایران با کشورهای مهم دو جهان عرب و غرب سایه افکنده است [34]. به تعبیر آیت‌الله سید محمد باقر حکیم، امام صدر اساسا برای این ربوده شد که روابط انقلاب با جهان عرب و دنیای غرب را تنظیم نکند [35]! در عرصه داخلی نیز گروه‌های رقیب بی‌رحمانه به جان هم افتادند و نزاع خسته‌کننده و متأسفانه بی‌پایان روحانیون و غیر روحانیون، چپ و راست، سنتی و مدرن و بالأخره اصلاح‌طلب و اصول‌گرا چنان اصول اخلاقی و به تبع آن مصلحت و آسایش مردم را در نظر مسئولان مغفول و بی‌مقدار ساخت، که امروز و سی سال پس از پیروزی انقلاب، در زمستان بحران گاز داریم، در تابستان بحران برق و ...

دكتر محسن كماليان 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید