آنچه در پی میآید گفتگوی خبرگزاری اهل بیت علیهم السلام ـ ابنا ـ با «سرتیپ دوم پاسدار علی مولوی حقیقی» می باشد که در مسجد نور تهران و در حاشیه مراسم بزرگداشت سردار شهید حاج حبیب لک زایی ـ سه شنبه 9 آبان 1391 ـ در فرصتی کوتاه با ایشان انجام شده است. سردار «مولوی حقیقی» از سال 1372 تا سال 1379 فرمانده نیروی مقاومت استان و سردار شهید حاج حبیب لک زایی هم معاون هماهنگ کننده ایشان در این هفت سال بود.
ابنا: به عنوان سؤال اول بفرمایید که آشنایی شما با سردار شهید حاج حبیب لک زایی به چه زمانی برمیگردد و تا کی ادامه داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اولاً من به شما و همه اعضای خانواده سردار دلاور اسلام شهادت «حبیب لک زایی» را تبریک و تسلیت عرض میکنم. سردار هم حیاتش مایه برکت بود و هم زمانیکه مقدرات الهی بر این بود که دار دنیا را وداع بکند، مرگ او عزت او را نشان داد که چقدر بین مردم استان و بین مردم منطقه عزیز بود.
خدمت شما عرض کنم که سردار لک زایی را من قبل از سال 72 در جلسات و همایشهایی که در سطوح فرماندهان و مسئولین برگزار می شد، می دیدم و یک آشنایی اجمالی با وی داشتم. اما سال 71 – 72 دوره ای آموزشی در تهران بود که بنده از سپاه استان کردستان و ایشان هم از سیستان و بلوچستان آمده بود. ایشان آن وقت فرماندهی سپاه زابل را بر عهده داشت.
من در طول دوره دافوس با ایشان بیشتر مأنوس شدم و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری ایشان را دریافتم. در نگاه اول، تواضع و تدین و تقوای ایشان مشهود بود و به خاطر همین جایگاه معنوی بین همکاران به عنوان یک شخصیت متواضع زبان زد بود.
همان زمان من دیدم که ایشان چقدر به امام و مقام معظم رهبری وفادار و پایبند دستورات آن بزرگواران است. این آشنایی ما همراه با صفا و صمیمیت ادامه یافت. تااینکه در سال 1378 بنده برای خدمت در سنگر سپاه استان سیستان و بلوچستان به عنوان فرماندهی فراخوانده شدم. وقتی پیشنهاد فرماندهی سپاه آنجا را به من دادند بلافاصله من در ذهنم آمد که یک نیروی قوی، توامند و آشنا به کار دارم که میتواند در انجام سریع و دقیق این مأموریت همراه من باشد.
بنابراین من در همان مقطع به فرماندهی محترم نیرو؛ سردار حجازی عرض کردم که خوب است همزمان با معرفی بنده آقای لک زایی هم که الان فرمانده سپاه زابل هستند، به استان بیایند. این پیشنهاد من مورد توجه قرار گرفت و یادم هست که سردار حجازی فرمودند که مگر شما همدیگر را میشناسید؟ که من گفتم بله ما همدیگر را می شناسیم و بهتر است که جلسه معارفهمان هم همزمان انجام شود.
در طول مدت مأموریت من در استان سیستان و بلوچستان که بیش از هفت سال طول کشید، هرگز ندیدم که آقای لک زایی احساس خستگی کند. خودم هرگز احساس نکردم که در مأموریتی با مشکل مواجه میشویم. چون مطمئن بودم که به دلیل وجود مدیران خوب، لایق و کارامد، هر نوع مأموریتی در استان از عهده سپاه ساخته است. اخلاص، تواضع، تعهد، ولایت پذیری و اعتماد به نفس در حوزه کار از ویژگیهای دیگر آقای لک زایی بود.
من در کارنامه مسئولیتیم در سپاه با شخصیتهای مختلفی روبرو بودم که هر یک از آنها در جایگاه خودشان دارای ویژگی خاصی بودند؛ اما آقای لک زایی علی رغم داشتن همه آن ویژگیها؛ بعد مردمی پررنگی هم داشت و این بعد مردمی بودنش خیلی برای من جالب بود. چرا که هم مردمی بود هم محبوب بچهها؛ و نه تنها در بین بچههای پاسدار استان بلکه در بین عشایر و شیعه و سنی هم محبوب بود و این خیلی برای من قابل توجه بود.
اجازه بدهید که اینطور بگویم، نقطه اتکای من بعد از خداوند متعال در استان سیستان و بلوچستان آقای لک زایی بودند.
تقدیر اینگونه رقم خورد که پس از پایان مأموریت من از استان آمدم، اما محبت و صمیمت ما و ایشان همچنان باقی ماند. ما رفت و آمدهای خانوادگی داشتیم و آن مهر و محبتی که ایشان در دل ما گذاشته بود و متقابل هم بود، و فعالیتهای مشترک فرهنگیمان در زمینه شهدا آن را تشدید و تکثیر میکرد. مثلاً ایشان وقتی فهمید که من در مجموعه فرهنگی حسینه روستای درخش که درنزدیکی بیرجند قرار دارد، تصاویر شهدای تاسوکی را برای اولین بار در ایران نصب کردهام، خیلی دوست داشت که بیاید و آن مجموعه فرهنگی را از نزدیک ببیند. از آن زمان یعنی اوایل دهه هفتاد تا آخرین روزهایی که ایشان در قید حیات بودند من با ایشان در تماس بودم؛ یعنی چیزی حدود بیست سال.
من میتوانم بگویم که آقای لک زایی در ردیف شخصیتهای اول مجاهد فی سبیل الله در استان سیستان و بلوچستان بود. بعضی از شخصیتها مثل شهید میر حسینی و شهید طباطبایی در میدان رزم و یا در حادثه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند مرگ و به لقاء الله پیوستن آقای لک زایی همزمان با شهادت حضرت امام جواد (ع) و سالگرد شهدای وحدت با لباس پاسداری و در مأموریت سپاه بود؛ که نشان دهنده اوج خلوص این مرد بزرگ و مجاهد است.
ابنا: برای اینکه بحث کمی ملوموس باشد، اگر ممکن است بعضی از ویژگیهای سردار را به صورت موردی مطرح کنید.
مثلاً رزمایش بزرگی داشتیم تحت عنوان رزمایش فجر آفرینان استان که میخواستیم 20 هزار نفر را ـ اعم از شیعه و سنی خواهر و برادر ـ در استان فراخوانی کنیم. بعضی از عزیزان در جلسات میگفتند اولاً امکان جمع آوری 20 هزار نفر مهیا نیست؛ ثانیاً به جهت اینکه بافت در این تجمع قرار است شیعه و سنی حضور داشته باشند، ممکن است مشکل ایجاد کند. آقای لک زایی که معاون هماهنگ کننده بود و چون دوره مدیریت ستاد را هم گذرانده بود، برخی از مسئولیتها را هم من به ایشان تفویض کرده بودم در یک ضمن توجه به نظرات آن دوستان در یک جمعبندی اعلام کرد که من این کار را با تمام توان انجام میدهم.
وقتی من قاطعیت و صراحت ایشان را دیدم گفتم آقای لک زایی این اعتماد شما برای چیست؟ پاسخ داد که من با توجه به شناختی که از مردم و توامندیهای استان و مدیرانی که در سطوح مختلف دارم مطمئن هستم که این کار را میتوانیم انجام بدهیم و ما ظرف کمتر از یک هفته توانستیم یک کار بزرگی را انجام بدهیم. بخش اصلی کار هم بر دوش آقای لک زایی بود. در بحث تسلیح طوائف همینطور بود، در بحث نظم و انضباط چنین بود، در بحث معیشت کارکنان؛ همینطور خستگی ناپذیر بود و پیگیر.
به روحیه و رفاه سربازان هم خیلی اهمیت می داد. اتفاق میافتاد که ایشان قبل از انجام برنامههای صبحگاهی وارد سپاه میشد و به آسایشگاه سربازان سر میزد. گاهی اتفاق میافتاد که شام را همراه سربازان میخورد. مشکلات و موضوعاتی که در حوزه سربازان وظیفه بعد از وقت اداری بود را هم به همین شکل پیگیر بود.
به طور کلی و در بسیاری از موارد میدیدم که خیلی با اشرافیت و طمأنینه تمام در انجام مأموریت تلاش میکند و بدون اینکه سر و صدایی راه بیندازد کار با جدیت و قاطعیت انجام میداد. من خاطرات زیادی با این شهید بزرگوار دارم.
ابنا: شما در ذهنتان هست که این خاطرات را یادداشت کنید؟
من متأسفانه چون بلافاصله به این جلسه آمدم نتوانستم همه را جمع و جور کنم.
ابنا: منظورم این است که برای چهلم، سالگرد و یا سالهای بعد این خاطرات را تصمیم دارید بنویسید و منتشر کنید؟
چشم! بله حتماً این کار را میکنم و من به شما قول میدهم.
ابنا: وقتی اسم سردار شهید حاج لک زایی می آید چه چیزی به ذهن شما میآید؟
شهید میرحسینی!
ابنا: چرا؟
برای اینکه حضرت مقام معظم رهبری در آن سفرشان او را به عنوان سید الشهدای استان نام بردند. گرچه من شهید میر حسینی را از نزدیک ندیده بودم ولی خانواده شهید و سابقه شهید میر حسینی و وفاداری رزمندگان را به او دیدم.
آن علاقه و وفاداری نیروها به شهید میر حسینی در صحنه رزم را من دیدم که بسیجیان در عرصه دفاع و پاسداری از ارزشهای انقلاب با سردار حبیب لک زایی هم دارند. لذا اینکه من گفتم جزء مجاهدین خط مقدم استان سیستان و بلوچستان است به خاطر تشابهی است که در رفتار و همراهی رزمندگان و بسیجیها و خانوادههای شهدا با ایشان وجود داشت.
ابنا: شما به همراه سردار شهید حاج حبیب لک زایی به منزل پدر شهید خدری و میرحسینی میرفتید، سؤال من این است که آیا علقه و ارتباط خاصی بین شهید لک زایی با این پدران شهید وجود داشت؟ یا نه، آن بزرگواران هم یکی از خانوادههای شهدا بودند، مثل سایر خانوادههای شهدا؟
من در تمامی ملاقاتهایی که با خانواده شهدا به همراه ایشان داشتم، ندیدم که دوگانه رفتار بکند و یا دوگانه نگاه کند. اما شهید میر حسینی را چون شهید علمدار سیستان و بلوچستان در زمان جنگ بود طبیعی است تجلیل بشود. و پدر میر حسینی هم یک روحیه سلحشوری داشت و در عین حال که پدر شهید میر حسینی بود یک رزمنده و یک چهره وفادار به اسلام و ولایت و رهبری بود.
برخلاف بعضیها که ممکن است چنین تصور میکردند که او یک چهره ساده و روستایی است، خیلی اهل سیاست بود و به نظر من از این جهت قابل توجه بود.
شهید خدری هم، همینطور است. از جمله کسانی که در جلسات عمومی ما و در جلسات طوایف و قبایل ما حتماً بایستی شرکت میکردند، پدر شهیدان خدری و میرحسینی بودند.
ابنا: علتش به نظر شما چه بود؟
به نظرم همان علقهای که بین این دو از نظر معرفتی و جود داشت، و همچنین عشق به انقلاب، امام و رهبری؛ من چیز دیگری نمی توانم بگویم.
ابنا: یعنی نمی شود اسمش را تبعیض گذاشت؟
نه! وقتی شما به کسی محبت میکنید معنایش این نیست که اگر به کس دیگری محبت نکنید، دوستش ندارید، و دچار تبعیض شدهاید. ضمن آنکه شناخت شما نسبت به یک فرد محبت بیشتری ایجاد میکند.
من خودم چه در استان سیستان و بلوچستان و چه در کردستان با افسران زیادی سر و کار داشتم؛ حال اگر یک افسری را بیشتر دوست میداشتم به معنای این نبود که افسر دیگر را دوست ندارم، بلکه بخشی از آن به خصوصیات رفتاریم ربط داشت و بخشی هم به میزان تعبد و تعهد آن فرد نسبت به انجام وظایف؛ که این عشق است و لذا عشق به انسانهای خوب و عشق به انسانهای خدایی هیچگاه تبعیض نیست.
ابنا: درست است. در پایان اگر صحبتی دارید میشنویم.
این شهید در جوار همه شهدا آرامیده است و سرافراز و پیروز در عرصههای مختلف، در طول دورانی که در قید حیات بود کارنامه درخشانی داشت، إن شاء الله که در آخرت هم چنین خواهد بود و خاندان و خانواده شهیدان لکزایی إن شاء الله آبرومند هستند. خداوند به حرمت محمد و آل محمد به عزت آبرویی که اینها دارند برای ما هم در آخرت ضامن بشوند و ما را هم با خودشان همراه کنند.
من به همه خانواده بزرگ سیستان و بلوچستان که حامیان و دوستداران این عزیز هستند مجدداً تسلیت عرض میکنم خصوصاً خانواده مرحوم و فرزندانشان و امیدوارم که خداوند متعال این عزیز را با شهدای اسلام محشور کند که یقیناً چنین است.
با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید.
شهید لک زایی؛ الگوی سرآمد پاسداران و بسیجیان
سخنرانی منتشر نشده ای از سردار شهید لک زایی
شهید لک زایی به احیای فریضه امر به معروف اهتمام ویژه ای داشت
ابنا: به عنوان سؤال اول بفرمایید که آشنایی شما با سردار شهید حاج حبیب لک زایی به چه زمانی برمیگردد و تا کی ادامه داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اولاً من به شما و همه اعضای خانواده سردار دلاور اسلام شهادت «حبیب لک زایی» را تبریک و تسلیت عرض میکنم. سردار هم حیاتش مایه برکت بود و هم زمانیکه مقدرات الهی بر این بود که دار دنیا را وداع بکند، مرگ او عزت او را نشان داد که چقدر بین مردم استان و بین مردم منطقه عزیز بود.
خدمت شما عرض کنم که سردار لک زایی را من قبل از سال 72 در جلسات و همایشهایی که در سطوح فرماندهان و مسئولین برگزار می شد، می دیدم و یک آشنایی اجمالی با وی داشتم. اما سال 71 – 72 دوره ای آموزشی در تهران بود که بنده از سپاه استان کردستان و ایشان هم از سیستان و بلوچستان آمده بود. ایشان آن وقت فرماندهی سپاه زابل را بر عهده داشت.
من در طول دوره دافوس با ایشان بیشتر مأنوس شدم و ویژگیهای شخصیتی و رفتاری ایشان را دریافتم. در نگاه اول، تواضع و تدین و تقوای ایشان مشهود بود و به خاطر همین جایگاه معنوی بین همکاران به عنوان یک شخصیت متواضع زبان زد بود.
همان زمان من دیدم که ایشان چقدر به امام و مقام معظم رهبری وفادار و پایبند دستورات آن بزرگواران است. این آشنایی ما همراه با صفا و صمیمیت ادامه یافت. تااینکه در سال 1378 بنده برای خدمت در سنگر سپاه استان سیستان و بلوچستان به عنوان فرماندهی فراخوانده شدم. وقتی پیشنهاد فرماندهی سپاه آنجا را به من دادند بلافاصله من در ذهنم آمد که یک نیروی قوی، توامند و آشنا به کار دارم که میتواند در انجام سریع و دقیق این مأموریت همراه من باشد.
بنابراین من در همان مقطع به فرماندهی محترم نیرو؛ سردار حجازی عرض کردم که خوب است همزمان با معرفی بنده آقای لک زایی هم که الان فرمانده سپاه زابل هستند، به استان بیایند. این پیشنهاد من مورد توجه قرار گرفت و یادم هست که سردار حجازی فرمودند که مگر شما همدیگر را میشناسید؟ که من گفتم بله ما همدیگر را می شناسیم و بهتر است که جلسه معارفهمان هم همزمان انجام شود.
در طول مدت مأموریت من در استان سیستان و بلوچستان که بیش از هفت سال طول کشید، هرگز ندیدم که آقای لک زایی احساس خستگی کند. خودم هرگز احساس نکردم که در مأموریتی با مشکل مواجه میشویم. چون مطمئن بودم که به دلیل وجود مدیران خوب، لایق و کارامد، هر نوع مأموریتی در استان از عهده سپاه ساخته است. اخلاص، تواضع، تعهد، ولایت پذیری و اعتماد به نفس در حوزه کار از ویژگیهای دیگر آقای لک زایی بود.
من در کارنامه مسئولیتیم در سپاه با شخصیتهای مختلفی روبرو بودم که هر یک از آنها در جایگاه خودشان دارای ویژگی خاصی بودند؛ اما آقای لک زایی علی رغم داشتن همه آن ویژگیها؛ بعد مردمی پررنگی هم داشت و این بعد مردمی بودنش خیلی برای من جالب بود. چرا که هم مردمی بود هم محبوب بچهها؛ و نه تنها در بین بچههای پاسدار استان بلکه در بین عشایر و شیعه و سنی هم محبوب بود و این خیلی برای من قابل توجه بود.
اجازه بدهید که اینطور بگویم، نقطه اتکای من بعد از خداوند متعال در استان سیستان و بلوچستان آقای لک زایی بودند.
تقدیر اینگونه رقم خورد که پس از پایان مأموریت من از استان آمدم، اما محبت و صمیمت ما و ایشان همچنان باقی ماند. ما رفت و آمدهای خانوادگی داشتیم و آن مهر و محبتی که ایشان در دل ما گذاشته بود و متقابل هم بود، و فعالیتهای مشترک فرهنگیمان در زمینه شهدا آن را تشدید و تکثیر میکرد. مثلاً ایشان وقتی فهمید که من در مجموعه فرهنگی حسینه روستای درخش که درنزدیکی بیرجند قرار دارد، تصاویر شهدای تاسوکی را برای اولین بار در ایران نصب کردهام، خیلی دوست داشت که بیاید و آن مجموعه فرهنگی را از نزدیک ببیند. از آن زمان یعنی اوایل دهه هفتاد تا آخرین روزهایی که ایشان در قید حیات بودند من با ایشان در تماس بودم؛ یعنی چیزی حدود بیست سال.
من میتوانم بگویم که آقای لک زایی در ردیف شخصیتهای اول مجاهد فی سبیل الله در استان سیستان و بلوچستان بود. بعضی از شخصیتها مثل شهید میر حسینی و شهید طباطبایی در میدان رزم و یا در حادثه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند مرگ و به لقاء الله پیوستن آقای لک زایی همزمان با شهادت حضرت امام جواد (ع) و سالگرد شهدای وحدت با لباس پاسداری و در مأموریت سپاه بود؛ که نشان دهنده اوج خلوص این مرد بزرگ و مجاهد است.
ابنا: برای اینکه بحث کمی ملوموس باشد، اگر ممکن است بعضی از ویژگیهای سردار را به صورت موردی مطرح کنید.
مثلاً رزمایش بزرگی داشتیم تحت عنوان رزمایش فجر آفرینان استان که میخواستیم 20 هزار نفر را ـ اعم از شیعه و سنی خواهر و برادر ـ در استان فراخوانی کنیم. بعضی از عزیزان در جلسات میگفتند اولاً امکان جمع آوری 20 هزار نفر مهیا نیست؛ ثانیاً به جهت اینکه بافت در این تجمع قرار است شیعه و سنی حضور داشته باشند، ممکن است مشکل ایجاد کند. آقای لک زایی که معاون هماهنگ کننده بود و چون دوره مدیریت ستاد را هم گذرانده بود، برخی از مسئولیتها را هم من به ایشان تفویض کرده بودم در یک ضمن توجه به نظرات آن دوستان در یک جمعبندی اعلام کرد که من این کار را با تمام توان انجام میدهم.
وقتی من قاطعیت و صراحت ایشان را دیدم گفتم آقای لک زایی این اعتماد شما برای چیست؟ پاسخ داد که من با توجه به شناختی که از مردم و توامندیهای استان و مدیرانی که در سطوح مختلف دارم مطمئن هستم که این کار را میتوانیم انجام بدهیم و ما ظرف کمتر از یک هفته توانستیم یک کار بزرگی را انجام بدهیم. بخش اصلی کار هم بر دوش آقای لک زایی بود. در بحث تسلیح طوائف همینطور بود، در بحث نظم و انضباط چنین بود، در بحث معیشت کارکنان؛ همینطور خستگی ناپذیر بود و پیگیر.
به روحیه و رفاه سربازان هم خیلی اهمیت می داد. اتفاق میافتاد که ایشان قبل از انجام برنامههای صبحگاهی وارد سپاه میشد و به آسایشگاه سربازان سر میزد. گاهی اتفاق میافتاد که شام را همراه سربازان میخورد. مشکلات و موضوعاتی که در حوزه سربازان وظیفه بعد از وقت اداری بود را هم به همین شکل پیگیر بود.
به طور کلی و در بسیاری از موارد میدیدم که خیلی با اشرافیت و طمأنینه تمام در انجام مأموریت تلاش میکند و بدون اینکه سر و صدایی راه بیندازد کار با جدیت و قاطعیت انجام میداد. من خاطرات زیادی با این شهید بزرگوار دارم.
ابنا: شما در ذهنتان هست که این خاطرات را یادداشت کنید؟
من متأسفانه چون بلافاصله به این جلسه آمدم نتوانستم همه را جمع و جور کنم.
ابنا: منظورم این است که برای چهلم، سالگرد و یا سالهای بعد این خاطرات را تصمیم دارید بنویسید و منتشر کنید؟
چشم! بله حتماً این کار را میکنم و من به شما قول میدهم.
ابنا: وقتی اسم سردار شهید حاج لک زایی می آید چه چیزی به ذهن شما میآید؟
شهید میرحسینی!
ابنا: چرا؟
برای اینکه حضرت مقام معظم رهبری در آن سفرشان او را به عنوان سید الشهدای استان نام بردند. گرچه من شهید میر حسینی را از نزدیک ندیده بودم ولی خانواده شهید و سابقه شهید میر حسینی و وفاداری رزمندگان را به او دیدم.
آن علاقه و وفاداری نیروها به شهید میر حسینی در صحنه رزم را من دیدم که بسیجیان در عرصه دفاع و پاسداری از ارزشهای انقلاب با سردار حبیب لک زایی هم دارند. لذا اینکه من گفتم جزء مجاهدین خط مقدم استان سیستان و بلوچستان است به خاطر تشابهی است که در رفتار و همراهی رزمندگان و بسیجیها و خانوادههای شهدا با ایشان وجود داشت.
ابنا: شما به همراه سردار شهید حاج حبیب لک زایی به منزل پدر شهید خدری و میرحسینی میرفتید، سؤال من این است که آیا علقه و ارتباط خاصی بین شهید لک زایی با این پدران شهید وجود داشت؟ یا نه، آن بزرگواران هم یکی از خانوادههای شهدا بودند، مثل سایر خانوادههای شهدا؟
من در تمامی ملاقاتهایی که با خانواده شهدا به همراه ایشان داشتم، ندیدم که دوگانه رفتار بکند و یا دوگانه نگاه کند. اما شهید میر حسینی را چون شهید علمدار سیستان و بلوچستان در زمان جنگ بود طبیعی است تجلیل بشود. و پدر میر حسینی هم یک روحیه سلحشوری داشت و در عین حال که پدر شهید میر حسینی بود یک رزمنده و یک چهره وفادار به اسلام و ولایت و رهبری بود.
برخلاف بعضیها که ممکن است چنین تصور میکردند که او یک چهره ساده و روستایی است، خیلی اهل سیاست بود و به نظر من از این جهت قابل توجه بود.
شهید خدری هم، همینطور است. از جمله کسانی که در جلسات عمومی ما و در جلسات طوایف و قبایل ما حتماً بایستی شرکت میکردند، پدر شهیدان خدری و میرحسینی بودند.
ابنا: علتش به نظر شما چه بود؟
به نظرم همان علقهای که بین این دو از نظر معرفتی و جود داشت، و همچنین عشق به انقلاب، امام و رهبری؛ من چیز دیگری نمی توانم بگویم.
ابنا: یعنی نمی شود اسمش را تبعیض گذاشت؟
نه! وقتی شما به کسی محبت میکنید معنایش این نیست که اگر به کس دیگری محبت نکنید، دوستش ندارید، و دچار تبعیض شدهاید. ضمن آنکه شناخت شما نسبت به یک فرد محبت بیشتری ایجاد میکند.
من خودم چه در استان سیستان و بلوچستان و چه در کردستان با افسران زیادی سر و کار داشتم؛ حال اگر یک افسری را بیشتر دوست میداشتم به معنای این نبود که افسر دیگر را دوست ندارم، بلکه بخشی از آن به خصوصیات رفتاریم ربط داشت و بخشی هم به میزان تعبد و تعهد آن فرد نسبت به انجام وظایف؛ که این عشق است و لذا عشق به انسانهای خوب و عشق به انسانهای خدایی هیچگاه تبعیض نیست.
ابنا: درست است. در پایان اگر صحبتی دارید میشنویم.
این شهید در جوار همه شهدا آرامیده است و سرافراز و پیروز در عرصههای مختلف، در طول دورانی که در قید حیات بود کارنامه درخشانی داشت، إن شاء الله که در آخرت هم چنین خواهد بود و خاندان و خانواده شهیدان لکزایی إن شاء الله آبرومند هستند. خداوند به حرمت محمد و آل محمد به عزت آبرویی که اینها دارند برای ما هم در آخرت ضامن بشوند و ما را هم با خودشان همراه کنند.
من به همه خانواده بزرگ سیستان و بلوچستان که حامیان و دوستداران این عزیز هستند مجدداً تسلیت عرض میکنم خصوصاً خانواده مرحوم و فرزندانشان و امیدوارم که خداوند متعال این عزیز را با شهدای اسلام محشور کند که یقیناً چنین است.
با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید.