جدیدترین مطالب

حكمت متعاليه ظرفيت هاي فراواني دارد، كه با وجود اين حكمت پويا نمي توان از زوال انديشه سياسي در ايران سخن گفت. پيروزي انقلاب اسلامي ايران نشانگر گوشه اي از ظرفيت هاي اين حكمت توانمند است، كه حضرت امام توانست با تكيه بر آموزه هاي ديني و مباني حكمت متعاليه برخواسته از معارف وحياني و مصداق بارز فلسفه اسلامي و بدون گرايش به فلسفه هاي غرب و شرق، انقلاب را با ياري خدا، به سرانجام برساند. نوشته حاضر جهتگيري تفكر فلسفي امام در چهارچوب حكمت متعاليه است، كه سعي دارد سخنان حضرت امام را با اين نگاه بكاود.

انقلاب اسلامي و جهتگيري فلسفي آن در چارچوب حكمت متعاليه

رضا لك زايي

مقدمه
    حضرت امام به عنوان يكي از اساتيد معروف و بزرگ حوزههاي علمي، ساليان متمادي به تدريس حكمت متعاليه اشتغال داشت، اما به راستي در نظر گاه و انديشه ايشان حكمت متعاليه از چه جايگاهي برخوردار است؟ آيا تاثير فلسفه در انديشه امام، منحصر در دوران جواني و به قبل از تدريس فقه و اصول وي محدود نشده است؟ آيا امام نوشته اي فلسفي دارد كه به ما امكان يافتن ديدگاه ايشان، راجع به حكمت متعاليه را به دست دهد يا خير؟
    حكمت متعاليه ظرفيتهاي فراواني دارد، كه با وجود اين حكمت ديناميك و پويا نميتوان از زوال انديشه سياسي در ايران سخن گفت. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن ماه 1357 نشانگر گوشه اي از ظرفيتهاي اين حكمت توانمند است، كه حضرت امام توانست با تكيه بر آموزه هاي ديني و مباني حكمت متعاليه برخواسته از معارف وحياني و مصداق بارز فلسفه اسلامي و بدون گرايش به فلسفه هاي غرب و شرق و نظريات سكولاريستي، ليبراليستي و ماركسيستي، انقلاب را با ياري خدا، به سرانجام برساند.
    نوشته حاضر جهتگيري تفكر فلسفي حضرت امام در چهارچوب حكمت متعاليه است ، كه سعي دارد سخنان حضرت امام را با اين نگاه بكاود.
    
    
    امام خميني و تدريس حكمت متعاليه
    حضرت امام ساليان متمادي ، در فضايي به تدريس فلسفه اشتغال داشتند، كه به گفته خود ايشان، فلسفه، گناه و شرك شمرده ميشد؛()1 و وقتي در مدرسه فيضيه فرزند خردسالشان، مرحوم حاج آقا مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را شستند، چرا كه پدرش، كه آن زمان به حاج آقا روح الله مشهور بود، فلسفه ميگفت.()2
    اينكه حضرت امام تدريس فلسفه و عرفان را به طور رسمي از چه زماني شروع كرده اند، مبهم است.()3 اما آنچه مي دانيم اين است كه ايشان «مدتها قبل از سال 1308 شمسي» به تدريس فلسفه اشتغال داشته اند. حضرت امام خود ميفرمايد: «وقتي ساكن مدرسه دارالشفاي قم بودم، مدتها فلسفه تدريس ميكردم و در سال 1348 قمري (1308 شمسي) به خاطر تاهل از مدرسه خارج شدم».()4 اين گفته، تصريح دارد كه ايشان قبل از سال 1308 مدتها به تدريس فلسفه اشتغال داشته، اما زمان آن، تاكنون بر ما روشن نيست.
    حضرت امام خميني يك دوره «اسفار» به غير از مباحث جواهر و اعراض و بخشهايي از آن را به صورت مكرر و بيش از سه دوره «شرح منظومه» حاج ملاهادي سبزواري(1212ه .ق-1289ه .ق) تدريس نموده اند.()5
    البته امام هر كسي را به شاگردي نميپذيرفته و لذا از ايشان نقل شده كه: از شاگردان درس فلسفه ميخواستم كه درس را بنويسند و بياورند، اگر مي ديدم نميفهمند، اجازه ورود به درس را نمي دادم.()6 ايشان به شاگردانشان توصيه ميكردند كه فلسفه را از اهلش فرا بگيرند، چرا كه براي هر علمي استاد خاص آن علم وجود دارد.()7
    سيد عزالدين زنجاني ميگويد: پس از آمدن علامه سيد محمد حسين طباطبايي به قم و رواج نسبي فلسفه، حضرت امام درس فلسفه و معقول را تعطيل و درس فقه و اصول را شروع كردند.()8 البته خود حضرت امام ميفرمايد: بنا به درخواست برخي از شاگردانشان، چون شهيد مطهري به تدريس فقه مشغول ميشوند و از تدريس علوم عقليباز ميمانند.()9
    به هر حال ايشان از حدود سال 1328 شمسي به بعد، آنچنان از تدريس فلسفه فاصله گرفتند و به صورت يك فقيه و اصولي و سپس به عنوان بنيانگذار و رهبر جمهوري اسلامي ايران وارد صحنه شدند، كه ديگر سابقه بيست و چند ساله تدريس حكمت متعاليه و عرفان ايشان از خاطرهها زدوده شده است، به طوري كه بسياري از شاگردان حضرت امام كه از دهه سي به بعد، در شمار شاگردان ايشان درآمده اند، به خاطر ندارند كه وي تدريس فلسفه كند.()10
    
    
    آثار فلسفي امام خميني
    به تعبير مقام معظم رهبري، آيت الله خامنه اي: «حضرت امام - رضوان اللَه تعالي عليه - چكيده و زبده مكتب ملاصدراست»()11، اما با اين حال وي كتاب يا رساله اي كه به فلسفه اختصاص داشته باشد تدوين ننموده و فقط يك تعليقه از ايشان بر مبحث اراده اسفار نقل شده است. حاشيه اي هم كه حضرت امام بر اسفار نوشته، مفقود شده است.()12
    يكي از شاگردان حضرت امام، مرحوم سيد عبدالغني اردبيلي (1299هـ.ش-1369هـ.ش) است، كه درس فلسفه امام را به دقت تقرير و تحرير نموده است. اين تقريرات مربوط به سالهاي 1323- 1328 شمسي است و خوشبختانه چاپ شده است. جلد اول و دوم اين كتاب، يك دوره شرح منظومه است، البته ظاهراً امام قسمت منطق اين كتاب را تدريس نكرده اند و تنها از ابتداي فلسفه، يعني از امور عامه شروع و تا انتهاي طبيعيات تدريس فرموده و در هيچ جاي اين كتاب به قسمت منطق آن اشاره اي ندارد.
    حال اين سخن مطرح است، كه كتاب تقريرات فلسفه امام خميني، چنانكه از عنوانش هم پيداست، نوشته هاي درس ايشان است و بنابراين نميتواند منبع دست اولي در ارائه و بازتاب انديشه فلسفي وي تلقي شود. اين نظر گرچه در بادي امر درست به نظر مي رسد، اما نگارنده بر اين باور است كه اين تقريرات مهر تاييد حضرت امام را بر پيشاني دارد، چرا كه حضرت امام نوشته هاي تقرير شده را ملاحظه كرده و قبل از سال 1332 خطاب به آيت الله سيدعبدالغني اردبيلي چنين فرموده: «بسيار خوب و جامع الاطراف است، لكن مراعات عبارات قدري نشده است؛ مثلاً «وحدت و كثرت» به جاي «وحده و كثره» نوشته شده است و اين در عبارات عربي صحيح نيست».()13 اين متن بسيار كوتاه، ضمن تاييد مطالب كتاب با دو عبارت «بسيار خوب» و «جامع الاطراف» به وضوح، عنايت ايشان به تقريرات را مي رساند و روشن ميكند كه امام به صورت خيلي دقيق اين تقريرات را مطالعه كرده است.
    
    
    دستگاه فلسفي امام خميني
    سوال مهم و قابل تاملي كه در حوزه تفكرات فلسفي حضرت امام مطرح است، اين است كه آيا ايشان دستگاهي فلسفي در چارچوب حكمت متعاليه دارد يا خير؟
    مهمتر از اين سوال، پاسخي است كه به آن داده ميشود، آن پاسخ هم يا مثبت است و يا منفي. از جمله كساني كه به اين سوال مهم پاسخ مثبت داده حجت الاسلام و المسلمين دكتر عابدي است؛ ايشان در كتاب «دفتر عقل و قلب»، چنين مينويسد: «اين كتاب - تقريرات فلسفي امام خميني - به شرح و توضيح عبارتهاي مرحوم حاجي نپرداخته به طوري كه غرق در عبارت شده و اصل بحث فلسفي فراموش گردد. امام خميني در اين كتاب به بحث فلسفي روي آورده و دقت در عبارت، او را در هدف اصلي كه ارائه يك نظام و دستگاه فلسفي است، غافل ننموده است».()14 ايشان در ادامه بر اين باور است كه با حذف حرفهاي حاج ملاهادي سبزواري و حواشي كتاب ميتوان دستگاه و مكتب فلسفي را نماياند.
    با تامل در تقريرات فلسفي حضرت امام و همچنين آثار ديگرشان، ميتوان به درستي اين سخن صحه نهاد و گفت كه ميتوان انسانشناسي را هم به عنوان مباني مكتب و دستگاه فلسفي ايشان مطرح نمود. انسانشناسي و يا به تعبير فلسفي، معرفت نفس، از مباحثي است كه اگر چه در «بدايه الحكمه و نهايه الحكمه» طرح نشده، اما حضرت امام در جلد سوم تقريرات به طور مفصل و مبسوط - در بيش از 600 صفحه - و در شرح حديث جنود عقل و جهل، شرح چهل حديث و نيز در سخنراني هايشان به آن توجه نشان داده اند. حال ببينيم تعريف ايشان از فلسفه چيست.
    
    
    تعريف امام خميني از فلسفه
    در تعريف فلسفه از ديدگاه امام خميني، سه ديدگاه قابل طرح است. ديدگاه اول مربوط به دكتر عابدي است. وي فلسفه را از منظر امام چنين تعريف مي كند: «حكمت؛ يعني معرفت و مشاهده حضوري خدا و شئون ذاتي و تجليات اسماء و افعال او در حضرت علميه و عينيه و نيز علم حضوري به كيفيت نكاح حضرات اسمائي».()15
    ايشان در تعريف عرفان از منظر امام خميني بر اين باور است، كه «عرفان عبارت است از معرفت خدا و شئون ذاتي و تجليات اسمائي و افعالي او در حضرت علميه و عينيه به مشاهده حضوري، و نيز علم حضوري داشتن به كيفيت مناكحات و مراودات و نتايج الهي در حضرات اسمائي و اعياني».()16
    به نظر مي رسد كه يك تعريف و از يك منبع، با اندكي تلخيص و تغيير براي فلسفه و عرفان ذكر شده، و طبق اين برداشت ظاهراً مرز دقيق فلسفه و عرفان به وضوح ترسيم نميشود. ديدگاه دوم بر اين باور است كه حضرت امام اگر چه مباحث فلسفي دارند، اما در آثارشان تعريفي از فلسفه ارائه نداده اند.()17
    ديدگاه سوم معتقد است كه با توجه به اينكه امام نوشته اند: «... چنانچه در تعريف فلسفه، اعاظم ارباب صناعت فرمودند: هي صيروره الانسان عالماً عقليا مضاهياً للعالم العيني في صورته و كماله. و اين اشاره است به...»()18 و آن را بدون هيچگونه نقد و ردي و با تعبير اعاظم ارباب صناعت ذكر كرده اند، به نظر مي رسد وي در تعريف فلسفه، با همين تعريف موافق باشند و ما بتوانيم از منظر ايشان با همين عبارات، فلسفه را تعريف كنيم. اين تعريف كاملاً مبتني بر حكمت متعاليه است و مشابه اين تعبير را ملاصدرا هم به كار برده است.()19
    
    
    حكمت متعاليه، مصداق بارز فلسفه اسلامي
    حضرت امام، نه تنها معتقدند كه فلسفه اسلامي وجود دارد، بلكه فلسفه اسلامي را برتر و والاتر از همه فلسفهها مي دانند و معتقدند: فاصله اي از زمين تا آسمان بين فلسفه يوناني و فلسفه بعد از اسلام كه وي از آن به عنوان فلسفه اسلامي ياد ميكند، وجود دارد. عبارت وي چنين است: «وقتي شما فلسفه ارسطو را كه شايد بهترين فلسفهها قبل از اسلام باشد ملاحظه كنيد، ميبينيد كه فلسفه ارسطو با فلسفه اي كه بعد از اسلام پيدا شده است، فاصله اش زمين تا آسمان است، در عين حالي كه بسيار ارزشمند است، در عين حالي كه شيخ الرئيس راجع به منطق ارسطو ميگويد كه تاكنون كسي نتوانسته در او خدشه اي بكند يا اضافه اي بكند، در عين حال وقتي كه فلسفه را ملاحظه ميكنيم ، فلسفه اسلامي با آن فلسفه قبل از اسلام زمين تا آسمان فرق دارد».()20
    امام در جايي ديگر ضمن رد سخن عده اي كه ميگويند فلسفه اسلامي، فلسفه اي يوناني است، فلسفه مشاء را هم رديف فلسفه يوناني مطرح كرده و ميگويد: «سخني كه زبان زد بعضي است كه اين فلسفه از يونان اخذ شده، غلط است، كي فلاسفه يونان از اين حرفها سر در آورده و چه كسي سراغي از اين حرفها در كتب آنها دارد؟ اين حرفها در كتب آنها نبوده و نخواهد بود. بهترين كتاب فلسفي آنها اثولوجيا است كه داراي مختصري از معارف بوده و بقيه اش از طبيعيات است، بلي شفاي شيخ، فلسفه يونان است و در آن هم از اين حرفها نيست».()21 به نظر مي رسد وي بعد از آنكه فلسفه اسلامي را از فلسفه يوناني تفكيك ميكند، فلسفه مشاء را هم به دليل يوناني بودن آن مفتخر به عنوان فلسفه اسلامي نميكند. ايشان در ادامه جمله بالا كه آن را در درس شرح منظومه شارح به نام حكمت متعاليه حاج ملاهادي سبزواري عنوان كرده، چنين ميگويد: «باز گمان نشود كه حاجي و يا حكماي اسلامي اين حرفها را از خود در آورده باشند، بلكه اين حرفها در ادعيه بيشتر از منظومه است و صحيفه سجاديه و نهج البلاغه و قرآن، منبع و سرچشمه و مادر اين حرفهاست».()22 از اين صحبت امام چنين به ذهن مي رسد كه وي فلسفه اي را اسلامي مي داند كه از قرآن و سنت نشات گرفته باشد و روشن است كه مصداق بارز چنين فلسفه اي حكمت متعاليه ميباشد.
    
    
    فلسفه غرب در كلام امام خميني
    راجع به فلسفه غرب دو مطلب در كلام حضرت امام ذكر شده است: يك مطلب راجع به يونان باستان و مطلب ديگر درباره فلاسفه غرب، به طور كلي و درمورد دكارت به صورت جزئي است.
    حضرت امام سرچشمه فلسفه يونان باستان را همچون ملاصدرا، وحي الهي مي داند.()23 ايشان ميفرمايد: «صحف اعاظم فلاسفه عالم، با آنكه علومشان نيز از سرچشمه وحي الهي است كه شايد بالاتر و لطيفترين آنها كتاب شريف اثولوجيا ... باشد»،()24 به اين ترتيب ميتوان گفت كه وي تاريخي قدسي و وحياني براي معرفت قائل است، و طبق همين برداشت افلاطون را از اساطين بزرگ حكمت الهي خطاب ميكند و مينويسد: «اين فيلسوف بزرگ از اساطين بزرگ حكمت الهي است و معروف به توحيد و حكمت است».()25
    چنانكه گذشت، ايشان از ارسطو به بزرگي و عظمت ياد ميكنند و او را مدون منطق و از بزرگترين فلاسفه جهان دانسته و از فلسفه با تعبير «شايد بهترين فلسفهها قبل از اسلام باشد»()26 ياد ميكنند.
    نظر حضرت امام خميني، راجع به فلاسفه غرب چنين است: «فلاسفه غرب الان هم محتاج به اين هستند كه از فلاسفه شرق ياد بگيرند... اينها گمان كرده اند كه اگر مملكتي در سير طبيعي پيشرفت كرد، در سير حكمت الهي نيز پيش قدم است و اين از اشتباهات بزرگ ماست».()27 و در نقد دكارت مينويسند: «پايه معلومات دكارت در اين باب (منطق) و در الهيات به چه اندازه سست و بچهگانه است».()28 با توجه به اين نگاه امام راجع به فلسفه و فلاسفه غرب مدرن، تاثير تفكر آنها در انديشههاي امام و سپس در پيروزي انقلاب اسلامي ايران كاملاً منتفي است و به يكجا كنار گذاشته ميشود، همچنين تفكر ماركسيستي هم كه توسط امام در نامه تاريخي اش به گورباچف، نقد و رد شد، همين سرنوشت را دارد.
    حال در اينجا اين پرسش به ذهن مي رسد، كه آيا امام اجازه دارد راجع به فلسفه و فلاسفه غرب چنين به صراحت ابراز نظر كند؟ پاسخي كه ميتوان به اين پرسش داد اين است، كه اگر اين حكيم از حكمت متعاليه راجع به فلسفه غرب آگاهي داشته باشد، در اظهار نظر كاملاً مجاز و مختار است و از آنجا كه در ميان اساتيد امام، مرحوم شيخ محمدرضا مسجدشاهي اصفهاني به عنوان مدرس فلسفه غرب به چشم ميخورد، مشخص است كه وي با فلسفه غرب آشنا بوده است.
    
    
    انقلاب ايران، برآمده از حكمت متعاليه
    حال كه ميتوان از دستگاه فلسفي امام در چارچوب حكمت متعاليه سخن گفت، آيا ميتوان گفت كه انديشه فلسفي حضرت امام در پيروزي انقلاب اسلامي ايران هم تاثير داشته است؟ براي ارائه پاسخ اين پرسش لازم نيست دست به دامن حدس و تخمين و گمان بشويم، چرا كه امام خود به اين پرسش پاسخ داده است.
    حضرت امام در مصاحبه اي كه با محمد حسنينْ هيكل، نويسنده و روزنامه نگار معروف مصري در نوفل لوشاتو، راجع به بيان ويژگيها و علل اساسي شكلگيري انقلاب اسلامي و ضرورت تلاش انديشمندان در تبيين انقلاب اسلامي در پاسخ اين سوال كه: چه شخصيت هايي غير از رسول اكرم(ص) و امام علي(ع) و كدام كتابها به جز قرآن شما را تحت تاثير قرار داده اند، عنوان كرده اند: شايد بتوان گفت: در فلسفه، ملاصدرا، از كتب اخبار: كافي، از فقه: جواهر.()29
    اين فرمايش حضرت امام ضمن آنكه منابع تفكر ايشان را نشان مي دهد، بيانگر اين مطلب است كه انقلاب شكوهمند اسلامي ايران برآمده از قرآن، حديث، حكمت متعاليه و فقه جواهري است.
    دكتر حسين نصر نيز حركت امام خميني را بر اساس حكمت متعاليه تحليل و تفسير كرده و مي گويد: ورود امام به صحنه سياست را بيش از هر چيز بايد در مراحل سلوك معنوي و سفر آدمي از خلق به سوي حق و رجعت وي از حق به سوي خلق كه ملاصدرا در آغاز اسفار اربعه به آن پرداخته است، جست وجو كرد.()30
    تاثير پذيري وي از فقه و تبيين مسئله ولايت فقيه در كتاب البيع، غير قابل انكار است. اما نكته اي كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه فقه حكيم حكمت متعاليه هم متفاوت از فقه فقيهي است كه با حكمت متعاليه سر و كاري ندارد. آيت الله جوادي آملي بر اين باور است كه: «كساني كه از حكمت متعاليه بهره اي داشتند، وقتي اصول را ارزيابي كردند، فقه زنده اي ارائه دادند». سپس ايشان نكته اي فقهي را مثال زده و ميگويد: «اكنون به نظر ما هيچ راهي براي حكم به بطلان نماز در دار غصبي نيست. نمازگزار در محل غصبي، يقيناً معصيت كرده و يقيناً نماز او صحيح است» و براي توضيح و تبيين نظرشان از حكمت متعاليه كمك ميگيرد و علت اين برداشت را چنين ذكر ميكنند: «زيرا غصبيت و صلاتيت، مساوق هم نيستند». در ادامه نظر فقهايي كه دريافتي متفاوت از برداشت ايشان دارند ـ بر اساس همين مبنايي كه حكمت متعاليه در اختيار وي ميگذارد - چنين نقد ميشود: «فقيهاني كه به بطلان نماز در دار غصبي حكم مي دهند، يقيناً قائل به اجتماع امر و نهي هستند و ميگويند كه غصبيت و صلاتيت، مساوي، و نه مساوق يكديگرند،» و ادامه مي دهد: «اما فرودگاه اينها يكي نيست، نماز از اين جنبه كه نماز است، عبادت و واجب ميباشد و از آن جنبه كه عملي غصبي است، حرام و معصيت ميباشد. هيچ كدام از آنها در مرز ديگري راه ندارد».()31
    كتاب «شرح جنود عقل و جهل» امام، در واقع شرح حديث شانزدهم اصول كافي است، از طرفي سي و هفت حديث، از كتاب شرح چهل حديث امام از اصول كافي و دو حديث از فروع كافي و يك حديث هم از روضه كافيگلچين شده است. در فلسفه هم چنانكه گذشت ايشان حدود بيست سال به تدريس حكمت متعاليه اشتغال داشته اند. ملاصدرا هم علاوه بر فلسفه، در تفسير و شرح برخي احاديث اصول كافي هم قلم زده است. نگاهي اجمالي به شرح چهل حديث و شرح جنود عقل و جهل، نشان مي دهد كه امام در تبيين و تحليل مفاهيم احاديث، به آرا و نظرات ملاصدرا هم توجه داشته است.
    حضرت امام از صدرالمتالهين با عنوان «صدرالحكماء المتالهين»()32 و «شيخ العرفاء الكاملين»()33 و نيز با عنوان «شيخ العرفاء السالكين"()34 و يا «شيخ العرفاء الشامخين»()35 ياد ميكند و يك بار نيز در مقام تمجيد از عظمت ملاصدرا فرموده اند: «ملاصدرا و ما ادراك ما ملاصدرا».()36 اما اين علاقه امام به ملاصدرا و متاثر شدن وي از صدرا، و تدريس بيست ساله حكمت او به معناي پذيرش صددرصد مطالبي كه ملاصدرا طرح كرده نيست، بلكه علاوه بر تدريس حكمت متعاليه به نقد ملاصدرا هم پرداخته اند، از جمله در رد يكي از برداشتهاي صدراي شيرازي از قرآن كريم بي آنكه اسمي از او ببرند با صراحت ميگويند: «قرآن اول كتابي است كه با صراحت، حركت زمين را بيان كرده و فرموده «جبال، مثل ابرها حركت ميكنند، خيال نكنيد كه اينها جامدند».()37 بعضي از آقايان اين را تعبير كرده اند به حركت جوهري و حال آنكه حركت جوهري حركتش مثل حركت سحاب نيست و هيچ ربطي به او ندارد».()38
    نقدهاي امام بر صدرالمتالهين شيرازي و نوآوريهاي ايشان و بررسي ميزان تاثيرات صدرا بر امام در فلسفه، قرآن، حديث، اصول، فقه و نيز به ثمر رساندن انقلاب اسلامي، خود بحثهاي مفصل و جان داري را ميطلبد كه از حوصله اين يادداشت مختصر خارج است.
    
    
    خاتمه
    حضرت امام فيلسوفي نوصدرايي و در جرگه حكمت متعاليه و متاثر از صدرالمتالهين شيرازي است. امام حدود بيست سال به تدريس حكمت متعاليه اشتغال داشته است. ايشان قائل به فلسفه اسلامي است و بين فلسفه يوناني و اسلامي تفاوت فراواني ميبيند. به نظر مي رسد وي فلسفه مشاء را هم رديف فلسفه يوناني مي داند. امام تمايلي به تعامل با فلسفه غرب ندارد و فلاسفه غربي را محتاج و نيازمند فلاسفه اسلامي مي داند.
    اين حكيم حكمت متعاليه در پاسخ خبرنگاري كه از ايشان ميپرسد: از چه كتابها و شخصيتهايي تاثير پذيرفته ايد، علاوه بر اصول كافي در حديث، جواهر در فقه، از بنيانگذار حكمت متعاليه، صدرالمتالهين شيرازي در فلسفه نيز نام ميبرد. ضمن آنكه با توجه به ديدگاه آيت الله جوادي آملي ميتوان گفت: فقه امام هم متاثر از حكمت متعاليه است، اين سخن حضرت امام و نامه اي كه به گورباچف نوشته، بيانگر اين است كه امام ارتباطش را با فلسفه قطع نكرده و فلسفه چون شهابي نبوده كه لحظه اي در آسمان زندگيشان درخشيده و افول كرده باشد، لذا ميتوان از انقلاب ايران به انقلابي صدرايي تعبير كرد.
    ذم فلسفه()39 و علم، حتي مدرسه و مكتب و مسجد كه در كلام امام جاري شده را نبايد بر معناي ظاهريش حمل كرد، بلكه اولاً به اين معنا است كه هدف انسان بايد در تمامي كارهايش رضاي خدا باشد و الا هر علم و عمليحجاب خواهد بود و يا حتي به تعبير ديگر شرك خفي خواهد بود. ثانياً علم حصولي، حجاب است، پس بايد تلاش نمود تا به قرب خداوند به علم حضوري نائل شد، چرا كه علم حضوري مانع و حجاب نخواهد بود.
    
    
    پي نوشت ها:
    1. امام خميني، صحيفه امام، پيشين، ج21، ص.279
    2. همان.
    3. عبدالغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني، ج1، پيشين، ص.12
    4. صحيفه امام، ج3، پيشين، ص.183
    5. عبدالغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني، ج1، پيشين، ص.12
    6. علي اكبر ضيائي، نهضت فلسفي امام خميني، پيشين، ص.13
    7. امام خميني، مصباح الهدايه، مطلع هفتم از مصباح دوم، با مقدمه سيد جلال الدين آشتياني، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1376، ص68.
    8. زنجاني، سيد عزالدين، «مصاحبه»، مجله حوزه، ش، ،1366 ص38-37.
    9. صحيفه امام، ج19، ص .427
    10. ر.ك: عبدالغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني، ج،1 پيشين، ص 12 و .13
    11.از بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار جمعي از اساتيد و پژوهشگران حوزههاي علميه سراسر كشور در تاريخ 86/9/.8
    12. عبدالغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني، ج1، پيشين، 1381، ص.17
    13. صحيفه امام، ج1، پيشين، ص .33
    14. دفتر عقل و قلب؛ پرتوي از انديشههاي عرفاني و فلسفي امام خميني، احمد عابدي، قم: زائر، 1384، ص 219-218.
    15. تعليقات علي شرح فصوص الحكم ص55
    16. همان .
    17. نهضت فلسفي امام خميني، علي اكبر ضيائي، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1381، ص.5
    18. امام خميني، ترجمه سر الصلاه، ص .20
    19. الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج5، قم: طليعه النور، 1425، ص .48
    20. امام خميني، صحيفه امام، ج18، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص.263
    21. عبدالغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني، ج1، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص .88
    22. عبدالغني اردبيلي، تقريرات فلسفه امام خميني، ج1، پيشين، ص.88
    23. الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج5، پيشين، ص 206-207
    24. امام خميني، آداب الصلوه، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1380، ص 304-.303
    25. كشف الاسرار، ص.33
    26. امام خميني، صحيفه امام، ج18، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص263 و نيز ر.ك: امام خميني، كشف الاسرار، ، بيتا، بيجا، بينا، ص.34
    27. امام خميني، صحيفه امام، ج9، پيشين، ص.392
    28. امام خميني، كشف الاسرار، پيشين، ص.34
    29. صحيفه امام، ج5، پيشن، ص271.
    30. روزنامه شرق، شماره 707، هفتم اسفند .1384
    31. ر.ك: سايت حكمت :
    http:www.lakzaee.com/index.php?option=com_content&task=view&id=674&Itemid=58
    32. امام خميني، شرح دعاي سحر، با مقدمه سيد احمد فهري، تهران: 1359، ص .95
    33. همان.
    34. همان، ص.120
    35. همان، .175
    36. امام خميني، شرح دعاي سحر، پيشين، 25. البته اين مطلب را مترجم از قول حضرت امام نقل كرده است.
    37. سوره نمل، آيه88؛ «وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِيَ تَمُرُ مَرَ السَحَابِ».
    38. صحيفه امام، ج20، پيشين، ص .299
    39. امام خميني، ديوان امام، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373، ص202ز209ز204ز245ز115 و ...

منبع: هفته نامه پگاه حوزه، شماره 248، بهمن 1387.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید