جدیدترین مطالب

یکی از چالش های جدی پیش روی فلاسفه جدید، تحلیل محدودیت است. بدین معنا که فلاسفه جدید با کنار نهادن و روی آوردن به تحلیل های تجربی و جزء نگرانه در بررسی علوم اجتماعی، دچار نوعی محدودیت و کاستی گردیدند. دیگر آن کلّیت و غایتی که فلاسفه کلاسیک مباحث خود را بر اساس آنها استوار می نمودند وجود نداشت. ایده و آرمان افلاطونی از نظام سیاسی مطلوب از میان رفت، انسان خوب ارسطو که در تمامی جوامع سیاسی فضایل معینی داشت (برخلاف شهروند خوب که در هر نظام سیاسی معیارهای متفاوتی داشت) کنار نهاده شد و همه چیز در جنبه های تاریخی و جزئی آن مورد بررسی قرار گرفت. اما چگونه می توان بدون تصوری از یک وضعیت برتر و آرمانی به پژوهش پرداخت. یک انسان چگونه می تواند بدون داشتن تصوری از انسان خوب به زندگی و اندیشه پیشرفت بپردازد؟

اندیشمندان گوناگونی در عصر جدید خود را با این مشکل مواجه دیدند. کانت به این نکته پی برده بود و در اندیشه های خود راهی به سوی مابعد الطبیعه گشود. فوکو به گونه ای دیگر تلاش نمود از این محدودیت بگریزد و در مقابل آن به گفتمان روی آورد اما چنین شیوه ای وی را به محدودیت های دیگری مبتلا ساخت که از عهده پاسخ گویی به آنها بر نیامد و در مقابل به تجدید نظر در روش خود پرداخت و با شیوه تبارشناسانه به عنصر قدرت پناه برد و همه چیز را در آن خلاصه نمود.

از آنجا که محدودیت پیش آمده تا اندازه زیادی نتیجه گسترش شیوه های اثبات گرایانه و تجربی بودند، انتقادات فراوانی به این نحله شد و مکاتب جدیدی از دل این انتقادات پدید آمد واین شیوه همچنان ادامه دارد. در آثار مختلف منتشره، اغلب به چنین شیوه ای انتقاد می شود. رئالیسم انتقادی به عنوان مکتبی پرقدرت و ارائه کننده شیوه های نو در مطالعه علوم اجتماعی، محکم ترین انتقادات را به اثبات گرایی وارد نموده است. اغلب اندیشمندانی که امروزه خواهان توجه جدی به فلسفه سیاسی هستند و از انحطاط و سستی آن ناخرسندند به گونه ای سعی در بررسی محدودیت های ایجاد شده توسط اثباتگرایی و روی آوردن مجدد به رهیافت فلسفی اند. اندیشمندانی که خواهان توجه به فلسفه اند، امروزه با تمام جدیت چیزی را طلب می کنند که زمانی اسلاف آنها با جدیت آن را کنار نهادند و در رد آن کتاب ها نوشتند و استدلال ها نمودند.

در این میان توجه به فلسفه اسلامی خالی از لطف نیست. فلسفه ای که دچار چنین محدودیتی نگردید و افتان و خیزان تا به امروز به حیات خود ادامه داده است. امروزه برخی فلاسفه بزرگ غربی همچون لئو اشتروس از توانمندی های فلسفه اسلامی سخن می گویند و از این که پیامبر به دلیل دستیابی به وحی و شناخت شهودی به بالاترین درجه معرفت و شناخت دست یافته و از این لحاظ نقشی بالاتر از فیلسوف دارد و از این که فلسفه تنها راهی است که انسان را از گمان و باور به مرحله شناخت و معرفت سوق می دهد. اما خود فلسفه اسلامی چه می گوید؟ آیا در این میانه از خود دفاعی انجام می دهد؟ آیا عرض اندامی می کند؟ آیا در مقابل تحلیل محدودیت ایجاد شده بحثی ارائه نموده است و توانمندی های خود را در این زمینه نشان داده است؟

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید