گفتوگو با دکتر شریف لکزایی درباره آزاداندیشی در حوزه علمیه
در تعریف آزادی گفته میشود که «الف» از «ب» آزاد است تا به «د» برسد؛ یعنی هم یک شدنی در آن وجود دارد و هم رسیدن به یک هدفی منظور است. در بحث آزاداندیشی هم میتوانیم از همین تعریف آزادی بهصورت عام استفاده کنیم و بگوییم افرادی و صاحبنظرانی میآیند صحبت میکنند و از یک موانعی خود را رها میکنند برای اینکه به یک حقایق و معارفی دست پیدا کنند. پس سه عنصر اینجا لحاظ میشود؛ هم عامل آزادی و هم موانع آزادی که ممکن است نرمافزاری باشد یا سختافزاری. رسیدن به هدف عنصر سوم است که منظور ما در اینجا حقایق است؛ بنابراین عنصر سوم هدف است که بههرحال چه سمتوسویی از این بحث مدنظر ماست. آزاداندیشی برای این است که یک مشکل و نیاز را برطرف کنیم.
این آزادی اندیشه که میفرمایید چگونه ممکن است محدود شود؟ چه موانعی بر سر راه آزاداندیشی است؟
آن چیزی که در بحث آزاداندیشی بیشتر مدنظر بنده هست، بحث آزادیهای آکادمیک است که در دنیا یک امر مرسوم است. منظور این است که یک طیفی از اندیشمندان و صاحبنظران در موضوعات مورد تخصص خودشان که موضوعات موردنیاز جامعه هم هست در قالب کتاب و مقاله و یادداشت و سخنرانی، بحثهایشان را ارائه میکنند. البته اندیشه به معنای دقیق اصلاً محدود نمیشود؛ چون یک چیز عینی و ظاهری نیست که شما به آن اشاره بکنید و بگویید اینجا محدود شده یا نشده است اما وقتی با این فضای آکادمیک و رسمی دانش مواجهیم، میبینیم که خیلی از عوامل آن را محدود میکند.
پس آزادی انتشار اندیشهها در فضای رسمی و عمومی بیشتر مدنظر شماست. از این نظر اکنون چه موانعی داریم؟ بهویژه در حوزههای علمیه.
مشکل حوزههای علمیه و خودمان را از این منظر تحلیل میکنم که بیش از آنکه آزاداندیشی وضعیت «نهادی» داشته باشد، وضعیت شخصی دارد. عمده آزادفکریها و آزاداندیشیها که در حوزه ما وجود داشته است عمدتاً شخصی بوده؛ یعنی نهاد حوزه علمیه بهعنوان یک نهاد آموزشی و تعلیمی باید شرایطی را تمهید بکند که ما بتوانیم به این سمتوسو حرکت بکنیم که نیازهای جدید و بهروز را با فضای تضارب آرا پاسخ بدهیم. به نظر، حوزه ما بهصورت نهادی به این سمتوسو حرکت نکرده است. هم بهعنوان یک سازمان و ساختار و هم بهعنوان یک نهاد. نهاد اینجا هم به معنی یک سازمانی که دارای یک ساختار مشخصی است و هم بهعنوان یک نُرم و هنجار رایج در جامعه که میتوانیم با عنوان نهاد از آن یاد کنیم. حتی همینالان که این بحث مطرح است و مورد تأکید مقام معظم رهبری و مطالبه ایشان هم هست و ایشان هم تصریح کردند که اتفاقی نیفتاده بعد از طرح این بحثها. چرا نیفتاده؟ چون ما این را عمدتاً یک چیز شخصی تلقی میکنیم و نه نهادی. به نظر میرسد که اگر ما به اصطلاح نهادی تلقی بکنیم و بحث آزاداندیشی اساساً نهادی بشود، یعنی آزاداندیشی عرف رایج جامعه علمی ما در حوزههای علمیه بشود، خیلی از مشکلات طبیعتاً از بین خواهد رفت. من دفاع میکنم از اینکه در حوزههای علمیه ما آزاداندیشی بوده است اما بحث این است که آیا این بهصورت شخصی بوده یا بهصورت نهادی بوده است؟ من با لحاظ شخصی بودن آزاداندیشی در حوزهها از آن دفاع میکنم اما بحث این است که برای مثال یک شخصی مانند ملاصدرا که آمده و در یک فضایی یک اندیشهای را خلق کرده است آیا حوزهها نقشی در تأیید و حمایت از وی داشتهاند یا خیر؟ یعنی اگر اصلاً ناامنی برای یک محقق و یک اندیشمند و صاحبنظری که حرفی برای گفتن دارد، ایجاد بشود، نهاد میآید از آن حمایت میکند؟
کمی درباره شاخصهای این عرف رایج آزاداندیشی توضیح بدهید.
یک مدرسه علمیه را در نظر بگیرید؛ در یک کلاس، اگر طلبه ما یک پرسشی دارد باید این پرسش حتماً اولاً توجه بشود؛ خوب شنیده شود؛ بعد که خوب شنیده شد، خوب پاسخ داده شود و پرسش سرکوب نشود. یا یک اندیشمند و صاحبنظر بتواند حرفش را به گوش دیگران برساند. درواقع باید گفتوگویی صورت بگیرد؛
ما ازیکطرف گفتن داریم و ازیکطرف هم شنیدن داریم. ما گفتنمان خوب است، اما شنیدنمان خوب نیست. بههرحال آزاداندیشی یک چیز شخصی نیست؛ ما نمیخواهیم شخصی باشد که من در خانهام بنشینم فکر کنم، دیگر آزاد هستم از همه قیود و اصلاً به هیچکسی هم کاری ندارم. ما میخواهیم این ثمره اجتماعی داشته باشد و یک مشکل اجتماعی را حل و نیاز جامعه را برطرف کند در همایش روحانیت و انقلاب اسلامی من راهکارهای عملی ارائه دادم که نمیخواهم اینجا آنها را تکرار بکنم. درواقع شما باید این را بهگونهای پیش ببرید و حرکت دهید که طلبه ما آزاداندیشی در درون او نهادینه و ملکه بشود.
کلاً با آزاداندیشی میخواهیم چه نیازی در جامعه را حل کنیم و اصلاً آزاداندیشی به چه دردی میخورد؟
ببیند! اولاً انسان مختار آفریده شده است و انسان مختار است که مسوولیتپذیر و پاسخگو خواهد بود. این به لحاظ مبنایی که در مباحث فلسفی ما بهویژه حکمت متعالیه انسان اصلاً اجباراً مختار شمرده شده است.
نکته دوم که در بحث مقام معظم رهبری هم هست و ایشان هم تأکید دارند این است که ما بر اساس این به یک رشد و پیشرفتی در جامعه دست پیدا کنیم. اساساً نکته بسیار مهمی که در بحث انقلاب اسلامی مطرح میشود، این نیست که ما بگوییم یک استقلال سیاسی به دست آوردیم، یا یک نظام سیاسی تأسیس شد، بلکه به تعبیر آیتالله جوادی آملی اگرچه یک تعداد از زندانیان سیاسی هم آزاد شدند اما در اثر انقلاب اسلامی اساساً علوم آزاد شدند. همین علوم اسلامی آزاد شدند. من از تعبیر انسانی هم استفاده میکنم چون علوم اسلامی انسانی هم هست؛ علوم اسلامی غیرانسانی نداریم، بلکه علوم اسلامی انسانی هست. درواقع میخواهیم علومی را شکوفا کنیم که این علوم بتواند انسان را بسازد و طبیعتاً در پی آن جامعه را هم خواهد ساخت. اگر این تلقی را داشته باشیم و بگوییم که هدف مقام معظم رهبری از این بحث و اینکه ایشان دنبال چیست و چه مطالبهای وجود دارد، به نظرم مطالبه اصلی همین پیشرفت علمی و فکری جامعه است. حتی در بحث صدور انقلاب هم من معتقدم صدور انقلاب صدور فکر انقلاب اسلامی ما بوده است.
- فرمودید نخستین قدم را باید حوزههای علمیه بردارند با سوابقی که دارند، اما عدهای معتقد هستند، حوزههای علمیه، به لحاظ اینکه اصلاً تحمل آزاداندیشی را ندارند، نمیتوانند؛ زیرا باورشان این است که مراکز ایدئولوژیک اصلاً نمیتوانند آزاداندیش باشند، شما این نظریه را چطور میدانید؟
اینها همان نگاههای جاهلی است. ما در حوزه اجتهاد داریم اجتهاد هم در چارچوب اصول است. حالا ما اجتهاد را میآوریم فقط فقهی میکنیم؛ اینجا گیر دارد. در مباحث کلامی هم باید اجتهاد بکنیم، در مباحث فلسفی هم باید اجتهاد بکنیم. به تعبیر آیتالله جوادی آملی ما در ملاصدرا هم نباید متوقف بشویم. حضرت امام، علامه طباطبایی، استاد مطهری و علامه جوادی آملی تنها نمونههایی از این سیر هستند. حتی من معتقدم که شهید بهشتی و امام موسی صدر و شهید مفتح هم در همین فضا هستند.
- الآن با توجه به وضعیت حوزه، بحث کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی را چگونه ارزیابی میکنید؟
الآن چیزهایی که مطرح میشود، بیشتر در حد حرف و شعار میبینم. مثلاً یک برنامه در دولت نوشته میشود و به تصویب میرسد بعد میآورند در حوزه که برای آن مستندات دینی بنویسیم. این اصلاً از اساس غلط و خطا است. اینکه یکچیزی درست شود و به نتیجه برسد، بعد بیایند برای آن مستندسازی کنند و آن را با چند آیه و روایت تزئین کنند، یا بگویند ما به حوزه هم دادیم و حوزه هم قبول کرد، این اصلاً غلط است؛ اصلاً آن برنامه قبل از اینکه مبانی آن روشن باشد نباید شکل بگیرد. من ماحصلی در کرسیهای نظریهپردازی و آزاداندیشی ندیدم؛ چون به نظرم تشریفات خیلی زیاد شده است و نتیجه مطلوبی در برنداشته و بیشتر در حد شعار و تشریفات باقیمانده است. تأکید مقام معظم رهبری و مطالبه ایشان روشن است و ما باید احتمالاً فارغ از تشریفات اداری و غیر اداری یک مجالی را فراهم کنیم و فرصتی را پدید بیاوریم که هرکسی که حرفی برای گفتن دارد بتواند بحث خود را مطرح کند.
- دوستان دور همدیگر نشستند دیدگاههای خود را در مطالب مختلف در نهادهای علمی مطرح کردند و بلافاصله از طرف بعضی از نهادها سریع واکنش نشان دادند.
ببینید این اشتباه است. رهبری وقتی این را مطرح میکند به این معناست که ممکن است یک نظری ارائه شود که خلاف نظر ایشان باشد ولی ایشان با قطع این را مطرح نمیکنند. یک فرض اولیه آن همین است؛ یعنی یک کسی که دیدگاه مخالفی دارد میآید مطرح میکند ولو دیدگاه ایشان حتی با فرمایشهای رهبری هم مخالف باشد اما گستره فرمایشاتشان این است که منع نمیکنم از این.
- یک خط قرمزی را میشود برای آزاداندیشی مطرح کرد؟
من فکر میکنم اگر یک حدی از انصاف و عدالت و همگرایی در ما وجود داشته باشد و فارغ از جناحبندیهایی که در جامعه مرسوم است حرکت بکنیم، فکر میکنم خیلی از این مشکلات برطرف شود که ما طرفدار حق باشیم. بایستی
«ما قال» را ما در نظر بگیریم نه «من قال» را. آزاداندیشی میتواند مشکلات اخلاقی را هم با آن حل بکند و اساساً نیاز و ضرورت جدی جامعه ماست که دروغ و ریاکاری و نفاق و چاپلوسی را از بین ببریم. باید بهگونهای باشد که شما در مجامع رسمی و غیررسمی یکجور صحبت کنید نه اینکه وقتی ضبط میشود یکجور صحبت شود و در جمع خصوصی به گونه دیگری.
روزنامه صبح نو، سه شنبه هفتم شهریور 1396.