جدیدترین مطالب

در نزد منطق دانان، فكر يا انديشه، حاصل دو حركت تعريف شده است :حركت از مجهول مطلوب به سوي معلومات و از معلومات به سوي مجهول مطلوب، براي روشن ساختن مجهول.(1) مرحوم مظفر با دقتي بيشتر، فكر را چنين تعريف كرده است :
    (اجراء عمليه عقليه في المعلومات الحاضره لاجل الوصول الي المطلوب)؛(2) انجام عمليات عقلي در معلومات حاضر در ذهن، براي دستيابي به مطلوب.
    وي در اين عمليات عقلي، پنج مرحله را از هم تفكيك كرده است :
    1. روبرو شدن با مشكل كه همان مجهول است.
    2. شناخت نوع مشكل، چرا كه گاهي با مشكلي روبرو هستيم كه از نوع آن آگاهي نداريم.
    3. حركت عقل مرحله اول، از مشكل به معلوماتي كه نزدش آموخته است.
    4. حركت عقل مرحله دوم ميان معلومات، براي بررسي آنها تا آنچه رابراي مشكل مناسب است، گرد آوري كرده، در جهت حل آن مشكل به سامان آورد.(3)
    5. حركت عقل مرحله سوم از معلومات گردآوري شده، از آنچه نزد اواست، به سوي مطلوب.
    اين تعريف از فكر، تنها ويژه تحصيل نظريات به اصطلاح منطق دانان است و شامل همه اقسام انديشه نمي شود. در حقيقت، سه قسم انديشه وجود دارد:
    1. انديشه براي كسب بديهيات.
    2. انديشه براي كسب نظريات.
    3. انديشه براي جعل اعتباريات.
    انديشه براي كسب بديهيات، به جهت تقدم معرفت شناختي اش، برانديشه براي كسب نظريات، آشكارا مهم تر است. بديهيات، به خودي خود در ذهن حاضر نيستند و كسب آنها به تامل و تعمق عقلي نياز دارد؛اما در اين عمل عقلي، عقل نه به معلومات قبلي خود، بلكه به خودواقعيت توجه مي كند و بي واسطه درباره خود واقعيت مي انديشد و از آن تصور يا تصديق را انتزاع مي كند.(4)
    قسم سوم انديشه، انديشه براي جعل اعتباريات، در حيات بشري، به ويژه حيات اجتماعي بشري اهميت عملي بسيار زيادي دارد و بر خلاف دو قسم پيشين انديشه، انديشمند در پي كشف واقعيت نيست، بلكه به جعل اعتباريات لازم براي حيات اجتماعي اش مي پردازد.
    اعتبار دو قسم است : ادبي و قانوني. اعتبار ادبي براي تاثير دراحساسات فرد يا جامعه است و با ذوق و امور نفساني انسان پيوند دارد؛ولي اعتبار قانوني، براي مصلحت فردي يا اجتماعي ساخته مي شود و باجنبه رفتاري فرد يا جامعه پيوند دارد، پس هدف اعتبار قانوني، هدايت فرد يا جامعه به سوي تحقق مصلحت يا دور كردن از مفسده است.همچنين اعتبار ادبي در خارج تحقق نمي يابد، بلكه اثر رواني يافرهنگي آن محقق مي شود و در آن مراد استعمالي با مراد جدي مطابقت ندارد، در حالي كه خود اعتبار قانوني در خارج محقق مي شود و در آن مراداستعمالي با مراد جدي يكسان است. از آنجا كه اعتبارات سياسي از قسم اعتبارات قانوني اند؛ ما توجه خود را به انديشه براي جعل اين قسم ازاعتبار معطوف مي كنيم. در اين قسم انديشه، براي اعتبارات پايه،مراحل زير قابل تشخيص است :
    1. مواجهه با مشكل كه همان نياز است.
    2. شناخت نوع نياز (منشا اعتبار)؛ در غير اين صورت نمي توان دريافت، چه چيزي برآورنده نياز است.
    3. انتخاب هدف حل مشكل (5)؛ در غير اين صورت نيز نمي توان دريافت، چه چيزي برآورنده نياز است.
    4. حركت عقلي در ميان حقايق براي انتخاب مبدا اعتبار؛ مبدا اعتبارامري واقعي است و ويژگي ها و آثاري دارد كه ابداع امري با آثار شبيه به آن، اما داراي ماهيتي متناسب با نوع نياز، نياز را در جهت هدف موردنظر برمي آورد.
    5. تخيل يك فرد مجازي براي مبدا اعتبار هم هويت با نوع نياز.
    6. انتزاع مفهوم از اسناد ياد شده.
    انديشه براي اعتبارات فرعي، شيوه هاي مختلفي دارد:
    1. توجه به آثار واقعي اعتبار و لغويت و سودمندي اعتبار.
    2. استنتاج منطقي، زيرا استنتاج منطقي به قضاياي حقيقي منحصرنيست ؛ هر چند اين استنتاج منطقي در اصطلاح منطقيان، برهان نباشد.
    3. انتقال استدلال از خود اعتباريات به منشا آنها.(6)
    هر يك از اين شيوه هاي انديشه در اعتباريات نيز مراحل ويژه خود رادارد؛ اما در همه اين اقسام دو مرحله اصلي وجود دارد:
    1. توجه به حيات انساني و اجتماعي و كشف نيازهاي چنين حياتي كه مطلوب انديشمند به شمار مي آيند.
    2. يافتن اعتبارات لازم براي برآوردن اين نيازها و جعل اين اعتبارها.
    
    موضوع انديشه سياسي
    انديشه سياسي هر چه باشد، انديشه اي درباره پديده هاي سياسي است. پديده سياسي نيز هر چه باشد، در جامعه سياسي تحقق مي يابد.بنابراين، نقطه آغاز بررسي چيستي انديشه سياسي، نظر به جامعه سياسي و شناخت چيستي آن است.
    انسان ها در كنار يكديگر زندگي مي كنند. در كنار يكديگر زندگي كردن جانداران به دو صورت تحقق يافته است : گله اي و اجتماعي. در زندگي گله اي، افراد گروه در كنار يكديگر زندگي مي كنند؛ اما هر يك براي خودمي زيند و پايگاه و نقش براي افراد گله در حيات گله اي تعريف شده نيست ؛ اما در زندگي اجتماعي، روابطي ميان افراد تعريف مي شود و افراددر اجتماع، داراي پايگاه و نقش هاي تعريف شده اند؛ به گونه اي كه اگر دراجراي اين نقش ها، خلل يا سستي صورت بگيرد، جامعه دچار تنش مي شود و اگر خلل يا سستي از حد بگذرد، جامعه از هم مي پاشد. درحيات اجتماعي حيواناتي مانند زنبور يا مورچه، اين نقش ها به گونه غريزي تعريف شده اند؛ اما براي انسان چنين نقش هايي به صورت غريزي تعريف نشده است و براي مثال، هيچ كس به نحو غريزي وتكوين طبيعي پادشاه يا وزير يا خياط يا آشپز نيست. با اينكه انسان بالطبع اجتماعي است ؛ در همان حال داراي شعور و اراده فردي است واين ويژگي موجب مي شود كه جامعه انساني حاصل نظمي غريزي وبدون انگيزه عقلاني نباشد و روابط اجتماعي در يك تعامل عقلاني شكل بگيرند. اين نكته سرچشمه پيدايش جامعه سياسي است.
    محمد جواد لاريجاني در تعريف جامعه سياسي مي نويسد:
    در كنار يكديگر بودن ما (تجمع)، داراي ويژگي هاي خاصي است :داراي به هم وابستگي سازمان يافته است. براي مثال گروهي نظامي وپليس هستند و وظيفه مراقبت و حفظ نظم را بر عهده دارند تا جان ومال ديگران مورد تعرض واقع نشود. در عوض اين تلاش شبانه روزي،افراد پليس حقوق دريافت مي كنند و اين حقوق، مثلا از جمع آوري ماليات تهيه مي شود. يعني، من و تو و ديگري اين حقوق را مي پردازيم.به همين ترتيب، در امر تهيه غذا، مسكن، دارو و نيازهاي حياتي ديگر،همه به هم وابستگي داريم ؛ از سوي ديگر، تجمعات در اندازه و در نوع وابستگي و شدت و ضعف تفاوت دارند: مردم ده به شهرها و شهرها به گونه اي به پايتخت متصل هستند. (تجمع كشور) تا حد زيادي خود كفااست. حداقل در مديريت چنين است. كشورها هم به هم وابستگي، اما ازنوع ويژه خود دارند.
    موضوع اصلي فلسفه سياسي، اين تجمع است (كه آن را تجمع سياسي يا مدني مي ناميم)، يعني زندگي در كنار يكديگر، با به هم وابستگي سازمان يافته.(7)
    به نظر مي آيد كه اين تعريف ناقص بوده و به قيد اساسي سياسي توجه كافي نشده است. (زندگي در كنار يكديگر، با به هم وابستگي سازمان يافته) زندگي اجتماعي است و قيد سياسي، براي اشاره به ويژگي بيشتري است. دكتر صدرا تعريفي از جامعه سياسي مي آورد كه دچار اين نقص نيست :
    به جامعه انساني كه بنا به اعتباراتي موصوف به سياسي شده، جامعه سياسي اطلاق مي گردد.(8)
    اين تعريف، اگرچه نقص پيشين را ندارد، اما مشخص نكرده است كه چه اعتباراتي جامعه انساني را موصوف به سياسي مي كند. با توجه به تعريف هاي مختلف از سياست، دو مفهوم كليدي را در تعريف سياست مي توان تشخيص داد: قدرت و تدبير؛ البته تحليلي دقيق تر نشان مي دهد كه اين مفهوم كليدي مفهوم عزت است.(9) از آنجا كه جامعه انساني با يك تعامل عقلاني حاصل مي شود، بدون عطف نظر به چنين مقولاتي نه به وجود مي آيد و نه باقي مي ماند. بنابراين، هر جامعه انساني با اراده و آگاهي افراد، معطوف به چنين اموري است و به همين اعتبار،جامعه انساني به سياسي متصف مي شود. پس جامعه سياسي همان جامعه انساني است ؛ اما به اين اعتبار كه با اراده و آگاهي افراد، معطوف به عزت (يا قدرت يا تدبير يا هر امري كه مفهوم كليدي سياست به شمارآيد) است.
    به اين ترتيب، مي توان درك كرد كه پديده سياسي چيست. پديده سياسي هر امري است كه در جامعه سياسي از جهت سياسي بودنش پديد آيد و چنين پديدهاي موضوع انديشه سياسي است.
    
    مراحل انديشه سياسي
    با توجه به تعريفي كه از انديشه شد، انديشه سياسي مجموعه آراي سياسي نيست، بلكه حركت ذهني يا علمي براي كسب اين آرا است.زماني كه از انديشه سياسي يك مكتب يا يك شخص سخن به ميان مي آيد، هر سه قسم انديشه مد نظر است. بنابر اين، انديشه سياسي شامل سه مرحله اساسي زير است :
    مرحله اول :
    نحوه مواجهه با پديده سياسي.
    مواجهه با پديده سياسي مستلزم اخذ ديدگاه است. ديدگاه انديشمند ازپاسخ او به چنين پرسش هايي حاصل مي شود:
    انديشمند چه پديده اي را سياسي مي داند؟
    انديشمند چه ارزشي براي سياست، به نحو كلي، قائل است ؟
    چه ارزشي براي پديده سياسي موضوع انديشه اش قايل است ؟
    هدف او از پرسش سياسي و انديشه در پديده هاي سياسي چيست ؟
    
    مرحله دوم : تعيين نوع مطلوب ها در مواجهه با پديده سياسي
    تعيين نوع مطلوب ها، مستلزم داشتن يك مدل مفهومي از پديده هاي سياسي است ؛ اعم از اينكه مطلوب مجهولي باشد كه بايد كشف شود يانيازي باشد كه بايد برآورده شود. پديده هاي مركب با مجموعه اي ازمفاهيم مرتبط با هم درك مي شوند. مجموعه مفاهيم مرتبط با هم كه ازيك پديده مركب، تصويري در ذهن درست مي كند، مدل مفهومي است.مدل مفهومي زمينه انديشه است، زيرا موضوعات مربوط به حيات انساني به وسيله چنين مدلي قابل تعريف است و با تعريف اين موضوعات، موضوع براي نظريه تعريف مي شود؛ براي مثال در نظام سياست اسلامي مفاهيمي چون حكم الله، حكم جاهليت، ولايت الله،ولايت طاغوت، عدالت، ظلم، مومن، كافر، منافق، جهاد، اصلاح، فساد،عزت و ذلت در مدل هاي مفهومي به كار مي روند.
    مدل هاي مفهومي به اعتبار حقيقي يا اعتباري بودن موضوع، دوقسم اند. مدل هاي حقيقي مدل هايي اند كه موضوع آنها امور حقيقي است. مدلهاي حقيقي از مفاهيم وجودي و ماهوي تشكيل مي شود؛مانند مدل مفهومي جغرافياي سياسي. مدل هاي اعتباري مدل هايي اندكه موضوع آنها امور اعتباري است. مدل هاي اعتباري را مي توان ازماهيات مخترعه و احكام (احكام به اصطلاح فقهي و حقوقي ومحمولات اخلاقي اعتباري) مي توان تشكيل داد؛ مانند مدل مفهومي فقيهان براي مومن كه از چنين مفاهيمي شكل گرفته است : حر (آزاد)،عبد، اسير، مقروض، زن، مرد، ساكن دار الاسلام، ساكن دار الكفر،محارب، عادل، و مانند اين موارد. كافر نيز با مدلي مفهومي شناخته مي شود كه از كتب فقه مي توان مفاهيم آن را استقصا كرد. مدل مفهومي فقيهان از چنين مفاهيمي بهره مي گيرد: دار الاسلام، دار الكفر، دارالحرب، دار الذمه، دار العهد، دار الامان، دار الهدنه و دار الهجره.
    اين مدل مفهومي آشكارا با مدل مفهومي يك ليبرال غربي براي انسان سياسي يا جغرافياي سياسي متفاوت است و اين نشانگرتفاوت انديشه سياسي اين دو است. يك فقيه، مطلوب خود را ذيل يكي از اين مفاهيم تعيين نوع مي كند و يك ليبرال در ذيل مفاهيمي ديگر ويك ماركسيست در ذيل مفاهيمي ديگر.
    
    مرحله سوم :
    نحوهي يافتن پاسخها به مطلوبهاي سياسي
    اگر مشكل انديشمند سياسي پرسشي براي كشف يك واقعيت سياسي باشد، دو نكته در نحوه يافتن پاسخ اهميت اساسي دارند:
    - منابع معرفتي انديشمند.
    - روش انديشمند در بهره گيري از منابع معرفتي.
    اگر مشكل انديشمند سياسي، نيازي در حيات سياسي اجتماعي باشد،بايد برآورده شود؛ در اين صورت اموري كه در نحوه يافتن پاسخ موثرند،عبارت است بود از:
    - جهان بيني انديشمند (براي تعيين مبدا اعتبار).
    - منابع معرفتي انديشمند.
    - روش انديشمند براي بهره گيري از منابع معرفتي.
    - هدف انديشمند از برآوردن نياز.
    
    پي نوشت ها:
    1. الليالي المنتظمه في علم المنطق (شرح منطق منظومه)، ملا هادي سبزواري، ص 8، چاپ سنگي (كتابت 1318).
    2. المنطق، محمد رضا مظفر، ص 18، اسماعيليان، 1377، چاپ اول.
    3. از حيث روان شناختي انديشه مي تواند شامل حركت هاي ذهني باشد. اما اگر به جامعه شناسي علم توجه داشته باشيم، خواهيم ديد كه درعمل، حركت اول و دوم تنها حيث ذهني ندارند. يك پرسش گر تنها به محتويات ذهني خود مراجعه نمي كند و تنها به دسته بندي آنها براي يافتن معلومات مناسب با مجهول نمي پردازد، بلكه به آنچه در جامعه علمي يافت شده، مراجعه مي كند و با دسته بندي آنها معلومات مناسب با مجهول خود را رديابي مي كند تا بدان دست يابد و سپس حركت سوم را كه فقط حيث ذهني دارد، انجام مي دهد. بنابر اين، بهتر است با توسعه در اين تعريف، دو حركت اول را به حركت علمي در جامعه علمي نيزتعميم دهيم. اين نكته، به نحو اولي، شامل انديشه براي جعل اعتباريات نيز مي شود.
    4. به نظر مي رسد كه آقاي عبدالكريمي آنجا كه از تفكر غير مفهومي سخن مي گويد، منظورش همين نكته باشد و البته در غير اين صورت،سخن ايشان مبهم بوده و به روشنگري نياز دارد. ر. ك : تفكر و سياست،بيژن عبدالكريمي، ص 8 و ص 18-20، انتشارات علمي و فرهنگي،1376، چاپ اول.
    5. هدف حل مشكل غير از رفع نياز است و معناداري رفع نياز را تامين مي كند. براي نمونه امنيت يك نياز اجتماعي سياسي است كه بايدبرآورده شود. اما ايجاد امنيت بايد به حصول چه وضعيتي بينجامد؟منظور از هدف حل مشكل چنين امري است.
    6. لاريجاني، صادق، معرفت ديني، ص 230، مركز ترجمه و نشر كتاب،1370، چاپ اول.
    7. رساله اي در موضوع و روش فلسفه سياسي، محمد جواد لاريجاني،ص 43، سروش، 1380، چاپ اول.
    8. فلسفه سياست، عليرضا صدرا، قسمت دوم، ص 357، پايان نامه،دانشگاه تربيت مدرس.
    9. به نظر نگارنده، مفهوم اساسي سياست مفهوم عزت است، نه قدرت و نه تدبير. قرار دادن اين دو مفهوم در محور سياست از آنجا نشات مي گيرد كه سياست عمل حاكمان دانسته مي شود؛ نه عمل جمعي جامعه سياسي. در حالي كه همه جامعه سياسي نياز به سياست را احساس مي كنند و همه با هم بدان اقدام مي كنند. قدرت و تدبير نيز از لوازم عملي عزت اند و از اين جهت، هر جامعه سياسي ناچار است به آن توجه كند. براين اساس سياست عبارت است از تلاش و مبارزه براي كسب، حفظ وتوسعه سطحي و عمقي عزت در جامعه.

نويسنده: ابوالحسن حسني
هفته نامه پگاه حوزه، شماره 216، 14 مهر 1386

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید