جدیدترین مطالب

بسم الله الرحمن الرحيم

از همه آقايان محترمى كه تشريف داريد صميمانه تشكر مى كنم. هم به خاطر اين كه امشب ما را مشمول محبت و صفاى خود قرار داديد و اين جلسه صميمى و مهربان تشكيل شد كه بسيار جالب شيرين و خاطره انگيز است و هم ـ بيش از اين ـ به خاطر زحمت بزرگى كه قبول كرديد و اين كار با ارزش را ـ كه هم جنبه علمى دارد و هم محصور به آفاق حوره هاى علميه و كشور خودمان نيست بلكه يك كار حهانى است ـ شروع نموديد. ان شاء الله اين كار شما در آينده مفاهيم عقلى در دنيا و جريان انديشه و نظر در مسائل فلسفى مؤثر باشد. تشكر من بدين خاطر است كه آقايان قبول اين مسؤوليت بزرگ را فرموديد و بحمد الله اهل اين كار هم هستيد.

در جلسات متعدد با آقاى اخوى به تدريج در جريان مسائل اين كار قرار گرفتم و هر چند گزارش مجموعى و كلى ندارم ليكن اجمالاً مى دانم چه زحمتى در حال انجام

است و چه كارهايى انجام مى پذيرد.

به نظر مى رسد كه اين حركت نيز يك خدمت به فلسفه و انديشه فلسفى در دنياست; چرا كه با آن كه ملاصدرا سردمدار يك مكتب فلسفى و موجد يك جريان عقلانى است در دنياى غرب شناخته شده نيست. در ايران همه ملاصدرا را مى شناسند (منظور در محافل علمى است) و هر كسى كه وارد مقولات و مفاهيم فلسفى مى شود ـ در اين قرون اخير على الظاهر اين جور بوده است; تا آن جا كه شنيده ايم و مى دانيم ـ براى سلوك و تعلم فلسفه بجز فلسفه ملاصدرا راه ديگرى نداشته است.

انسان تاريخچه سير فلسفه را ـ از زمان ملاصدرا تا زمان ما ـ كه نگاه مى كند و اكابر فلاسفه اين دوران متوسط را كه انسان مشاهده مى كند حالاتشان را مى بيند و كتابهايشان را مى شناسد مى بيند كه آنان همه بر روال ملاصدرا حركت كرده اند; مثلاً صدر المتألهين و حكمت متعاليه است كه خط اصلى محسوب مى شود. البته كسانى هم كه معروف به مشايى بوده اند; مثلاً مرحوم آقا بزرگ حكيم در مشهد در زمان خودش يك حكيم مشايى بوده است.

(معنى حكيم مشايى اين بود كه آراء شيخ را خوب مى دانست) اصولاً هنر او (مرحوم آقا برگ حكيم) در تعليم اسفار بود. مهم ترين كار او در زمان خودش تدريس اسفار بود; يعنى حتى كسانى كه به عنوان نحله هاى ديگر فلسفى شناخته مى شدند اين گونه بوده اند. يا مثلاً مرحوم آقا على مدرس زنوزى كه به عنوان يك مبتكر و كسى كه از خط صدر المتألهين مقدارى به جانب ديگر گرايش پيدا كرده است گرايشهاى مشايى و مانند آن را دارد. او در واقع خودش يكى از ذرارى طيبه و ذرارى علمى ملاصدراست.

شما ملاحظه بفرماييد الان نيز در حوزه هاى علميه اى كه فلسفه معمول هست اگر بگويند در جايى فلسفه شروع مى كنند يا مى خوانند شروع فلسفه از امور عامه است چرا كه ملاصدرا از امور عامه شروع كرده است. حتى كسانى كه فلسفه را رد مى كردند (اساتيدى در مشهد بودند كه فلسفه را رد مى كردند كه آقاى اخوى درس آنها را رفته اند و من هم درس آنان را رفته ام) ولى شروع درسشان از امور عامه بود; يعنى مثلاً مبحث وجود را مطرح مى كردند منتهى اصالت وجود يا اشتراك معنوى را رد مى كردند.

غرض اين است كه هم اسم ملاصدرا فضاى فلسفه كشور را گرفته است ـ چون اسم او در منبرها برده شده هر چند به ذم يا لعن ـ و كتابها افكار و نحله فلسفى او فضاى حوزه ها را گرفته است. اما اين فرد در دنيا ناشناخته است. البته اين اواخر را نمى گويم كه كربن و بعضى ديگر تحقيقاتى را انجام داده اند و مقدارى آشنايى پيدا شده است. در فضا و مدارس فلسفى غرب ملاصدرايى در كار نيست و كَانّه آنان در باب فلاسفه اسلامى از ابن سينا و ابن رشد به اين طرف نمى آيند و ملاصدرايى به اين عظمت شناخته شده نيست كه واقعاً جاى تاسف دارد و به نظر من شما با اين كار يك حسنه بزرگى را انجام مى دهيد.

صدر المتألهين صاحب آراء فلسفى روان شيرين و داراى اختصاصات منحصر به فردى است; يعنى در ميان فلاسفه الهى انصافاً ويژگيهاى فلسفه ملاصدرا بى نظير است مجموعه اين اختصاصات در هيچ فلسفه اى جمع نشده است. ان شاء الله شما اين مسائل را در دنيا مطرح مى كنيد.

آن اوايل كه با آقاى اخوى در اين زمينه صحبت بود آن طور كه به من مژده دادند قرار شده است كتابى درباره جمع بندى آراى ملاصدرا نوشته شود. غير از

اين كه كتاب او چاپ مى شود يا درباره يك موضوعى از موضوعات ـ مثلاً حركت جوهرى ـ يك نفر كتابى مفصل مى نويسسد بايد معرفى دائرةالمعارفى از ملاصدرا بشود كه تا به حال نشده است تا روشن شود ايشان كه بوده و آرائش چه بوده است. تفصيلاً و تشريحاً ذكر شود كه اگر كسى بخواهد اطلاع كافى از او پيدا كند بدون غور و ورود بتواند. يك چنين چيزى نيز بايد به زبانهاى گوناگون ترجمه شود و به دانشگاههاى مختلف برود بعداً هم ان شاء الله كتابهاى كوچك ايشان ـ كه داريد ترجمه مى كنيد ـ و همچنين كتاب اصلى و بزرگ مرحوم ملاصدرا در دانشگاهها برود و ببينند.

به نظر بنده در مسأله ملاصدرا شگفتيهايى وجود دارد. البته همه شما ملاصدراشناس و در مسائل مربوط به صدر المتألهين و حكمت متعاليه از من واردتر هستيد ليكن دو سه نكته كوتاه در زمينه ملاصدرا به ذهن بنده مى رسيد كه فكر كردم بد نيست اين نكات گفته شود; شايد براى مردم مفيد باشد.

نكته اول اين كه: ملاصدرا در فلسفه خود بين چيزهاى جمع نشدنى جمع كرده است چون فلسفه او عقلى و ذوقى و شرعى است. اين سه چيز به حسب عادى با هم جمع نمى شوند. عقل و ذوق با همديگر قابل جمع نيستند. عقل منطقى استدلالى و خشك است ولى ذوق پرتو و افاضه و نورانيت و مانند آن است و قاعدتاً اينها با يكديگر قابل جمع نيست. ولى او اين دو را با هم جمع كرده و آن وقت اين فلسفه عقلى ذوقى را بر مبناى شرع مقدس پايه گذارى كرده است كه اين چيز مهمى است. مبادى رسيدن او به اين مرحله و به اين افكار عالى هم از تعبد محض است. در دوران رياضت و انزوايى كه او داشته است ـ حالا در كهك بوده يا در هر جاى ديگر ـ بعد از آن كه اين دوره انزوا تمام مى شود ـ آن طور كه خود ايشان در مقدمه اسفار تصريح كرده است ـ اين افاضات به قلب او نازل مى شود و اين جريان عظيم

وجوشان در دل او جارى مى شود كه واقعاً تمام نشدنى است. اين معانى به روح مقدس او افاضه مى شود; يعنى در آن حالت مشغول فكر و مطالعه نبوده است.

خود صدر المتألهين مى گويد كه: من فقط مشغول عبادت بودم. مى گويد: فرض يؤديه رفتم آن جا مشغول بشوم كه بتوانم فرضى را كه از من فوت شده بود تاديه كنم و آن امور خلافى را كه از من گذشته بود تلافى كنم و تصريح مى كند كه دنبال درس و بحث نرفتم.

ايشان اين مطالب را در مقدمه اسفار مى گويد و بيان مى دارد كه من در دوران انزوا و خلوتم اصلاً به فكر تاليف و نوشته و كتاب و تحقيق نبودم فقط به فكر عبادت بودم; يعنى اين معانى عقلى عرفانى از مبادى تعبدى مى جوشد و ايشان در خلال نگاه و نظره فلسفى در همه جا به آيات و روايات تطبيق آنها و درك معارف الهى نگاه و توجه دارد و از اين كه معناى آيات و روايات را اين گونه فهم كرده خوشحال است اين شرح اصول كافى و تفسير او يك نمونه است.

اين يك خصوصيت و شگفتى است كه در واقع ايشان فلسفه اى دارد كه عقلى ذوقى و شرعى است و برخلاف رويه متشرعه كه با مسائل عقلى و ذوقى خيلى كارى ندارند يا كسانى كه با مسائل شرعى خيلى كارى ندارند ايشان همه را جمع مى كند.

جهت دوم كه آن هم واقعاً در كار ملاصدرا يك شگفتى است آن كه ايشان اين منبع عظيم عقلى و فلسفى بزرگ را از استاد فرانگرفته است بلكه از رياضت و خلوت گرفته است. ايشان شاگرد مير داماد بوده اما مير داماد با اين حرفها سر و كار ندارد. مسأله مير داماد مسأله ديگرى است و دوران خلوت و انزواى ايشان هم بعد از دوران تلمذ مير داماد و ديگران بوده است. على الظاهر ايشان شاگردى برخى بزرگان را كرده و بعد به شيراز رفته و دچار آن اهانتها و هتكها شده و بعداً

اجباراً گريخته و به صورت انزوا در گوشه اى مشغول زندگى شده است. ظاهر قضاياى ايشان اين است. در آن دوران انزوا بوده كه اين فيوضات به قلب او رسيده و اسفار را نگاشته است. اين مسأله عجيبى است كه اول اسفار آن را نوشته است!

هر كس بخواهد يك كتاب بزرگى بنويسد به عنوان شروع اول مختصر آن را مى نويسد. انسان يك داستان هم بخواهد بنويسد آمادگى مى خواهد. بايد يك چيز مختصرى بنويسد و بعد متن اصلى را شروع كند در حالى كه ظاهراً ملاصدرا شواهد الربوبيه مشاعر و ديگر كتب مهم را بعداً نوشته است. در حقيقت در هر كدام از اينها يك مسأله از اسفار را تاكيد و تكيه كرده است. اول كتاب اصلى اسفار را نگاشته است. شايد قبل از آن چند رساله مختصر بيش تر ننوشته باشد. شرح هدايه را هم كه قبل از اسفار نگاشته از اين قبيل نيست; در حقيقت يك كتاب مشايى است و روش اصالت ماهيت را دارد; چرا كه در ابتدا ايشان هم اصالت ماهيتى بوده و اين كتاب نيز متعلق به آن مبدأ و منشاء است. انبوه معلوماتى را كه در اسفار ريخته است از پاى حوزه درسى در نيامده است بلكه از خلوت و انزوا و تعبد و دل دادن به خدا و كسب فيض از پروردگار بوده كه امر عجيب و شگفت آورى است.

ييك نكته ديگر هم در كار ملاصدراست كه به نظر من اين كار شما هم ادامه شگفتى سوم است. ملاصدرا با خلوت و انعزال و جدايى از خلق شروع كرده است و به نظر نمى رسد در زمان آن بزرگوار شيوه اش خيلى رواج يافته باشد. البته شايد شما آقايان تحقيق كرده و بهتر بدانيد كه نظرات ملاصدرا در زمان خودش خيلى به چشم قبول نگريسته نشده و اوجى پيدا نكرده است; اما هر چه زمان گذشته است اين دايره وسيع تر شده و بيش تر جدى گرفته شده است به طورى كه مى بينيم كم تر از صد سال بعد از وفات ملاصدرا حوزه فلسفى عظيم و عميقى در اصفهان به وجود آمد كه در آن لاينقطع شاگرد پشت سر استاد مى آيد تا مى رسد به

تلامذه تلامذه شان كه به تهران منتقل شدند; مانند مرحوم ملا عبد الله زنوزى و آقاعلى زنوزى و حاجى سبزوارى و امثالهم. همچنين مى بينيم كه غالباً معاريف فلسفه در اصفهان غير اصفهانى هستند. ظاهراً ملاعلى خواجويى مازندرانى است يا آقا محمد بيد آبادى معروف كه از محله بيد آباد است رشتى است; يا آخوند ملاعلى نورى با آن عظمت از نور مازندران است يا ملاعبدالله زنوزى و پسرش آقاعلى از زنوزند.

غرض اين كه عمده اين بزرگان از جاهاى ديگر جذب اصفهان شده اند. من مى خواهم به طور مثال بگويم آنچه كه ملااسماعيل خواجويى را از مازندران به اصفهان مى كشاند احتمالاً فقط قدرت و حاكميت صفويه نيست شايد در آن جا اساتيدى بوده اند ـ همان كسانى كه معروف هستند مثل ملاصادق اردستانى كه مرحوم مجلسى او را از اصفهان بيرون كرد و ماجراهايى دارد ـ كه فلسفه ملاصدرا را اول به اصفهان آورده اند. من نمى دانم اولين كسانى كه بساط فلسفه را در اصفهان گستردند چه كسانى بودند اما به هر حال آن جا يك حوزه عقلى شد يعنى در كنار حوزه فقاهتى معروف اصفهان كه مرحوم سيد شفتى و حاجى كلباسى و ديگر بزرگان چون: مرحوم شيخ محمد تقى صاحب حاشيه بزرگانى مانند آقا محمد بيد آبادى و آخوند ملااسماعيل خواجويى و آخوند ملاعلى نورى و مدتى بعد ملااسماعيل واحدالعين ـ كه اصفهانى است ـ در اصفهان رشد پيدا كردند و مكتب ملاصدرا را بزرگ كردند. بعداً همين مكتب به تهران صادر شد. عجيب اين است كه مرحوم آقا محمدرضا قمشه اى ـ معروف به صهبا ـ و آقا على زنوزى از اصفهان آمدند و تهران را پايگاه فلسفه كردند و يك مركز فلسفى عظيمى شد كه تا اين اواخر

نيز ادامه داشته است. يعنى هر چه زمان گذشته است حوزه هاى علميه فلسفه صدرايى گسترش يافته و دامنه اش وسيع شده و علماى بزرگ تر و

شخصيتهاى عظيم ترى را عرضه كرده است تا اين اواخر كه به قم و مرحوم علامه طباطبايى و بقيه آقايان ـ كه مى شناسيد ـ رسيده است.

من احتمال مى دهم اين كارى كه شما آقايان شروع كرده ايد دنباله همان گسترش است كه ان شاء الله بايد اين افكار دنيا و محافل علمى جهان را فرا بگيرد. كار با ارزش و با عظمتى است. ما اين تلاش آقايان را قدر مى دانيم. اميدواريم كه ان شاء الله همه به چشم قدردانى به اين كار نگاه كنند. دستگاههاى مسؤول بخصوص صدا و سيما در زمان خودش بايد به برگزارى اين كنگره ـ كه آقايان در آن مشغول هستيد ـ كمك خوبى بكنند. وزارت ارشاد هم بايستى تلاش مناسبى بكند. بزرگان علما و حوزه هاى علميه همه همكارى كنند بلكه بتوان ان شاء الله اين متاع معنوى و با ارزش را به شكل عالى ترين متاع به كشورهاى ديگر صادر كرد.

انسان بعضى از كارها را مى بيند كه مباشرين و متصديانش با آن كار خيلى مناسبتى ندارند. مثلاً فردى مسؤول يك امر فرهنگى شده در حالى كه مهندس معدن است. اهليت هم دارد اما طبيعت كارش خيلى تناسب ندارد. از اين قبيل موارد گاهى اين جا و آن جا مشاهده مى شود. اما اين كار جزء آن كارهاى معدودى است كه بحمد الله خداى متعال براى ادره آن كسانى را برگزيده و مبعوث كرده است كه همه اهل هستند. همه شما استاد هستيد سالهاى طولانى زحمت كشيده ايد اين راه را خوب پيموده ايد. با معارف الهى آشنايى پيدا كرده ايد. با افكار و نظرات شريف ملاصدرا (صدر المتألهين) آشنايى يافته و شاگردان خوبى را تربيت كرده ايد. ان شاء الله خداوند اين كار خوب را از شما قبول كند و بتوانيد هر چه بهتر و سريع تر پيش برويد. ما هم منتظريم كه ان شاء الله از بركات اين كار شما هر چه زودتر بهره بردارى و استفاده كنيم.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید