جدیدترین مطالب

molasadra.gifحضرت امام و انقلاب اسلامی، عصارۀ اندیشۀ اسفار اربعه و مخصوصاً سفر چهارم است. امام خمینی، جهانی بنشسته در گوشه ای نبود که بنشیند و برای خود و ذهن خویش، رشته های فلسفی ببافد و آن گاه در مقابل آن بنشیند و دست ساختۀ ذهنی خویش را تماشا کند. بلکه او، خود به بازیگری می پردازد و یک بازیگر بسیار مؤثر در دورۀ معاصر و انقلاب اسلامی می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گفت و گوی اختصاصی دیپنا با شریف لک زایی

دیپنا: در ادامۀ گفت و گوها و گفتارهایی از اساتید و پژوهشگران حوزه و دانشگاه به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، با دکتر شریف لک زایی، مصاحبه ای انجام دادیم. وی که عضو هیأت علمی گروه فلسفۀ سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است، تا کنون مقالات و مطالب بسیاری در زمینۀ حکمت سیاسی متعالیه، نوشته است. به همین خاطر، با لک زایی در زمینۀ نسبت حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی، مصاحبه کردیم. مطلب زیر، حاصل این گفت و گو است.

دیپنا: برای نخستین سؤال، لطف کنید در  زمینۀ نسبت انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه، و پروژه هایی که در گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی در حال انجام است، توضیح دهید.

شریف لک زایی: در گروه فلسفۀ سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پروژه های مختلفی در دست انجام است که تدوین و تهیه دو جلد کتاب در زمینۀ حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی که بتواند به عنوان متن درسی هم استفاده شود، از آن جمله است. همچنین نشست هایی را قبلاً با موضوع حکمت سیاسی متعالیه، برگزار کردیم که حاصل آن نشست های تخصصی، در چند دفتر آماده شده، که تا کنون یک دفتر در قالب کتاب منتشر شده است. بخشی از این کار هم مجموعه مقالات حکمت سیاسی متعالیه است که یک جلد آن، منتشر شده و سه جلد آن، در حال انتشار است. البته در بحث حکمت سیاسی متعالیه، آثار دیگری هم در دست تهیه و انتشار داریم که تا آخر امسال، دو مجموعه از این دست آثار هم منتشر می شود. به طور کلی، بیش از ده مجلد دربارۀ حکمت سیاسی متعالیه در حال انتشار یا آماده سازی برای انتشار است. همچنین روز پنجشنبه همین هفته، نشستی دربارۀ حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی، با حضور دکتر عماد افروغ، دکتر علیرضا صدرا، دکتر نجف لک­زایی و دکتر داود مهدوی زادگان، برگزار می شود.

دغدغۀ اصلی و اساسی ما در طرح بحث حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی، این بوده است که در زمینۀ تحولات سیاسی ایران که بزرگ ترین و مهم ترین آن، حادثه انقلاب اسلامی است، یک متن درسی و مطلوب که برخاسته از دل آموزه های اسلامی و دینی و بومی ما باشد، وجود ندارد.

چنین دغدغه هایی باعث شد که ما تمهیداتی را بیندیشیم که تحلیل اسلامی و بومی از این حادثۀ شگفت و عظیم، ارائه کنیم. از آن جا که ما در گروه فلسفۀ سیاسی، این کار را می کنیم، طبیعتاً به دنبال تحلیل و ارائه ریشه های فلسفی انقلاب اسلامی هستیم. گرچه کارهای خیلی خوبی در غرب برای تبیین و تحلیل انقلاب اسلامی، انجام شده ولی همۀ آن ها تنها یک بعد این حادثۀ عظیم را در نظر گرفته و تحلیل کرده اند و به طور همه جانبه، به آن نپرداخته اند. البته خوشبختانه برخی از آن کارها می توانند ناظر به کارهای ما نیز باشند. مثلاً خانم "لیلی عشقی" در کتابی با عنوان "زمانی غیر زمان ها"، انقلاب اسلامی را از منظر عرفانی، مورد بحث قرار داده است که تقریباً کار بسیار خوبی است. اکنون ما به جنبه های مختلف این کار نمی پردازیم، بلکه مراد این است که رویکرد ایشان که یک رویکرد عرفانی است، بسیار جالب و به مباحث ما نزدیک است. امری که هنوز در ایران صورت نگرفته است. یا مثلاً کاری که "میشل فوکو" در قالب مقالاتی در زمینۀ انقلاب اسلامی انجام داده و به بحث معنویت، توجه کرده است. اما علی رغم این دو کار، هنوز کار جدی دیگری در مورد بنیان های فلسفی انقلاب اسلامی انجام نگرفته است. آقای دکتر افروغ نیز مدتی است دغدغه اش همین مسأله است و دارد روی بنیان های فلسفی انقلاب کار می کند و مصاحبه های مختلفی نیز در این موضوع، انجام داده است که برخی از ابعاد موضوع را روشن می سازد. حرف اصلی ایشان، این است که انقلاب اسلامی مبتنی بر فلسفۀ صدرایی و حکمت متعالیه بوده است و از اندیشه های فیلسوفانی چون ملاصدرا، نشأت می گیرد.

با توجه به آنچه گفته شد، دو کار مهم در زمینۀ حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی در گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده، در حال انجام است؛ یکی، مجموعه مقالاتی است در زمینۀ تبیین بنیادهای فسلفی انقلاب اسلامی که ما در آن، از اساتید و پژوهشگران مختلف خواستیم تا موضوع انقلاب اسلامی و نسبت آن با حکمت متعالیه را مورد مطالعه و بررسی قرار دهند. امیدواریم که این اثر، بتواند جای آثار موجود درسی را در دانشگاه ها بگیرد. یا حداقل به عنوان یک متن مطالعاتی برای اساتید و دانشجویان، قابل استفاده باشد و بتواند خلأ مطالعات اولیه در این زمینه را از میان بردارد.

کار مهم دیگر که اثر اولی را تکمیل می کند، انجام نشست ها و گفت و گوهایی است که در این موضوع، در گروه فلسفه سیاسی، طراحی شده است. هدف این است که این نشست ها و گفت و گوها، بتوانند حساسیت ها و فضاهای لازم را برای ورود جدی تر به بحث رابطۀ انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه در میان پژوهشگران و محققان حوزوی و دانشگاهی، فراهم کنند. این نشست ها و گفت و گوها همچنین به ما کمک خواهد کرد که به چه نکاتی بپردازیم و به چه نکاتی، نپردازیم؛ و یا چه نکاتی را تکمیل کنیم و چه نکاتی کامل است و اجماع در مورد آن وجود دارد و نیازمند تکمیل نیست. ما امیدواریم که این کارها بتوانند ما را از فقر مطالعات بومی در باب انقلاب اسلامی و نیز فقر تئوریک، به ویژه تبیین و تحلیل فلسفی انقلاب اسلامی، نجات دهند.

دیپنا: در این که حضرت امام (ه) به عنوان معمار انقلاب اسلامی و رهبر بلامنازع آن، برخاسته از متن حوزه های علمیه و  آموزه های فلسفی مطرح در حوزه های علمیه است، شکی نیست، اما سخن در این است که چه نکاتی وجود دارد که به طور مشخص و معین، انقلاب اسلامی را به حکمت متعالیه نزدیک می کند و از حکمت های دیگری چون اشراق و مشاء، دور می سازد؟

شریف لک زایی: برخی تصور می کنند که نسبت میان انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه، صرفاً یک ادعا است و چیزی بیش تر از آن نیست. این مسأله به یک معنا، صحیح هم هست؛ زیرا اگر ما بخواهیم به طور گذرا و سطحی به قضیه نگاه کنیم، آن چنان آموزۀ فلسفی ای در انقلاب اسلامی نمی بینیم. به خصوص این که شخص حضرت امام، از اواخر دهۀ 20 به بعد، تدریس فلسفه را رها کرد و به مباحث فقهی بیش تر توجه کرد و بعداً هم بزرگ ترین مرجع شیعیان جهان شد. اما اگر دقیق تر به مسأله نگاه کنیم، پرسشی مطرح می شود که انقلاب اسلامی به عنوان یک رخداد مهم و تاریخی در قرن بیستم، از چه پایگاه فلسفی ای برخوردار است و بنیادهای فلسفی آن، چیست؟ خانم عشقی، از باب عرفانی و رویکرد عرفانی، کل حرکت انقلابی حضرت امام و مردم ایران را مورد بحث قرار داده و تحلیل کرده است؛ و یا فوکو، انقلاب و حرکت مردم ایران را با رویکرد معنویت گرایانه، تحلیل و ارزیابی کرده است. همۀ این تحلیل ها، درست است، ولی مهم این است که این ها اگرچه به درستی متوجه مسأله شده اند اما تنها بخشی از واقعیت را انعکاس داده اند. تمام واقعیت و ماهیت انقلاب اسلامی، آن چیزی نیست که خانم عشقی یا میشل فوکو، مطرح می کنند. انقلاب اسلامی، بن مایه های عظیم فلسفی دارد که هنوز برای بسیاری، ناشناخته مانده است. بنابراین، اگر بخواهیم رابطه و نسبت انقلاب اسلامی را با حکمت متعالیه بسنجیم، از چند نکته می توان این رابطه را به دست آورد:

نخستین مسأله در این جا، شاگردان و افرادی اند که حکمت متعالیه، تربیت کرده و همیشه در رأس انقلاب، حضور داشته اند. هر یک از آن افراد، در حکمت معالیه، صاحب نظر و متخصص بوده اند و بنیاد فکری آنان، این حکمت بوده است. افرادی چون شهید مطهری، مرحوم علامه طباطبایی، و ... . اگر هیچ کار دیگری هم انجام ندهیم، همین مسأله به خوبی، رابطۀ انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه را بازگو می کنند؛ چرا که افرادی که در فضای حکمت متعالیه نفس می کشند، بدون تردید، انقلابی را سامان می دهند که همخوان با ایده ها و آرزوها و یافته های ذهنی آنان باشد. شخص حضرت امام، به عنوان تک رهبر بزرگ انقلاب و تنها تصمیم گیرنده در هدایت انقلاب، چنان متأثر از حکمت معالیه بوده است که می توان رگه هایی از آن را در تمام جزئیات اندیشۀ ایشان یافت. یا مثلاً شهید مطهری، از عالمان و فیلسوفانی است که در زمینۀ حکمت متعالیه، مطالب زیادی به نگارش درآورد و خود، یک صاحب نظر به تمام معنی، در این زمینه و فیلسوف برجسته ای در حکمت متعالیه بود. از این رو است که آثار شهید مطهری، به عنوان مبنای فکری جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، مطرح می شود. شهید مطهری، مباحث زیادی در زمینۀ فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه، به رشتۀ تحریر درآورد که از نظر ما مهم ترین اثر در این زمینه، مجموعۀ چهار جلدی ایشان با عنوان "فلسفه تاریخ" است. فلسفه تاریخ استاد مطهری، به یک معنا، می تواند فلسفۀ سیاسی ایشان هم تلقی شود. در واقع، کل سنت حوزه های علمیه ما در این سال ها، متأثر از حکمت متعالیه بوده است. می شود افراد دیگری چون شهید بهشتی، شهید مفتح و ... را نام برد که همگی، تحت تأثیر حکمت متعالیه بوده اند. یا شخص مرحوم علامه طباطبایی، همواره از حکمت متعالیه، الهام می گرفته است. مرحوم علامه گرچه خود به صورت مستقیم در جریان انقلاب حضور نداشت، ولی همۀ شاگردان وی از رهبران انقلاب بودند. بنابراین، ایشان در جریان انقلاب به صورت غیر مستقیم، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، نقش آفرینی کرد. ضمن این که بسیاری از شخصیت های انقلاب، کسانی چون شهید مطهری، شهید بهشتی، حضرت آیت الله جوادی آملی و ... هم از شاگردان حضرت امام بودند و هم از شاگردان علامه طباطبایی. این نکتۀ بسیار قابل بحث و قابل اهمیتی است؛ چرا که بحث های فلسفی امام که از دهۀ بیست به بعد، متوقف شد، به وسیلۀ مرحوم علامه طباطبایی تداوم پیدا کرد. مباحث فلسفی علامه با نقد نظرات مارکسیست ها، به خصوص در کتاب مهم "اصول فلسفه و روش رئالیسم" در ادامۀ همان مباحث فلسفی ای بود که خیلی پیش تر به وسیلۀ حضرت امام، شروع شده بود. به عبارت دیگر، تمام آثار فلسفی و علمی علامه طباطبایی و همچنین شاگردان مبرز ایشان، در راستای تفکری بود که انقلاب اسلامی را حمایت و پشتیبانی فکری می کرد. این که نقدهای فلسفی علامه و شاگردان وی در زمینۀ دیگر مکاتب و ایدئولوژی ها، از چه پایگاه فلسفی ای برخوردار بوده است، طبیعی است که می توان به حکمت متعالیه اشاره کرد.

نکتۀ دیگری که در پاسخ به این پرسش که حکمت متعالیه چگونه در انقلاب اسلامی نقش داشته است، مسألۀ اسفار اربعه یا سفرهای چهارگانه است که همواره در عرفان اسلامی مطرح بوده و در حکمت متعالیه، خیلی پررنگ تر مطرح شده است. حضرت آیت الله جوادی آملی در کتاب "بنیان مرصوص" که دربارۀ حضرت امام است، اشاره می کند که حضرت امام، قهرمان اسفار اربعه است. در این کتاب، فصلی را با عنوان "امام خمینی؛ قهرمان اسفار اربعه" می گشاید که به تبیین حضور امام در عرصۀ عمومی و حوزۀ عمومی یا همان سفر چهارم می پردازد. در واقع، می توان گفت که حضرت امام و انقلاب اسلامی، عصارۀ همان اندیشۀ اسفار اربعه و مخصوصاً سفر چهارم است. آیت الله جوادی آملی، تعبیر زیبایی در مورد حضرت امام دارد که می فرماید: «امام خمینی، جهانی بنشسته در گوشه ای نبود که بنشیند و برای خود و ذهن خویش، رشته های فلسفی ببافد و آن گاه در مقابل آن بنشیند و دست ساختۀ ذهنی خویش را تماشا کند. بلکه او، خود به بازیگری می پردازد و یک بازیگر بسیار مؤثر در دورۀ معاصر و انقلاب اسلامی می شود. البته نمی توان ملاصدرا را هم به کلی، یک فیلسوف گوشه نشین، قلمداد کرد. بلکه او هم در اواخر عمر، به شیراز باز می گردد و بر آن است که سفر چهارم را در حد مقدورات زمانه، محقق سازد. البته قبل از آن هم، ایشان اصفهان را به صورت اعتراضی، ترک کرد و ساکن کهک قم شد. بنابراین، این گونه نبوده که او از سر تفنن و بیکاری، گوشه ای را برای خیالات فلسفی خویش، گزیده باشد. شاید بتوان گفت که عمر ملاصدرا، کفایت نکرد وگرنه شاید او هم دست به اقدامات عملی می زد.»

بنابراین، این که حضرت امام، از دهۀ بیست به بعد، تدریس فلسفه را ترک می کند و به فقه و عرفان و اخلاق می پردازد و در پرتو این کوشش های علمی، به مسألۀ مرجعیت و رهبری دینی جامعۀ تشیع و سرانجام جهان اسلام می پردازد، دقیقاً به دلیل آن نقشی است که ایشان در سفر چهارم، به عهده می گیرد؛ یعنی حوزۀ عمومی و عرصۀ اجتماع و سیاست. اگر غیر از این باشد، مراحل سیر و سلوک وی، تمام شده تلقی نمی شود و ضروری است که برای تحقق سفر چهارم، به میان جامعه بازگردد و در سیاست، نقش آفرینی کند. این موضوع، البته از دید صاحب نظران دیگری مانند دکتر سید حسین نصر هم پنهان نمانده است. نصر در مقاله ای، به این موضوع از منظر اسفار اربعه و عینیت بخشی امام خمینی به سفر چهارم، تصریح می کند.

دیپنا: نسبت برقرار کردن میان انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه، چه آثار و پیامدهایی می تواند داشته باشد؟ به عبارت دیگر، ثمرۀ عملی این نسبت و ارتباط، چه خواهد بود؟

شریف لک زایی: نکته مهم در حکمت متعالیه، این است که به مباحث اخلاقی، معنوی و عرفانی، زیاد توجه می کند. شاید بتوان گفت که نخستین فایدۀ این گونه بحث ها این است که انقلاب اسلامی به صورت نظام مند و تئوریک، از پشتوانۀ نظری و فلسفی قوی و ریشه دار، برخوردار می گردد. در سایۀ این نگاه تئوریک و فلسفی به انقلاب اسلامی، می توانیم هم انقلاب را آسیب شناسی کنیم و هم از آن، آسیب زدایی کنیم؛ چون تا معیاری خاص در دست ما نباشد، نه می توانیم آسیب شناسی در زمینۀ انقلاب اسلامی، انجام دهیم و نه می توانیم از آن، آسیب زدایی کنیم.

همچنین این پشتوانۀ تئوریک و نظری، به ما این امکان را می دهد که ما همواره، خود را بازسازی کنیم و همواره خود را در معرض سنجش و پرسش، قرار دهیم. تنها در سایۀ این پشتوانه تئوریک است که می توانیم از خود بپرسیم که آیا به آن اهدافی که داشته ایم، رسیده ایم یا خیر؟ آیا از آن اهداف، دور شده ایم یا به آن اهداف رسیده ایم؟

دیپنا: اگر به طور مشخص بخواهیم آموزه های حکمت متعالیه را در اندیشه های امام، جستجو کنیم، به چه نکاتی باید اشاره کرد؛ و از نگاه شما، چه زمینه های معین و روشنی در زمینۀ نسبت اندیشه های حضرت امام و انقلاب اسلامی، با حکمت متعالیه وجود دارد؟

شریف لک زایی: ما اگر به دنبال اثر مکتوب خالصی از حضرت امام در زمینۀ فلسفه و حکمت متعالیه باشیم، شاید چیزی دست گیرمان نشود. برد بحث های مکتوب حضرت امام، عمدتاً، عرفانی، اخلاقی، فقهی و همچنین فلسفی است. اما از این نکته نباید غافل شویم که ایشان، سال های سال، فلسفه و به خصوص اسفار اربعه و شرح منظومه، تدریس کرده است. ایشان در آغاز شروع به تدریس، با فلسفه شناخته می شد و موضع گیری هایی که در آغاز احیاناً از سوی برخی از طلاب و روحانیان در برابر ایشان، در قم، صورت می گرفت، به دلیل درس های فلسفۀ ایشان بود. بنابراین، کسی که عمری را با فلسفه و اندیشه های فلسفی درگیر بوده است، نمی توان گفت که اندیشۀ فلسفی نداشته است. چنان که همه قبول داریم که ایشان بزرگ ترین سیاست مدار دورۀ معاصر است اما در همین حال، از ایشان هیچ اثر خالصی در زمینۀ اندیشۀ سیاسی و فلسفۀ سیاسی هم در دست نیست.

همچنین نباید از این نکته، غافل شد که ایشان مهم ترین و مبرزترین شاگردان را در فلسفه داشته است. کسانی چون مرحوم شهید مطهری و حضرت آیت الله جوادی آملی، مرحوم مهدی حائری، مرحوم آشتیانی، و ... از شاگردان مهم ایشان بوده اند که تأثیری عمده در جریان های فلسفی معاصر در جهان اسلام داشته اند. خود همین شاگرد پروری در عرصۀ فلسفه، نوعی اثر و شاید بتوان گفت بهترین اثر فلسفی است.

همچنین تقریرات درس های فلسفۀ حضرت امام، در سال های اخیر در سه مجلد، منتشر شده است که نشان می دهد ایشان تبحر خاصی در فلسفه داشته است. از این سه جلد، دو جلد اول، تقریرات درس شرح منظومه است و جلد سوم، تقریرات درس های مربوط به جلد هشت و نه اسفار است؛ مخصوصاً بحث های نفس شناسی و انسان شناسی که در جلد هشت و نه اسفار مطرح است، در واقع اوج مباحث فلسفی ملاصدرا است که مورد توجه خاص حضرت امام نیز بوده است. اساساً اوج ایده های مهم حکمت متعالیه، در همین دو جلد هشت و نه اسفار، مطرح شده است. شواهد نیز نشان می دهد که این تقریرات، به تأیید حضرت امام نیز رسیده است.

همچنین نکتۀ مهم دیگر، مباحث فلسفی، عرفانی، اخلاقی و تفسیری ایشان است که همگی تحت تأثیر نوع خاصی از دستگاه فلسفی، شکل گرفته اند که بدون شک، آن فلسفه چیزی جز حکمت متعالیه نمی تواند باشد. بخش هایی از مباحث ایشان در آثار مکتوب یادشده، فلسفی است و ناظر به حکمت متعالیه است.

همچنین حضرت امام، تعبیرات بلندی در مورد ملاصدرا دارد که نشان می دهد چقدر تحت تأثیر ایشان بوده است. البته این مسأله به این معنا نیست که حضرت امام، همۀ آنچه را که ملاصدرا در حکمت متعالیه، طرح کرده، دربست می پذیرفته است؛ بلکه حضرت امام، طی مباحثشان نقدهایی نیز به ملاصدرا بیان می کند و نشان می دهد که ملاصدرا، در کجا به حکمت متعالیه، وفادار بوده و در کجاها نبوده است.

مهم تر از همۀ این نشانه ها، مسألۀ مهم این است که کسی که در چنین فضایی، زندگی و تفکر می کند، طبیعی است که خارج از آن فلسفه و متافیزیک ذهن خود، نمی تواند تصمیم بگیرد و سخن بگوید. حضرت آیت الله جوادی، در مباحثی در زمینۀ حکمت سیاسی متعالیه، به خوبی اشاره می کند که منظومۀ اندیشه سیاسی و اجتماعی حضرت امام، تحت تأثیر حکمت متعالیه بوده است؛ بلکه حتی تفسیر ایشان نیز متأثر از حکمت متعالیه بوده است. ایشان مثال های زیادی نیز بیان می کرد که نشان می داد چگونه حضرت امام، از حکمت متعالیه تأثیر پذیرفته است. در همان کتاب "بنیان مرصوص" نیز ایشان اشاراتی به این موضوع دارد.

دیپنا: از حضرتعالی به خاطر وقتی که در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزاریم.

مطالب مرتبط

انقلاب اسلامی یک انقلاب فکری، فرهنگی و معنوی است

انقلاب اسلامی، امام موسی صدر و خاورمیانه اسلامی

آیا حکمت متعالیه در انقلاب اسلامی نقشی داشت؟

به دنبال ارائه تحلیلی ایرانی ـ اسلامی از بزرگ‏ترین انقلاب دنیا هستیم

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید