نهضت مشروطيت نقطه عطفى در تاريخ سياسى ايران معاصر است. هم به اين دليل كه انديشههاى مدرنيته وارد فضاى گفتمان سنّتى ايران مىشود و ارزشها و باورهايى متفاوت مطرح مىشود و هم اين كه اين مسأله به اعتراض و قيام مردم عليه استبداد - گرچه ناتمام ماند - منتهى مىشود. اين نهضت نقطه تلاقى انديشههاى مختلفى بود از جمله: 1) غرب زدگى و غرب گرايى و به تبع آن آزاد سازى جامعه از استبداد و سكولار كردن جامعه و حكومت؛ 2) اسلام گرايى سنّتى و مخالفت با مظاهر مدرنيته و تمدن غربى و در نتيجه همسويى با استبداد و 3) نوگرايى اسلامى كه در پى نسبت سنجى، تطبيق و تبيين باورها و انديشههاى غربى با انديشههاى اسلامى بود.
هريك از اين سه رويكرد به دنبال بسط و گسترش انديشهها و باورهايش در جامعه بود اما نكته مسلّم اين است كه اين هر سه در نهضت ناتمام مشروطيت سهيم بودند و بخشى از جامعه را رهبرى و جهت دهى مىكردند؛ اما هيچ يك نتوانست نبض اجتماع را به دست بگيرد و در نتيجه اختلافات آنان برجسته شد و نهضت مشروطيت ناتمام و ناموفق ماند. اين كه دلايل اختلاف ميان آنان چه بود و هريك چه برداشتى از مشروطيت داشتند، زمينه بحثهاى مختلفى را فراهم كرده است. به ويژه اختلاف ميان علماى شيعه طرفدار مشروطه و مشروعه بسيار برجستهتر مىنمايد كه بخشهاى مهمى از دو جريان پيش گرفته را رهبرى مىكردند و تأثيرگذار بودند.
در اين جا سعى دارم به اين پرسش پاسخ دهم كه تلقى آيتاللَّه نائينى و آيتاللَّه شيخ فضلاللَّه نورى از آزادى چه بود و نقطههاى افتراق و اشتراك آنها در بحث آزادى چيست؟ فرض اساسى من اين است كه اين دو در ارتباط با بحث آزادى با يكديگر اختلاف نظر دارند و در واقع براى روشن كردن چرايى اين مسأله به تلقى آنها از آزادى خواهم پرداخت و فرضيهاى طرح خواهم كرد.
درباره دلايل اختلاف علما و مجتهدان در نهضت مشروطيت ديدگاههاى متفاوت و بعضاً متعارضى طرح شده است. شمارى به مبانى دينشناسى و انسانشناسى آنان تمسّك جسته و معتقدند هر كدام از آنان با توجه به معلومات پيشين خود در مورد مشروطه اظهار نظر كرده است و از آن جا كه ديدگاههايشان در مورد دين و انسان و پيشينه فكرى آنها با يكديگر متفاوت بوده است به نتيجهگيرى ديگرگونهاى رسيده و بنابراين در اينباره اختلاف نظر پيش آمده است.
برخى ديگر، دلايل اختلاف مشروعه خواهان و از جمله شيخ فضلاللَّه نورى در مخالف با مشروطيت را به تلقى خاص اين عالم شيعى از شريعت و فلسفه سياسى شيعه در عصر غيبت كبرا مىدانند. اين ديدگاه - كه درد اساسى مرحوم نورى را درد دين مىداند - مخالفت نورى با مشروطه را به خاطر محافظت از دين و جلوگيرى از آسيب پذيرى آن مىداند. و از آن جا كه مشروطيت مغاير مبانى انديشه فقهى و اجتهادى نورى بوده است، بى محابا به ستيز با آن برخواسته است.
دلايل ديگرى نيز مطرح شده است، از جمله رقابتهاى صنفى علما با يكديگر، واقعيتهاى موجود و شرايط زمانه، نيز عقب ماندگى ايران و... .
اين ديدگاهها بخشى از واقعيتها را بيان مىكنند اما نه همه آن را و مىتوان در هر كدام از اين ديدگاهها تأملاتى را مطرح كرد. به عنوان مثال مىتوان پرسيد اگر مشروطيت مغاير با مبانى تفكر فقهى و اجتهادى خاص نورى بود، همراهى اوليه ايشان با مشروطه خواهان از چه رو بوده است؟ آيا در ابتدا مشروطيت مغاير با انديشه وى نبود و بعدها اين مغايرت را كشف كرد؟ آيا نمىتوان گفت انديشه نورى در موافقت اوّليه و مخالفت ثانويه در نتايج و پيامدهاى مشروطيت نهفته است و نه مغايرت با ديدگاه فقهى و اجتهادى وى؟
درباره نائينى نيز مطرح شده است كه وى در ابتدا طرفدار مشروطيت بود و كتاب مهم خود »تنبيه الامة و تنزيه الملة« را در تبيين و توضيح مشروطيت و موافقت آن با انديشههاى اسلامى تحرير كرد اما پس از مدتى و به ويژه در اثر اعدام شيخ فضلاللَّه نورى، دستور جمع آورى و از بين بردن اين اثر را صادر كرد. گرچه مسأله جمع آورى كتاب به دستور وى مشهور است، اما اين مسأله توسط فرزند وى انكار شده است. با اين حال جاى اين پرسش باقى است كه چگونه انديشمندى كه اثرى گران سنگ در تبيين مشروطيت تأليف كرده است و حتى در اعتبار آن به رؤيايى كه درباره امام زمان(ع) ديده است تمسّك مىكند و كتاب را مطلوب امام زمان مىيابد، دستور جمع آورى و نابودى آن را صادر مىكند؟
با توجه به ديدگاههاى موجود، فرضيهاى كه من در اين مقاله به دنبال بررسى آن هستم از منظرى ديگر به موضوع اختلاف نائينى و نورى درباره آزادى مىنگرد. به نظر مىرسد موضوع اساسى به دغدغه و مسأله فكرى اين دو عالم شيعى باز مىگردد. اگر به اين پرسش پاسخ داده شود كه دغدغه فكرى نائينى و نورى چه بوده است و هريك از چه منظرى به مشروطيت نگاه انداخته است، مىتوان به پاسخ دست يافت.
بنابراين مىتوان فرضيه را اين گونه مطرح كرد كه نائينى، نظريهپردازى است كه به آزادى و خلع استبداد و بسط عدالت مىانديشد. در واقع وى به گونهاى به دنبال تبيين دين و دموكراسى است و مسأله (Problem) وى پاسخ به اين دغدغه در جهان اسلام و ايران است. اما نورى نظريهاش را در راستاى برقرارى امنيت، ثبات و نظم در گفتمان موجود ارايه مىكند و به گونهاى سعى دارد مسأله را با نفى مدرنيته و به ويژه انكار آزادى حل و فصل كند. در نتيجه نائينى به موافق و نورى به مخالف مشروطيت شهره مىشود. در ادامه بحثهاى نائينى و نورى به صورت مستقل مىآيد و سرانجام مورد ارزيابى و مقايسه قرار مىگيرد.
نائينى و مسأله آزادى
آزادى عنحصر اصلى مباحث آيتاللَّه نائينى در كتاب »تنبيه الامة و تنزيه الملة« است. وى آزادى را خدادادى و مرتبهاى از شؤون توحيد و از لوازم ايمان به وحدانيت خداوند مىداند. از اينرو انبياى الاهى در جهت بسط آزادى آدميان تلاش كردهاند و رهايى ملل از استبداد از مقاصد اصلى آنان بوده است. آزادى علاوه بر اين كه انسان را از جنبه نباتى و حيوانى خارج مىسازد بر شرافت و مجد و عظمت انسان نيز مىافزايد. (تنبیه الامه، ص 28.) هنگامى كه شخص به آزادى دست مىيابد، در واقع از رقّيّت و بندگى ديگران رهايى، يافته و بنده پاك و خالص خدا شده است. در اين صورت اطاعت از مستبدين، شرك به خداوند به شمار مىرود:
«تمكين از تحكّمات خودسرانه طواغيت امت و راه زنان ملت نه تنها ظلم به نفس و محروم داشتن خود است از اعظم مواهب الاهيه عزّ اسمه، بلكه به نصّ كلام مجيد الاهى تعالى شأنه و فرمايشات مقدسه معصومين - صلوات اللَّه عليهم - عبوديت آنان از مراتب شرك به ذات احديت تقدّست اسمائه است.» (همان، ص 27.)
تأكيد نائينى همواره بر اين است كه ظلم و ستم نسبت به مردم تقليل يابد و حكومت از خودكامگى دست بردارد و محدود، مشروط و كنترل گردد. براى اين منظور وى حكومت را به دو قسم مشروطه و استبدادى تقسيم مىكند: حكومت استبدادى در تعريف او حكومتى است كه حاكم »فعّال ما يشاء« است و خواست، خواست او است و هرگونه اراده كند، كارها به همان گونه بايد به انجام رسد. اما حكومت مشروطه حكومتى است كه سلطه و تصرف حاكم در امور، مقيد، محدود و مشروط است.
حكومت مشروطه دو كار ويژه مهم و اساسى دارد: نخست حفظ نظم داخلى و منع از تعّدى و تجاوز افراد بر يكديگر و جلوگيرى از استبداد ورزى و بسط عدالت و ديگرى جلوگيرى از تعّدى و تجاوز دشمنان بيرونى و مداخله آنان در امور داخلى. (همان، ص 7، 11 و 12.) شرافت و استقلال ملل و اقوام را به اين مىداند كه حكومت مشروطه به دست خود آنان تأسيس گردد و خود، امور دينى و سياسى خويش را تنظيم كنند. نائينى با طرح اين بحث بر اين (همان، ص 60.)
نكته تأكيد دارد كه تأسيس حكومت بر دو اصل اساسى استوار است: حريت و مساوات: «اساس ولايتيه و عادله بودن نحوه سلطنت چه آن كه به حق تصدى شود يا به اغتصاب، به آن دو اصل طيب و طاهر - حريت و مساوات - مبتنى و حفظ شورويت و محدوديت و ساير مقوماتش هم به ترتيب دستور [قانون] اساسى و عقد مجلس شوراى ملى متوقف است.» (همان، ص 63 و 64.)
اين دو اصل، اساس هر حكومتى است، خواه مشروع و قانونى و خواه غاصب و غير قانونى. حكومت نيز براساس قانون اساسى و مصوبات مجلس شوراى ملى قوام و دوام مىيابد. با توجه به تأكيد وى بر «اصل مبارك حريت» مردم جايگاه ويژهاى مىيابند. (ر. ك: همان، ص 59) از اين رو نائينى توجه ويژهاى به مشورت و مشاركت مردم در حكومت دارد. و بر اين باور است كه حكومت اسلامى به مشورت و مشاركت تمام ملت متكى است. متعلق و موضوع مشورت در اين انديشه، كليه امور سياسى است و مخاطب مشورت نيز همه مردم مىباشند. (همان، ص 51 - 53.)
رسيدن به آزادى و به ويژه داشتن آزادى سياسى از جمله مسائلى است كه در طول تاريخ منجر به منازعات و مبارزات فراوان و گستردهاى شده است. نائينى با دريافت اين نكته تاريخى و در تبيين آزادى مورد نظر خويش مىگويد: «تمام منازعات و مشاجرات واقعه فيمابين هر ملت با حكومت تملكيه خودش، بر همين مطلب خواهد بود، نه از براى رفع يد از احكام دين و مقتضيات مذهب!» (همان، ص 64.) بنابراين، آزادى مورد نظر نائينى، رهايى از بند استبداد است و نه رهايى از خدا: «مقصد هر ملت چه متدين به دين و ملتزم به شريعتى باشند و يا آن كه اصلاً به صانع هم قائل نباشند، تخلص از اين رقيب و استنقاذ رقابشان از اين اسارت است، نه خروج از ربقه عبوديت الاهيه - جلت آلائه - و رفع التزام به احكام شريعت و كتابى كه بدان تدين دارند و طرف اين تشاجر و تنازع هم فقط حكومت مغتصبه رقابشان است نه صانع و مالك و پروردگارشان.» (همان.)
با دقت در اين قطعه مىتوان گفت كه نائينى در بحث آزادى در وهله نخست به دنبال آزادى معنوى است و از اينرو معتقد است افراد وقتى به پروردگار ايمان و اعتقاد داشته باشند، براى كسب آزادىهاى اجتماعى و سياسى نيز مبارزه مىكنند. در نتيجه حقيقت دعوت به حريت در انديشه نائينى در ابتدا گرايش به توحيد ناب و خالص و آنگاه گسستن و رستن از بند ظالمان است: «حقيقت دعوت به حريت و خلع طوق رقيت ظالمين به نصّ آيات و اخبار سابقه، دعوت به توحيد و از وظايف و شؤون انبياء و اولياء - عليه السلام - است.» (همان، ص 121.)
بنابراين با دريافت دقيق مفهوم آزادى در انديشه نائينى در مىيابيم كه وى انديشمندى است كه به آزادى در پرتو شريعت مىنگرد و از اينرو از وضعيت موجود نيز ناراضى است و نسبت به برخى امور انتقاد مىكند و معتقد است برخى جرايد، اهل منبر، دوستان نادان و دشمنان دانا بهانه و دستاويزى براى استبداد فراهم مىكنند و به جاى اين كه به مردم درباره آزادى و حقوقشان آگاهى بدهند آنان را از مقصد اصلى به كلى دور مىكنند. براى همين توصيه مىكند: «شرف ارباب شرف را حفظ و دستى براى استبداد و فعّال ما يشاء بودن ظالمين معين و ياور نتراشند.» (همان، ص 122 - 125.)
تبيين دقيق شبهات مربوط به مشروطيت و مقصود از آزادى نكتهاى است كه از منظر نائينى دور نمانده است. وى در پاسخ به مخالفان مشروطه كه معتقدند مقصود از آزادى بى بندوبارى است موضع گرفته و ديدگاه خود را به گونهاى روشن بيان مىكند و معتقد است مبارزات و جانبازىهاى عقلا و دانايان و غيرتمندان كشور در به دست آوردن حريت و مساوات «براى فرستادن نواميس خود بىحجاب به بازار و مواصلت با يهود و نصارى و تسويه فيمابين امثال بالغ و نابالغ و نحو ذلك در تكاليف و بى مانعى فسقه و مبدعين در اجهار به منكرات و اشاعه كفريات و اشباه و ذلك نخواهد بود.» (همان، ص 38.)
بنابراين، آزادى در نگاه وى بى بندوبارى و ترويج ابتذال نيست، بلكه عنصرى است كه براى پيشرفت و توسعه جامعه لازم و ضرورى است. از اينرو نائينى براى اثبات سخن خود به بحثهاى تاريخى استناد مىجويد و بر اين باور است مادامى كه دو اصل حريت و مساوات و فروع اين دو - همانگونه كه شارع آنها را جعل كرده بود - به استبداد تحول نيافته بود: «سرعت سير ترقى و نفوذ اسلام محير عقول عالم شد. پس از استيلاى معاويه و بنى العاص و انقلاب و تبدّل اصول و فروع مذكوره و كيفيت سلطنت اسلاميه به اضداد آنها وضع دگرگون گرديد.» (همان، ص 17.)
به نظر نائينى وضعيت مسلمانان از صدرالسلام تاكنون به سه دروه تقسيم مىشود: يكم دوره تفوق و سيادت مسلمانان كه معلول آزادى و مساوات و نتيجه اجراى اصول اجتماعى و سياسى اسلام است. از اين منظر آزادى و مساوات از اصول اساس اجتماعى و سياسى بشريت به شمار مىرود. دوره دوم، دوره توقف مسلمانان، كه معلول تبديل خلافت به سلطنت و سيطره استبداد بر جوامع مسلمانان بوده است. در اين دوره به باور نائينى از آنجا كه آزادى و مساوات از جوامع اسلامى رخت برمىبندد، زمينههاى توقف و ركود مسلمانان فراهم مىشود. و سرانجام سومين دوره، تنزل و انحطاط مسلمانان است كه نتيجه بيدارى و هوشيارى غرب و نهضتهاى آزادى طلبانه آنان است.
بنابراين براى اين كه جوامع مسلمانان به توسعه دست يابند مىبايست به اصل آزادى گردن نهند. نائينى راه علاج اين وضعيت و خروج از رقّيّت استبداد را در توجه و آگاهى مردم منحصر مىداند همان گونه كه از سويى جهل را بدترين آفت براى برقرارى استبداد ذكر مىكند. (همان، ص 27.)
نائينى اما در اثر خود يادآورى مىكند كه مردم اكنون نسبت به دين و مذهب خويش بيدار و هوشيار شدهاند و از استبدادگران اطاعت نمىكنند. و با بيان اين نكته مهم كه ديگر دوران استبداد به سرآمده است مىگويد: «ما ظالم پرستان هم چنان روزگارى كه آزادى از اين اسارت و رقيت را لامذهبى و يا از دعوت زنادقه و ملاحده بابيّه لعنهم اللَّه تعالى جلوه داديم و مشروطيت دولت جائره را دين و مذهبى در مقابل شريعت حقه به خرج مىآورديم و مسلمانان را به تمكين از اين رقيت ملعونه وادار و به ازاى اين حس خدمت تيول و رسوم و جائزه و انعامها مىگرفتيم بعد از اين مگر در خواب ببينيم!» (همان، ص 66.)
با دقت در اين قطعه، نائينى نيم نگاهى به شبهات مطرح درباره مشروطيت نيز دارد و به گونهاى به مخالفان مشروطيت پاسخ مىدهد. مخالفانى كه در دورههايى خود عمله استبداد بوده و رقيت و تمكين از مستبدان را ترويج مىكرده و مشروطيت را انحراف و مخالف شريعت به حساب مىآورده و در مقابل از حاكمان مستبد صله و انعام دريافت مىكردهاند.
براى اينكه مردم آگاه شوند، نائينى به دفاع از آزادى بيان و قلم مىپردازد و آن را از مراتب آزادى خدادادى به شمار مىآورد و بر اين اعتقاد است كه حقيقت آزادى بيان و قلم عبارت از «رها بودن از قيد و تحكمات طواغيت» است. (همان، ص 122 - 125.) فقدان موانع در راه آزادى قلم و بيان موجبات تنبّه و گشايش چشم و گوش مردم، پى بردن آنان به مبادى ترقى و استقلال، قوميتشناسى، اهتمام به حفظ دين و آيين، انسجام در كسب آزادى خدادادى، اخذ حقوق غصب شده، برخوردارى از تحصيل معارف و تهذيب اخلاق و... مىشود. البته نائينى يادآورى مىكند كه افرادى، آزادى بيان و قلم را وسيله «هتك اعراض محترمين و گرفتن حق السكوت از زيد يا اجرت تعرض به عمر يا كينه خواهى از بكر و نحو ذلك ننمايند.» (همان) به اين ترتيب وى هم بر آزادى بيان و قلم و كار ويژههاى آن دو تأكيد و اشاره مىكند و هم بر محدوديتهاى آن دو انگشت مىنهد و نسبت به سوء استفادههايى كه ممكن است پيش بيايد، هشدار مىدهد.
در نگاه نائينى، آزادى بيان و قلم بايد در جهت وصل كردن و نه فصل كردن به كار رود كه در نتيجه آن وفاق و انسجام اجتماعى افزون و حاكم مىشود و از هرج و مرج و ناامنى نيز جلوگيرى مىشود.
نائينى در بحث از رأى اكثريت نيز جانب اكثريت را مىگيرد و در اينباره به حادثه تاريخى جنگ احد اشاره مىكند و معتقد است پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم در آن جا از رأى اكثريت پيروى نمود و همه مصائب را به جان خريد: «چون اكثريت آرا بر خروج مستقر بود از اينرو با آنان موافقت و آن همه مصائب جليله را تحمل فرمود.» (همان، ص 54.) پيروى از رأى اكثريت كه به عنوان مبناى عمل در امور سياسى و اجتماعى پذيرفته شده است از جانب نائينى نيز مورد تأييد قرار مىگيرد اما مىتوان اين پرسش را مطرح كرد كه در مواردى كه اكثريت به چيزى گردن نهاده كه مخالف با شريعت است آيا در اين صورت نيز رأى اكثريت معتبر و مطاع است؟ پاسخ نائينى منفى است. به عقيده وى مشروعيت قوانين و از جمله قانون اساسى - كه وى آن را معتبر مىداند - عدم مخالف با شريعت است: «جز عدم مخالفت فصولش با قوانين شريعه، شرط ديگرى معتبر نخواهد بود.» (همان، ص 14)
همچنين نائينى مشروعيت هيأت نظارت را نيز منوط به رأى ملت مىداند و هيچ قيد ديگرى را معتبر نمىداند: «مشروعيت نظارت هيأت منتخبه مبعوثان بنابر اصول اهل سنت و جماعت كه اختيارات اهل حل و عقد امت را در اين امور متبع دانستهاند، به نفس انتخاب ملت متحقق و متوقف بر امر ديگرى نخواهد بود.» (همان، ص 15)
با دقت در آنچه گذشت مىتوان گفت نائينى از سويى به دفاع از آزادى و به طور كلى مشروطيت مىپردازد و ضرورت و اهميت حكومت مشروطه در تقليل ظلم به مردم را يادآور مىشود و از سويى به تقويت باورها و ارزشهاى دينى اقدام مىكند و به شبهات موجود درباره ناسازگارى دين و مشروطيت (آزادى، مساوات و قانون) پاسخ مىدهد. هدف اصلى وى در تأليف كتاب »تنبيه الامة و تنزيه الملة« تبيين حكومت مشروطه و جايگاه آزادىها در آن است و نائينى از موضع يك عالم شيعى در صدد پاسخگويى به مسألهاى بر مىآيد كه جهان اسلام و ايران معاصر درگير آن بوده است. يادآورى اين نكته، اساسى است كه نائينى در بحثهاى خود به تاريخ اسلام رجوع مىكند و بر اين اساس مدعى است، آزادى - كه خدادادى است - در صدر اسلام و حكومت اصيل اسلامى امكان و وجود داشته است اما بعداً حكومتها به انحراف كشيده شدهاند و حريت به عنوان يك عنصر اساسى و پيش برنده مسلمانان از جوامع اسلامى رخت بربسته است.
بدين ترتيب در انديشه وى آزادى چيزى نيست كه از غرب وارد جهان اسلام شده باشد، بلكه انديشه آزادى در اسلام مسبوق به سابقه است، و در هيچ يك از اديان و مذاهب اصيل نيز استبداد وجود نداشته است. (همان، ص 127) از اينرو از اقدامات حاملان شعبه استبداد دينى اظهار تأسف مىكند و به تقبيح ديدگاهها و رفتارهايشان پرداخته و آنان را ناآشنا به كتاب و سنت اسلام مىداند:
«زهى اسف و حسرت كه ما ظلم پرستان عصر و حاملان شعبه استبداد دينى چقدر از مداليل كتاب و احكام شريعت و سيره پيغمبر و امام خود بىخبريم؟! و به جاى آنكه شوراى عمومى ملى را هذه بضاعتنا ردت الينا بگوييم با اسلاميت مخالفش مىشماريم و حتى آيه واضح الدلاله سابقه [و شاورهم فى الامر] را هم گويا در كتاب مجيد الاهى عز اسمه هرگز نخوانده؟! و يا به مفادش بر نخورده؟!» (همان، ص 56)
به هر تقدير »آزادى« عنصر اساسى تفكر نائينى در كتاب «تنبيه الامة و تنزيه الاملة» است و وى آزادى را از جمله واضحات ضرورى شريعت به شمار مىآورد و يادآور مىشود كه مبادا ملل بيگانه و ناآگاهان به احكام شريعت اعمال و گفتار باطل شعبه استبداد دينى را در شمار اقوال علماى اسلامى به شمار آورند. (همان، ص 63)
نورى و مسأله آزادى
به نظر مىرسد بحث امنيت و نظم و ثبات و انسجام فكرى، اعتقادى و ملى جامعه ايران، عنصر مهم و اولويت انديشه شيخ فضل اللَّه نورى به شمار مىرود. از اينرو شايد بتوان گفت همراهى نخستين او با نهضت مشروطيت نيز به اين سبب بود كه انتظار داشت به وسيله آن نظم و امنيت در جامعه بسط و گسترش يافت. اما پس از مدتى دريافت آن چه كه منظور نظر او است تأمين و برقرار نخواهد شد و بنابراين به زعم خود در جهت حفظ و امنيت گام برداشت و اينگونه بود كه به صورت قطب مخالف نهضت مشروطيت و البته حامى مشروطه مشروعه در آمد.
نورى به صراحت از امتناع آزادى در متون دينى سخن مىگويد و معتقد است: «بناى قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وى از سويى منكر وجود آزادى در مهمترين متن دينى مىگردد و از سوى ديگر بر اين باور است كه اعتقاد به آزادى مطلق حرف اشتباهى است و حتى «اين سخن در اسلام كليتاً كفر است.» (رسائل مشروطیت، ص 18) نورى در قطعه فوق از آزادى مطلق سخن مىگويد و آن را نفى مىكند و برابر با كفر مىنشاند. گو اين كه مىتوان نتيجه گرفت كه وى با آزادىهاى مضاف (بيان، قلم و...) سازگارى دارد و آنان را مىپذيرد. اما با دقت در سخنان او نمىتوان چنين نتيجهاى گرفت اساساً وى نه تنها با آزادىهاى مضاف مخالف است، بلكه حتى پيشنهاد مىكند واژه آزادى از بحثهاى موجود حذف شود: «اگر از من مىشنويد، لفظ آزادى را برداريد كه عاقبت اين حرف ما را مفتضح خواهد كرد.» (همان)
براى تأييد مطلب مىتوان از قطعهاى كه در فوق ذكر شد نيز بهره جست؛ زيرا در آنجا به فقدان برخى آزادىهاى مضاف در قرآن استناد مىجويد. البته از اين سخن نمىتوان نتيجه گرفت كه نورى قائل به استبداد است، بلكه وى نيز در بحثهايش همانند مشروطه طلبان به تحديد سلطنت مىانديشد و آن را تأييد مىكند: «اين كه بيان گرديد حدودى براى پادشاه و وزرا معين خواهد شد خيلى خوب و به جا است. كسى نمىتواند تكذيب كند.» (همان) اما در هر صورت وى بر آزادى تكيه نمىكند و حتى آن را موجب رخنه و آشفتگى در دين اسلام مىداند و از اين رو در كنار استبداد جاى مىگيرد و وضع موجود را تأييد مىكند.
نقد اساس نورى بر مشروطيت اين است كه اگر مقصود مشروطهطلبان اجراى قانون الاهى و حفظ احكام اسلامى است «چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حريت قرار دهند» و حال آن كه «قوام اسلام به عبوديت است نه به آزادى.» (همان، ص 177) تخطئه آزادى در انديشه نورى از آن رواست كه به اعتقاد وى به طور كلى در اسلام آزادى وجود ندارد. به طور مثال مىتوان از انتقادات او بر آزادى قلم و بيان سخن گفت و اينكه اين دو را در تضاد با قانون الاهى مىداند:
«اى عزيز! مگر نمىدانى كه آزادى قلم و زبان از جهات كثيره منافى با قانون الاهى است. مگر نمىدانى فايده آن آن است كه بتوانند فرق ملاحده و زنادقه نشر كلمات كفريه خود را در منابر و لوايح بدهند و سبّ مؤمنين و تهمت به آنها بزنند و القاى شبهات در قلوب صافيه عوام بيچاره بنمايند؟» (همان، ص 178)
شيخ به مشروطه طلبان هيچ اعتمادى ندارد و بر اين باور است كه آنها نه در پى حفظ شريعت كه در پى تغيير آن مىباشند: «آيا حالا هم معلوم ما نشده كه اين عده قليل به تدليس مىخواستند كه قانون و دين اسلام را تغيير دهند؟» (همان، ص 180). به باور او اگر مقصود مشروطهطلبان «تقويت اسلام بود، انگليس حامى آن نمىشد.» (همان) بنابراين چون انگليس حامى مشروطيت است و طرفداران آن نيز با بيگانگان سر و سرّى دارند در نتيجه آنها در پى عمل به مقاصد قرآن نيستند و قصد اصلى آنها تضعيف ديانت و شريعت و رواج هرج و مرج و ناامنى مىباشد.
به نظر مىرسد يكى از مسائلى كه نورى به مخالفت با مشروطيت برخواست، وضعيت و شرايط موجود جامعه وى بوده است. زيرا به اعتقاد وى در اثر شرايط موجود، برخى مسائل به وجود آمده بود كه مايه نگرانى شده بود. به ويژه كه نورى به هيچ وجه آزادى بيان و قلم و مطبوعات را بر نمىتابد و همان گونه كه ذكر شد آن را مغاير با قانون الاهى مىداند و تنها فايده آن را اين مىداند كه »فرق ملاحده و زنادقه« بتوانند بر نشر سخنان كفريه خود بپردازند. همچنين در جايى ديگر مىگويد:
«اى عزيز! اگر اساس اين اساس [مشؤوم] مؤدّى به ضلالت اعطاى حريت مطلقه نبود، پس چرا جلوگيرى از لوايح كفره نمىشد. كدام جريده نوشته شد كه مشتمل بر طعن به اسلام و اسلاميان نبود؟ كدام اداره بود كه جريدهاش خالى از كفر بود؟ اگر اساس آن حريت نبود، جمال زنديق [سيد جمالالدين واعظ اصفهانى] و جهنمى ملعون و آن فخر الكفر [فخر الاسلام ] مدّلس و اخوه آنها اين همه كفريات در منابر و مجامع و جرايد خود نمىگفتند و مردم چون قطعهاى چوب خشك استماع آن زندقه نمىنمودند و اگر كسى مىگفت منع فرماييد آنان را در جواب نمىگفتند كه ما محتاج به آنها هستيم و آنها معين و مقوّم اين اساساند. اُف به آن اسلام كه مرتدين و اقوال مناله و مضلّه آنها مقوم آن باشند. آه از نفهمى مردم.» (همان، ص 178 و 179.)
با دقت در مطلب فوق، نورى به رد آزادى بيان در جرايد مىپردازد و بر اين اعتقاد است كه كاركرد جرايد و آزادى بيان چيزى جز طعن بر اسلام و مسلمانان و كفر نبوده است. همچنين از برخى اشخاص نيز با عناوين زنديق، جهنمى ملعول، فخرالكفر و مدلّس نام برده است. وى در مورد مردم نيز داورى و آنان را به نفهمى متهم مىكند و معتقد است مردم قطعهاى چوب خشكند كه سخنان زنادقه را استماع مىكنند و لابد از خود هيچ اراده و اختيارى ندارند!
نورى در موارد ديگرى نيز قضاوتهايى درباره مردم دارد و آنان را به بىباكى و ناپاكى متصّف مىكند. به باور وى مشروطهطلبان در ابتداى كار اهداف خود را به اجمال برگزار كرده اما پس از مدتى پرده از اغراض خود برداشتند و آنان را متهم مىكند به »برداشتن كند و زنجير شريعت از مردم بىباك ناپاك كه هرچه بتوانند [در] اعلانات و روزنامجات، نسبت به هر محترمى از [بزرگان] دين و پيشوايان دين و علماى عاملين متدينين بگويند و بنويسند و به طبع برسانند.» (همان، ص 158) در اين قطعه نيز تلقى نورى از مردم اين است كه بىباك و ناپاكاند و شريعت، چونان زنجيرى آنها را در بند كشيده تا از انحراف مصون مانند.
شيخ به طور مكرر از آزادى بيان و وضعيت موجود انتقاد مىكند و در همين راستا مىگويد: «اى عزيز! اگر اعطاى حريت نشده بود آن خبيث در محضر عمومى اين همه انكار ضرورى نمىكرد و از جمله نمىگفت: مردم! حق خود را بگيريد. در قيامت كسى پول سكه نمىزند. آخوندها از خودشان [در آوردهاند] كه قسم بخور برو پى كارت.... و آن ملحد نمىگفت قانون، مثل قرآن محترم است و آن بى دين در جريده نمىنوشت كه بايد عمل به قرآن بكنيم و امروزه اين قانون، قرآن ما است و مجلس كعبه. و بايد در حال احتضار پا را به سوى آن بكشند. خدا دهانت را بشكند.» (همان، ص 179.)
نورى نسبت به قانون اساسى نيز به ديده انكار مىنگرد و از آن با عنوان ضلالت نامه ياد مىكند. به ويژه وى به نقد متمم ماده بيستم قانون اساسى مىپردازد. اين ماده تصريح دارد كه عامه مطبوعات نيز از كتب ضلال و مواد مضرّه به دين مبين، آزاد و مميزى در آنها ممنوع است. به اعتقاد نورى اين ماده بسيارى از محرمات ضرورى را حلال كرده است و تنها دو مورد »كتب ضلال و مواد مضرّه به دين مبين« استثناء شده است و حال آنكه: «يكى از محرمات ضروريه افترا است و يكى از محرمات مسلّمه غيبت از مسلم است و همچنين قذف مسلم و ايذاء و سبّ و فحش و توهين و تخويف و تهديد و نحو آن من الممنوعات الشرعية و المحرمات الاهيه. آزادى اين امور آيا غير از تحليل ما حرمه اللَّه است؟ و من حلّل حراماً حال او معلوم و حكم آن مبين است.» (همان، ص 162.) بدين ترتيب نورى يادآور مىشود كه كسى كه اين گونه مىانديشد و حرام خدا را حلال كرده، مرتد است و البته حكم او نيز - كه اعدام باشد - روشن است.
همچنان كه شيخ به آزادى وقعى نمىنهد و معتقد به امتناع آزادى در اسلام مىشود، اعتبار رأى اكثريت را نيز نمىپذيرد و معتقد است: «اعتبار به اكثريت آرا به مذهب اماميه غلط است.» (همان، ص 154.)
به نظر مىرسد نورى تلقى خاصى از اكثريت دارد و به احتمال اين گونه مىانديشد كه ممكن است اكثريت با رأى خود احكام اسلام را زير سؤال ببرد و قوانينى مغاير با احكام اسلام وضع و اجرا نمايد. در نگاه وى ولايت در زمان غيبت امام زمان «با فقها و مجتهدين است نه فلان بقال و بزاز.» (همان) به اين ترتيب مىتوان گفت مردم و به تبع آن اكثريت جايگاهى در انديشه شيخ و در حكومت مورد نظر وى ندارند و طبيعى است كه در اين صورت مردم - كه قبلاً توصيف شيخ درباره آنها ذكر شد - مطيعاند و هيچ گونه آزادى و اختيارى ندارند تا دست به انتخاب بزنند.
موضوع امنيت و نظم - همان گونه كه ذكر شد - عنصر محورى در انديشه نورى است. از اينرو وى معتقد است آزادى به تضعيف عقايد مسلمانان و به تبع آن شريعت منتهى مىشود و به صورت جدى به وضعيت موجود ايراد وارد مىكند: «چرا اين همه در جرايدشان تكريمات از فرقه زردشتى و سلاطين كيان مىكردند و آنها را كه اخبث طوايفاند، طايفه نجيبه مىخواندند؟ و چرا اين همه جرايد پر از كفر را كه سبب تضعيف عقايد مسلمين بود منع نمىكردند؟» (همان، ص 181.)
هرج و مرج و ناامنى اجتماعى از ديگر نتايج آزادى در انديشه نورى است. وى در اينباره مىگويد: «به ايجاد اين اساس ميشوم [آزادى] به سبب اظهار عقايد و اعمال اهالى اين فرقه مختلفه و اظهار عناد آنها قهراً چنان هرج و مرج عظيمى در بلدان ما ظاهر خواهد شد كه احدى مالك جان و مال و عزّ و عرض خود نباشد و آنى هيچ كس در خانه خود آسوده خاطر نخواهد ماند.» (مبانى نظرى حكومت مشروطه و مشروعه، ص 41.)
در رساله «تذكرةالغافل و ارشادالجاهل» سه ويژگى عمده ايران عبارت است از وجود مذاهب گوناگون، قلّت نظاميان و كثرت ايلات. اين سه ويژگى آسيبپذيرهاى ايران است كه با استقرار و استيلاى مشروطيت در هر سه بخش مشكل ايجاد مىشود. و در اين صورت ديگر از اسلام جز نامى باقى نخواهد ماند و قلّت نيروهاى نظامى نخواهد توانست امنيت اجتماعى را تأمين كند و كثرت ايلات نيز منجر به طغيان و قتل و غارت و هرج و مرج و ناامنى خواهد شد. (رسائل مشروطيت، ص 188 و 189.)
نورى وضعيت موجود را بر ناامنى و هرج و مرج و تضعيف اسلام و عقايد مسلمانان، ترجيح مىدهد و بنابراين مخالف سرسخت مشروطيت مىگردد و از مشروطه مشروعه حمايت مىكند و از جانش در اين راه مايه مىگذارد.
بنابراين با توجه به بحثهايى كه گذشت مىتوان نتيجه گرفت كه نورى با طرد مشروطيت و به ويژه آزادى سعى در پاسخ به مسائل و مشكلاتى دارد كه به گونهاى آنها را مغاير با شريعت و احكام آن مىداند. از اينرو وى به تبيين آراى خود مىپردازد و به ويژه بر آزادى بيان و قلم سخت حمله مىبرد، جايگاه مردم و آراى اكثريت را در حكومت و شريعت نمىپذيرد و ترويج انديشههاى مشروطيت را چيزى جز زوال دين و ايجاد هرج و مرج و ناامنى نمىبيند. بدين ترتيب شيخ گامى مهم در همراهى با طرفداران استبداد بر مىدارد و در كنار آنان جاى مىگيرد و سخت از وضعيت موجود دفاع مىكند. نورى به زعم خود در پى حفظ امنيت (امنيت دينى و اجتماعى) براى مردم است كه با پراكندن انديشههاى مشروطيت سخت دچار تزلزل گشته و بنابراين به سمت تقويت آن حركت مىكند. جان كلام اينكه نورى اعتقاد داشت با استقرار مشروطيت «چيزى نگذرد كه حريت مطلقه رواج، منكرات مجاز، مسكرات مباح، زنان مكشوف، شريعت منسوخ و قرآن مهجور شود.» (مبانى نظرى حكومت مشروطه و مشروعه، ص 46.) البته اين نكته قابل اشاره است كه تأكيد نورى بر عبوديت را بايد جدىتر گرفت و ابعاد آن را شكافت تا بتوان دريافت كه آيا آزادى معنوى نيز در آن جايى دارد يا در آن جا نيز صرف تعبد و اعمال مد نظر است و از آزادى نمىتوان سراغى گرفت.
مقايسه و جمعبندى
به نظر مىرسد اكنون مىتوان پرسش طرح شده در ابتداى نوشته را مرور كرد و به مقايسه آرا و نظرات نائينى و نورى پرداخت. پرسش اين بود كه برداشت نائينى و نورى از آزادى چيست؟ تمايزات و اشتراكات آنان در كجا است؟ مىتوان ديدگاههاى ايشان را در چند مورد خلاصه كرد با اين مفروض كه اين دو در بسيارى موارد به گونهاى متفاوت درباره آزادى مىانديشيدهاند و ابراز نظر كردهاند.
یکم. همان قدر كه نائينى سعى مىكند امكان و وجود آزادى در اسلام و تاريخ صدر اسلام را اثبات كند، نورى برخلاف او در تلاش است تا با استناد به متون دينى و بهويژه قرآن به امتناع آزادى در شريعت اسلام و قرآن حكم كند.
دوم. نائينى معتقد است آزادى، خدادادى و مرتبهاى از شؤون توحيد و از لوازم ايمان است. نورى اما به تضاد آزادى با قانون الاهى و كفر بودن آزادى در اسلام باور دارد. به نظر او قوام اسلام به عبوديت است و نه آزادى.
سوم. نائينى به رهايى از استبداد و كسب آزادىهاى سياسى و اجتماعى و نه رهايى از خدا و دين مىانديشد و نورى از سوى ديگر در پى اثبات اين است كه در پرتو آزادى، شريعت و مسلمانان تضعيف و هرج و مرج و ناامنى ترويج و قتل و غارت بر كشور مستولى خواهد گشت.
چهارم. نائينى در مباحث خود به نقش و جايگاه مردم در حكومت اشاره مىكند و رأى اكثريت را پذيرفته و معتبر مىداند و در اينباره به رفتار پيامبرصلى الله وعليه وآله وسلم استناد مىجويد و از سويى معتقد است ديگر دوران بىخبرى و ناآگاهى مردم و دوران استبداد گذشته است و مردم بيش از پيش هوشيار شدهاند، نورى در مقابل بر اين اعتقاد است كه مردم، نفهم و جامعه ايران عقب مانده است و به آن مرحله از رشد نرسيده است كه بتواند به حكومت مشروطه تن دهد. وى رأى اكثريت را نيز معتبر نمىداند و حتى آن را با مذهب شيعه در تضاد مىبيند.
پنجم. نائينى يكى از مقاصد انبيا را تلاش براى رهايى ملل از استبداد مىداند و بدين ترتيب به تأييد مشروطيت و شعارهاى آزادى گرايانه آن مىپردازد، به ويژه وى به فوايد آزادى بيان و قلم اشاره مىكند. اما نورى معتقد است مشروطهطلبان با طرح شعار مشروطيت و به ويژه آزادى به دنبال تغيير شريعت و جايگزينى قانون هستند و در اينباره مدام از مضرّات آزادى به ويژه آزادى بيان و قلم سخن مىگويد و بر مشروطهطلبان خرده مىگيرد كه از اين نوع آزادىها به شدت سوء استفاده مىشود.
ششم. به نظر مىرسد نائينى در يك جهت به نورى نزديك مىشود و آن اينكه آزادى، مطلق نيست و داراى قيد است. به اعتقاد وى آزادى، بىبند و بارى و ابتذال و هتك حرمت اشخاص در جرايد و تهمت و... نيست و نورى نيز به اين مسائل اشاره مىكند و مىگويد مشروطهطلبان با شعار آزادى بيان و قلم به بى بند و بارى، ترويج منكرات، اباحه مسكرات، كشف حجاب، مسخ شريعت و كنار گذاردن قرآن مىباشند. نورى آزادى را برابر با اين مسائل مىبيند و بنابراين به نفى آن به طور كلى مبادرت مىورزد. اما نائينى با پذيرش آزادى و ضرورت آن به تبيين آن مىپردازد و قيدهايى بر آن مىافزايد. نبايد از نظر دور داشت كه نائينى خود مجتهدى شيعى است كه در گفتمان اسلامى از آزادى سخن مىگويد.
هفتم. از سوى ديگر - همان گونه كه ذكر شد - نورى در بحث تحديد حكومت و سلطنت به نائينى نزديك مىشود. گرچه وى مقصود خويش از اين تحديد را بيان نمىكند، اما مسلّم اين است كه وى به آزادىهاى سياسى و نقش مردم اشاره نمىكند. نائينى با مطلوب توصيف كردن حكومت مشروطه در تقليل ظلم به مردم به دفاع از آزادى، مساوات، تحديد حكومت و حاكم، اعتبار رأى اكثريت و مشورت و... باور داشته و با استفاده از باورهاى دينى و تاريخى سعى در اثبات آنها دارد.
با توجه به بحثهاى ارايه شده و نيز نكات فوق مىتوان به طور كلى نتيجه گرفت كه دغدغه و مشكله نائينى، تبيين ديدگاههاى اسلامى درباره مهمترين بحثهاى روز يعنى آزادى و تبيين نسبت آن با مباحث دينى بوده است. از اينرو صرفنظر از همه مسائل مىتوان نائينى را انديشمند طرفدار آزادى و نورى را انديشمند طرفدار امنيت دانست. تأكيد نورى بر محافظت از شريعت و نظم اجتماعى و جلوگيرى از هرج و مرج از چنين ديدگاهى حكايت مىكند. ضمن اينكه در بحثهاى نورى (دو متن: رساله حرمت مشروطيت و رساله تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل) هيچ گونه تأييدى نسبت به آزادى مشاهده نمىشود. به هر حال مىتوان وى را در حوزه نهادگرايان سياسى جاى داد كه معتقدند در دوره گذار و بحران با حركت به سمت توسعه كه منجر به خشونت مىشود، نهاد و امنيت و استقلال مهمتر از آزادى فرد و گروه است. چرا كه اين نهاد (دولت) است كه نظم و امنيت را تأمين مىكند.
به نظر مىرسد شكست نهضت مشروطيت در فقدان سازگارى امنيت و آزادى رخ نمود. گرچه مىتوان دلايل ديگرى نيز براى اين شكست اشاره نمود اما فقدان تعريف روشن و شفاف و كاربست آن در مشروطيت توانست در شكست آن كارساز و تأثيرگذار باشد. مردم از بند رهيده و آزادىطلب در تعارض آزادى و امنيت، آزادى را ترجيح دادند اما بعدها به دليل نهادينه نشدن آزادى در جامعه تن به سلطه استبداد سپردند كه امنيت را براى آنان به ارمغان آورد. اين بود كه با توجه به دلسردى و خستگى بيش از حد مردم كه در دام تنشها و كشمكشها افتاده بودند، استبداد توانست با تأمين امنيت آنان خود را بر آنان تحميل كند و بدون كمترين مقاومت از سوى مردم قدرت سياسى را از آن خود نمايد. به نظر مىرسد كه در صورت جمع ميان آزادى و امنيت بتوان به پارادكس گرفتارشده در طول يكصد سال اخير پايان داد.
جدیدترین مطالب
- کتاب"زمزمه های بی بی ماه بانو" رونمایی شد
- پاسخ مقتدرانه به یک چالش تمدنی
- درگذشت رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس، حاج یوسف کیخا
- قصه پرمجاهدت رسیدن به صندوق رأی
- شریف لک زایی بیان کرد: نگاه جامع و تمدنی امام موسی صدر به انقلاب اسلامی
- کتاب «انقلاب بیپایان: واکاوی پیشینه و افق تمدنی انقلاب اسلامی در پرتو بیانیۀ گام دوم» منتشر شد
- ارائه فصل آزادی از کتاب «سیاست بهشتی» توسط شریف لک زایی
- آزادی در ذات انقلاب اسلامی قرار دارد | گفتوگو مهمترین الزام آزادی است
- شریف لک زایی: جامعه اسلامی جز با حضور مردم ایجاد نمیشود
- با حضور ۱۲ متخصص اندیشمند؛ هماندیشی «مردم علیه پوپولیسم» برگزار میشود
- برگزاری چهارمین پنل تخصصی اختتامیه دومین همایش ملی «انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده»
- کرسی علمی- ترویجی حکمت سیاسی امام خمینی(ره) برگزار میشود
- شریف لک زایی تشریح کرد: چالشهای رژیم صهیونیستی برای تمدن اسلامی از نگاه امام موسی صدر
- شریف لکزایی: امام موسی صدر اسرائیل را نتیجه تمدن غرب دانستند
- شریف لک زایی: امام موسی صدر بدترین نوع استعمار را استعمار فرهنگی میداند
- روایت علیرضا صدرا از پروژه فکری داود فیرحی: فیرحی از دیدگاههایش درخصوص اقتدارگرایی عدول کرده بود
- کتاب «رهیافت حکمی به انقلاب اسلامی» نقد و بررسی شد
- برگزاری نشست علمی نقد و رونمایی کتاب «اخلاق سیاسی در اسلام»
- یازدهمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج حبیب لک زایی در شهرستان نیمروز برگزار شد
- برگزاری هماندیشی علمی اولین سالگرد درگذشت مرحوم دکتر علیرضا صدرا
مقالات
اندیشه آزادی در نهضت مشروطیت
- توضیحات
- دسته: مقاله
- بازدید: 2824