جدیدترین مطالب

 ملاصدرا با همه گوشه‌گیری‌اش، از توصیه و نصیحت به اهل سیاست باز نمی‌ماند اما نباید غافل شد که در پی جویی رابطه حقیقی ملاصدرا و سیاست باید به آراء و آثار او مراجعه کرد و اگر لازم بود حتی از لایه‌های ظاهری فراتر رفت و سر این رشته را عمیق‌تر جست چنان که برخی محققین به دلالت موجود در برخی تفسیرها از فلسفه صدرایی بر حکومت دینی و عدم جدایی دین و سیاست اشاره کرده‌اند و تأثیر شگرف و معنادار فلسفه ملاصدرا را بر علمای حوزه علمیه قم و بزرگانی چون امام خمینی مورد توجه قرار داده‌اند.

1. پس از آنکه با حمله مغول‌ها جریان پویای فرهنگ اسلامی دچار وقفه شد يك تصور این که دیگر بار ستاره‌ای در این آسمان بدرخشد دشوار می‌نمود هرچند علوم مختلف با تکیه بر آنچه از گذشته وجود داشت آرام و بی سر وصدا، بی توش و توان حرکتی و بی سوز و ساز رخداد تازه‌ای در جریان بود.در واقع آنچه با طلوع فلسفه صدرایی اتفاق افتاد یک شوک فکری به قلب فلسفه اسلامی بود و اگرچه مخالفت‌های فراوانی را در عصر خود بر انگیخت نام ملاصدرا را به عنوان اولین احیاگر علم اسلامی پس از افول نسبی تمدن اسلامی ثبت کرد.

2. ملاصدرا معتقد بود دانستن اقوال گذشتگان و محتوای کتب فلسفی برای فیلسوف بودن کافی نیست و تا جان کسی با معانی فلسفی یگانه نشود اهل فلسفه به شمار نمی آید. اما یگانه شدن با فلسفه پیش از آن که تعریف فیلسوف باشد توصیف ملاصدرا ست. بیش از 40 ابتکار فلسفی ملاصدرا و خصوصاً اظهارنظرهای مناقشه برانگیز او در چهار مبحث، وجود حرکت جوهری علم و نفس از او یک چهره نوآور ساخت که در تمام تاریخ فلسفه اسلامی کمتر نظیری برایش می توان یافت. ذهن خلاق او با تکیه بر اندوخته‌ای غنی از اقوال و عقاید گذشتگان ، بی محابا در میدان اندیشه به تاخت و تاز پرداخت به گونه‌ای که طبق ادعای خودش (در کتاب شواهد) بیش از 170 دستاورد فلسفی داشته است.

3. تفکر فلسفی ملاصدرا علاوه بر مسائل جدیدی که بر فلسفه اسلامی افزود و بازوان آن را فربه‌تر ساخت همچنین از جهاتی به طور ویژه به حفظ حکمت اصیل اسلامی کمک کرد. به طور مشخص «ملاصدرابانظریه حرکت جوهری و با جدا کردن علم النفس از طبیعیات ارسطویی، فلسفه الهی را به مقدار زیاد از قید فلسفه طبیعی قرون وسطایی آزاد كرد. این جدایی و آزادی که احتمالاً اهمیت بلافصل آن در قرن یازدهم که هنوز با افکار اروپایی آشنا نبود آشکار نبود در قرن های بعد اهمیت خاص یافت. بتدریج که ایرانیان در دوره قاجاریه با جهان بینی علمی جدید آشنا شدند این جدایی که ملاصدرا میان فلسفه الهی و حکمت طبیعی پدید آورده بود در مقابل حمله متجددان که تنها به سلاح نظریات جدید علمی وابسته به جهان مادی مجهز بودند به حفظ حکمت سنتی یاری کرد» و بنای تفکر اسلامی را از خطری که مسیحیت را به کما برده بود نجات داد.

4. اما مهمترین ویژگی ملاصدرا که نشان اصلی او به شمار می رود جسارت و قدرت او در طرح ریزی یک نظام فلسفی جدید و باز کردن راه سومی در کنار فلسفه مشاء و اشراق است. پس از آنکه مشاء ارسطویی و سالها بعد اشراق افلاطونی با بزرگانی چون ابن سینا و سهروردی دیدگاه فلسفی خود را عرضه کردند اینک نوبت صدرای شیرازی بود که با دلبستگی عمیقش به فلسفه و نیز ارادتی که به عرفان داشت به سعی خود نظامی را بنا کند که در نظر صاحبنظران جامع عرفان و فلسفه به شمار آید. اگر چه برخی سعی ملا را در این راه بیهوده تلقی کرده‌اند اما به هر حال او توانسته بود دو اسب چموش را به یک ارابه ببندد و شکوه حرکت آن را به نظاره بگذارد. ملاصدرا در مهمترین اثر خود یعنی اسفار اربعه مباحث فلسفی را تحت چهار سفر عرفانی (مراتب سلوک) ارائه کرد و در مجموعه آثار خویش بسیاری از مسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق و عرفان و کلام را برای همیشه حل کرد.

5. شخصیت ملاصدرا علاوه بر آنچه گفته شد یک مصرف کاملاً بیرونی هم دارد به این معنا که برای پژوهشگران فلسفه در غرب می‌تواند نشانه و دلیل محکمی بر ادامه حیات فلسفه اسلامی باشد و آنان را از جهلی که برای مدت‌ها درباره پایان فلسفه اسلامی با ابن رشد دچارش بوده اند برهاند. همچنان که بالندگی روزبه روز فلسفه اسلامی تا به امروز هم برای وجدان‌های بیدار و جویای حقیقت گویای سرزندگی در حکمت سنتی اسلامی است.

6. جامعیت یعنی ظرفیت و هرچه بیشتر در برگیری حکمت ها و حرف های حسابی که در هرجای دنیا و بر ذهن و زبان هر کس جاری شده، رمز عظمت و ماندگاری یک اندیشه است. مکتبی که حقایق بیشتری را خصوصاً وقتی به تعارض ظاهری دچارند در زیر خیمه خود جمع می‌کند بی شک یه حقیقت نزدیک‌تر است. البته این که هیچ حقیقتی بر پیکر یک نظام فکری ناراست نیاید آنگاه نشان برتری آن می تواند بود که نه از بی‌هویتی، تساهل و لغزندگی بلکه از قدرت آن در تحلیل و هضم حقایق ثابت شده عالم ناشی شده باشد.

درباره ملاصدرا بیراه نیست اگر او را نمونه‌ای در التزام عملی به این اصل دانست. او به سیستمی می‌اندیشید که دعوای مرام های مختلف را به حداقل برساند لذا در تألیفات خود بیش از آنکه به «من قال» نظر داشته باشد متوجه «ما قال» بوده است و به جای گریز از گفته‌های دیگران در گستره‌ای حیرت‌آور به نقل و البته در جای خود نقد اندیشه‌های دیگران از دوست و دشمن و موافق و مخالف می پردازد. او با حریت علمی و اخلاص در حقیقت طلبی و نیز احتمالاً با در اختیار داشتن کتابخانه‌ای وسیع و متنوع به مشرق و مغرب تفکر سرمی زند و برای ساختمان خود مصالح فراهم می‌آورد. ریشه‌یابی اندیشه ملاصدرا و نسبت دادن گفته‌های او به دیگران نیز باید از همین دریچه نگریسته و نقد شود چرا که وقتی ملا را در کار ساختن بنایی تازه برای اندیشیدن ببینیم بر او خرده نخواهیم گرفت که این سنگ و آجر و... را چرا از دیگران گرفته ای؟!

7. «امتیاز اساسی حکمت متعالیه از سایر علوم الهی مانند عرفان نظری، حکمت اشراق، حکمت مشاء، کلام حدیث با اشتراکی که در آنهاست در این می باشد که هریک از آن علوم به یک جهت از جهات عرفان، برهان، قرآن و وحی اکتفا می‌كند و به جهات دیگر نمی‌پردازد اگر هم به جهتی از جهات دیگر دسترسی یافت آن را مؤید فن خود می شمارد نه دلیل...لیکن حکمت متعالیه کمال خود را در جمع بین ادله یاد شده جست‌وجو می کند و هر کدام را در عین لزوم و استقلال با دیگری می‌طلبد». و بر همین اساس است که ملاصدرا به تفسیر قرآن و شرح احادیث اصول کافی روی می آورد و سبک بی سابقه ای را از رویکرد یک فیلسوف (به عنوان فیلسوف) به علوم نقلی طرح می ریزد و آن را لازم و ضروری می‌شمارد.

8.در ذکر ویژگی های ملاصدرا نباید ادبیات او را نادیده گرفت چرا که بیان فلسفی او پس از عظمت فکرش مهمترین عامل نفوذ و گسترش آثارش و اقبال نسبت به آنها ست.هرچند این زودفهم بودن مطالب او لااقل در عصر خودش چندان به حالش نافع نبود که مضر هم بود! چرا که فهم راحت مطالب ، آن را در معرض نقد و دشمنی افراد بیشتری قرار می داد. جدا از اینکه بیان روان و بی تکلف ملاصدرا نسبت به حکمایی چون میرداماد، خوانندگان آثارش را زودتر به توهم فهمیدن دچار می‌ساخت و بسا دشمنی‌ها که از همین جا ناشی می‌شد.

9. ملاصدرا در عصری بر سلطنت تفلسف تکیه زد که به سختی می توان آن را عصر سروری فلسفه به شمار آورد؛ بر عکس با تکیه بر ترکتازی اخباریون باید آن را عصر غربت فلسفه دانست.

درست است که ملاصدرا احیاگربزرگ فلسفه اسلامی و کاشف چشمه های تازه در این سرزمین بود و با فرصتی که به درخواست شاه عباس صفوی در مقطع سوم از عمرش برای تدریس علوم عقلی یافت به تربیت شاگردانی چون ملامحسن فیض همت گماشت و حتی استاد او میرداماد صاحب مکتبی در روش‌اندیشگی و مبدعی بزرگ در این زمینه بود که با وجود ملاصدرا به حاشیه رفت اما تاریخ فکر اسلامی یا به تعبیر دقیق تر شیعی مسیر دیگری را می‌پیمود و با گذر از بحبوحه انتخابی حساس در دامن یک موج توفنده حدیثی قرار گرفت که منکر اعتبار فلسفه و کلام و اصول متأثر از آن بود. اما نکته جالب‌تر وقتی آشکار می شود که همچون برخی محققین، برآمدن جریان نقل گرا را حاصل تدریجی حکومت صفوی از رهگذر حضور اجتماعی و سیاسی دین و نیاز به نگاه جدیدی به دین بدانیم و از طرف دیگر مساعدت ها و خدمات دستگاه صفویه را نسبت به علما و دانشمندان در شکل گیری مکتب فلسفی اصفهان و پرورش نوابغی چون ملاصدرا بپذیریم. ملاصدرا فاتح قله‌های فلسفه در نقطه عطف منحنی علوم عقلی ونقلی بود.

10.گذشته از شرایطی که ملاصدرا باآن مواجه بود یک قاعده کلی وجود دارد مبنی بر اینکه نوآوری های علمی همواره با نوعی بی مهری از جانب عموم مواجه می‌شده‌اند و عالمان آزاده حتی وقتی به هجرت و تبعید دچار نبوده‌اند، قرین غربت و تنهایی بوده‌اند. صدرالمتألهین با آن که کتابی در رد صوفیه دارد و معتقد بود: «از عادت صوفیان است که دراحکام تنها بر ذوق اقتصار می‌ورزند ولیکن مابر آنچه برهان نداشته باشد استناد نمی‌کنیم» به اتهام تصوف تکفیر شد و اگر چه به سرنوشت شیخ شهید سهروردی دچار نشد اما از جور زمانه سربه بیایان گذاشت. انزوایي که البته او را در راهی که از آن دم می زد یاری کرد اما این اوجی بود در تنهایی مردی که از زمانه خود بزرگ تر بود وفراتر می اندیشید. ملاصدرا از این جهت هشداری است به جویندگان دانش که در طلب حقیقت سودای جان و نان و... نباید داشت و در اقبال صاحبان خرد نیز عجله!

11. مباحث سیاست نظری در فلسفه اسلامی پیش و بیش از همه کس مربوط به فارابی است که با الهام از ارسطو به تصویر مدینه فاضله در یک زمینه اسلامی دست زد. پس از فارابی اگر نگوییم سیاست ، منطقه ای متروکه بوده است باید اذعان داشت که تقریباً کسی چیزی بر آنچه فارابی گفته بود نيفزود تا ملاصدرا.«وقتی به ملاصدرا می‌رسیم وضع قدری متفاوت می‌شود. می‌بینیم که او هم به سیاست فاضله نظر کرده است و هم به سیاست واقعی و تدبیر امور هر روزی». البته ملاصدرا با همه گوشه‌گیری‌اش، از توصیه و نصیحت به اهل سیاست باز نمی‌ماند اما نباید غافل شد که در پی جویی رابطه حقیقی ملاصدرا و سیاست باید به آراء و آثار او مراجعه کرد و اگر لازم بود حتی از لایه‌های ظاهری فراتر رفت و سر این رشته را عمیق‌تر جست چنان که برخی محققین به دلالت موجود در برخی تفسیرها از فلسفه صدرایی بر حکومت دینی و عدم جدایی دین و سیاست اشاره کرده‌اند و تأثیر شگرف و معنادار فلسفه ملاصدرا را بر علمای حوزه علمیه قم و بزرگانی چون امام خمینی (ره) مورد توجه قرار داده‌اند.

نویسنده: محمدحسین شیخ شعاعی

روزنامه ایران، 17 مرداد 1389.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید