جدیدترین مطالب

موضوع اختيار و آزادي انسان و عوامل تاثيرگذار بر آن از مباحث پر دامنه انساني و اسلامي است كه در طول تاريخ ، ميان فلاسفه و متكلمان مورد بحث و گفتگو بوده است. تاثير دو عامل الهي تقدير و عامل انساني اختيار و نحوه ارتباط آن دو در تحقق افعال انساني از مباحث پيچيده و مهم فلسفي است. پذيرش اصل اختيار ، انديشه اي راهگشا در هدفمند ساختن زندگي فردي و اجتماعي انسان و جوامع است ، چنانكه نفي آن و قبول اصل جبر و موجبيت ، اثرات سويي مانند بي معنا شدن زندگي و فعاليت هاي انسان ، تسليم بودن در برابر وضعيت هاي موجود ، نبود عزم و انگيزه براي تغيير و تحول هاي فردي و اجتماعي به دنبال دارد. صدرالمتالهين به عنوان فيلسوفي جامع كه با مكاتب مختلف آشنايي كامل دارد ، اصل اختيار و آزادي انسان و نحوه ارتباط آن با علم و قدرت الهي را تبيين كرده ، به نحوي كه جايگاه هر يك از اين دو به خوبي حفظ شده است. در اين مقاله ، پس از طرح نظرياتي ، نظريه صدرا بررسي شده است .

 1. اهميت مبحث اختيار انسان

در اختيار و آزادي انسان ، دو عامل الهي و انساني مورد توجه است ، در عامل انساني دو جهت متفاوت قابل شناسايي است ؛ جهت علم و آگاهي كه مبناي تحقق عمل و استحكام بخش آن است و جهت توانايي بر انجام فعل همراه با آزادي، عزم و اراده ، دو پرسش اساسي در اينجا مطرح است، آيا وجود عامل الهي، موجب نفي عامل انساني مي گردد؟  به عبارت ديگر آيا وجود عامل الهي سبب از پيش تعيين شدن اعمال انسان، و نفي اختيار انسان مي شود؟ و آيا پذيرش عامليت انسان، سبب محدود ساختن قدرت قاهره الهي نمي شود؟  پاسخ به اين دو سوال سبب پديدآمدن نظريات مختلفي شده است.

بديهي است هر كدام از اين دو عامل ، داراي نقشي اساسي در پيدايش اعمال و رفتارهاي انسان است كه تبيين چگونگي ارتباط ميان ايندو از مباحث مهم و پيچيده فلسفي است. البته علاوه بر اين دو عامل ، در بسياري از موارد ، عوامل مختلف ديگري همچون خصوصيات فردي ، محيط زندگي ، تحصيلات ، اعتقادات و باورها در اعمال و رفتارهاي انسان تاثيرگذار است ، به همين جهت همواره اين سؤال پيش روي انسان قرار دارد كه آيا انسان در واقع فاعلي مختار ، و داراي اراده اي آزاد است و يا آنكه اراده و فعل او تحت تأثبر عوامل پيدا و ناپيدا تعيين مي شود. حدود و مرزهاي اختيار انسان تا كجاست و چگونه است؟

از ديرباز اين مسأله مورد توجه اديان و مكاتب ، فيلسوفان ، متكلمان و روانشناسان بوده و درباره آن نظرياتي را بيان كرده اند، در جوامع اسلامي نيز از قرن نخست هجري، اين مسأله طرح شده و سبب پيدايش فرقه ها و مكاتب فكري متعددي گرديده است.

نكته اي كه بايد به آن توجه داشت اينكه، اهميت اين بحث در گذشته، تنها از جنبه نظري ، فلسفي و كلامي بوده، ولي در قرون متأخر، جنبه هاي عملي و اجتماعي و حتي فردي آن، اهميت بيشتري يافته است؛ تاثيرگذاري نحوه تفكر افراد در اين مورد ، در تصميم گيري ها و فعاليت هاي فردي و اجتماعي و نحوه مقابله با رويدادها و حوادثي كه براي آنها پيش مي آيد ، كاملاآشكار است ، زيرا پذيرش اصل اختيار و آزادي عمل ، مبنايي براي عمل اجتماعي و فردي است و رد اين ديدگاه ، تاثيرات منفي در رفتارهاي فردي و اجتماعي افراد خواهد داشت و زمينه پذيرش هر گونه وضعيتي را فراهم مي سازد و انگيزه و عزم لازم براي تحرك و تحول در وجود آنها به خاموشي مي گرايد و نتيجه فراگير چنين انديشه اي در تمدنها و فرهنگ هاي انساني چيزي جز انحطاط و عقب ماندگي نخواهد بود.1

2.سه نظريه درباره حوادث جهان و افعال انسان

به عنوان مقدمه به سه نظريه اي كه اساسا مي توان درباره حوادث و رويدادهاي اين جهان از جمله افعال انسان ارائه كرد ، اشاره مي شود.

الف. استقلال افعال. اين نظريه اعمال و رفتارهاي انسان را به طور مستقل از گذشته بررسي مي كند ، به نحوي كه هر حركت و فعاليتي كه از انسان رخ مي دهد ، ارتباطي با اموري كه پيش از آن بوده ، ندارد ، نه اصل وجود و پيدايش آن مرتبط با گذشته است و نه ويژگيهاي زماني و مكاني آن با گذشته ارتباط دارد ، بر اساس اين نظريه ، سرنوشت هيچ فعلي از افعال انسان پيشتر از وجود خود او ، تعيين نشده است زيرا رابطه اي وجودي ميان آنها برقرار نيست ، لذا تقدير و سرنوشت  ، طبق اين ديدگاه ، معنايي نخواهد داشت، نتيجه چنين ديدگاهي نفي اصل عليت عمومي در افعال انسان است ، در صورتيكه عليت عمومي اصلي بديهي است و پايه و اساس هر علمي است.2

ب. نظريه ديگر در اين زمينه بر پايه پذيرش  اصل عليت است، به اين معني كه هر رخدادي داراي علتي است، اما نظام علي و معلولي حاكم بر موجودات به اين نحو كه هر علتي معلول خاصي را ايجاب كند و هر معلولي از علت معيني امكان پيدايش داشته باشد ، مورد انكار قرار مي گيرد و براي افعال انسان ، تنها يك علت مطرح مي شود و آن ذات حق تعالي است ، بر اساس اين ديدگاه  ، افعال انسان مستقيما و بدون واسطه از ذات حق پديد مي آيند ، به اين صورت كه  ، علم حق در ازل بر اين تعلق گرفته است كه افعال انسان در زمان معين خود پديد آيند و هيچ عاملي به جز اراده حق در پيدايش آنها دخالتي ندارد .   بنابر اين نظر ، اراده و عزم انسان و قواي ديگر او نقشي در ايجاد اعمال و رفتار او ندارند ، اين ديدگاه همان نظريه جبر است.

البته تبيين هاي ديگري نيز از نظريه جبر وجود دارد از جمله اينكه : « چون خدا قادر مطلق و عالم مطلق است ، تمام آنچه واقع مي شود بايد در حيطه قدرت و اختيار و علم سابق او باشد ، زيرا اگر كوچكترين حادثه اي باشد كه خدا قبلا آن را نداند ، در اين صورت قدرت الهي محدود خواهد بود ، از آنجا كه ( در اين نظريه ) چنين محدوديتي نامتصور است ، خداوند بايد پيش از خلق عالم همه آنچه را كه در آينده اتفاق مي افتد بداند ، و چون چنين است  ، او بايد به هر انتخابي كه ما در جريان تاريخ انسان كرده ايم عالم بوده باشد ، بنابر اين تمام افعال و اعمال انسان را علم و اراده سابق خداوند از پيش مقدر و معين كرده است .»3

ج. نظريه سوم همانند نظريه دوم ، اصل عليت عمومي را مي پذيرد ، ولي بر خلاف ديدگاه دوم آن را در همه موارد جاري مي داند ، به اين معنا كه  هر فعلي ، ضرورت تحقق خود و ويژگيهاي زماني و مكاني خود را از علل وجودي متقدم بر خود بدست مي آورد و لذا حوادث فعلي بي ارتباط به گذشته نيست ، بلكه پيوندي مستحكم ميان گذشته ، حال و آينده برقرار است. بر اساس اين ديدگاه ، سرنوشت  هر عملي  به اعمال پيش از خود وابسته است ، زيرا اعمال قبلي علت وجودي افعال كنوني اند كه البته ، علت ، خود ، معلول حوادث قبلي مي باشد ، حال با توجه به نظريات گفته شده يك نكته بدست مي آيد و آن اينكه  افعال انسان داراي عللي مستقيم و غير مستقيم اند و به تعبير فلسفي  داراي علل قريب و علل بعيد مي باشند ، علل قريب در افعال انسان ، اراده و اختيار اوست و علل بعيد و از جمله علت العلل ، واجب تعالي و علم و تقدير او است .آزادي و اختيار انسان ، با توجه به اين علل چگونه تفسير مي شود .

آيا وجود علم ، احاطه و قدرت الهي بر حوادث جهان سبب نفي آزادي و اختيار انسان مي شود و آيا پذيرش نظام علي و معلولي حاكم بر هستي با آزادي انسان منافات دارد ؟  بسياري از متفكران در گذشته و زمان حال گمان كرده اند كه اصل عليت عمومي با آزادي و اختيار بشر منافات دارد و به ناچار به اراده آزاد انسان يعني اراده اي كه گسسته از علل و عوامل ديگر است و با هيچ علتي مرتبط نيست قائل شده اند و در واقع اتفاق و گزاف  را در مورد فعاليت هاي انسان پذيرفته اند،4 در صورتي كه پذيرش چنين نظري به معناي نفي هدفمندي، و دورانديشي در افعال انسان و گسستن ارتباط ميان گذشته و آينده خواهد بود. نظريه صدرا در اين زمينه پاسخ درخوري به اين ديدگاه است.

3. نظريه صدرا درباره اختيار انسان

حال با توجه به اين مقدمات به بررسي نظريه صدرالمتالهين در مورد اختيار مي پردازيم.

صدرا علاوه بر آنكه در آثار مختلف خود بويژه در كتاب اسفار به موضوع اختيار پرداخته و نكاتي را متذكر شده،5 دو رساله جداگانه در اين زمينه تدوين كرده و نظريه خود را به تفصيل در آنها باز نمايانده است كه عبارتند از[رساله في مساله] القضا والقدر في افعال البشر6 [ رساله في]خلق الاعمال.7

صدرا در اين دو رساله ، بويژه در رساله القضا و القدر، ديدگاه خود را درباره اختيار انسان به وضوح ابراز كرده است، نكته اي كه در اين دو رساله به چشم مي خورد آنست كه وي با طرح سؤالات و تمثيل هايي، محتواي ديدگاه خود را ملموس تر ساخته است.

صدرا بر اين نكته واقف است كه جمع كردن ميان دو عامل الهي و انساني در فعل انسان انديشه اي بس سترگ و عميق است و تفهيم و تبيين آن كاري دشوار ؛ زيرا وي از سويي تلاش مي كند تا ساحت قدرت ربوبي از هر گونه ايرادي مصون بماند و از سوي ديگر اصل اختيار و اراده انسان بدون كمترين خدشه اي، همچنان پابر جا باشد، با اين حال او تلاش مي كند كه اين نظريه را از آيات قرآني بدست آورد، وي با ژرف انديشي ها و موشكافي هاي خود درباره بطون آيات قرآن، نظريه خود را با معارف قرآني منطبق مي سازد و معتقد است كه آنچه در اين زمينه بدست آورده، عقلاني محض نيست، بلكه به طريق شهودي به آنها دست يافته است.8

صدرا در هر دو رساله ابتدا اهميت و جايگاه قضا و قدر را بيان كرده و آن را دريايي عميق با گرداب هايي سخت مي داند كه انديشه ها در آن متحير شده و آراء انديشمندان در آن مضطرب گشته است ، زيرا اين مساله از پيچيده ترين مسائل نظري است كه حقيقت آن قابل بيان كردن نيست و صدرا تنها به اشاره اي كوتاه بسنده مي كند.9

صدرا در رساله خلق الاعمال چهار نظريه را توضيح داده كه نظريه چهارم همان نظريه خاص وي است ، نظرياتي را كه وي مطرح ساخته عبارتند از : نظريه معتزله ، نظريه اشاعره ، نظريه متوسط ميان جبر و تفويض و نظريه خود وي.

 به منظور تبيين بهتر نظريه صدرا لازم است در اينجا سه نظريه اي كه وي ذكر كرده و نقدهايي بر آنها وارد ساخته اشاره اي گذرا گردد.

الف. نظريه معتزله: معتزليان بر اين نظرند كه انسان  در انجام پاره اي از افعال داراي اراده و قدرت است و اين اراده و قدرت به نحو استقلالي است ، به اين معنا كه مي تواند افعالي را بر طبق اراده و توانايي خود عملي سازد ، لذا در تحقق افعال انساني تنها اين دو عامل نقش دارند و عامل ديگري  جز ايندو موثر نيست.

صدرا در نقد اين ديدگاه معتقد است اين نظر داراي لوازمي است كه پذيرش آنها صحيح نيست ، زيرا قبول استقلال كامل براي انسان در انجام افعال خود افتادن در دام شرك است واين نحوه از شرك بدتر از بت پرستي است.10

زيرا هستي معلول و مخلوق ذات حق تعالي است11 و هيچ موجودي نه در ذات و نه در صفات خود، هيچگونه استقلالي از خود ندارد و اساسا معلول چگونه مي تواند استقلال داشته باشد، با آنكه نشان معلول بودن را در ذات خود دارد.

ب. نظریه اشاعره: صدرا در تبيين نظريه جبر مي گويد: « اشاعره و كساني كه همانند آنها فكر مي كنند بر اين نظرند كه آنچه در هستي رخ مي دهد بدون هيچ واسطه اي ناشي از اراده و مشيت حق تعالي است و موثري در وجود و ايجاد جز خداوند نيست.»12

«وعللي كه وجود اشيا به حسب ظاهر به آنها مرتبط است، اسباب و علل حقيقي نيستند و مدخليتي در وجود اشيا ندارند، بلكه آنها اسبابي عادي هستند كه سنت و عادت الهي بر آن قرار گرفته كه اين اسباب را ايجاد مي كند و سپس به دنبال آنها مسببات آنها ايجاد مي گردد و همه آنها بطورمستقل بدون ترتب و توقف برخي بر برخي ديگر از جانب خداوند صادر مي شوند .»13

صدرا در رد اين نظريه به نتايج نادرستي كه از آن به دست مي آيد اشاره مي كند، از جمله : بطلان حكمت، عزل عقل از مقام داوري، انسداد راه اثبات صانع و تفكر در صانع، و ...

«مبناي همه توالي فاسد اين ديدگاه14 ابطال حكمت و عقل است و با ابطال عقل، نقل نير ابطال مي گردد، اثبات نقل تنها از طريق عقل امكان پذير است.»15

ج. نظریه حکما: نظريه سومي كه صدرا به شرح آن پرداخته و آن را بهتر از دو نظر قبل و تا حدودي به دور از نقد دانسته، نظر جمعي از حكما و متكلمان شيعه همچون خواجه نطير الدين طوسي است.16

بنا بر اين نظر «خداوند متعال بر هر چيزي قادر است، ولي اشيا و موجودات در پذيرش وجود متفاوت اند، برخي از آنها وجود را نمي پذيرند، مگر پس از وجود ديگري مثل عرض كه وجودش پس از وجود جوهر است و مثل وجود مركب كه موجوديت آن پس از وجود اجزا بسيط است . بنابر اين قدرت خداوندمتعال در غايت كمال است و وجود را بر اساس ترتيب و نظام و به حسب قابليت هاي متفاوت ممكنات بر مبناي امكانات آنها، به آنها افاضه مي كند ، به همين جهت برخي ازآنها بدون سبب و برخي با سبب واحد و يا اسبابي متعدد ... از قدرت او صادر مي شوند و اين نحوه از صدور، نقصاني در قدرت حق محسوب نمي شود ، زيرا نقصان در جهت قابليت پذيرنده هاست و اساسا چگونه توهم نقصان  و نياز در مورد او مطرح مي شود با آنكه سبب هاي مياني نيز از او صادر شده اند.»17

بنا بر اين نظر ، اشياء و پديده ها و نيز افعال انسان داراي علل متعددي هستند از جمله علل مستقيم و بدون واسطه در افعال انسان همان خود فرد است و علل غيرمستقيم و با واسطه كه علل بعيد براي آن است و خداوند متعال علت بعيد افعال انسان است . افعال هم به انسان و هم به علل مياني كه سبب پيدايش آن فعل شده اند و هم در نهايت به خداوند متعال استناد دارد ، چه اينكه او علت العلل و مبدأ همه موجودات و حوادث است، لذا پذيرش علل متعدد قريب و مياني و بعيد براي يك شي كه هر كدام در طول يكديگر قرار گرفته اند، لطمه اي به اختيار و آزادي انسان نمي زند، زيرا خداوند متعال اراده كرده كه افعال انسان با اراده و اختيار انسان و از طريق علل آن تحقق يابد، وجود علل براي يك شي،  هرگز منافاتي با ارادي بودن آن فعل نخواهد داشت.

لذا بنابر اين ديدگاه، هم اراده انسان و هم اراده خدا در تحقق فعل نقش دارند، اراده انسان به نحو علت مباشر و قريب  و اراده خداوند به عنوان علت بعيد.18

د. نظریه صدرا: پس از بيان نظريات سه گانه و نقد و ارزيابي آنها صدرا به نظريه چهارم كه نظريه اختصاصي او است اشاره مي كند و با مقدمات و تفصيل بيشتري به شرح آن مي پردازد . توضيح او در دو رساله القضا و القدر و خلق الاعمال با يكديگر متفاوت است زيرا او موضوع اختيار را از جنبه هاي مختلف بررسي كرده است در اينجا ابتدا نظر او از رساله القضا و القدر كه تا حدودي مبسوط تر بيان شده ذكر مي شود و سپس از رساله خلق الاعمال نظر او تكميل مي شود . صدرا در رساله القضا و القدر نظريه خود را با كمك تبيين مفهوم اراده و قدرت توضيح مي دهد . وي بر اين باور است كه اراده يا اختيار ،  قدرت انسان را در جهت نيل به اهداف و خواسته هاي خود هدايت مي كند. قدرت عاملي براي حركت كردن مي شود كه انسان را در انجام افعال خود توانا مي سازد.19

صدرا قدرت را با اختيار و اراده انسان مرتبط مي داند و معتقد است كه پس از تصور انجام يك فعل در ذهن شوق متأكدي در انسان پديد مي آيد كه او را به انجام دادن آن فعل قادر مي سازد . اين تمايل و اشتياق قوي همان چيزي است كه اراده نام دارد. البته تعريف اراده امري مشكل است. هرچند از كيفيات نفساني است و از وجدانيات است كه شناخت جزئيات آن آسان و قابل فهم است ، ولي فهم ماهيت كلي آن دشوار است و از سوي ديگر چون اين مفاهيم وجداني با مفاهيم وجداني ديگر مرتبط هستند ، لذا با يكديگر مشتبه مي گردند و به همين جهت تعريف دقيق آنها دشوار مي گردد.20

اراده حقيقت مشكك و داراي مراتب مختلفي است كه در هر موجودي متناسب با ذات و هويت وجودي اش، مرتبه اي از صفت اراده موجود است و چون انسان كامل ترين موجود جهان هستي است داراي دو مرتبه از اراده مي باشد، مرتبه اي كه نسبت به افعال خارجي است كه در آنها داعي، اراده و قدرت متعدد و مختلف است و مرتبه ديگري كه نسبت به افعال دروني و طبيعي است كه اين سه در آن مرتبه با يكديگر متحدند.

صدرا در مورد مراتب پيدايش اراده معتقد است هيچ فعل داراي قصدي بدون آنكه مبدا آن در ذات انسان پديد آمده باشد صورت نمي گيرد و پس از پيدايش ، از مراتب وجودي خود ، كه واسطه ميان نفس و افعال است عبور مي كند تا افعالي در خارج محقق شود ، لذا هنگامي كه انسان قصد پديد آوردن افعالي را دارد ، ابتدا صورت علمي آن را در مرتبه ذات خود تصور مي كند و سپس به فايده آن تصديق مي نمايد و پس از آن اراده و سپس عزم و بعد شوق متاكد براي انجام فعل برايش حاصل مي شود و سپس ميل در اعضا براي تحصيل آن پديد مي آيد ، لذا به نظر صدرا هر حركت ارادي داراي مبادي مترتبي است كه مبدا قريب آن قوه محركه كه در انسان در اعضا قرار دارد و پيش از آن اراده ... و دور از همه فكر و تخيل آن است.21 صدرا با اين توضيح درباره اراده معتقد است وقتي اين اراده با قدرت همراه مي شود انسان را به سوي انجام فعل مي راند و لذا او مي تواند آن فعل را انجام دهد. با وجود اين مراحل، پديد آمدن آن فعل قطعي خواهد بود و تخلف از آن غيرممكن است ، چه اينكه با وجود همه شرائط براي تحقق يك فعل ، آن فعل محقق خواهد شد ، با اين حال همين فعل به قدرت خداوند و علم پيشين او به افعال نيز مستند است.

صدرا در رساله خلق اعمال اين استناد افعال انسان به خداوند را بيشتر و كاملتر توضيح مي دهد. وي بر اين باور است كه موجودات جهان هستي با همه تفاوتي كه از نظر وجودي و مراتب آن دارند ، اما حقايق و درجات و مراتب آنها در ذات احديت جمع است ، البته روشن است كه آن حقيقت متعالي واحد ، در غايت بساطت و احديت است ، با اينحال نور او در سراسر موجودات هستي پراكنده شده و همه مقهور نور محيط و قاهر او هستند. صدرا همه حوادث و پديده ها و نيز افعال انساني را از جهتي به خداوند متعال نسبت مي دهد و در توضيح آن مي گويد : « همانگونه كه شاني نيست مگر آنكه شان اوست [ خداوند متعال ] همچنين فعلي نيست ، جز آنكه آن فعل ، فعل خداوند است و حكمي نيست جز از آن الله و ... هر تواني توان او و هر قوه اي قوه او است با حفظ علو و عظمت خود...؛ همانگونه كه او با تمام تجرد و تقدسش از همه اكوان ، ولي هيچ آسمان و زميني از او خالي نيست، چنانكه امام موحدان علي عليه السلام فرموده است : « مع كل شي لا بمقارنه و غير كل شي لا بمزايله22»... پس روشن مي شود كه نسبت فعل و ايجاد آن به خداوند و به انسان هر دو صحيح است، همانند وجود انسان « لذا همچنان كه وجود زيد بعينه  امر متحققي در واقع مي باشد  و شاني از شوون حق تعالي است ... همچنين حق تعالي فاعل حقيقي و نه مجازي افعالي است كه از او صادر مي شود.»23

صدرا براي تبيين چگونگي انتساب افعال انسان به حق تعالي يك تعليل و يك تمثيل بيان مي كند و از اين طريق اساسا او مشكل شرور را نيز حل مي نمايد. تعليل او در اين زمينه چنين است كه شان حق تعالي افاضه وجود بر همه موجودات است و وجود تماما خير محض است و هر وجود و اثر وجودي ، از حيث آنكه وجود واثري وجودي است خير محض و حسن است و هيچگونه شر و قبحي در آن نيست ، ولي از جهت ناقص بودنش نسبت به كمال  ، شر است و نيز از آن جهت كه با خير ديگري تعارض پيدا مي كند ، متصف به شر بودن يا قبيح بودن مي شود و البته همه اين جهات ، به نحوي به عدم باز مي گردند و عدم مجعول علت و واجب تعالي نيست ، بلكه چنانكه در فلسفه در جاي خود بيان شده ، وجود اشيا متعلق جعل و ايجاد واجب تعالي است.

صدرا اين ديدگاه را فاقد اشكالاتي مي داند كه بر نظريات قبلي وارد بوده و آن را منطبق بر كلام امام علي عليه السلام مي داند «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين»24

وي در توضيح مفهوم اين حديث مي گويد : « مراد از اين كلام آن نيست كه در فعل عبد تركيبي ميان جبر و اختيار روي داده، يا آنكه فعل عبد از جبر و اختيار خالي گشته است؛ يا اينكه عبد داراي اختياري ناقص و جبري ناقص در افعال خود مي باشد ، و يا اينكه از جهتي داراي اختيار و از جهتي مضطر و مجبور است و نيز مراد آن نيست كه عبد مضطر به صورت اختيار است، چنانكه در عبارت شيخ ابو علي آمده است، بلكه منظور از كلام امام آنست كه انسان مختار است از آن جهت كه مجبور است و مجبور است از آن جهت كه مختار است، به اين معني كه اختيار انسان بعينه اضطرار او است.»25 صدرا براي تفهيم نظريه خودكه افعال انساني عينا، فعل حق اند(البته نه آنگونه كه جبري مسلكان قائل هستند و نه آنچنان كه معتزليان و حكما معتقد بودند)مثال نفس ناطقه و رابطه او با افعال و فعاليت هاي بدني و غيره را ذكر مي كند، زيرا به نظر وي بر اساس كلام معصوم عليه السلام « من عرف نفسه فقد عرف ربه»26 خداوند نفس ناطقه انساني را مثالي براي ذات، صفت و فعل خود آفريده است.27

در بررسي رابطه نفس با افعال خود روشن مي گردد كه فعل هر يك از حواس ظاهري و باطني و يا فعل هر يك از قواي نفس، از همان حيث كه فعل آن حواس و آن قوا مي باشند، بعينه فعل نفس اند، به عنوان مثال ديدن بدون شك فعل چشم و شنيدن فعل گوش و حركت فعل دست و راه رفتن از آن پاي انسان است ، اما همه اينها با آنكه مستند به آن حواس و قوا هستند ، مستند به نفس مي باشند ، به اين معنا كه نفس بعينه چشم بينا و گوش شنونده و قوه حركت كننده در دست و قوه راه رونده در پا است و به همين جهت است كه بواسطه نفس، چشم بينا مي شود و بواسطه آن گوش شنوا مي شود و... بنابر اين نفس با حفظ تجرد ذاتي خود، در همه اجزا حضور دارد و هيچ جزئي از اجزاء بدن از نفس خالي نيست و هيچ قوه اي از قواي بدن بدون نفس وجود ندارد، به اين معنا كه هويتي براي قواي بدن، بدون هويت نفس ممكن نيست ، زيرا نفس هويت واحد مجردي است كه جامع هويت هاي قوا و اجزا است و نفس محيط بر آنها و غالب بر آنها است. و چنانكه وجود نفس از جانب خداوند است، همه فعاليت هاي آن نيز از جانب حق تعالي است، اراده نفس همانند وجودش ، از ذات خود نفس پديد نمي آيد، بلكه از اراده خداوند متعال ايجاد مي شود و خداوند در نفس، اراده و علم را ايجاد مي كند كه بواسطه آن انسان اشياء را درك كرده و در آنها تصرف مي كند.

بر اساس اين نظر تفسير اين آيات «و ما تشاوون الا ان يشاء الله»28و«و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي»29و قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم»30 روشن مي گردد.31 بر اساس اين ديدگاه، افعال انساني بدون هيچ واسطه اي هم به حق تعالي و هم به خود انسان انتساب دارند، از آن جهت كه انسان و افعال او تحت سيطره قدرت و علم و مشيت حق تعالي هستند، منتسب به او هستند. و از اين انتساب هيچگونه جبري در افعال انسان پيش نمي آيد، زيرا سيطره و قدرت، احاطه و علم ربوبي بر افعال انسان كه مقيد به قيد اختياراند مي باشد، يعني احاطه و قدرت الهي بر افعال انسان با صفت اختياري بودن افعال تعلق گرفته است، لذا افعال اختياري انسان منتسب به حق هستند ولي با اين صفت كه اختياري اند و لذا جبري در افعال انسان از جهت احاطه حق بر آنها و انتساب افعال به حق پيش نخواهد آمد.

علامه طباطبايي در بيان تفاوت ميان اين نظريه و نظريه سوم (نظريه حكما و خواجه طوسي) چنين مي گويد: « تفاوت اين نظر با نظر پيشين در اين است كه در نظريه پيشين حركت از كثرت به وحدت و در اين نظر از وحدت به كثرت است، لذا در نظر قبلي افعال به فاعل قريب خود انتساب دارند و بواسطه فاعل قريب به فاعل هاي بعدي و اين انتساب طولي است و نه عرضي و هر يك از اين انتساب ها سبب بطلان انتساب ديگرنمي شود و جبر باطل هم پيش نمي آيد، زيرا علت اولي اراده كرده كه افعال اختياري از فاعل مختار آن به صورت اختياري صادر شود و جز به اين نحو صادر نخواهد شد...، اما بنابر نظر دوم ( نظر صدرا) افعال بدون هيچ واسطه اي منتسب به حق تعالي هستند به جهت احاطه او به افعال و نيز ، افعال به فاعل ممكن خود انتساب دارند و جبري هم پيش نمي آيد ، چون احاطه حق به هر چيزي به نحوه وجودي است كه آن شي دارد و فعل اختياري في نفسه اختياري است، پس تحت احاطه حق است ، لذا به حق و به عبد انتساب دارد .»32 البته اشكالاتي در اين زمينه وجود دارد كه در اينجا مجال پزداختن به آنها نيست.33

4.خلاصه و جمع بندي

بحث درباره اختيار و آزادي انسان با دو عامل الهي و انساني مرتبط است و هر كدام در ايجاد و تحقق خواسته ها، تصميم ها و افعال آدمي نقش دارند، چگونگي تاثيرگذاري اين دو عامل مورد بحث فيلسوفان و متكلمان بوده است، نظريات مختلفي درباره نحوه پيدايش، افعال آدمي بيان شده از جمله :

1. استقلال وجودي هر فعلي كه در اين جهان رخ مي دهد به نحوي كه هيچگونه رابطه علي و معلولي ميان افعال وجود ندارد و هر فعلي بدون تكيه بر علل سابق بر خود پديد مي آيد.

2.اصل عليت مورد پذيرش قرار مي گيرد ، ولي تنها يك علت در مورد افعال مطرح مي گردد و آن علت العلل و واجب تعالي است و هر گونه عليت غير از او نفي مي شود.

3.هر پديده اي متكي بر پديده هاي پيش از خود است و نظام علي و معلولي بر جهان حاكم است و هر  فعلي كه رخ مي دهد با توجه به علل قريب و علل متوسط و علل بعيد به منصه ظهور مي رسد.

4.نظر معتزله در مورد افعال انسان اين است كه به انسانها اراده و اختيار كامل داده شده است تا خواسته ها و تصميم هاي خود را در اين جهان عملي سازند و براي عملي ساختن آنها دو عامل اراده و قدرت كفايت مي كند و عامل ديگري در تحقق افعال انسان نقشي ندارد.

5.اشاعره بر اين باورند كه افعال انساني بدون هيچ واسطه اي از اراده و مشيت حق تعالي پديد مي آيد و عللي كه در تحقق آنها نقش دارد، عللي مجازي اند و عليت حقيقي ندارند.

6.بنابر نظر برخي از حكما و متكلمان، پديده هاي اين جهان داراي قابليت هاي متفاوتي هستند كه برخي از آنها بدون واسطه از حق صادر مي شوند و برخي با يك علت و برخي با علل متعدد، در مورد افعال انسان بر اين نظرند كه افعال انسان داراي علل متعددي است و انسان علت مستقيم آن و حق تعالي علت بعيد آن است و وجود علل براي تحقق يك شي، منافاتي بااختيار و آزادي انسان ندارد.

7.صدرا از سويي نقش عامل انساني يعني اراده و قدرت را در تحقق افعال انساني مي پذيرد و مكانيسم عمل، اراده و مقدمات آن را براي پديد آمدن يك فعل تشريح مي كند و از سوي ديگر همان فعل را مستند به خداوند مي داند، استناد افعال انسان به خداوند را از طريق احاطه و سيطره قدرت الهي بر انسان و افعال انسان مي داند، ولي اين احاطه و سيطره به نحوي نيست كه موجب خدشه دار شدن آزادي و اراده انساني گردد، زيرا اراده حق بر اين تعلق گرفته كه افعال انسان به نحو اختياري و ارادي پديد آيد.

ملاصدرا از سويي قانون عليت عمومي را بر همه موجودات هستي حاكم مي داند و از سوي ديگر موثري جز خداوند در هستي قائل نيست و ميان اين دو از نظر وي سازگاري وجود دارد، زيرا فاعل مستقل و حقيقي خداوند است و در عين حال برخي از افعال با وساطت اسباب و علل خاصي محقق مي شود. به عبارت ديگر اعتقاد به علت العلل بودن خداوند منافاتي با وجود اسباب و علل طبيعي يا فوق طبيعي به عنوان علل متوسط يا قريب فعل ندارد. به نظر صدرا در مورد نفس نيز اين سخن صادق است، چرا كه به يك اعتبار مي توان تمامي افعال نفس را به خود نفس نسبت داد و به اعتبار ديگري هر كدام از افعال نفس را به قوه نفساني خاصي منسوب دانست.

پي نوشت ها:

1.ر.ك. مطهري ، مرتضي ، مجموعه آثار ، جلد 1 ، تهران ، انتشارات صدرا ، چاپ چهارم ، 22 بهمن 1372، صص366-367.

2.طباطبايي ، سيد محمد حسين ، اصول فلسفه و روش رئاليسم ، مقدمه و پاورقي ، مرتضي مطهري ، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، 1359 ، صص439-440.

3.پاپكين ، ريچارد ، استرول ، آوروم ، كليات فلسفه ، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوي ، تهران ، انتشارات حكمت ، چاپ سوم ، رمضان 1402 ، ص163 ، تبيين هاي ديگري نيز از اصل اختيار و اصل موجبيت را در كتاب (بحث در مابعدالطبيعه) ؛ ژان وال ، ترجمه يحيي مهدوي و همكاران شركت سهامي انتشارات خوارزمي ، تهران ، 1370 ، صص687 -712 مي توان يافت.

4.ر.ك. مطهري ، مرتضي ، مجموعه آثار ، جلد 1 ، ص383و385.

5.ملاصدرا در بحث از صفت قدرت در واجب تعالي در فصلي جداگانه ، مفهوم قدرت خداوند و انسان را بررسي كرده است . نگاه كنيد : الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه ، دار الاحيا التراث العربي ، بيروت، الطبعه الثالثه ، 1981 ، جلد 6 ، صص312 به بعد نيز همان صص369-379 .

6.همو ، رسائل ، تهران ، 1302 هجري قمري.

7.اين رساله با چهار نام خلق الاعمال ، جبر و تفويض ، القدر في الاعمال و رساله في نفي الجبر شناخته شده است ، نگاه كنيد : مجموعه رسائل فلسفي صدرالمتالهين ، تحقيق و تصحيح حامد ناجي اصفهاني، انتشارات حكمت ، چاپ دوم ، 1378 ، محرم 1420 ، صص سي و يك تا سي و دوم.

8.ر.ك. مجموعه رسائل ، ص279 ، اسفار ، جلد 6، ص373.

9.همان ، صص271-272.

10.همان ،ص272.

11.ملاصدرا ، اسفار ، جلد 6 ، ص370.

12.همان

13.مجموعه رسائل ، ص273.

14و15.همان.

16.همو، اسفار، جلد 6، ص371، تعليقه سبزواري.

17.به علت آنكه در اسفار در اين زمينه مطالبي ذكر شده كه در رساله خلق الاعمال نيامده است ؛ لذا نظريه سوم از دو متن خلق الاعمال و اسفار نقل شده است.

مقايسه كنيد : مجموعه رسائل صص273-274 ، اسفار ج6 صص371-372.

18.ر.ك. ملاصدرا، اسفار، ج 6، ص271، تعليقه سبزواري.

19.همو ، رسائل ص200.

20.براي تفصيل بيشتر اين بحث نگاه كنيد : اسفار ج6 ، ص335 به بعد.

21.همو ، اسفار ، ج2 ص251.

22.نهج البلاغه خطبه اول.

23.ملاصدرا ، مجموعه رسائل ، ص275.

24.الصدوق ، التوحيد ، منشورات مطبعه الحيدريه ، النجف الشرف ، 1386 ، 1966 ، ص294 .

25.ملاصدرا ، مجموعه رسائل ، ص277.

26.الآمدي ، شرح غرر و درر ، جلد 5 ، ص194 ، مجلسي ، بحارالانوار ، جلد 2 ، ص32 ، ج61 ، ص99.

27.ملاصدرا، مجموعه رسائل، ص278.

28.الدهر/30.

29.الانفال/17.

30.التوبه/14.

31.ملاصدرا ، مجموعه رسائل ، صص278-279.

32.همو، اسفار، ج6، ص372، تعليقه علامه طباطبايي.

33.ر.ك. همان، صص379-394.

 منبع: ماهنامه حکمت و معرفت، شماره 37

محمدكاظم رضازاده جودي - استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید