جدیدترین مطالب

واژه حكمت متعالیه مدت‌ها پیش از ملاصدرا توسط عرفایی همچون قیصری به كار می رفت. این واژه حتی در آثار برخی از اساتید فلسفه مشاء همچون قطب الدین شیرازی نیز به چشم می خورد اما در این موارد متقدم تر، این واژه به هیچ وجه آن بار معنایی را ندارد كه ما در آثار ملاصدرا و شاگردانش می یابیم اینان به واژه یاد شده معنای دقیقی دادند و آن را با تلفیق ما بعد الطبیعی و فلسفی جدید ملاصدرا یكی دانستند.

عبارت «الحكمه المتعالیه» از دو واژه «الحكمه» به معنای فلسفه الهی و«المتعالیه» به معنای برتر یا تعالی یافته تشكیل شده است.

این اصطلاح را خود ملاصدرا به كار می برد اما زمانی مشهور شد كه شاگردانش چه شاگردان بی واسطه و چی با واسطه آن را برای توصیف مكتب وی به كار بردند. تقریبا یك نسل پس از ملاصدرا ، عبدالرزاق لاهیجی ، داماد و یكی از سرشناس ترین شاگردان او فلسفه ملاصدرا را حكمت متعالیه خواند تا دوره قاجار این كاربرد به قدری متداول شده بود كه سبزواری در شرح منظومه مشهورش حتی نیازی ندیده است كه دلیلی برای استفاده از این اصطلاح به عنوان نامی برای مكتب استاد كه وی در صدد بود تا آموزه هایش را در آثار خویش شرح دهد عرضه كند.

ما وقتی كه به نوشته های خود ملاصدرا مراجعه می كنیم عبارتی نمی یابیم كه وی در آن صریحا مكتب خود را حكمت متعالیه نامیده باشد.

عبارت «الحكمه المتعالیه» از دو واژه «الحكمه» به معنای فلسفه الهی و«المتعالیه» به معنای برتر یا تعالی یافته تشكیل شده است.

این واژه آن گونه كه وی به كار برده در واقع مرتبط است با عنوان دو مورد از آثارش : شاهكار اصلی وی « الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه» و یكی از آخرین و شاید دقیقا آخرین اثری كه وی نوشت با عنوان صرف «الحكمه المتعالیه» حتی استفاده از اصطلاح الحكمه المتعالیه در كتاب « الشواهد الربوبیه» برای ارجاع به این كتاب اخیر ملاصدرا است تا به مكتب فكری اش . این واقعیت كه اصطلاح«الحكمه المتعالیه» از جانب شاگردان وی و در مقیاس وسیع تر از جانب عموم با آموزه های ملاصدرا یكسان انگاشته شد به احتمال بسیار زیاد ناشی از دو عامل بود اول عنوان اسفار كه اشاره ای ضمنی دارد به این كه یك مكتب و جهان بینی كه به وسیله آموزه های مابعد الطبیعی ترسیم شده در این كتاب وجود دارد كه در چارچوب آن چهار سفر عقلی به سوی مراتب یقین انجام می شود و دوم وجود محتمل تعالیم شفاهی خود استاد كه مطابق آن منظور از حكمت متعالیه نه تنها عنوانی برای برخی از آثار وی بلكه نامی برای كل مكتب اوست. اگر چه این نكته اخیر را دقیقاً نمی توان از طریق اسناد مكتوب به اثبات رساند تایید آن از جانب تمامی اساتید سنتی مهم این مكتب در ایران امروز اساتیدی كه همگی سنت شفاهی را كه مكمل متون مكتوب است از طریق سلسله معلمانی كه در نهایت به خود ملاصدرا بر می گردد دریافت كرده اند قویترین دلیل برای پذیرش آن است.

به هر حال اصطلاح حكمت متعالیه تدریجاً به معنای مكتب خاصی از حكمت سنتی كه ملاصدرا تدوین كرده عمومیت یافته است نام گذرایی كه از زمان خود وی آغاز شد و تا به امروز تداوم یافته است. «حكمت متعالیه» مناسب ترین نام برای مكتب ملا صدرا است نه تنها به خاطر دلایل تاریخی بلكه به دلیل آنكه آموزه های ملاصدرا به تمام معنی هم حكمتtheosophy به معنای ریشه ای این كلمه است و هم شهودی عقلی از امری متعالی itself Transcendent است كه به خود امر متعالی transcendent رهنمون می شود. بنابر این مكتب ملاصدرا هم به دلایل تارخی و هم به دلایل ما بعد الطبیعی حكمت متعالیه است.

او در یكی از تعاریف مشهورش حكمت را ابزاری قلمداد كرده كه از طریق آن « انسان عالمی عقلی مشابه عالم عینی و همانند نظام كلی وجود می شود»(1) در تعریف عامتری از فلسفه در اسفار وی دیدگاه‌های همه طریقه ها را افلاطون گرفته تا سهرودی منعكس می كند با این بیان كه فلسفه استكمال نفس انسانی است به اندازه ای وسع انسانی به وسیله معرفت به حقایق موجود چنان كه فی نفسه هستند و حكم به وجود آنها از طریق برهان(2)و نه با اتكا به ظن و تقلید و می توانی بگویی كه فلسفه عبارت است از دادن نظمی عقلی به عالم به اندازه طاقت بشری به منظور حصول تشبه به باری تعالی.

ما در تلاش برای فهم اینكه ملاصدرا «حكمت متعالیه» را چگونه تعریف كرده است باید به تعاریف خود وی از حكمت یا فلسفه مراجعه كنیم وی وقتی كه از حكمت سخن می گوید در واقع به «حكمت متعالیه» اشاره دارد زیرا نزد ولی حكمت واقعی همان «حكمت متعالیه» ای است كه خود وی تقریر نموده است. جالب توجه اینكه ملاصدرا همانند فیلسوفان اسلامی متقدم و حتی بیش از آنها عنایت فراوانی به تعریف و معنا كردن فلسفه و حكت دارد. وی در حالی كه به منابع متقدم نزدیك می شود و دیدگاههای مختلف در آثار متعددش بحث می نماید و در باب آنها بیش از یك تعریف ارائه می دهد . او در یكی از تعاریف مشهورش حكمت را ابزاری قلمداد كرده كه از طریق آن « انسان عالمی عقلی مشابه عالم عینی و همانند نظام كلی وجود می شود»(1) در تعریف عامتری از فلسفه در اسفار وی دیدگاه‌های همه طریقه ها را افلاطون گرفته تا سهرودی منعكس می كند با این بیان كه فلسفه استكمال نفس انسانی است به اندازه ای وسع انسانی به وسیله معرفت به حقایق موجود چنان كه فی نفسه هستند و حكم به وجود آنها از طریق برهان(2)و نه با اتكا به ظن و تقلید و می توانی بگویی كه فلسفه عبارت است از دادن نظمی عقلی به عالم به اندازه طاقت بشری به منظور حصول تشبه به باری تعالی.

یكی از برجسته ترین تقریر كنندگان مكتب ملاصدرا در قرن گذشته میرزا مهدی آشتیانی با اظهار نظر شایسته زیر حكمت متعالیه را از مكاب متقدم فلسفه متمایز كرده است: (آن حكمت متعالیه) مستلزم وحدت وجود(توحید الوجود) است بر خلاف فلسفه مشایی كه در آ ن تنها وحدت واجب توحید وجود الواجب یافت می وشد و نه وحدت وجود.» اگر تعاریفی كه ملاصدرا از حكمت ارائه كرده در كنار تعلیقات شایسته آشتیانی تحلیل شود این نكته آشكار خواهد شد كه نفهوم حكمت كه در واقع چیزی جز الحكمه? المتعالیه نیست معادل خرد یا حكمتی دانسته می شود مبتنی بر یك بنیاد كاملاً ما بعد الطبیعی حاصل شده از طریق شهود عقلی كه در عین حال در قالبی معقول البته نه راسیونالیستی و با استفاده از ادله ی عقلی ارائه می شود این تعاریف همچنان نشان می دهد كه این حكمت با متحقق شدن بلكه با تبدل یافتن وجود مردك این معرت مرتبط است . به علاوه چنان كه تحقیق كامل تری در نوشته های ملاصدرا به عمل اوریم در خواهیم یافت كه شیوه های پیشنهاد داده شده برای تحقق این معرفت با دین ارتباط دارند و جز از طریق وحی نمی توان به آن ها دست یافت. بنابر این سه اصل اساسی هست كه حكمت متعالیه بر آنها متكی است اشراق یا شهود عقلی (كشف یا ذوق یا اشراق) دلیل یا برهان عقلی (عقل یا استدلال) و دین یا وحی (شرع یا وحی) با درآمیختن معرفت برگرفته از این منابع است كه نظام تلفیقی ملاصدرا حاصل شده است. هدف این نظام تلفیقی هماهنگ كردن معرفتی است كه از طریق ابزار زیر برای بشر قابل دسترسی است یعنی عرفان مكتب اشراقی فلسفه عقلی كه نزد ملاصدرا با مكتب مشایی یكسان دانسته می شود و علوم دینی از جمله كلام وجوه مشخصه حكمت متعالیه زمانی آشكارتر خواهند شد كه با هر یك از این شاخه های علوم سنتی اسلامی مقایسه شوند.(3) آموزه‌های وی تا اندازه زیادی به آموزه های عرفا به ویژه ابن عربی ، صدرالدین قونوی، عبدالرزاق كاشانی ، داود قیصری و سایر اساتید مكتب ابن عربی مرتبط است. اگر قرار شود كه آموزه های وی با آنها مقایسه و مقابله شود می توان گفت كه ما بعدالطبیعه عرفانی این اساتید روایت عقلانی شده ای از كشف وشهود آنهاست به ویژه در مورد ابن عربی این ما بعد الطبیعه خود را در قالب بارقه های نورانی متعددی می نمایاند كه هر یك از آنها جنبه ای از چشم انداز «واقعیت نهایی» را روشن می كند این بارقه ها را ملاصدرا و نیز تا اندازه خاصی شخصیت هایی همچون قیصری قبل از وی به نوری پایدارتر و با ثبات تر تبدیل كردند. صدرالمتالهین در صدد بود تا تقریر ما بعد الطبیعی نظام مند تری عرضه كند.

اگر ما الحكمه المتعالیه را با حكمت اشراق سهرووردی مقایسه كنیم هم رابطه نزدیكی می یابیم و هم تفاوت‌های خاصی كه به فهم ما از خود حكمت متعالیه كمك می كند. می توان گفت تصویری آرمانی را كه سهروردی از حكیم متالّه داشت و برای تحقق بخشیدن به آن تلاش كرده بود ملاصدرا دروجود خودش بسیار كامل تر تحقق بخشید.

برهان هایی منطقی تدارك ببیند و جنبه هایی را كه اساتید متقدم عرفان به سكوت از آن ها گذشته یا صرفاً به شكل مختصری تحت عنوان موهبتی آسمانی و نتیجه شهودهای روحنی شان اظهار كرده بودند تبیین نماید. مطالب عمده ای وجود ندارد كه ملاصدرا در آن موارد همان طور كه با برخی آرای مشائیان و اشراقیان مخالفت كرده با آموزه های ابن عربی مخالفت كرده باشد جز شاید در مساله شر و در مساله جبر و اختیار كه وی تا حدودی متفاوت با ابن عربی بحث می كند باین حال وی درباره مطالب متعددی بحث می كند كه اگر چه آموزه های ابن ابن عربی و كمكتب وی مستلزم آن مطالب است طرفداران آن مكتب جز اندكی درباره شان بحث نكرده اند به یك معنا ملاصدرا هم اساسی نظام مندتر و منطقی تر برای مابعدالطبیعه عرفانی مكتب ابن عربی و هم شرحی بر آثار وی و بسطی در آنها تدارك می‌بیند. در واقع ملاصدرا علاوه بر اینكه یكی از پیشگامان فلاسفه و حكمای اسلام است باید به عنوان یكی از برجسته ترین شارحان ابن عربی و شاگردانش نیز در نظر گرفته شود. اگر ما الحكمه?المتعالیه? را با حكمت اشراق سهرووردی مقایسه كنیم هم رابطه نزدیكی می یابیم و هم تفاوت‌های خاصی كه به فهم ما از خود حكمت متعالیه كمك می كند. می توان گفت تصویری آرمانی را كه سهروردی از حكیم متالّه داشت و برای تحقق بخشیدن به آن تلاش كرده بود ملاصدرا دروجود خودش بسیار كامل تر تحقق بخشید وی در تدارك دیدن مبنایی عقلانی برای معرفتی كه از شهود روحانی نشات می گرفت بسیار موفق تر از سهروردی بود در این جد و جهد وی تا حد زیادی مدیون سهروردی است كه اولین كسی بود كه در این مسیر گام برداشت اما ملاصدرا این مسیر را تا انتهای آن تعقیب كرد و توانست مسائل بیشتری را از آنچه سهروردی بدان پرداخته بود مرود بررسی قرار دهد و برخی از آنها را تا عمق بیشتری بكاود. به همین ترتیب نگرش این دو نفر به ابن سینا و فلسفه مشایی كاملا شبیه به هم نبود سهروردی اگر چه ابن سینا را به خوبی می شناخت و آثار متعدد مهمی همچون تلویحات و مطارحات را نوشته بود كه در واقع تدوین مجدد آموزه های ابن سینا بود صراحتاً هم در قصه الغربه الغربیه و هم در حكمه الاشراق به انتقاد از ابن سینا پرداخت.(4) اما ملاصدرا با وجود نقادی بسیاری از مطالب فلسفه مشاءیكی از شارحان اصلی ابن سینا بود و توانست آموزه های وی را به حكمت متعالیه خو ملحق كند بسیار بیشتر از آن مقداری كه سهروردی توانست فلسفه مشایی را با حكمت اشراق وفق دهد. در حالی كه نزد سهروردی فلسفه مشایی پایه ای اساسی برای مطالعه حكمت اشراقی بود از نظر ملاصدرا آن فلسفه مولفه ای بود كه به شیوه ای ارگانیك به اصل شالوده حكمت متعالیه ملحق می شد.

تا آنجا كه به منابع دینی به معنای دقیق كلمه مربوط می شود تمایزی نیز بین آنچه در حكمت متعالیه می یابیم و آنچه در حكمت اشراقی یافت می شود وجود دارد. باز این افتخار نصیب سهروردی شده كه اولین فیلسوف مسلمانی باشد كه به نقل آیات قرآنی در آثار فلسفی خود بپردازد و در صدد باشد تا معانی آیات وحیانی را با اصول حكمت الهی وفق دهد. اما باز هم ملاصدرا بود كه این رویكرد را پیگیری كرد و در به هم در آمیختن متون قرآن كریم و حدیث با تقریرات حكیمانه خود به شیوه ای بی سابقه موفق شد. این تفاوت نیز هست كه سهروردی از آیات قرآن و سخنان پیامبر استفاده می كرد در حالی كه ملاصدرا علاوه بر قرآن و احادیث نبوی به سخنان و احادیث گردآوری شده در اصول كافی نیز توسل جست علاوه بر این ملاصدرا باید اصالتاً یك مفسر مهم قرآن در ردیف برجسته ترین مفسران در تاریخ اسلام نیز به شمار آورد كه این امتیاز بی نظیری برای او در میان فیلسوفان مسلمان است.

هنگامی كه به نكات جزئی تری در تفاوت بین ملاصدرا و سهروردی می رسیم در می یابیم كه با وجود ارتباط نزدیكشان با یكدیگر حكمت متعالیه در بسیاری مطالب از حكمت اشراقی دور می شود مهمترین اختلاف قطعاً مربوط می شود به تاكید ملاصدرا بر اصالت وجود در مقابل اصلات ماهیتی كه سهروردی برگرفته و این اختلافی است كه كربن آن را بنیاد انقلابی می نامد كه ملاصدرا در فلسفه اسلامی ایجاد كرده است. این اختلاف خود منجر به اختلافاتی در نگرش پیرامون مساله تعبیر و تحول تشكیك موجودات ، معادشناسی و مانند آن می شود كه مقایسه جدی آموزه های ملاصدرا با آموزه های سهروردی این تفاوتها را آشكار می سازد.

ملاصدرا خود استاد اندیشه ی مشایی بود و شرح الهدایه وی كه تقریری از فلسفه مشایی است قرنها به عنوان متن معتبری برای محصلات مكتب فكری ابن سینا در مناطق شرقی جهان اسلام مورد استفاده قرار می گرفت. علاوه بر این ملاصدرا درزمره عمیق ترین و دقیق ترین شارحان ابن سیناست و تعلیقات وی بر شفاء شاید بهترین حاشیه ای ست كه تا به حال در باب بخشهای مابعد الطبیعی این اثر جاویدان نوشته شده است. اما با وجود این عمیق حكمت متعالیه به مكتب مشایی اختلاف های اساسی میان آنها وجود دارد.

دیگر تفاوت بارز بین ملاصدرا و سهروردی مربوط به عالم خیال می شود. در اینجا كافی است كه بگوییم سهروردی اولین فیلسوفی بود كه اظهار داشت قوه خیال در نفس انسان مستقل از بدن است (تجرد قوه خیال) و از این رو پس از مرگ جسمانی به حیات خود ادامه می دهد اما وی قائل به وجود همتایی عینی و كیهانی برای عالم خیال صغیر نبود در حالی كه ملاصدرا به وجود یك عالم خیال كبیر (خیال منفصل) همانند عالم خیال صغیر (خیال متصل) معتقد بود كه پیامدهای ژرفی برای حل معضلات مربوط به صیرورت انسان پس از مرگ و معاد به طور كلی داشت. سرانجام ملاصدرا در طبیعیاتش از نظریات سهروردی فاصله می گیرد و به نظریه ماده و صورت ابن سینا بر می گردد اما در پرتو اصلی حركت جوهری تعبیری از این آموزه ارائه می دهد كه یكی از مشخصه های اساسی حكمت متعالیه است. این اصل ملاصدرا را به تعبیری از ابعاد مختلف طبیعیات و نیز معادشناسی رهنمون می شود كه با تعبیر حكمت اشراقی از این ابعاد متفاوت است هر چند كه در اینجا نیز همچون سایر حوزه ها آشكار است كه ملاصدرا مدیون سهروردی است حتی مطالعه ای بسیار اجمالی و گذرا در آموزه های این دو استاد نمایان خواهد ساخت كه اگر سهروردی نبود تا زمینه را برای ملاصدرا مهیا سازد ملاصدرایی پدید نمی آمد همین گونه چنان كه ملاصدرا در زمره مهمترین مفسران و شارحان ابن عربی شمرده می شود در مورد سهروردی نیز چنین است در واقع ملاصدرا همراه با محمد شهرزوری و قطب الدین شیرازی در زمره برجسته ترین شارحان و تقریر كنندگان حكمت اشراقی به شمار می آید شارحی كه در حالی كه بر آثار استاد اشراق شرح می نویسد حكمت اشراقی را در جهت خاصی بسط می دهد و از آن شالوده ای برای حكمت متعالیه خویش می سازد. وقتی به ابن سینا و فلسفه مشایی بازگردیم دوباره می بینیم كه حكمت متعالیه ملاصدرا تا حدود زیادی مرهون مكتب مشایی و به ویژه خود ابن سیناست اما در عین حال در برخی مطالب اساسی راهش را از این مكتب جدا می كند. ملاصدرا خود استاد اندیشه ی مشایی بود و شرح الهدایه? وی كه تقریری از فلسفه مشایی است قرنها به عنوان متن معتبری برای محصلات مكتب فكری ابن سینا در مناطق شرقی جهان اسلام مورد استفاده قرار می گرفت (5) علاوه بر این ملاصدرا درزمره عمیق ترین و دقیق ترین شارحان ابن سیناست و تعلیقات وی بر شفاء شاید بهترین حاشیه ای ست كه تا به حال در باب بخشهای مابعد الطبیعی این اثر جاویدان نوشته شده است. اما با وجود این عمیق حكمت متعالیه به مكتب مشایی اختلاف های اساسی میان آنها وجود دارد كه در اینجا به برخی از مهمترین آنها اشاره می شود.

وقتی كه از كلام بحث می شود باید گفت ملاصدرا و پیروانش با اینكه در این علم دستی داشتند با شیوه ها و رویكردهای آن مخالفت می كردند. حكمت متعالیه از این نظر شبیه به كلام است كه همه معضلاتی را كه علم كلام به آنها دل مشغولی دارد مورد توجه قرار می دهد در حالی كه فیلسوفان اسلامی متقدم به برخی از معضلات الهیاتی و دینی كلام توجهی نمی كردند.

اختلاف بنیادی بین آموزه های ملاصدرا و ابن سینا را می توان در شیوه های مختلفی كه هر یك در بحث از وجود شناسی در پیش می گرفتند جست و جو كرد ملاصدرا وجود را واقعیتی مشكك كه وحدتش را علی رغم تشكیكش از دست نمی دهد تصور می كند در حالی كه ابن سینا اگر چه به اصالت وجود در هر موجودی اعتراف می كند. معتقد است كه وجود هر موجودی متفاوت از وجود موجودات دیگر است علاوه بر این ابن سینا صیرورت را فرآیندی خارجی كه صرفاً در اعراض اشیاء موثر است می انگارد و از این روست كه حركت جوهری را كه شالوده ای برای حكمت متعالیه است انكار می كند « ناآرامی وجودی» تعبیری كه كربن از این آموزه ملاصدرا كرده است از نگرش ابن سینا به عالم غایب است.

انكار حركت جوهری و نیز تشكیك وجود ابن سینا را به انكار مثل افلاطونی و سلسله مراتب طولی و عرضی رب النوعها و عقول مجرد كه بخش مهمی از آموزه های سهروردی و ملاصدرا را تشكیل می هد واداشته است علاوه بر این ابن سینا امكان « اتحاد عاقل و معقول» را انكار می كند كه بازهم به دلیل انكار حركت جوهری از سوی اوست.

ملاصدرا بر این باور است كه«عشق» اصلی است كه در شریان‌های عالم سریان و در همه مراتب هستی وجود دارد. این آموزه را زوزانه از نوشته های ابن سینا غایب نیست چنان كه آن را مثلا در رساله فی العشق مشهور وی می بینیم اما او هیچ جا نه برهان مناسبی برای این اصل تدارك می بیند و نه آن را به صورت ارگانیك در ما بعدالطبیعه اش جای می دهد.

وقتی كه از كلام بحث می شود باید گفت ملاصدرا و پیروانش با اینكه در این علم دستی داشتند با شیوه ها و رویكردهای آن مخالفت می كردند.(7) حكمت متعالیه از این نظر شبیه به كلام است كه همه معضلاتی را كه علم كلام به آنها دل مشغولی دارد مورد توجه قرار می دهد در حالی كه فیلسوفان اسلامی متقدم به برخی از معضلات الهیاتی و دینی كلام توجهی نمی كردند.

انكار اصل حركت جوهری از جانب ابن سینا و اصرار ملاصدرا بر آن دو استاد را واداشته كه در معضلات مربوط به قدم افلاك و هیولا یعنی كل معضله حدوث و قدم عالم و نیز مساله نحوه رشد نبانات و حیوانات به نحو كاملاً متفاوتی بحث كنند. این مطلب موجب بروز اختلافاتی بین آنها در مسائل مربوط به جهان شناسی و طبیعیات شده است.

همچنین در علم النفس تفاوتهایی اساسی بین این دو وجود دارد كه شاید مشهورتر از تفاوتهای موجود در همه شاخه های دیگر فلسفه سنتی باشد. ابن سینا راجع به علم النفس به عنوان شاخه ای از فلسفه طبیعی (طبیعیات) بحث می كند و عمدتاً دلمشغول توصیف قوای نفس است. ملاصدرا برعكس از علم النفس به عنوان شاخه ای از مابعدالطبیعه (الهیات) بحث می كند و به طور مفصل به نحوی كه در فلسفه اسلامی بی نظیر است به خواستگاه رشد صیرورت پس از مرگ و كمال غایی نفس می پردازد بین آنها حتی اختلاف نظرهایی در باب خود قوای نفس و نحوه ی ارتباط نفس با قوای درونی و بیرونی وجود دارد.

مشخصه هایی كه حكمت متعالیه را از علوم نقلی و كلام متمایز می سازد از همه مشهودتر و آشكارتر است . در حوزه علوم دینی حكمت متعالیه آنها را كاملاً می پذیرد و آموزه های آنها را تكرار می كند اما همواره می كوشد تا معنای باطنی شان را روشن سازد . مثلاً ملاصدرا در تفاسیر قرآنی اش كه بخش مهمی از حكمت متعالیه را تشكیل می دهد همه اصول تفسیری مفسران متقدم را تكرار می كند، و به آنها تفسیر رازورزانه و هرموتیكی (تأویل) را نیز می افزاید در حوزه فقه و مطالعه شریعت هر چند كه ملاصدرا اثر مستقلی ننوشت اما در ارجاعات مكررش یه این عولم هدفش همواره استخراج معانی باطنی آن ها بود. این مطلب مخصوصاً در مورد عبادات صادق است كه می كوشد تا معانی را زورزانه ی احكام و اعمال عبادی روزانه را تحت سرفصلی كه به عنوان اسرار عبادت شناخته شده تقریر كند.

این كار را شاگردان بی واسطه و با واسطه اش از ملامحسن فیض كاشانی و قاضی سعید قمی گرفته تا حاج ملاهادی سبزواری ادامه دادند. یكی از ویژگی‌های برجسته حكمت متعالیه این است كه بر خلاف فلسفه اسلامی متقدم وهمانند عرفان(6) دلمشغول معانی باطنی اعمال عبادی ملموس و مفصل مندرج در عبادات اسلامی است در حالی كه فیلسوفان اسلامی متقدم همچون ابن سینا به سبكی عامتر به بحث از معنای عبادات می پرداختند.

وقتی كه از كلام بحث می شود باید گفت ملاصدرا و پیروانش با اینكه در این علم دستی داشتند با شیوه ها و رویكردهای آن مخالفت می كردند.(7) حكمت متعالیه از این نظر شبیه به كلام است كه همه معضلاتی را كه علم كلام به آنها دل مشغولی دارد مورد توجه قرار می دهد در حالی كه فیلسوفان اسلامی متقدم به برخی از معضلات الهیاتی و دینی كلام توجهی نمی كردند اما تفاوت حكمت متعالیه با كلام در این است كه ملاصدرا و شاگردانش متكلمان را واجد صلاحیت برای حل بسیاری از معضلاتی كه خود آنها طرح كرده بودند نمی دانستند آنها مخصوصاً با جبرگرایی voluntarism متكلمان كه یك ویژگی برجسته مكتب اشعری بود مخالف بودند حكمت متعالیه معضلاتی را كه در كلام موردبحث قرار می گیرد به شیوه ای حل می كند كه بیشتر با سخن گفتن مابعدالطبیعی تناسب دارد تا سخن گفتن كلامی و با شیوه های رایج در علم كلام بسیار متفاوت است.

در خاتمه می توانیم مطالب فوق را چنین جمع بندی كنیم كه حكمت متعالیه چشم انداز جدیدی در حیات عقلی اسلامی است كه بر تلفیق و یكپارچه سازی تقریباً همه مكاتب متقدم اندیشه اسلامی مبتنی می باشد و نیز مكتبی است كه در اعتقادات و حیانی حقایق دریافت شده از طریق كشف و شهور روحانی و الزامات موشكافانه ی منطق و برهان عقلی به صورت امر واحد و یكپارچه ای در آمده اند.

این نكته آموزه‌ای است كه آن را تنها با مراجعه به اندیشه ی مكاتب پیش از آن می توان كاملاً دریافت . با این حال این مكتب ویژگیهای صریح خودش را دارد از جمله جدا كردن مباحث مابعدالطبیعه و علم النفس از طبیعیات و برقرار ساختن تمایز آشكار بین ما بعدالطبیعه و علم نفس از طبیعیات و برقرار ساختن تمایز آشمار بین ما بعدالطبیعه عمومی (الامور العامه) و خداشناسی استدلالی (الامور الخاصه) این ویژگی‌ها به جنبه های بنیادی محتوای مابعدالطبیعی حكمت متعالیه نیز ارتباط دارند در حكمت متعالیه همچون هر مكتب فكری سنتی اصیلی همان حقایق مابعدالطبیعی ای را می یابیم كه همیشه بوده و همواره خواهد بود؛ اما در قالبی ارائه شده كه جدید است چرا كه نگرش جدیدی به واقعیت سرچشمه گرفته است. همچنین در فرآیند تولید این مكتب شاهد اطلاق حقایقی جاودانه بر اوضاع و احوال و نیازهای جدید در برهه خاصی از حیات یك سنت پویا هستیم كه از طریق خلاقیتی تمام عیار انجام می وشد.این فرآیند موجب پیدایش مكتبی شد كه دفعتاً هم جدید است و هم در تداوم سنتی قرار دارد كه از آن نشات گرفته است.«حكمت متعالیه» شاخه جدیدی از درخت اندیشه ورزی اسلامی است به قصد آماده شدن در مقابل نیازهای فكری بخش خاصی از جامعه اسلامی در برهه خاصی از زمان و دوره ای از تاریخ كه تا زمان ما تداوم یافته است.

این مكتب به عرصه وجود آمد تا ضامن تداوم حیات فكری این سنت در دوره جدید وجود تاریخی اش و تعبیر جدید دیگری در تاریخ بشر از فلسفه یا خرد جاودانی و جهان شمول باشد ؛ یعنی همان Sophia per Ennis كه حكمای اسلامی به آن تحت عنوان «الحكمه?الخالده»? یا در روایت فارسی « جاویدان خرد» اشاره كرده‌اند.

برگرفته از كتاب « صدرالمتالهین شیرازی و حكمت متعالیه» چاپ دفتر پژوهش و نشر سهروردی

دكتر سید حسین نصر - ترجمه حسین سوزنچی.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید