نتیجه و پیامد این مشکل ساختاری، بروز مشکلات نرمافزاری است که براساس آن با توجه به حاکمبودن نظامهای استبدادی در ایران، ذهنیت ما نیز بسته، محدود و تاحدودی استبدادی شده است. به عبارت دیگر از آنجا که شیوههای تربیتی ما برگرفته از شیوههای استبدادی بوده، شخصیت ما اینگونه شکل گرفته است.
مسلماً برای حرکت به سمت جامعه مطلوب این ذهنیت باید تغییر کند و این امر درصورتی امکانپذیر است که شیوهها و روشهای تربیتی و آموزشی مناسبی در راستای تغییر این ذهنیت در پیش گیریم. برای مثال برنامههایی که اخیرا در بحث آموزش فلسفه برای کودکان مطرح شده است، میتواند فرهنگ گفتوگو را از همان ابتدا در ذهن، روان و نهاد نونهالان نهادینه کند و موجب اجتناب از فرهنگ مونولوگ و تکصدایی شود.
فقدان نهادهای مدنی و احزاب مستقل نیز میتواند در فقدان گفتوگو در عرصه سیاست نقش داشته باشد؛ احزابی که برآمده از خواست، اهداف و آرمانهای مردم بوده، به آرای آنها متکی باشند و تنها کسب قدرت و انحصارگرایی را مدنظر قرار ندهند. چنین نهادهایی در ایران وجود ندارد یا اگر هست، بسیار ضعیف عمل میکند. در واقع ما در مسیر رشد باید به این سمت حرکت کنیم.
براساس آنچه بزرگان ما گفتهاند، باید چنین نهادهایی را تأسیس و تقویت کرده و به استمرار و حیات آنها کمک کنیم. حاکم شدن فرهنگ گفتوگومحور در جامعه نیازمند فرهنگسازی و حرکت تدریجی به این سمت است و نیاز به تمرین زیادی دارد. همچنین باید زمینههای عینی در جامعه ایجاد شود. از سوی دیگر هم باید زبانی برای گفتن داشته باشیم و هم گوشی برای شنیدن.
این دو در کنار یکدیگر میتوانند فرهنگ گفتوگو را شکل دهند. توجه به تبعات، الزامات و مقتضیات گفتوگو و ایجاد شرایط تحقق یک وضعیت مطلوب در جامعه، سبب میشود این فرهنگ در نسلهای بعدی نهادینه شود چراکه این مسئله یک تغییر بلندمدت است. باید نسلی آموزش ببیند و نسلهایی تغییر کنند تا به شرایط مطلوب دست پیدا کنیم. البته این امر درصورتی تحقق مییابد که استمرار داشته باشد و حوادثی آن را مخدوش نکند.
در آغازین روزهای انقلاب اسلامی از شهید بهشتی پرسیده بودند که شما از آزادی در جامعه صحبت میکردید، آیا به این خواسته و آرمان رسیدهایم؟ ایشان در آنجا پاسخ روشنگری ارائه میکنند که ما به هر حال یک مستبد را از کشور بیرون کردیم ولی از طرف دیگر با توجه به شرایط ساختاری و ذهنی جامعه، ذهنهای استبدادزده وجود دارد که هر یک از آنها یک شاه هستند. طبیعتاً باید مدتها بگذرد، تربیت شوند و نسلی بهصورت تدریجی و مستمر آموزش ببینند تا یک فضای مطلوب در جامعه بهوجود آید.
این دغدغهای است که بوده و هست و خواهد بود. در این مسئله معلمان نقش مهمی برعهده دارند و باید از طریق ساختار نیز حمایت شوند. نمیشود این نقش را نادیده گرفت چرا که کودکان از زمان ورود به فضای آموزشی، در اختیار معلمان هستند و این گروه تاثیر بسزایی در تربیت نسل آینده دارند. در بحثهای سیاسی ما از این موضوع بهعنوان جامعهپذیری سیاسی یاد میکنیم، بر این اساس ارزشهایی که مطلوب است باید به کودکان آموزش داده شود تا در سطح جامعه با مشکلات کمتری مواجه شویم و بسیاری از مسائل را با گفتوگو حل و فصل کنیم، به این ترتیب در جامعه با چالشهای کمتری مواجه خواهیم شد.
شریف لک زایی
روزنامه همشهری،سه شنبه، 19 اردیبهشت 1391.
مطالب مرتبط