دلنوشته ای از بچه های "هیئت رزمندگان اسلام سیستان و بلوچستان" در اربعین سردار شهید لک زایی
"حبیب دلها!" اکنون که آرام خفته ای و به تعبیر پیر جماران به وجه الله نظر می کنی، ما بازماندگان در این شهر و دیار همچنان مات و مبهوت دانش و بینش و رفتار تو در این استان هستیم و اعتراف می کنیم که سردار حبیب لک زایی یار و یاور، بی همتا و بی مانند و بی ادعا و بی ریا و حبیب قلبها بود.
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ آنچه در پی می آید دلنوشته دوستان و همسنگران «سردار سرتیپ دوم پاسدار حاج حبیب لک زایی» جانشین سپاه سلمان سیستان و بلوچستان در هیئت رزمندگان اسلام استان سیستان و بلوچستان است که به مناسبت چهلمین روز عروج ملکوتی ایشان منتشر شده است.
این متن به شرح زیر است:
سردار آشنا! ابو الشهید جانباز! مرد روزهای سخت! مهربان روزهای بحرانی!
چهل روز گذشت نمی دانیم برای تو چگونه، اما برای دوستانت بسیار سخت و طاقت سوز بود. در این اربعین یارانت هرچه از تو می گویند تمامی ندارد؛ تازه کمکم داریم می فهمیم چه کاره بودهای! ما منتظر رونمایی از چهره بی ریای توییم. با رونمایی از یک کتاب قلب ما آرام نمی گیرد؛ "حبیب دلها!"
سردار! کجایی؟ مهمانی یا میزبان؟ شاید هم هر دو؟ آنجا هم مردم داری می کنی؟ چه خبر از دوستان قدیم و جدیدت؟ «سردار سرلشکر حاج قاسم میرحسینی» را می گویم. چه خبر از شهدای وحدت، امنیت، خدمت؛ «سردار سرلشکر شوشتری» و «سردار محمدزاده»؟ از هم استانی هایت چه خبر؟ سردار دو ماهه تاسوعای چابهار؛ "ثنا پردل" و دیگر جوانمردان شهید تاسوعای چابهار، مسجد جامع، مسجد حضرت علی (ع) و جوانان بلوار ثارالله و شورو و ... را دیدی؟ مطمئنیم بچه های تاسوکی را دیده ای ! اگر همه را ندیده ای، حتماً از مسلم و نعمت خبر داری! لابد سخنان زیادی برای گفتن دارید؛ می دانم! طبیعی است در دنیا که وقت برای خود و خانواده ات نداشته ای! در تاسوکی هم حاضر نشدی بروی بالای سرشان و گفتی «فرقی نمی کند آنها هم مانند سایر شهدا.»
حاج حبیب! آنجا باید سرت خیلی خلوت باشد، فکر می کنم آنجا دیگر خبری از صبح رفتن به سپاه، و گاه و بی گاه و شب و سحر رفتن به ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج)، مؤسسه خیریه امدادگران عاشورا، گلزار شهدای حضرت رسول اکرم(ص) ادیمی، دانشگاه و جلسات مختلف در تهران و جاهای دیگر نباشد.
دردهای سینه و قلب و پهلویت چطور است؟
جای ترکش هایت خوب شده؟
"حبیب دلها!" اکنون که آرام خفته ای و به تعبیر پیر جماران به وجه الله نظر می کنی، ما بازماندگان در این شهر و دیار همچنان مات و مبهوت دانش و بینش و رفتار تو در این استان هستیم و اعتراف می کنیم که سردار حبیب لکزایی یار و یاور، بی همتا و بی مانند و بیادعا و بیریا و حبیب قلبها بود.
با اینکه هنوز برای ما یاران و همسنگرانت در هیئت رزمندگان اسلام استان سیستان و بلوچستان باور رفتن تو سخت و سهمگین است ناباورانه و بغض آلود عروج ملکوتی تو در مأموریت و در لباس سبز سپاه را صمیمانه به تک تک دوستدارن و رهروانت و یکایک مردم خوب و مهربان و انقلابی ایران و مخصوصاً مردم دوست داشتنی استان سیستان و بلوچستان و خصوصاً به خانواده محترم و ولایی و ارجمند تو بالاخص پدر بزرگوارت تبریک و تسلیت عرض می نماییم.
4/9/1391
هیئت رزمندگان اسلام استان سیستان و بلوچستان
"حبیب دلها!" اکنون که آرام خفته ای و به تعبیر پیر جماران به وجه الله نظر می کنی، ما بازماندگان در این شهر و دیار همچنان مات و مبهوت دانش و بینش و رفتار تو در این استان هستیم و اعتراف می کنیم که سردار حبیب لک زایی یار و یاور، بی همتا و بی مانند و بی ادعا و بی ریا و حبیب قلبها بود.
به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ آنچه در پی می آید دلنوشته دوستان و همسنگران «سردار سرتیپ دوم پاسدار حاج حبیب لک زایی» جانشین سپاه سلمان سیستان و بلوچستان در هیئت رزمندگان اسلام استان سیستان و بلوچستان است که به مناسبت چهلمین روز عروج ملکوتی ایشان منتشر شده است.
این متن به شرح زیر است:
سردار آشنا! ابو الشهید جانباز! مرد روزهای سخت! مهربان روزهای بحرانی!
چهل روز گذشت نمی دانیم برای تو چگونه، اما برای دوستانت بسیار سخت و طاقت سوز بود. در این اربعین یارانت هرچه از تو می گویند تمامی ندارد؛ تازه کمکم داریم می فهمیم چه کاره بودهای! ما منتظر رونمایی از چهره بی ریای توییم. با رونمایی از یک کتاب قلب ما آرام نمی گیرد؛ "حبیب دلها!"
سردار! کجایی؟ مهمانی یا میزبان؟ شاید هم هر دو؟ آنجا هم مردم داری می کنی؟ چه خبر از دوستان قدیم و جدیدت؟ «سردار سرلشکر حاج قاسم میرحسینی» را می گویم. چه خبر از شهدای وحدت، امنیت، خدمت؛ «سردار سرلشکر شوشتری» و «سردار محمدزاده»؟ از هم استانی هایت چه خبر؟ سردار دو ماهه تاسوعای چابهار؛ "ثنا پردل" و دیگر جوانمردان شهید تاسوعای چابهار، مسجد جامع، مسجد حضرت علی (ع) و جوانان بلوار ثارالله و شورو و ... را دیدی؟ مطمئنیم بچه های تاسوکی را دیده ای ! اگر همه را ندیده ای، حتماً از مسلم و نعمت خبر داری! لابد سخنان زیادی برای گفتن دارید؛ می دانم! طبیعی است در دنیا که وقت برای خود و خانواده ات نداشته ای! در تاسوکی هم حاضر نشدی بروی بالای سرشان و گفتی «فرقی نمی کند آنها هم مانند سایر شهدا.»
حاج حبیب! آنجا باید سرت خیلی خلوت باشد، فکر می کنم آنجا دیگر خبری از صبح رفتن به سپاه، و گاه و بی گاه و شب و سحر رفتن به ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج)، مؤسسه خیریه امدادگران عاشورا، گلزار شهدای حضرت رسول اکرم(ص) ادیمی، دانشگاه و جلسات مختلف در تهران و جاهای دیگر نباشد.
دردهای سینه و قلب و پهلویت چطور است؟
جای ترکش هایت خوب شده؟
"حبیب دلها!" اکنون که آرام خفته ای و به تعبیر پیر جماران به وجه الله نظر می کنی، ما بازماندگان در این شهر و دیار همچنان مات و مبهوت دانش و بینش و رفتار تو در این استان هستیم و اعتراف می کنیم که سردار حبیب لکزایی یار و یاور، بی همتا و بی مانند و بیادعا و بیریا و حبیب قلبها بود.
با اینکه هنوز برای ما یاران و همسنگرانت در هیئت رزمندگان اسلام استان سیستان و بلوچستان باور رفتن تو سخت و سهمگین است ناباورانه و بغض آلود عروج ملکوتی تو در مأموریت و در لباس سبز سپاه را صمیمانه به تک تک دوستدارن و رهروانت و یکایک مردم خوب و مهربان و انقلابی ایران و مخصوصاً مردم دوست داشتنی استان سیستان و بلوچستان و خصوصاً به خانواده محترم و ولایی و ارجمند تو بالاخص پدر بزرگوارت تبریک و تسلیت عرض می نماییم.
4/9/1391
هیئت رزمندگان اسلام استان سیستان و بلوچستان