جدیدترین مطالب

درخیلی از فعالیت‏هایی که کمتر افرادی به آن تن می‏دادند و در این فعالیت‏ها به تعبیر من از نام و نان خبری نبود، سیمای سردار وارسته و به خدا پیوسته حاج حبیب لک ‏زایی در آنجا نور می‏ بخشید و با جدیت و پشتکار، آن فعالیت‏ها را سامان می‏ بخشید. او با پذیرفتن این گونه امور به آنها هویت می‏ بخشید.
آنچه در پي مي‏ آيد يادداشتي است از رئيس گروه پژوهشی، برنامه‏ ریزی، اقتصاد، کشاورزی و توسعه روستایی سازمان جهاد کشاورزی استان سيستان و بلوچستان، آقاي «عباس نورزائی» كه توسط مؤسسه عرشيان كوير تاسوكي در اختيار خبرگزاري اهل بيت عليهم السلام ـ ابنا ـ قرار گرفته است. در اين يادداشت ادب، تواضع، جدیت و عمل به ارزش‏ها كه در وجود «سردار شهيد حاج حبیب لك ‏زايي» نهادينه شده بود، متجلي گشته است.

آشنايي

انقلاب پیروز شده بود، نهاد جهاد سازندگی در زابل تأسیس شده و من هم به این نهاد پیوسته بودم. از همان ابتدا مسئول جهاد مرا برای تأسیس یک تشکیلات نوپا به منظور انجام تغییرات در مدیریت روستاها برگزید.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، روستاها توسط خوانین، سرداران محلی و کدخداها اداره می‏شد و ساختارهای اداری و حزبی رژیم گذشته نیز فعال بودند. از جمله آنها می‏توان از انجمن‏های عمران دهات، خانه‏های انصاف و شوراهای داوری و حزب رستاخیز نام برد، حالا انقلاب اسلامی پیروز شده و باید این انقلاب به مدیریت روستاها نیز کشانده شود.

جلسه‏ای تشکیل شد و مقرر شد تا برای تغییر مدیریت در روستاها ستادی تشکیل شود. اسم این ستاد را «ستاد شوراهای اسلامی روستاها» گذاشتیم و مقرر شد نمایندگانی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، فرمانداری و امام جمعه در آن همفکری داشته باشند و مسئولیت اجرایی آن را جهاد سازندگی داشته باشد، البته اندکی بعد هم شورای انقلاب، به موجب وضع قانونی مسئولیت تشکیل، هدایت و نظارت بر شوراهای اسلامی روستاها را به جهاد سازندگی محول کرد.

حقیر به عنوان مسئول مرکز شوراهای اسلامی روستاها و نماینده جهاد سازندگی منصوب شدم و «جناب حجت الاسلام اعتمادی» پدر سردار لک‏ زایی نیز به عنوان نماینده امام جمعه با ما همکاری داشتند. حضور این مرد وارسته روحانی و انقلابی در جمع ما باعث می‏شد تا فعالیت‏های ما بوی الهی داشته و همه شئون کاری در قالب دینی اجرا شود. نیاز به مشورت‏های موردی خارج از اوقات اداری و اخذ رهنمودهای لازم باعث می‏شد تا گهگاهی به منزل این بزرگوار رفته و از رهنمودهای ایشان استفاده نمائیم.

اولین باری که به منزل ایشان رفتم، نوجوانی در را برویم باز کرد که در همان نگاه اول مهرش به دلم افتاد، نوجوانی که نجابت از سیمایش هویدا بود، افتادگی، ادب و وقاری که داشت موجب گردید تا علاوه بر پدر، مجذوب این عزیز شده، باب مراودت و دوستی گشوده شود. آن نوجوان، حبیب لک زایی بود که اندکی بعد به سپاه پیوست.

بعدها او مسئولیت ناحیه مقاومت نجف اشرف را در بنجار عهده دار بود و برای یک اعزام بزرگ یعنی «سپاهیان محمد رسول الله (ص)» برنامه ریزی شد. کل منطقه سیستان را به سه قسمت تقسیم نمودند و قرار شد «حاج حبیب» و «آقای باقری» از سپاه و من از جهاد، کار تبلیغات و جذب نیرو برای اعزام به جبهه در قالب این سپاه را عهده دار شویم. خدا می‏داند چقدر مسئولانه و شبانه روزی تلاش می‏کردند. چنان سخنرانی می‏کردند که جوانان دانش آموز و روستائیان از جا کنده می‏شدند. خیلی از افراد که به دلیل مشکلات زندگی نمی‏توانستند ثبت نام کنند به شدت گریه می‏کردند. یکی از بزرگترین اعزام‏های زابل به جبهه نتیجه تلاش شبانه روزی این تیم سه نفره بود که بیش از هزار نفر در آن اعزام به جبهه شتافتند.

پانزده سال بعد

 سال 1376 یعنی 15 سال بعد من مدیر جهاد سازندگی زابل بودم و ایشان فرمانده سپاه منطقه سیستان، فضای جدیدی از نظر سیاسی در کشور ایجاد شده و دولت اصلاحات، استقرار پیدا نموده است. در شهر زابل یک نفر از شهردارانی که در تهران سابقه خدمت داشت، به عنوان شهردار منصوب نموده‏اند. او درد شهدا و انقلاب را نداشت و سردار لک‏ زایی به این موضوع اشراف داشت، تب برگزاری «کنگره سرداران شهید استان» بالا گرفته بود و بر اساس مصوبات می‏بایست تمثال مبارک سرداران شهید در میادین شهرها با کاشی نصب شود.

شهردار آن وقت زابل که با این جریان مخالف بود مقاومت می‏کرد و دستور داده بود تا وسایل و ابزار پیمانکارانی که به این کار گمارده می‏شدند، جمع آوری نمایند و وسط میادین شهر، مردم نیز شاهد این بی احترامی و رویایی بودند.

سردار لک زایی، وارد دفترم شد و ماجرا را تشریح نمود، وقتی او صحبت می‏کرد، آن گونه موضوع را طرح می‏نمود که من یک لحظه احساس کردم، در سنگر فرماندهی عملیات هستم و وظیفه جهاد سازندگی و محدوده فعالیت ما را در این جبهه تشریح می‏کند. بسیار ناراحت بود و از این درد بزرگ یعنی فراموش کردن شهدا توسط بعضی مسئولین (شهردار آن وقت زابل)، رنجی عظیم به دل داشت.

به او عرض کردم نگران نباش من بچه‏های ساختمان جهاد را مأمور این کار می‏کنم و با حمایت همدیگر این مهم را به سرانجام می‏رسانیم. بچه‏های جهاد رفتند و شروع به نصب تمثال شهدا کردند. مأمورین شهرداری وقتی آمدند و دیدند که جهاد وارد این کار شده، کمی سر و صدا کردند اما جرأت نکرده بودند که وسایل را ببرند و ما به اعتراضات شهردار در جلسات فرمانداری مشترکاً پاسخ گفتیم.

سي سال بعد

حالا 30 سال از آن ایام گذشته، در جلسه‏ای که برای اعزام نیرو به اردوی راهیان نور (بازدید از مناطق جنگی) در استانداری برگزار است هر دو حضور داریم. حاج حبیب لب به سخن می‏گشاید و عزم و اراده جدی او برای انجام درست این موضوع را چنان می بینم که انگار الآن بناست در جبهه‏ ها عملیاتی سنگین به وقوع پیوندد و او نگران عملیات است. به شوخی به او می گویم: «سردار، چه خبره انگار برای سپاه محمد رسول الله(ص) نیرو اعزام می‏کنی؟» و ايشان با لبخند ملکوتی خود می فرمایند: «این کار هم دست کمی از آن ندارد، جهت جبهه عوض شده و الا این هم همان است.»

طی سی سالی که او را می‏ شناسم، از همان نوجوانی که بدون منصب بود تا حالا که به درجه ی سرداری از دست ذریه زهرا(س)، امام خامنه‏ای ـ حفظه الله ـ مفتخر شده بود، در ادب، تواضع، گفتار و کردار او تغییری ندیدم. او همواره همان حبیب لک‏ زایی بود، انگار همه ی آنچه را باید طی زندگی می‏ آموخت و عمل می‏ کرد، عشق به خداوند از همان کودکی در او نهفته بود.

درخیلی از فعالیت‏هایی که کمتر افرادی به آن تن می‏دادند و در این فعالیت‏ها به تعبیر من از نام و نان خبری نبود، سیمای سردار وارسته و به خدا پیوسته حاج حبیب لک‏ زایی در آنجا نور می‏ بخشید و با جدیت و پشتکار، آن فعالیت‏ها را سامان می‏ بخشید. او با پذیرفتن این گونه امور به آنها هویت می‏ بخشید.

خداوند او را با پیامبران و ائمه معصومین عليهم السلام محشور فرماید و از انوار روح بزرگ ایشان، اشعه‏ ای نیز به زندگی ما خاکیان بتاباند.
*****
گفتنی است سردار حبیب لک‏ زایی که جانباز 73 درصد بود پس از 24 سال تحمل رنج و مرارت جراحت‏های دوران دفاع مقدس ظهر روز سه شنبه 25 مهر 1391 در بیمارستان بعثت تهران به لقاء الله پیوست.

این پدر شهید، در طول سال‏های خدمت خود، رسیدگی مجدانه به خانواده شهدا و ایثارگران و محرومان و مستضعفان را در کارنامه خود به یادگار گذاشت و در فاصله یک روز مانده به سالگرد «شهدای وحدت سیستان و بلوچستان» در روز شهادت امام جواد علیه‏السلام به جمع یاران و فرزند شهیدش پیوست و پس از تشییع در زاهدان در روز چهارشنبه، و روز بعد در زابل، یک ساعت به اذان ظهر روز پنج شنبه بیست و هفتم مهرماه 1391 در حسینیه شهر ادیمی برای همیشه آرام گرفت
.
 
پیام دبیر ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر کشور
پیام رئیس سازمان بسیج مستضعفین
پیام تسلیت برخی نهادهای فرهنگی و مذهبی

پیام نماینده سیستان در مجلس به مناسبت شهادت سردار لک‌زایی

پیام تسلیت نماینده زابل در مجلس شورای اسلامی

پیام تسلیت مدیرعامل بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(ع)

سبک زندگی سردار لک زایی در کلام معاون مجمع جهانی اهل بیت(ع)

پيام تسليت دبير ستاد احياء استان همدان 

شهید لک‏ زایی؛ الگوی سرآمد پاسداران و بسیجیان
سخنرانی منتشر نشده ای از سردار شهید لک زایی
 
 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید