«بوسه سید حسن بر مزار حبیب دلها» یعنی سردار سرتیپ دوم پاسدار "سید حسن
مرتضوی" فرمانده دلاور سپاه سلمان استان بر مزار شهید «حبیب لک زایی». از
آنجایی که این حرکت ناگهانی و غیر قابل انتظار، بنده و دیگر افراد حاضر در
محل را شدیداً تحت تأثیر قرار داد، خواستم علت این اقدام را با استنباطات
شخصی خودم از زبان قلم و از طرف ایشان به رشته تحریر در آورم لذا بایستی
بگویم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خدا
بوسه سید حسن بر مزار حبیب دلها
گاهی اوقات دوستیها و رفاقتها آنقدر زود تأثیر گذار و ماندنی میشود که نیازی به سالها کنار هم بودن نیست، بخصوص اگر دوستمان فردی مؤمن و مخلص و بیریا باشد، بخواهی یا نخواهی در دلت جای میگیرد و گوشه دنجی در قلبت اختیار میکند که اگر چند روزی این یار شفیق را به چشم ظاهر نبینی مطمئناً دلتنگش میشوی و دوریش اذیتت میکند، بخصوص که این دوست مثل خودت و نشانههایی همچون تو داشته باشد.
این نوشتار بدلیل رخدادی است که در "هفتمین یادواره شهدای حادثه تاسوکی" که در تاریخ ۲۴ اسفند 1391در گلزار شهدای حضرت رسول اکرم شهر ادیمی استان سیستان و بلوچستان ـ که به تازگی شهرستان شده و نیمروز لقب گرفته ـ رخ داد؛ این رویداد این گونه بود.
بوسه سردار بر مزار حبیبش
سرداری سر افراز و نمونهای از مصادیق کریمه «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» بیاختیار بر مزار شریف سرداری شهید بوسه زد.
«بوسه سید حسن بر مزار حبیب دلها» یعنی سردار سرتیپ دوم پاسدار "سید حسن مرتضوی" فرمانده دلاور سپاه سلمان استان بر مزار شهید «حبیب لک زایی». از آنجایی که این حرکت ناگهانی و غیر قابل انتظار، بنده و دیگر افراد حاضر در محل را شدیداً تحت تأثیر قرار داد، خواستم علت این اقدام را با استنباطات شخصی خودم از زبان قلم و از طرف ایشان به رشته تحریر در آورم لذا بایستی بگویم:
سردار سید حسن مرتضوی! میدانم دلت برای جانشین پر تلاش و ایثارگرت تنگ شده اما میخواهم بدانم چگونه با تنی رنجور و مجروح توانستی آن گونه خود را بر سنگ مزار شهید انداخته و بوسهای نثار مزار حبیب نمایی؟
بوسه سردار بر مزار حبیبش
سرداری سر افراز و نمونهای از مصادیق کریمه «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» بیاختیار بر مزار شریف سرداری شهید بوسه زد.
«بوسه سید حسن بر مزار حبیب دلها» یعنی سردار سرتیپ دوم پاسدار "سید حسن مرتضوی" فرمانده دلاور سپاه سلمان استان بر مزار شهید «حبیب لک زایی». از آنجایی که این حرکت ناگهانی و غیر قابل انتظار، بنده و دیگر افراد حاضر در محل را شدیداً تحت تأثیر قرار داد، خواستم علت این اقدام را با استنباطات شخصی خودم از زبان قلم و از طرف ایشان به رشته تحریر در آورم لذا بایستی بگویم:
سردار سید حسن مرتضوی! میدانم دلت برای جانشین پر تلاش و ایثارگرت تنگ شده اما میخواهم بدانم چگونه با تنی رنجور و مجروح توانستی آن گونه خود را بر سنگ مزار شهید انداخته و بوسهای نثار مزار حبیب نمایی؟
سردار! این چه رفتاری بود که با عالیترین درجه، خود را به خاک انداخته و بوسهای از جنس عشق نثار جانبازی شهید نمایی، حتماً خواهی گفت این اقدام من درسی است به آنان که حرمت این ملت را نگه نداشته و در مقابل رسانههای عمومی جهان بوسه برتابوت یک غیر مسلمان زده و بر این بوسه افتخار کرده و دل مراجع را به درد آوردهاند، لذا خواستم با این اقدام به آنها بگویم اگر دلتان تنگ شده و عرض ارادت میکنید خیلی از شهدا و جانبازان و پدران شهید را داریم که مستحق بوسیدن هستند نه اجنبیها.
سردار! حتماً با این بوسه خواستید به ما بفهمانید که زحمات و تلاشهای خالصانه همچنان در دل و جان میماند؛ به اندازهای که بی توجه به شخصیت و منزلت و درجه، انسان ناخود آگاه سر بر خاک آستان دوست مینهد و عقده میگشاید.
سید! حتماً با این عرض ارادت نجوایی با شهید داشتی و گفتی "حبیب رفتی و تنهایمان گذاشتی، حبیب خوش به حالت که از ما سبقت گرفتی." انگار دلت برای حبیبت خیلی تنگ شده، سردار!
سید حسن! شاید هم این بوسه تداعی گر این بود که «یا حبیب اغثنی!» و این یعنی مرا هم به جمع عاشقان و مستان محفل دوست دعوت کن. این بوسه خط بطلانی هم بود بر همه کم لطفیهایی که در هنگام عروج این شهید بر زبان بعضی ـ ناغافل ـ جاری شده بود.
سید! با نثار این بوسه خواستی تأکید کنی که شهدا زندهاند و شاهد اعمال ما، پس بایستی قدردان شهدا و ایثار گران باشیم.
سردار عشق! این عرض ارادت نشانه خضوع و خشوع یک مؤمن به پیشگاه مؤمنی دیگر بود. آری! حبیب دلها از اولیای خداست و بایستی مورد تکریم قرار گیرد.
و شاید دهها علت دیگر که من نمیدانم، اما هر چه بود حاکی از اخلاص و معرفت و ایثاری مخلصانه بود که خود درسی است برای همه بخصوص نسل جوان. خداوند منان روح شهید لک زایی را غرق رحمت کند و یاران و دوستان با وفا و با صفا و با معرفت را حفظ فرماید.
سایه مقام معظم رهبری امام خامنهای ـ حفظه الله ـ مستدام باد
محمد ناظری
۲۶/۱۲/۱۳۹۱
سردار! حتماً با این بوسه خواستید به ما بفهمانید که زحمات و تلاشهای خالصانه همچنان در دل و جان میماند؛ به اندازهای که بی توجه به شخصیت و منزلت و درجه، انسان ناخود آگاه سر بر خاک آستان دوست مینهد و عقده میگشاید.
سید! حتماً با این عرض ارادت نجوایی با شهید داشتی و گفتی "حبیب رفتی و تنهایمان گذاشتی، حبیب خوش به حالت که از ما سبقت گرفتی." انگار دلت برای حبیبت خیلی تنگ شده، سردار!
سید حسن! شاید هم این بوسه تداعی گر این بود که «یا حبیب اغثنی!» و این یعنی مرا هم به جمع عاشقان و مستان محفل دوست دعوت کن. این بوسه خط بطلانی هم بود بر همه کم لطفیهایی که در هنگام عروج این شهید بر زبان بعضی ـ ناغافل ـ جاری شده بود.
سید! با نثار این بوسه خواستی تأکید کنی که شهدا زندهاند و شاهد اعمال ما، پس بایستی قدردان شهدا و ایثار گران باشیم.
سردار عشق! این عرض ارادت نشانه خضوع و خشوع یک مؤمن به پیشگاه مؤمنی دیگر بود. آری! حبیب دلها از اولیای خداست و بایستی مورد تکریم قرار گیرد.
و شاید دهها علت دیگر که من نمیدانم، اما هر چه بود حاکی از اخلاص و معرفت و ایثاری مخلصانه بود که خود درسی است برای همه بخصوص نسل جوان. خداوند منان روح شهید لک زایی را غرق رحمت کند و یاران و دوستان با وفا و با صفا و با معرفت را حفظ فرماید.
سایه مقام معظم رهبری امام خامنهای ـ حفظه الله ـ مستدام باد
محمد ناظری
۲۶/۱۲/۱۳۹۱