جدیدترین مطالب

ملاصدرا فيلسوف نامى ايرانى (۱۰۴۵ - ۹۷۹) براى مرگ تعريف تازه اى آورد و پس از رد عقيده زيست شناسان و پزشكان - كه مرگ را معلول تباهى بدن مى دانند - با اشاره به دو نوع مرگ طبيعى و اخترامى، مرگ را رهايى روح از قيد بدن به سبب كمال خود و بى نيازى به بدن دانسته و در توضيح فلسفى اين مطلب مى گويد: نفس انسان در آغاز از ماده يعنى جسم و بدن سربرآورده ولى با تكيه بر مسير رشد و تكامل مادى بدن، راه جداگانه اى براى تكامل خود را در پيش مى گيرد.

________________________

آيت الله سيد محمد خامنه اى

نفس گرچه همراه با تكوّن بدن موجود مى شود و به اصطلاح «جسمانيه الحدوث» است ولى به محض قوام گرفتن، عهده دار حفظ و رشد و تكامل بدن مى شود. به نظر ملاصدرا، برخلاف تصور برخى، بدن تابع نفس است نه نفس تابع بدن. اما نفس ناچار است تا رسيدن به كمال خود با بدن همراهى كند. رشد بدن متوقف مى شود ولى رشد و كمال نفس ادامه دارد و بالاتر از آن، هر چه به كمال نفس افزوده شود بر پيرى و ضعف و نقص بدن افزوده مى شود تا آنجا كه نفس قيد تن را ر ها مى كند و آزاد مى شود و بدن را به صورت مرده اى باقى مى گذارد.
از نظر علوم زيستى و پزشكى، مرگ عبارت است از تعطيلى سازمان فعال بدن انسان، كه حافظ حيات او است.
اين ديدگاه به بدن فقط از لحاظ ساختار جسمانى و به عبارت ديگر از نقطه نظر مادى و از منظر حواس خمسه مى نگرد و علائم مرگ را توقف فعاليت مغز و قلب و اندام ها و از بين رفتن حرارت جسم مى داند و معمولاً به خروج چيزى به نام روح يا نفس اشاره نمى كند.
اما از نظر فلسفه، مرگ عبارت است از جدا شدن دائمى روح يا نفس از بدن كه به طور طبيعى و به سبب درهم ريختن نظم طبيعى بدن و نارسايى آن ايجاد شود.
اما علاوه بر اين گونه مرگ - كه به آن مرگ طبيعى مى گويند - فلاسفه مرگ هايى را كه نه به سبب زوال نظم طبيعى آن بلكه به سبب حوادث و يا افعال عمدى و غير عمدى افراد بشر حاصل مى شود نوع ديگرى از مرگ دانسته و به نام مرگ اخترامى (غير طبيعى) مى شناسند كه به سبب خرابى خانه نفس و روح، يعنى بدن، بر اثر حادثه، روح از آن جدا مى شود.
ملاصدرا فيلسوف نامى ايرانى (۱۰۴۵ - ۹۷۹) براى مرگ تعريف تازه اى آورد و پس از رد عقيده زيست شناسان و پزشكان - كه مرگ را معلول تباهى بدن مى دانند - با اشاره به دو نوع مرگ طبيعى و اخترامى، مرگ را رهايى روح از قيد بدن به سبب كمال خود و بى نيازى به بدن دانسته و در توضيح فلسفى اين مطلب مى گويد: نفس انسان در آغاز از ماده يعنى جسم و بدن سربرآورده ولى با تكيه بر مسير رشد و تكامل مادى بدن، راه جداگانه اى براى تكامل خود را در پيش مى گيرد. تكاملى كه با آغاز پيرى و رشد منفى بدن، از توقف باز نمى ايستد و همچنان به رشد تكاملى خود ادامه مى دهد، يعنى برخلاف بدن پيرى و «آنتروپى» ندارد و نابود شدنى نيست.(۱)
اين نوع تكامل بر اصل قانون فلسفى ديگرى به نام «حركت جوهرى»(۲) اشيا بنا شده است كه يكى از اصول ابتكارى ملاصدراست و ثابت مى كند كه همه اشيا در جهان مادى و محسوس آرام ندارند و گام به گام در حركت يك طرفه و پيش رونده اى هستند و از نقص رو به كمال طبيعى خود مى روند. برخلاف جهان ايستاى ارسطويى، جهان ملاصدرا پويا و پرجوشش و جنبش است و با اين پويش، همه اشيا در جهان ما راه تكامل را مى پويند و نفس انسان نيز از اين قاعده مستثنى نيست.
براساس اصل جهانى «حركت در وجود و جوهر» اشيا است كه نفس انسان همراه بدن روز به روز راه تكامل خود را مى پويد و سرانجام پس از طى دوره تكامل و رسيدن به كمال خود در هنگامى كه شمارش معكوس پرواز و رهايى آن از بدن فرا برسد بدن را ر ها كرده و زندگى غير مادى خود را كه براى آن ساخته شده آغاز مى كند كه عرفا به آن مرگ مى گويند.
به نظر ملاصدرا روح يا نفس انسان گرچه با مرگ خود از بدن جدا مى شود و آن را مانند جامه اى كهنه و خالى به جا مى گذارد اما در آن جهان ديگر نيز داراى بدنى است كه از ماده ساخته نشده ولى همانند بدن دنيوى اوست و همان صورت و مشخصات را داراست به گونه اى كه در آن جهان همه يكديگر را خواهند شناخت و تمام خصلت ها و محتواى ذهن در خيال خود را نيز به همراه دارند.
با وجود آن كه نفس در آغاز حيات خود تكيه بر حمايت و هدايت بدن دارد اما به محض آن كه شكل غير مادى (مجرد) به خود گرفت رابطه نفس و بدن معكوس مى شود و نفس حامى و نگهبان بدن و به تعبير ملاصدرا «حامل» بدن مى گردد و اين تصور كه نفس در طول زندگى خود نيازمند بدن است صحيح نيست.
نفس گرچه همراه با تكوّن بدن موجود مى شود و به اصطلاح «جسمانية الحدوث» است ولى به محض قوام گرفتن، عهده دار حفظ و رشد و تكامل بدن مى شود. به نظر ملاصدرا، برخلاف تصور برخى، بدن تابع نفس است نه نفس تابع بدن. اما نفس ناچار است تا رسيدن به كمال خود با بدن همراهى كند. رشد بدن متوقف مى شود ولى رشد و كمال نفس ادامه دارد و بالاتر از آن، هر چه به كمال نفس افزوده شود بر پيرى و ضعف و نقص بدن افزوده مى شود.(۳) تا آنجا كه نفس قيد تن را ر ها نموده و آزاد مى شود و بدن را به صورت مرده اى باقى مى گذارد.
فلاسفه پيش از او بدن را به كشتى تشبيه مى كردند و نفس را ناخداى آن مى انگاشتند كه همراه با ساختن و بوجود آمدن كشتى بر آن سوار مى شود و آن را هدايت مى نمايد. ولى ملاصدرا بدن را به كشتى بادبانى و نفس را به باد تشبيه مى كند و مى گويد:
مسلم است كه باد، كشتى را حركت مى دهد و راه مى برد نه كشتى، باد را و بدين گونه است كه نفس انسان، راننده و مدير بدن است چه همان گونه كه اگر باد نباشد كشتى از حركت باز خواهد ايستاد، وقتى نفس به كمال خود رسيده و از بدن بى نياز باشد آن را ر ها مى كند و بدن را بى جان و بى حركت به جا خواهد گذاشت، پس حيات بدن از نفس است و نفس تابع بدن نيست.(۴)
اما مرگ در نگاه عرفان اسلامى منظرى بسيار زيباتر و با شكوهتر دارد، زيرا نه فقط برخلاف نظر ماده گرايان و حس گرايان، مرگ نابودى و فنا نيست بلكه گامى به مرحله كاملتر زندگى و آغاز حياتى دوباره و به تعبيرى ديگر: در حكم تولد دوباره انسان است، همانند تولد كودك و خروج از حالت جنينى به حالت مستقل بشرى. از اين منظر، جهان مادى براى انسان در حكم رحم مادر براى فرزند است.
مولوى عارف بزرگ فارسى زبان در اشعار خود اينگونه عنوان مى كند كه «حيات» انسان منحصر به زندگى در بدن و در اين جهان نيست بلكه «حيات» به صورت زنجيره اى داراى درجات و مراحلى است كه خروج از هر مرحله «مردن» از آن مرحله و ورود به مرحله بعد، «زندگى» و تولدى دوباره است. براساس نظر عرفا در صورت شايستگى و تلاش انسان اين مرگ و تولد آنقدر تكرار مى شود تا انسان در سير تكاملى خود، به آستان خدا برسد و ۹كرسى فلك را در زير پاى خود ببيند.
در قرآن مجيد و در آيات بسيارى مرگ مرحله اى از چرخه حيات معرفى شده است و در چند آيه به همين مضمون عرفانى و فلسفى اشاره نموده است. از جمله در سوره روم (آيه ۲۸) مى فرمايد: «كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون»(۵)
يعنى: شما (انسانها) مرده بوديد و خداوند زنده تان كرد و سپس شما را مى ميراند و سپس زنده مى سازد و سرانجام به سوى او باز خواهيد گشت.
تحليل فلسفى حقيقت مرگ و حيات در قرآن مجيد بايد نخست از معناى «حيات» و فهم عمق آن در قرآن آغاز شود تا مفهوم مرگ نيز بهتر درك شود.
يكى از صفات خداوند «حيّ» (يعنى زنده و داراى حيات) است و معناى فلسفى حيات و حيّ موجوديت همراه با دانش و هوشمندى است(۶) و چون در فلسفه و عرفان اسلامى مسلم است كه وجود در خداوند، مطلق و بى مرز و بى حد و اندازه است و از اين رو وجودى يكتا (احدى) و داراى كمال مطلق (صمدى) است از اين رو نتيجه مى شود كه همه موجودات - يا به تعبيرى حيات ها و هستى هاى با دانش و هوشمند (و يا حتى بدون آن) - فروغى از آن خورشيد جهان تاب يعنى وجود و حيات ازلى خداوند هستند.
در انسان اين ويژگى وجود دارد كه علاوه بر هستى مادى و حيات درجه دو كه در همه موجودات هست، حياتى ويژه نهفته داشته باشد كه در قرآن از آن به «روح خدا» تعبير شده از جمله در سوره حجر(۷) پس از آنكه به ماده اوليه خلقت انسان (كه خاك و گل و عناصر اصلى شيميايى است) اشاره مى كند مى افزايد كه در انسان اوليه و در آن ماده جسمانى از روح خود دميدم (و نفخت فيه من روحى. . . )
با تكيه بر معارف و مطالب عرفان اسلامى كه مخلوق اول و منشأ موجودات جهان و گسترش نعمت وجود را «نَفَس رحمانى» مى نامد و در قرآن نخستين مخلوق خدا «روح خدا» كه روح اعظم ناميده شده است بنابراين مى توان نفخه روح الهى و حلول آن در انسان را از نظر فلسفى و عرفانى به افاضه وجود درجه يك يا حيات حقيقى تفسير كرد.
نتيجه اى كه از اين تفسير مى توان استخراج كرد:
اولاً - انسان پس از آنكه وجود و حيات خود را به دست آورد غير منطقى است كه آن را از دست بدهد و معدوم شود زيرا كه وجود از نظر فلسفى همواره نقيض عدم است و از يك شىء هرگز نقيض آن زاييده نمى شود. پس آنچه را كه بشر «مرگ» مى داند در واقع تغيير شكل حيات و تبديل منزل و تغيير فضاى زيستن اوست و موت معناى سلبى ندارد بلكه مفهومى وجودى است و مى بينيم كه در قرآن آمده است كه خداوند، خالق مرگ و زندگى است. مى دانيم كه «عدم» قابل خلقت نيست و هنگامى كه پاى خلقت در ميان بيايد ديگر عدم رخت بربسته و وجود به جاى آن نشسته است.
ثانياً - وجود و حيات انسان، متعلق به او نيست و امانت يا وديعه اى الهى است كه به وى تفويض شده و انسان در جريان طبيعى آفرينش - كه مانند قطارى ما را از اين منزل به آن منزل ببرد - حق ندارد در آن تصرف كند و از اين رو است كه خودكشى يا قتل ديگران به هيچ وجه جايز نيست و گناه شمرده مى شود.
ـ پى نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
ـ مكتوب حاضر حاصل تلخيص مقاله اى است كه آيت الله سيد محمد خامنه اى چندى پيش در كنگره حقوق بشر در دانشگاه شهيد بهشتى تهران ارائه كردند

* رئيس بنياد حكمت اسلامى صدرا

منبع: روزنامه ایران، شنبه، یک دی ماه 1386

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید