جدیدترین مطالب

تبیین فلسفه سیاسی آیت الله جوادی آملی
در حکمت صدرایی مباحث سیاسی مورد توجه قرار گرفته است و اگر حکمت صدرایی را به منزله یک مکتب منظم در نظر می گیریم مشاهده می کنیم که ایشان در کتاب شواهد الربوبیه مباحث خود را به سیاست اختصاص داده است، اما این واژه در مباحث ملاصدرا وجود ندارد و این واژه را برای اولین بار بنده به کار بردم و بعدها آیت الله جوادی آملی هم این را تأیید کردند که می توانیم حکمت سیاسی متعالیه را از حکمت متعالیه اخذ کنیم.

گفت و گوی اختصاصی هفته نامه مثلث  با حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لک زایی

اشاره: این نوشتار، ماحصل گفت و گوی اختصاصی هفته نامه مثلث با حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لک زایی، مدیر پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و صاحب آثار متعدد در حوزه اندیشه سیاسی در اسلام است که متکفل بحث از فلسفه سیاسی آیت الله جوادی آملی است. با هم این گفت و گو را می خوانیم.

*. قاعدتاً ما یکسری مفاهیم برای ورود به بحث داریم که باید در آغاز بحث، درباره آن به توافق برسیم که در ادامه که می خواهیم بحث کنیم روشن باشد. حال اگر موافق باشید مختصری در رابطه با مفهوم حکمت متعالیه، مفهوم حکمت سیاسی متعالیه، رابطه حکمت و سیاست و ارتباط دستگاه فلسفی حکمت متعالیه با دیگر دستگاه های فلسفی برای خوانندگان ما توضیحاتی را بیان بفرمایید.

منظور ما از حکمت متعالیه، دستگاهی فلسفی است که توسط صدرالمتألهین در قرن یازدهم هجری شمسی تأسیس شده و توسط حکمای بعدی همچون بیدآبادی، ملاهادی سبزواری و مرحوم شاه آبادی و تا علامه طباطبائی و امام خمینی و علامه جوادی آملی مورد بحث و تحکیم قرار گرفته است. به طور خاص، آیت الله جوادی آملی می فرماید: ما از آن چه توسط ملاصدرا ارائه شده بهتر است که به حکمت صدرایی یاد کنیم و از این مجموعه فلسفی که توسط اندیشمندان و حکمای بزرگی به عنوان حکمت متعالیه یاد کنیم ما هم در این بحث به این تفکیک توجه خواهیم کرد.
اما بحث دیگر ما این است که آیا در حکمت صدرایی چیزی به نام حکمت سیاسی متعالیه وجود دارد یا فقط حکمت متعالیه است. در حکمت صدرایی مباحث سیاسی مورد توجه قرار گرفته است و اگر حکمت صدرایی را به منزله یک مکتب منظم در نظر می گیریم مشاهده می کنیم که ایشان در کتاب شواهد الربوبیه مباحث خود را به سیاست اختصاص داده است، اما این واژه در مباحث ملاصدرا وجود ندارد و این واژه را برای اولین بار بنده به کار بردم و بعدها آیت الله جوادی آملی هم این را تأیید کردند که می توانیم حکمت سیاسی متعالیه را از حکمت متعالیه اخذ کنیم.
نکته بعد، تمایز این مکتب از اشراق و مشاء است که بنده بعداً آن را تبیین می کنم.
آخرین نکته ای که در بحث مبانی باید توجه کنیم رابطه حکمت و سیاست در حکمت متعالیه است که آیا اساساً امکان پرداختن به سیاست در حکمت متعالیه وجود دارد و اگر این امکان هست چگونه قابل تبیین است.
بنده به شکل مختصر اشاره می کنم که اساساً از منظر حکمت متعالیه، فلسفه، رسالتی جز شکوفایی انسان ندارد. برای تبیین مطلب، بنده خوانندگان را به کتاب صدرالمتألهین به نام الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه که در نه جلد منتشر شده است ارجاع می دهم. ما می بینیم که چارچوبی که ملاصدرا برای بحث خود ارائه داده، یک چارچوب مرتبط با انسان و جامعه است. این چارچوب در مکاتب مشاء و اشراق سابقه ندارد؛ هر چند عارفانی چون سید حیدر آملی آن را مطرح کرده بودند. در این سفرها سفر انسان از خلق به حق، اما در آخر از حق به سوی خلق است. برای این که دست دیگر همنوعان خود را بگیرد و آنها را به مسیر حق هدایت کند. برای همین است که ملاصدرا در المظاهر الالهیه، یک نقشه عملی را طراحی کرده که در آن، جایگاه حکمت و سیاست و دین به خوبی مشخص است. کتاب المظاهر الالهیه، شاید آخرین تألیف صدرالمتألهین باشد. آن جا ایشان می گوید انسان با سه مسئله کلیدی رو به رو است: 1. شناخت مبدأ و خدا؛ 2. شناخت معاد و قیامت و سرانجام کار آدم و عالم؛ 3. شناخت صراط مستقیم، یعنی مسیری که وی باید طی کند و از قوه به فعل سامان دهی کند و سه مسئله فرعی هم داریم که عبارتند از: 1. تهذیب نفس؛ 2. مسائل مربوط به خانواده و 3. مسائل مربوط به جامعه و تدبیر مدن.
در حوزه تدبیر مدن، دو دانش مورد نیاز ما است: 1. علم السیاسه و 2. علم الشریعه. بنابراین، در این نگاه که صدرا دارد جایگاه رسمی برای علم سیاست قائل شده است و در واقع، معرفت فلسفی انسان، معرفتی است که باعث می شود انسان، شناخت درستی نسبت به حقایق پیدا کند و از این جا شناخت وجود و موجود که محور فلسفه است برای این است که انسان به شکوفایی برسد. از این منظر است که می گوییم در حکمت متعالیه ربط وثیقی بین شریعت و سیاست برقرار است و این جهان بینی، جهانی سازی ویژه خودش را به همراه دارد. همان طور که آیت الله جوادی آملی می فرماید اگر جهان بینی، جهانی سازی را ارائه ندهد در این صورت ارائه دهنده برخی مباحث تجریدی خواهد بود که گره از کار انسان باز نمی کند. در این صورت به تعبیر برخی اندیشمندان، فیلسوف ما فیلسوف باطلی است که فلسفه او کاری با انسان ندارد. اما حکمت متعالیه این گونه نیست و در خدمت تعالی انسان و جامعه و خانواده است.

*. مبانی و منابع حکمت سیاسی متعالیه را بیان فرمایید و آیا این مبانی با آن چه در حکمت های دیگر مطرح می شود متفاوت است و از جمله مهم ترین منابع که مربوط به معرفت شناختی و انسان شناختی می شود؟

 به لحاظ منابع، حکمت سیاسی متعالیه، مشابه حکمت متعالیه، در نگاه آیت الله جوادی آملی هم از وحی و هم از عقل و هم از شهود و هم از تجربه استفاده می کند؛ در حالی که در حکمت سیاسی مشاء و حکمت سیاسی اشراق، غلبه با برخی از منابع است. برای مثال، در مشاء، غلبه با عقل است و در اشراق با شهود. اما در حوزه فلسفه های غیر اسلامی تفاوت و تمایز بسیار زیاد است. در آنها با توجه به الهی یا غیر الهی بودن، منابع متفاوت می شود که وارد تمایزات آنها نمی شویم.
 اما شاید مهم ترین تمایز میان آنها تمایز در حوزه وحی است که در حکمت متعالیه وحی در کنار عقل جزو منابع اصلی می شود اما در فلسفه های اومانیستی چنین چیزی وجود ندارد، اما در حوزه منابع مهم ترین آنها همان انسان شناختی است. سیاست جزو علوم انسانی است؛ بنابراین تأکید می شود که ما تا انسان را نشناسیم سیاست را هم نمی توانیم بشناسیم. بنابراین، ابهام در انسان شناسی به ابهام در سیاست شناسی منجر می شود. این نقطه، نقطه اصلی تمایز حکمت سیاسی متعالیه از سایر حکمت های اسلامی است. آن گونه که آیت الله جوادی آملی تقریر کرده اند و در مباحث ملاصدرا هم است نقطه شروع سیاست در حکمت متعالیه فرد است و نه جامعه. اما در حکمت مشاء مخصوصاً به مدنی الطبع بودن انسان تأکید می شد آیت الله جوادی به مدنی بالفطره بودن انسان اشاره دارد.
ایشان موجودات را به چهار دسته نقسیم می¬کند: 1. غیر مکتفی بالذات: موجودی که نیازهایی دارد و خودش نمی تواند آنها را برآورده سازد و به منبع دیگری برای رفع احتیاج خودش نیاز دارد مثل انسان که به قانونی احتیاج دارد که آن قانون انسان آفرین باشد. این قانون را خداوند در اختیار انسان قرار می دهد. در تعبیرات آیت الله جوادی آملی می فرماید انسان دو نیاز دارد: به قانون آزاد و قانون گذار آزاد. این دو عامل حیات جامعه هستند و هر دوی اینها را شریعت و دین می تواند تأمین کند. انسان نمی تواند اینها را تأمین کند؛ چون غیر مکتفی بالذات است. این یک تمایز میان انسان شناسی متعالیه با اومانیستی و به خصوص لیبرالیستی است. 2. موجودات مکتفی: موجودی که نیازهایی دارد و خودش تأمین می کند و نیازی به موجود بیرونی ندارد. 3. موجودات تام: همان مجردات عالیه هستند که اینها تمام لوازمی را که برای کمال خودشان لازم دارند در اختیار دارند. 4. فوق التمام: که خداوند متعال است. وجود فوق التمام نه تنها خودش نیاز ندارد، بلکه نیاز دیگران را هم او تأمین می کند و هستی و آفرینش دیگران از اوست.
با این مبنا متوجه می شویم که انسان برای کمال خودش به بیرون از خودش نیاز دارد و از این جا بحث فقر انسان به خداوند متعال مطرح می شود و در دیدگاه آیت الله جوادی آملی، باید شریعت و سیاست از سامان بخشی فرد شروع کنند که در حوزه فرد، مهم ترین سامان بخشی، سامان بخشی اخلاقی و عرفانی است. از جمله بحث جهاد نفس و تهذیب نفس.
انسان تشکیل خانواده می دهد و حلقه دوم این سامان بخشی شروع می شود که همان خانواده است و بخش مهمی از مباحث شریعت به بحث خانواده همچون ارث و غیره مربوط می شود.
ساحت سوم، سامان بخشی جامعه است که شریعت باید بدان بپردازد؛ بنابراین، تعریف خاص از انسان در حکمت متعالیه که او را نیازمند می داند پای شریعت و وحی را به زندگی خانوادگی و اجتماعی انسان باز می کند و این نقطه پیوند سیاست و شریعت و فلسفه و شریعت است. از همین جا انسانی که برای رسیدن به کمال به خدا روی می آورد و صراط مستقیم را طی می کند این انسان متعالیه می شود اما انسانی که برای رسیدن به کمال مسیر وحی و دین را انتخاب نمی کند بلکه تبعیت از طاغوت را طی می کند این انسان متدانیه می شود و این انسان به جای رفتن به بالا به پائین حرکت می کند تا جائی که در قرآن، خداوند از آنها به «اولئک کالانعام بل هم اضل» یاد می کند یا از «اسفل سافلین» یاد می کند.
خانواده هم دو گونه می شود: خانواده متعالیه و متدانیه. خانواده متعالیه خانواده ای هماهنگ و در مسیر شکوفایی و پای بند آموزه های دینی و بر عکس، خانواده متدانیه، خانواده پژمرده است که بر خلاف مسیر خداوند حرکت می کند.
جامعه هم دو گونه است: متعالیه و متدانیه. جامعه متعالیه رو به پیشرفت و تعالی است اما جامعه متدانیه، منحط، در حال سقوط و افول است.
بنابراین، آن چه به عنوان انسان شناسی در حکمت متعالیه مطرح می شود تأثیر زیادی در مباحث مربوط به جامعه شناسی، سیاست شناسی و دیگر مؤلفه های مرتبط با انسان دارد. این مبانی در پیوند با سایر منابع معرفتی است چون انسان در رسیدن به کمال نیازمند تکامل است. او علاوه بر عقل از وحی هم استفاده می کند علاوه بر این که تجربه را هم در اختیار دارد و قابلیت شهود و علم حضوری را در خودش تقویت می کند.

*. در حکمت سیاسی متعالیه چه اهداف و غایاتی برای جامعه سیاسی و سیاست و نظام سیاسی تعریف می شود و تمایز اینها نسبت به اهداف و غایاتی که در سیستم های سیاسی غیر دینی تعریف می شود چیست؟

برای این که پاسخ این سؤال را ارائه کنیم نیازمند این هستیم که بحث انسان شناسی را که در سؤال قبلی مطرح کردیم با ذکر یک نکته جدید مطرح کنیم و بر اساس آن، این سؤال را پاسخ دهیم.
بر مبنای انسان شناسی حکمت سیاسی متعالیه، انسان منحصر در بدن و جسم مادی نیست، بلکه واجد روح هم هست. بنابراین، نظام سیاسی اسلامی نه تنها باید رفع نیازهای مادی را محور کار خودش قرار دهد، بلکه آن دسته از نیازهایی که مربوط به روح و جان انسان می شود را هم باید در دستور کار خودش قرار دهد. بنابراین، بحث سعادت به دو بخش مادی و معنوی تقسیم می شود. سعادت مادی عهده دار تأمین نیازهای مادی انسان و سعادت معنوی عهده دار تأمین نیازهای معنوی و سیاست های معنوی انسان است. ملاصدرا در آثار خودش به بحث سعادت دنیوی توجه کرده و محورهایی مثل صحت و سلامتی، شهامت، حسن و جمال، فراهم بودن لوازم زندگی و تأمین مصالح مادی را اسم برده است. اینها همان چیزهایی است که از آن به توسعه یاد می شود.
کسب معارف و حقایق، انجام اطاعت الهی و آراستگی به فضایل و اخلاق زیبا را به عنوان موارد سعادت معنوی یاد می کند. اینها بر اساس همان انسان شناسی بود.
همین طور ایشان شقاوت را هم مورد توجه قرار داده که ما وارد آن نمی شویم. مطلب مهمی که در این جا وجود دارد رابطه سعادت مادی و معنوی یا توسعه مادی و معنوی است. این رابطه وقتی توضیح داده می شود که رابطه نفس و بدن و روح و جسم را پاسخ داده باشیم.
در حکمت متعالیه، اعتقاد بر این است که بدن، مرکب روح است. اگر ما به بدن رسیدگی می کنیم و واجب است به آن رسیدگی شود و نباید به آن لطمه زد، برای این است که اگر به بدن که مرکب روح است آسیب وارد شود در مسیر تکامل روح اختلال وارد می شود. به عنوان مثال، در شریعت، این نکته مورد توجه است مثل روزه که برای انسان مکلف و دارای شرایط واجب است، اما خداوند فرموده اگر روزه برای فردی ضرر داشت او دیگر مکلف به روزه نیست؛ چون احکام شرعی برای سعادت انسان آمده و سعادت او در گرو سعادت جسم است. بنابراین، ورزش و ... برای انسان ضروری است. در نتیجه، ریاضت چون ضرر می زند مذموم می شود؛ بنابراین، رابطه روح و بدن، رابطه اصل و فرع می شود.
همین رابطه بین سعادت معنوی و دنیوی برقرار می شود. ما باید به توسعه مادی که همان دنیوی است جدّی بپردازیم اما هدفمان از این اقدام این باشد که زمینه را برای سعادت معنوی فراهم کنیم. این مصداق «الدنیا مزرعه الاخره» و یا آیه شریفه «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه» است. دین فقط به جلب و کسب اخروی توجه نمی کند بلکه به دنیا هم نظر دارد. حسنات دنیوی و سعادت مادی در طول معنوی است و این برای رسیدن انسان به سعادت عقلی و اخروی است. بنابراین، صدرالمتألهین در تعریف انسان عاقل گفته که انسان عاقل کسی است که نگاه به آینده دارد و از منظر آینده شناسی، تهدیداتی را که متوجه دنیا و آخرت او می شود را لحاظ می کند و به گونه ای زندگی خود را سامان دهی می کند که تهدیدات دنیوی و اخروی دامن گیر او نشود. انسان سکولار، تهدیداتی که متوجه دنیای او می شود را لحاظ می کند اما ملاصدرا، انسان عاقل را کسی می داند که به فکر بقای ابدی است و تهدیداتی که متوجه آخرت و بقای ابدی او است را دفع می کند. به قول امروزی ها، انسان راهبردی، افق عبور از زندگی دنیا و مد نظر قرار دادن آخرت است.
اولویت وظایف بر این اساس تعریف می شود (بر اساس حکمت متعالیه):
اول، مسائل فرهنگی و مسائلی که به روح و جان مردم مربوط می شود؛ دوم، مسائل بهداشتی و آن چه مربوط به تأمین نیازهای مادی انسان است و سوم، آن چه مربوط به رفاه انسان می شود.
نیازهای بدنی مردم تأمین می شود به عنوان این که بتواند به عبادت خداوند بپردازد. آن گاه که دولت متوجه تأمین نیازهای مادی است باید در برنامه ریزی خودش این را لحاظ کند. این یک هدف مقدماتی است برای این که آن اولویت را که مربوط به مسائل روحی بود را تأمین کند تا روح انسان شکوفا شود. بر این اساس بر مبنای حکمت متعالیه، انسان متعالیه، جامعه متعالیه و سیاست متعالیه پی گیری می شود. اگر این نشود همه اینها متدانیه می شود و انسان سرگرم زندگی متدانیه خواهد شد؛ بنابراین ما به تفکیک اولویت از اولویت در سیاست می رسیم. اولویت به سعادت می رسد اما اولویت به تأمین معاش مردم است.

*. انواع و سطوح سیاست در حکمت متعالیه و تمایز آن با دیگر مکاتب را در چه مواردی می بینید؟

با توجه به مباحث پیش گفته به نظر می رسد که این بحث روشن شده باشد و نکاتی را که عرض می کنم به لحاظ مقدمه، نیاز به مقدمات چندانی ندارد. بر اساس منظری که حکمت سیاسی متعالیه تعقیب می کند و آیت الله جوادی آملی، آن را دنبال می کنند کلیدی ترین همان سیاست متعالیه و متدانیه است. در واقع، تمام سیاست هایی که نگاهشان به بقای اخروی انسان نیست دنیاگرا می شوند. هر چند ممکن است همین دنیاگرایی هم در قالب های مختلفی به وجود بیاید. اما سیاست متعالیه حتماً در شکل و شمایل مردم سالاری دینی مطرح خواهد شد. البته در دوره های مختلف متفاوت می شود؛ چون رهبر، دینی است می تواند در انبیاء متجلی شود و یا در حکومت پیامبر(ص) یا حکومت ائمه اطهار علیهم السلام مثل حکومت علی(ع) یا در پایان تاریخ حکومت مهدوی یا در دوره کنونی، حکومت ولی فقیه جامع الشرایط که حکیم فقیه یا فقیه حکیم است یا فقیه متأله جامع الشرایط است که جامع فقه اکبر و فقه اصغر است و در دیدگاه ایشان، همان طور که در حکومت معصومین، بیعت مردم و پذیرش مردم برای حاکم و پیامبر و امام بسط ید ایجاد می کرد در این دوره هم رأی گیری مردم بسط ید ایجاد می کند. ایشان تمثیلی دارند چنان که خداوند حکم کند که اگر کسی شیء را که در مالکیت دیگری است تصرف کند در رابطه با حکومت هم این گونه است که بیعت مردم، زمینه بسط ید و سیاست دینی را فراهم می کند.
این بحث به شکل دیگری هم قابل طرح است. از منظر حکمت سیاسی متعالیه، نظام های سیاسی سه گونه دارند: 1. یا به رضای خدا و مردم کاری ندارند که همان نظام های استبدادی، فرعونی و طاغوتی می شود؛ 2. یا خود را مقید به رضایت مردم می دانند که مردم سالار صرف می شوند یا این که خود را مقید به رضایت الهی و حضور مردم می دانند که این نظام الهی و سیاست متعالیه می شود. در واقع، مردم سالاری دینی از یک طرف خود را مقید به سعادت دنیوی می داند و از سویی پا به پای مردم حرکت می کند و رضایت و اختیار مردم را مد نظر قرار می دهد. این بحث را می توان در حوزه های دیگری همچون امنیت، قدرت، حاکمیت، مشروعیت و ... هم دید که به نوع متعالیه و متدانیه تقسیم می شوند. اما به لحاظ سطوح سیاست می توان از سه سطح صحبت کرد: سطح مسلمانان، سطح موحدان عالم و سطح انسان های عالم. حکمت سیاسی متعالیه هر سه سطح را تحت پوشش قرار می دهد و آیت الله جوادی آملی در این قسمت، شاهد مثالی که ذکر کردند قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که به این سه سطح توجه شده است و همین طور از قرآن در این رابطه استشهاد می آورند؛ جایی که خداوند در رابطه با هر سه گروه صحبت دارد مانند «انما المؤمنون اخوه» (رابطه مردم با یکدیگر) و جائی که می فرماید همه با هم متحد شوید و یا جائی که می فرماید با کسانی که دین شما را تهدید نکرده اند می توانید رابطه عادلانه برقرار کنید.
بنابراین سیاست متعالیه، یک سیاست جهانی است و نه محدود به یک افق محدود. در این سیاست، همه انسان ها مد نظر هستند. در این جا انسان به حیّ متأله تعریف می شود. انسان، زندگی خود را با الله شکوفا می کند و فراز و فرود انسان در حکمت نظری مطرح می شود و فرود انسان در حکمت عملی مطرح می شود که نمی گذارد بعد مادی انسان بر بعد معنوی او غلبه کند و کمک به شکوفایی روح انسان می کند تا انسان به خداوند برسد و شکوفا شود.

*. آیا از منظر حکمت متعالیه هر کسی می تواند کارگزار سیاست شود یا شرایط ویژه ای دارد؟

با توجه به مباحث قبل می توان به این جواب رسید. از منظر حکمت متعالیه، افرادی می توانند کارگزار سیاست باشند که اول در حوزه مملکت وجودی خود به ولایت روح بر بدن رسیده باشند. اگر انسانی بر وجودش، قوای غیر عقلی را حاکم کرده باشد مثل قوه شهویه و غصبیه و وهمیه، چنین کسی نمی تواند عهده دار هیچ نوع منصبی از جمله مناصب سیاسی شود؛ چون وی جامعه را به سمت سقوط می برد. انسان هایی که ریاست وجود خود را به عقل و دین سپرده باشند و قوای دیگر را تحت ریاست قوه عقل و دین قرار داده باشند می توانند عهده دار مناصب سیاسی شوند. در رأس اینها پیامبران، ائمه و در عصر غیبت، حکیم و فقیه متأله و جامع الشرایط هستند. در حقیقت، این انسان ها هستند که چون وحی و عقل را بر خود حاکم کرده اند می توانند جامعه را هم شکوفا کنند.
آیت الله جوادی آملی در این جا نقدی به کارگزار سیاست در دنیای فعلی دارد و می فرماید اگر مناصب سیاسی اجتماعی در دست انسان عاقل نباشد ما به جای این که جامعه ای منظم و انسانی و در حال شکوفایی داشته باشیم باغ وحشی منظم خواهیم داشت. باغ وحش منظم به جوامعی اطلاق می شود که نظم حاکم است اما عناصری که در جامعه زندگی می کنند با توجه به این که قوای دیگری مثل قوای شهوانیه و شیطانی بر آنها حاکم است، الگوی رفتارشان این است که اگر می خواهید ایمن باشید باید گرگ باشید. ایشان به حدیثی استناد می کند که روزگاری برای بشر می رسد که اگر انسان گرگ نباشد گرگ ها او را می درند. این تعبیر ما را به یاد تعبیر هابز می اندازد که انسان گرگ انسان است. یا تعبیر دیگری که می گویند ناامنی یک قاعده لایتغیر است و ما باید ناامنی را بپذیریم و تلاش کنیم آن را مدیریت کنیم. بر این اساس ما مشاهده می کنیم که غرب نسبت به دیگر نقاط جهان به تولید ناامنی در جهان می پردازد و کانون های ناامنی را دور از مکان خود نگاه می دارند.
اما در نگاه سیاست متعالیه، اگر کارگزاران سیاسی، انسان های شایسته ای باشند انسان های نیک و شایسته ای خواهیم داشت. البته نه این که به امنیت صد در صد برسیم؛ چرا که ناامنی در درون انسان لانه کرده است و اگر به تهذیب نفس نپردازد هم خود را ویران می کند و هم دیگران را. ما می توانیم این ناامنی را کاهش دهیم؛ آن هم با سیاستمدارانی که به این مرحله از کمال رسیده باشند و در درون خود امنیت را برقرار کرده باشند و ناامنی را ریشه کن کرده باشند و ریاست وجود خود را به عقل و دین سپرده باشند انتظار می رود چنین کسی وقتی به مدیریت جامعه می پردازد سعی کند به تربیت دیگران بپردازد و با پرداختن به مسائل فرهنگی و ... امنیت را در درون جامعه و مردم برقرار سازد و این که در احادیث داریم که با ظهور امام زمان(عج)، جهان با شرایط امن تری مواجه می شود به خاطر همین است که در دوره حضرت از آن جا عقل و دین شکوفا می شود و امنیت و آرامش در درون انسان ها و جامعه برقرار می شود و دیگران هم از او در امان خواهند بود.

*. دلایل کم رونقی بحث های حکمت سیاسی متعالیه در حوزه های علمیه پس از ملاصدرا را در چه عواملی می بینید؟

از دیدگاه آیت الله جوادی آملی، ما باید بحث را به شکل فراگیری مورد توجه قرار دهیم و آن این که در قرون اخیر، آیا عالمان ما و حوزه های علمیه ما می توانستند آن وظیفه اولیه خود را انجام دهند. اگر اینها می توانستند به وظایف اولیه خود بپردازند نوبت به این می رسید که چرا به وظایف دیگر نرسیدند. اما در سده های اخیر به دلایل شرایط سیاسی و اجتماعی مختلف کشور و جهان اسلام، خیلی از آنها نمی توانستند وظایف خود را انجام دهند تا چه برسد به مباحث حکمت سیاسی متعالیه.
ایشان می فرماید انقلاب اسلامی، اگرچه ایرانیان را از دست طاغوت آزاد کرد اما مهم¬تر از آن این بود که انقلاب اسلامی علوم و دانش ها را آزاد کرد و زمینه ای را پدید آورد که بسیاری از مباحث اسلامی که امکان طرح نداشت را مطرح کرد که بخش مهمی از آن به فقه سیاسی، اندیشه سیاسی اسلام و ... می شود. بنابراین باید کم رونقی آن را در شرایط کنونی جست و جو کرد و باید شکرگزار انقلاب و امام باشیم که به عنوان یک حکیم متعالیه دست به تغییرات بنیادینی در ایران زد و با رهبری انقلاب اسلامی، زمینه تعالی و شکوفایی را علاوه بر ایرانیان به جهانیان هم عطا کرد. ایشان انسان هایی که اسیر طاغوت بودند را به حیات و زندگی دعوت کرد و این ندا را مطرح کرد که این انسان، آزاد است و نباید زیر بار استکبار و استبداد برود.

سید جواد میرخلیلی

هفته نامه مثلث، شماره هیجدهم، 14 آدر 1388.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید