جدیدترین مطالب

در دولت متعالیه نباید دچار «انباشتگی ثروت در کنار فقر» شویم

من به شخصه قبول ندارم که عنوان قدسی یا مقدس را در رابطه با مدینه و امت به‌کار ببریم. چون در‌واقع قداست یک امر تنزیهی است. در‌صورتی که ما در رابطه با دولت، مدینه و حکومت با یک مجموعه‌ ترکیبی بسیار‌ بسیار پیچیده مواجه هستیم که اتفاقات مختلفی رخ می‌دهد و ما باید ببینیم که برآیند این اتفاقات به چه سمت و سویی است.

مجتبی جاذبی، پژوهشگر فلسفه: دومین کنگره حکمت سیاسی متعالیه از 17 تا 19 اسفند‌ماه به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار خواهد شد. رویکرد اصلی دومین کنگره، نظریه دولت است که در آن به بررسی و نقش حکمت سیاسی متعالیه در تولید نظریه مطلوب دولت، کارویژه‌های دولت، نقد و ارزیابی نظریه‌های رایج دولت، تجربه حکمرانی در جمهوری اسلامی ایران و... تاکید می‌شود. همچنین مساله کارآمدی دولت و تاثیر حکمت سیاسی متعالیه در دانش سیاسی نیز موردتوجه است. از این ‌رو در این کنگره ضمن تمهید نظریه دولت مطلوب با رویکرد حکمت سیاسی متعالیه، نظریه‌های رقیب نیز مورد ارزیابی و بررسی قرار خواهد گرفت. دیگر اهداف کنگره نیز عبارتند از توانمندسازی مباحث فلسفه سیاسی اسلامی، توجه به کارآمدی مباحث فلسفه سیاسی اسلامی، تمهید نظریه‌های سیاسی براساس حکمت سیاسی متعالی و نیز نقد و بررسی ادبیات و نظریه‌های رایج در علوم سیاسی. «فرهیختگان» به همین بهانه با همکاری دبیرخانه دومین کنگره حکمت سیاسی متعالیه مجموعه گفت‌وگوهایی را با استادان صاحب‌نام این حوزه ترتیب داده است که به‌تدریج در صفحه اندیشه منتشر خواهد شد. مباحث حاضر برای بهره‌مندی دانشجویان، طلاب و علاقه‌مندان به‌طور مستقل به‌دست چاپ سپرده شده و در آینده در مجلدی منتشر خواهد شد. در این مجال گفت‌وگو با سیدمهدی امامی‌جمعه، عضو هیات‌علمی و استاد دانشگاه اصفهان با موضوع «چیستی و جایگاه مدینه فاضله در دولت متعالیه» را از نظر می‌گذرانید.

در ابتدا ضمن ارائه تلقی خود از دولت متعالیه و مدینه‌ فاضله بفرمایید از منظر حکمت سیاسی متعالیه چه نسبتی می‌توان بین دولت متعالیه و مدینه‌ فاضله متصور شد؟

نکته‌ای که در ارائه تعریف دولت متعالیه و مدینه فاضله، خیلی مهم است این است که نمی‌شود دولت متعالیه را جدای از مدینه‌ فاضله تعریف کرد. البته ما اصطلاح دولت متعالیه را در متون فلسفی خود نداریم. آنچه خیلی‌خیلی مورد تاکید و تکرار است مدینه‌ فاضله و سیاست عادله است و خود‌به‌خود این تلقی مطرح می‌شود که می‌توان برای اشاره به ریاست مدینه‌ فاضله، تعبیر دولت متعالیه را به‌کار برد. بنابراین می‌توانیم بگوییم که بین دولت متعالیه و مدینه‌ فاضله یک نسبت ذاتی برقرار است و نمی‌شود دولت متعالیه را به‌صورت انتزاعی در‌نظر گرفت و تعریف کرد، از این جهت است که ما نمی‌توانیم دولت متعالیه را براساس یک‌سری اهداف متعالی تعریف کنیم و بگوییم که دولتی دولت متعالیه است که اهداف آن چنین اهدافی باشد. مثلا دولتی برآمده از یک کودتا باشد یا مثلا دولتی صرفا با تمهیدات نظامی سرکار بیاید و اهداف متعالی را هم دنبال کند، ما نمی‌توانیم به آن عنوان دولت متعالیه را بدهیم. در‌حقیقت دولت متعالیه نمی‌تواند دولت کودتا باشد. این به‌واسطه‌‌ همان نسبتی است که بین دولت متعالیه و مدینه‌‌ فاضله وجود دارد. حالا مدینه‌‌ فاضله درحقیقت چه مدینه‌ای است؟ در اینجا ما با مساله‌‌ شاخص‌های مدینه‌‌ فاضله مرتبط می‌شویم. در راس شاخص‌های مدینه‌‌ فاضله این است که چرخش امور در اداره‌ مدینه باید با حکمت باشد. در حکمت چه اتفاقی می‌افتد؟ در حکمت اولین اتفاقی که می‌افتد آن است که یک سعادت‌شناسی به ما ارائه می‌شود. به تعبیر ملاصدرا سعاده السعاداه برای ما تعریف می‌شود. در‌واقع سعادت به‌عنوان بزرگ‌ترین هدف در زندگی فردی یک انسان یا در زندگی اجتماعی یک قوم یا ملت یا امت لحاظ و دنبال می‌شود. منتها نکته‌ مهم این است که آن جامعه بعد از سعادت‌شناسی، امری را به‌عنوان سعادت سعادات مورد توجه قرار داده و مجموعه‌ آن جامعه براساس آن معرفتی که پیدا کرده، به‌سمت یک سیستم اجتماعی سوق داده شده است. در این سیستم اجتماعی هم یک حوزه‌ ریاستی تعریف می‌شود که جامعه و امت به آن رسیدند. این‌جا است که در‌واقع دولت متعالیه در مدینه فاضله در‌حال شکل گرفتن است.

یک نکته‌ خیلی مهم در این رابطه آن است که مدینه‌ فاضله یک نقطه یا یک جایگاه نیست که مدینه هر وقت به آن جایگاه رسید ما بگوییم که دیگر مدینه‌ فاضله محقق شد. نه، مدینه‌ فاضله یک سیر و مسیر اجتماعی و تمدنی است. ما قدم‌به‌قدم به آن وضعیت فاضله به‌عنوان یک ایده‌آل اجتماعی و سیاسی نزدیک می‌شویم. بنابراین مدینه‌ فاضله یک سطح نیست. به‌قول معروف تشکیکی است. مراتب مختلف دارد و این مراتب هم در‌واقع توقف‌بردار نیست. ما دولت متعالیه را باید در این محدوده و به‌عنوان یک قطعه از پازل ببینیم و تعریف کنیم. نمی‌شود آن را از پازل مدینه فاضله جدا کرد و بعد جدای از آن پازل برای دولت متعالیه یک تعریف ارائه بدهیم.

آن چیزی که من متوجه شدم، شما ظاهرا سرشت قدسی مدینه فاضله را به سعادت و سعادت‌شناسی می‌دانید. آیا معیار قدسی و متعالی بودن دولت هم به همین سعادت است یا علاوه‌بر آن شاخص‌های دیگری هم در متعالی بودن دولت متعالیه دخیل است؟

من به شخصه قبول ندارم که عنوان قدسی یا مقدس را در رابطه با مدینه و امت به‌کار ببریم. چون در‌واقع قداست یک امر تنزیهی است. در‌صورتی که ما در رابطه با دولت، مدینه و حکومت با یک مجموعه‌ ترکیبی بسیار‌ بسیار پیچیده مواجه هستیم که اتفاقات مختلفی رخ می‌دهد و ما باید ببینیم که برآیند این اتفاقات به چه سمت و سویی است. یعنی وقتی ما تعبیر «مدینه‌ فاضله» را به‌کار می‌بریم، این فاضله بودن بیانگر آن سمت و سو است و بیانگر آن چیزی که در وضعیت کنونی مطرح است، نیست. همان‌طور که عرض کردم ما در مدینه‌ فاضله انواع و اقسامی از شاخصه‌ها را داریم که به‌لحاظ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اخلاقی، ایده‌آل‌هایی هستند که به تبع آنها ما یک مجموعه شاخصه‌های جزئی‌تر و عینی پیدا می‌کنیم و این شاخصه‌های عینی است که به ما نشان می‌دهد که آیا سمت و سوی ما به آن شاخصه‌های ایده‌آل است یا نه. بنابراین ما همواره در مسیر اجتماعی سیاسی مدینه، عنوان فاضله بودن را همیشه به‌صورت نسبی می‌توانیم داشته باشیم. ملاصدرا یک خط‌کش و معیار بسیار جالب و مهمی دارد که عبارت است از اینکه انسان و مدینه در مسیر است. وقتی که ملاصدرا تعبیر «اسفار اربعه» به‌کار می‌برد، یعنی در مسیر بودن را افاده می‌کند. بنابراین فاضله و متعالیه بودن همواره امر نسبی است. به‌خصوص که هم ملاصدرا و هم پیشکسوت ملاصدرا؛ فارابی به این مساله توجه خیلی جالبی دارند که فاضله بودن مدینه براساس شرایطی است که هر لحظه امکان دارد در این شرایط اختلال صورت گیرد. یعنی بحث استمرار رویکرد متعالی به‌صورت مستقیم و به کرات، بسیار مدنظر است. بنابراین ممکن است کم و بیش در آن شرایط اختلال صورت گیرد. از این رو فاضله بودن یا فاضله نبودن امری است که همواره در‌حال رخ دادن است. به‌عبارت دیگر فاضله بودن و فاضله نبودن بیانگر یک مسیر است. بیانگر یک نقطه نیست که بگوییم جامعه به این نقطه رسید و مدینه‌ فاضله شد و بعد دولت، دولت متعالیه و بنابراین عناوین مقدس و امثال اینها را بخواهیم در کار بیاوریم.

اصراری بر واژه‌ قدسی و مقدس به‌معنای اینکه غیرقابل نقد یا یک امر آسمانی صرف باشد نیست، چون امروز سکولاریسم بعضا به عرفی‌گرایی ترجمه شده و امر عرفی در‌برابر امر قدسی به‌کار می‌رود، قدسی را از این جهت به‌کار بردم. اما آن چیزی که من متوجه شدم، سیر و سفر به‌سمت یک مقصد متعالی معیار اتصاف دولت به وصف متعالیه می‌شود. امیدوارم که خللی در برداشت من از سخنان شما نبوده باشد. اگر نیاز به توضیحی است، بفرمایید.

کاملا برداشت درستی است که شما فرمودید. این‌جا یک جمله یا یک قیدی را باید اضافه کنیم و آن این است که متعالی بودن بر فرض هم که حصول پیدا کند، امری لرزان و لغزان است. برای همین فلاسفه سیاسی نظیر فارابی و ملاصدرا بر محفوظ ماندن و مستمر بودن آن بسیار حساسیت دارند.   این مهم است که مرزبندی‌ها خیلی پیچیده است و نباید ساده‌انگاری کرد. به هر حال باید توجه داشته باشیم که فاضله بودن مدینه و متعالیه بودن دولت متعالیه‌ کاملا لرزان است. حتی این‌گونه نیست که اشخاصی در یک برهه‌ای دولت متعالیه را شکل دادند بخواهند صرفا به‌لحاظ آن مرحله، وصف متعالیه بودن را برای همیشه یدک بکشند. خیر، کاملا لرزان و لغزان است و مقوله‌ سفر که ملاصدرا مطرح می‌کند این هشدار را به ما می‌دهد.

اشاره به شاخص‌های ایده‌آل و عینی دولت متعالیه داشتید. از منظر حکمت سیاسی متعالیه چه شاخص‌هایی برای دولت متعالیه مطرح می‌شود؟

در رابطه با شاخص‌های دولت متعالیه یا مدینه‌ فاضله اولین مساله این است که در اداره‌ مدینه‌ فاضله یا دولت متعالیه چرخش امور، دائر مدار حکمت است. از نظر فارابی اگر پای حکمت به‌عنوان مبنا و مدار در کار نباشد، آن مدینه، جاهله است. و اگر پای حکمت در کار باشد ولی مسیر، اشتباهی طی شد، مدینه و دولت، مدینه‌ ضاله است. یعنی تفاوت مدینه‌ ضاله با مدینه‌ جاهله همین است که در مدینه‌ جاهله اصلا پای حکمت در کار نیست، اما در مدینه‌ ضاله پای حکمت در کار است، ولی مسیر اشتباه شناسایی شده است. ولی مدینه‌ فاضله آن است که اولا پای حکمت در کار باشد. ثانیا مسیر درست تشخیص داده شده باشد. وقتی ما می‌گوییم که پای حکمت در کار باشد، منظور چیست؟ در‌واقع با حکمت است که یک فرد، قوم یا یک ملت اهداف خود را شناسایی می‌کنند.  به عبارت دیگر بزرگ‌ترین موفقیت برای یک انسان یا جامعه آن است که اهداف و غایات خود را شناسایی کند و کل مسیر فردی و اجتماعی خود را در راستای آن موفقیت قرار دهد. در فلسفه‌ اسلامی از آن غایت به سعادت سعادات، سعادت عظمی یا سعادت اعظم تعبیر می‌شود. پس ما از حکمت به اهداف می‌رسیم. از اهداف به یک سیاستگذاری‌های کلان می‌رسیم و از سیاستگذاری‌های کلان به سیاست‌های خُرد (برنامه‌ریزی‌ها) می‌رسیم و از سیاست‌های خرد به یک‌سری دستاوردها می‌رسیم که شاخصه‌های عینی را ما باید در این دستاوردها دنبال کنیم. براساس حکمت متعالیه، هدف دولت متعالیه سیر الی‌الله و طی کردن مدارج قرب الی‌الله است و سیاستگذاری‌های کلان برای رسیدن به این هدف صورت می‌گیرد. ملاصدرا با برشمردن شرایطی که به عینه در عبارات خود آورده است، به‌صراحت می‌گوید که اگر در مدینه‌ای عدالت، امنیت، قانون ملی، دین و فهم درستی از دین و صلاح نباشد، آن اهداف د‌رواقع تامین نمی‌شود.  پس سیاستگذاری‌های کلان در‌واقع این امور است. براساس سیاستگذاری‌های کلان ما باید وارد برنامه‌‌ریزی و سیاست‌های خرد شویم تا براساس آن برنامه‌ریزی‌ها به یک‌سری دستاوردها برسیم. خیلی جالب است که ملاصدرا دستاوردها یا شاخص‌های عینی را برای ما مطرح کرده است. این عناوینی که من اینجا به‌کار می‌برم در‌واقع عناوینی است که خود ملاصدرا روی آن دست گذاشته است:  «طیب العیش»1 یعنی یک زندگی مطلوب همراه با آسایش و لذت در زندگی، یکی از دستاوردهای عینی دولت متعالیه است. این طیب العیش وابسته به یک‌سری عوامل است که از جمله آنها «کثرت مواد متاع دنیا» است. یعنی موادی که انسان‌ها در زندگی به آن نیاز دارند، دچار کمبود نباشد. به تعبیر خود ملاصدرا کثرت مواد متاع دنیا ناشی از این است که قلتی در کسب، تجارت، صنعت و زراعت صورت نگرفته باشد که همان رونق اقتصادی است.

از دیگر دستاوردهای دولت متعالیه «جاه و مرتبه» داشتن هر یک از شهروندان است. یعنی هر فردی در جامعه باید دارای منزلت اجتماعی باشد. یکی از شئونات منزلت اجتماعی چه در مدینه‌ فاضله‌ فارابی و چه در مدینه‌ فاضله‌ ملاصدرا داشتن شغل است. در این باره بحث‌های مختلفی مطرح می‌شود که امروزه به بهبود کیفی و کمی زندگی مربوط می‌شود. سطح زندگی از حیث کمی و کیفی مستمرا باید ارتقا پیدا کند که فارابی از آن به «بلوغ السعاده» به‌معنای رشد سعادت تعبیر کرده است. یعنی ما یک حد پایانی برای این امور نداریم. اینها اموری هستند که دائما در‌حال رشد، پیشرفت و بلوغ هستند.

از دیگر اموری که ملاصدرا به‌عنوان دستاورد یا شاخص عینی به آن اشاره کرده است، این است که در جامعه نباید دچار پدیده‌ «انباشتگی ثروت در کنار انباشتگی فقر» شویم. یعنی این پدیده‌ متضاد را نباید در دولت متعالیه داشته باشیم و الا این مدینه متصف به مدینه‌ فاضله نیست. اما در‌نظر بگیرید که همه‌ اینهایی که به‌عنوان شاخصه‌های عینی گفتیم، شرط لازم هستند. شرط کافی این است که همه‌ این امور در راستای نیل به کمالات و در راستای طی شدن مدارج تقرب الی‌الله صورت می‌گیرد. پس درحقیقت این شاخصه‌ها به‌خودی‌خود ملاک نیست. نکته‌ای که اینجا مهم است این است که از نظر ملاصدرا اگر پای دین و وحی و فهم درستی از دین، وحی و شریعت در کار نباشد اصلا این شاخصه‌های عینی به‌صورت مستمر واقع نمی‌شود و اتفاق نمی‌افتد.  

به نظر می‌رسد دولت‌های متدانیه غرب مدرن و پسامدرن اگرچه دستاوردهای سیاسی و اقتصادی دارند اما به جهت محرومیت از دین و وحی، از بخش عمده شاخصه‌های دولت متعالیه همچون عدالت و برابری محروم هستند.  

دولت‌های متدانیه همیشه درطول تاریخ بودند و دولت‌های غرب مدرن ازجمله صورت‌های متاخر این نوع از دولت هستند. این دولت‌ها به لحاظ فلسفی، به‌خصوص از نظر فارابی، جزء مدینه‌های ضاله به شمار می‌آیند، چرا؟ چون که در این مدینه‌ها پای فلسفه در کار است. یعنی درواقع پای معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی به‌عنوان مبادی و مبانی اولیه در کار است، منتها در این معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی یک‌سری خطاهای راهبردی صورت گرفته و اهداف نادرست شناسایی شده است. خود فارابی به صراحت این را در آثار مختلف مطرح می‌کند که در این دولت‌ها یک‌سری اموری که سعادت حقیقی نیستند، سعادت تلقی شده‌اند. به تعبیر ملاصدرا اموری که خیر نیستند، خیر تلقی می‌شوند.

الان شما می‌بینید که امروزه از نظر غرب بزرگ‌ترین موفقیت مدینه کسب ثروت و قدرت است. فارابی به صراحت بیان می‌کند که اگر ما ثروت، قدرت یا افتخارات دنیوی را به‌عنوان سعادت قرار بدهیم، مدینه و دولت دیگر فاضله و متعالیه نخواهند بود و ما در سیاستگذاری‌های کلان و برنا‌مه‌ریزی‌های خود دچار اشتباه می‌شویم. البته اشتباه نشود درصورتی که قدرت و ثروت در راستای آن افتخارات اصلی که طی‌شدن مدارج قرب الی‌الله است، باشند، مطلوب خواهند بود.

امروزه دولت‌های متدانیه غربی در درون جامعه خود به سطحی از طیب‌العیش، کثرت متاع دنیا، رونق اقتصادی و بهبود کمی و کیفی زندگی رسیده‌اند، اما اولا این دستاوردها صرفا برای بخشی از مردم این جوامع وجود دارد. ثانیا فقط بحث مدینه و درون مدینه نیست. بحث ساختار جهانی هم مطرح است. ملاصدرا به‌خصوص مساله‌ امت و روابط بین امت‌ها را مطرح می‌کند. شما الان در روابط بین امت‌ها شاهد انباشتگی ثروت، قدرت و علم در یک بخش از جهان درکنار انباشتگی فقر، بیماری و حتی پدیده‌ هلاکت‌ها و کشتارهایی که صورت می‌گیرد، در شدیدترین شکل آن در بخش دیگر جهان هستید. همچنین ملاصدرا چه در کتاب المبدأ و المعاد و چه در کتاب الشواهد‌الربوبیه روی امنیت جانی، بهداشت و سلامت به‌عنوان یکی از شاخص‌های عینی دولت متعالیه خیلی تاکید دارد. شما الان ببینید سلامت در جامعه‌ جهانی امروز به‌شدت مختل است. بنابراین وقتی فیلسوف اسلامی این شاخصه‌ها را مطرح می‌کند تاکید دارد که در درون جوامع، کل ذائقه‌ مدینه باید از این شاخصه‌های عینی برخوردار باشد و همچنین کل مدینه‌های یک امت، سطح منطقه و بین‌المللی یا بین‌‌الامم باید این شاخصه‌ها را داشته باشند.  سوال این است که آیا جهان در ساختار درونی خود به سمت چنین شاخصه‌هایی روان است؟ آیا این شاخصه‌های عملی را در سطح جهانی مشاهده می‌کنیم؟ به شخصه قائل به این هستم که بشر امروز و دولت‌های غربی با همه‌ توان تکنولوژیکی و اقتصادی که با تراکم ثروت و سرمایه به دست آورده، به آن شاخصه‌های عینی نرسیده است. بلکه حتی در راستای نیل به چنین شاخصه‌های عینی هم قرار ندارد. البته این مساله قابل‌بحث است و ممکن است برخی به این دیدگاهی که عرض کردم نقدهایی وارد بدانند.

بنابراین به نظر شما آیا می‌توان گفت خاستگاه تمامی مفاسد و آسیب‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که امروزه در درون جوامع و نیز روابط بین‌الملل با آن مواجه هستیم به جهت فقدان وحی به‌مثابه منبع متقن معرفتی در فرآیند شناخت سعادت و قرار ندادن این سعادت به‌عنوان هدف اصلی است؟ متقابلا در دولت متعالیه به جهت اتکا بر وحی و سعادتخواهی این مشکلات به حداقل ممکن می‌رسد؟

بله دقیقا درست می‌فرمایید. البته این نکته باید محل توجه باشد که اگرچه از نظر ملاصدرا اینگونه معارف اصلا به تعبیر خود او از مشکات نبوت شرف صدور پیدا کرده است و اصلا ریشه و خاستگاه حکمت چه در قلمروی وجودشناسی و چه در قلمروی فلسفه‌ اجتماعی و سیاسی، وحی و نبوت است اما خودِ ملاصدرا قائل به این است که ما باید با یک منطق عقلانیِ اصلاح‌شده و تکمیل‌شده با وحی مواجهه داشته باشیم. والا خیلی واضح است که حتی طالبان و داعش هم در فلسفه‌ اجتماعی خود استناد به وحی می‌کنند. بنابراین منطق فهم وحی و مواجهه با معارف وحیانی بسیار مهم است اگر در این زمینه منطق درستی نداشته باشیم، دچار سوءبرداشت، سوء‌هدفمندی و سوءرفتار می‌شویم که خب این همیشه در طول تاریخ وجود داشته است.

به برخی تمایزهای دولت متعالیه با دولت‌های متدانی غرب مدرن و پسامدرن اشاره فرمودید. ممکن است بفرمایید دولت متعالیه صدرایی در تمدن اسلامی در چه شاخص‌هایی از دولت مشائی و اشراقی متمایز می‌شود؟

اول این نکته را عرض کنم که من کاربرد اصطلاح مشائی را به هیچ‌وجه در رابطه با فلسفه‌ فارابی و ابن‌سینا قبول ندارم. مشائی عنوانی است که به فلسفه‌ ارسطو داده شده است و من فلسفه‌ فارابی و فلسفه‌ ابن‌سینا را به هیچ‌وجه فلسفه‌ ارسطویی نمی‌دانم. اگرچه این فلسفه اقتباساتی از فلسفه‌ ارسطو و افلاطون داشته است اما ابن‌سینا و فارابی از همان نقطه‌ اولیه‌ حکمت اسلامی در وجود‌شناسی با ارسطو زاویه پیدا می‌کنند و هرقدر هم جلوتر می‌رویم و به قرون متأخر و معاصر نزدیک می‌شویم، این زاویه بیشتر و بیشتر می‌شود.  نکته‌ دوم این است که میان فلسفه فارابی و فلسفه ابن‌سینا در وجودشناسیِ مباحث فلسفه‌ اجتماعی یک‌سری تفاوت‌ها و تمایزاتی وجود دارد. البته این را هم بگویم که ما به لحاظ تاریخ فلسفه اسلامی خیلی دچار مشکل هستیم. قضاوت درست درباره همین نکته‌ای که درباره وجوه تمایز بین فارابی و ابن‌سینا عرض کردم، منوط به این است که همه‌ آثار ابن‌سینا در دست باشد. درصورتی که بسیاری از آثار ابن‌سینا هنوز خطی و غیرقابل دسترس است. این مساله خیلی عجیب است که هنوز 40 درصد از آثار او خطی باشد و در دسترس نباشد. خب وقتی که حدود نصف آثار ابن‌سینا در دسترس ما نباشد، چگونه می‌توانیم از خط‌مشی فلسفی و اجتماعی و سیاسی ابن‌سینا بحث کنیم. بنابراین درباره تمایز و تفاوت بین فلسفه ابن‌سینا و فارابی باید با احتیاط سخن گفت.

اما فلسفه‌ اجتماعی ملاصدرا در مقایسه با فلسفه‌ اجتماعی فارابی در عین حال که اشتراکات محوری دارند، در یک‌سری محورها از همدیگر متمایز می‌شوند. البته در مباحث فلسفه‌ اجتماعی این امر بدیهی و حتی ضروری است که بعد از گذشت 600 سال از زمان فارابی مباحث و مبانی فلسفه‌ اجتماعی ملاصدرا نمی‌تواند به عینه همان باشد. ازجمله بحث‌هایی که مطرح است بحث ساختار قدرت است که بحث آن به یک کلمه و دو کلمه به انجام نمی‌رسد. ساختار قدرت در فلسفه‌ و مدینه فاضله فارابی یک ساختار هرمی است و فارابی یک قدرت بیشتر نمی‌شناسد و آن هم قدرت سیاسی است. ولی ساختار قدرت در حکمت متعالیه براساس همان نظریه‌ «وحدت در عین کثرت» و «کثرت در عین وحدت» بنا شده است. یعنی در دولت متعالیه با وحدت در قدرت سیاسی و در عین حال کثرت در قدرت اجتماعی مواجه هستیم.

قدرت سیاسی در حکمت سیاسی متعالیه صدرایی به شکل یک هرم ظاهر می‌شود که از رئیس مدینه در رأس تا همه‌ اقشار اجتماعی را در برمی‌گیرد. ملاصدرا در درون این هرم سیاسی از یک‌سری قدرت‌های اجتماعی صحبت می‌کند که خاستگاه آنها حکومت نیست بلکه عوامل مختلفی است که بنده در سلسله درسگفتارهایی با عنوان فلسفه اجتماعی حکمت متعالیه ذیل کنگره حکمت سیاسی متعالیه ارائه دادم و مفصلا بحث کردم.
اما در رابطه با دولت اشراقی عرض می‌کنم سهروردی به صورت تفصیلی مثل فارابی یا ملاصدرا وارد مباحث سیاسی نشده است. او از دو دوره نورانی و ظلمانی صحبت می‌کند. دوره‌ نورانی دوره‌ای است که در آن فردی که متصل و مرتبط با نورالانوار است، در رأس جامعه قرار می‌گیرد. دوره ظلمانی دوره‌ای است که آن کسی که اداره‌کننده و سیاستگذار مدینه یا جامعه است، اصلا ارتباطش با نورالانوار قطع است و جامعه را در تاریکی قرار می‌دهد. در فلسفه سهروردی ما آن بحث‌های تفصیلی با شاخصه‌های مختلف عینی که در مدینه‌ فاضله‌ فارابی یا حکمت متعالیه‌ ملاصدرایی با آن مواجهیم را شاهد نیستیم. بنابراین به نظر من در این زمینه‌ چندان ما را به جایی نمی‌رساند.

سوال بعدی این است که چه نسبتی بین دولت متعالیه و انواع مشارکت‌های اجتماعی وجود دارد؟

درست است که دولت متعالیه یک ساختار هرمی دارد و برخوردار از وحدانیت است ولی آن‌چه خیلی مهم است آن تعاون و مشارکتی است که بین شهروندان مدینه‌ فاضله با همدیگر از سویی و همچنین با هیات حاکمه از سوی دیگر برقرار است. به این نکته کمتر توجه شده است. فارابی در فصل شصت‌و‌یک کتاب فصول منتزعه‌ خود که کتاب بسیار ارزشمندی است می‌گوید اجزای مدینه و مراتب اجزای مدینه با همدیگر ائتلاف و ارتباط متقابل دارند. آنچه این ائتلاف را ایجاد می‌کند، «محبت» است ولی عدالت استمراردهنده آن است.

منتها بحث این است که این محبت چه نوع محبتی است؟ فارابی می‌گوید محبت بر دو نوع است؛ محبت عاطفی و ارادی. در ائتلاف بین اجزای مدینه، محبت عاطفی که مثلا بین والدین و فرزند است، منظور نیست. منظور از محبت در اینجا محبت ارادی است که در اثر سه چیز به وجود می‌آید. 1. اشتراک در فضیلت؛ یعنی یک آگاهی اجتماعی متحقق می‌شود که به واسطه‌ آن مردمان مدینه به وحدت نظر نسبی می‌رسند در اینکه فضیلت چه است. 2. اشتراک در منفعت؛ یعنی در واقع اهل مدینه‌ فاضله در فهم خود از منفعت، با یکدیگر اشتراک داشته باشند. 3. اشتراک در لذت؛ یعنی در لذت‌ها هم مشترک باشد. با این سه اشتراک است که محبت ارادی و ائتلاف شکل می‌گیرد.2

و بعد می‌گوید که «والعدل تابع للمحبه» عدالت بعد از این محبت است. دقت کنید که از این منظر عدالت اجتماعی در مدینه‌ فاضله منوط به یک چنین فرآیندی است و این خیلی مهم است. اگرچه یک سلسله‌مراتب طولی قدرت در مدینه فاضله وجود دارد اما به‌طور قطع باید از طریق فرآیند مشارکت اجتماعی مورد شناسایی و پذیرش قرار بگیرد و آن محبت رسوخ در آن ساختار پیدا کند. بنابراین تعاون و مشارکت اجتماعی و تمدنی یک امر کاملا کلیدی در مدینه است.

ائتلاف و مشارکت‌ها در دولت‌های متدانیه چه تفاوتی با ائتلاف در دولت متعالیه دارد؟

مدائن غیرفاضله و دولت‌های متدانیه هم ائتلاف دارند و حتی ممکن است که «ائتلاف فی‌المحبت» باشد منتها در واقع تفاوت آنها در محتواست. یعنی اگر آگاهی اجتماعی کاملا متفاوت باشد محبتی هم که براساس آن شکل می‌گیرد، متفاوت می‌شود. همچنین این مطلب که چه چیز را منفعت و چه چیز را لذت بدانیم، موجب تفاوت می‌شود. الان مثلا منفعتی که آمریکا برای خود تعریف می‌کند با منفعتی که یک کشور دیگر ممکن است برای خود تعریف کند، خیلی فرق می‌کند. بنابراین تفاوت در فضیلت، آگاهی اجتماعی، منفعت و لذت ازجمله تفاوت‌های بنیادین است که مستلزم تفاوت در سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‌شود. یعنی ابعاد گسترده‌ای را به خود می‌گیرد که اینجا می‌طلبد ما وارد مباحث فرهنگی و ساختار فرهنگی در درون جوامعی که امروز به‌عنوان جوامع غربی می‌شناسیم و نیز جوامعی که امروز به‌عنوان جوامع جهان سوم می‌شناسیم، بشویم.

پی‌نوشت
1. صدرالدین الشیرازی، شرح اصول کافی، جلد 2، ص 342.
2- ابونصر محمد فارابی، فصول منتزعه، ص 60.

منبع: روزنامه فرهیختگان، سه شنبه، 17 اسفند 1400

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید