جدیدترین مطالب

گفت‌وگو با نویسنده کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام موسی صدر»
 
دکتر لک زایی می‌گوید وقتی ما به آرا و آثار امام صدر رجوع کنیم، متوجه خواهیم شد که اثر خالص فلسفی نداشته است. با این اوصاف اما مضامین بسیاری در سخنان او وجود دارد که نشان می‌دهد کاملا با فلسفه صدرایی آشناست و از این فلسفه متاثر است.
 
محمد آسیابانی - کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام موسی صدر» تالیف دکتر شریف لک‌زایی، دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به تازگی در 368 صفحه منتشر شده است.

نویسنده در این کتاب در هفت فصل برای نخستین بار به تبیین اندیشه سیاسی امام موسی صدر پرداخته است. به باور نویسنده امام صدر فیلسوفی صدرایی است و اندیشه سیاسی‌اش نیز در امتداد حکمت متعالیه قرار می‌گیرد.

به مناسبت برگزاری مراسم رونمایی از کتاب «درآمدی بر اندیشه‌ سیاسی امام موسی صدر» در 15 آبان 1397 در مرکز فرهنگی شهرکتاب، گفت‌وگویی کوتاه با دکتر لک‌زایی انجام داده‌ایم تا موضوع صدرایی بودن امام صدر را بررسی کنیم. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.
 
شما در این کتاب از خاستگاه صدرایی منظومه فکری امام موسی صدر صحبت کرده‌اید. این نشان می‌دهد که شما امام موسی صدر را فیلسوفی در سنت فلسفی متعالیه می‌دانید. چه نشانه‌های برای شناخت این خاستگاه وجود دارد؟
 
چند راه برای شناسایی یک متفکر و سنت تحصیلی یا نظام فکری‌اش وجود دارد. نخستین راه شناسایی استادان آن متفکر است. به طور مشخص وقتی ما می‌گوییم که امام موسی صدر حکیمی متعالی است، می‌توانیم این نکته را از طریق اساتید و سلسله اساتیدش اثبات کنیم. معروف آن است که امام صدر در محضر علامه طباطبایی بخشی از مباحث فلسفی را تحصیل کرد. همچنین یکی از اساتید دیگر فلسفه ایشان در قم برادرش مرحوم آیت الله سید رضا صدر است. بخش دیگر تحصیل فلسفی او پس از مهاجرت به نجف، نزد مرحوم صدرا بادکوبه‌ای صورت گرفت. این تحصیلات جدا از تحصیل فقهی معمول امام صدر در حوزه بود. بنابراین علامه طباطبایی، سید رضد صدر و صدرا بادکوبه‌ای استادان فلسفه امام موسی صدر بودند. سلسله اساتید علامه طباطبایی نیز به مرحوم بیدآبادی و در نهایت به خود ملاصدرا می‌رسد.
 
سید علی قاضی و پیش از آن ملا حسینقلی همدانی و پیش از او مرحوم ملاعلی نوری و مرحوم بیدآبادی در سلسله اساتید علامه طباطبایی هستند. از مرحوم بیدآبادی تا ملاصدرا هم دو نفر ذکر شده‌اند: مرحوم نیریزی و مرحوم دارابی. این سلسله اساتید امام موسی صدر از علامه طباطبایی تا ملاصدراست. بنابراین سه استاد مسلم امام صدر در فلسفه صدرایی تدریس می‌کردند و ما استاد دیگری سراغ نداریم که مشرب دیگری داشته باشد و امام نزد آنها فلسفه بخواند.
 
افزون بر این شاگردان و دروس فلسفی که نزد ایشان فراگرفته‌اند هم قابل بررسی است و گفتار کسانی که نزد امام صدر فلسفه خوانده‌اند بسیار مهم است. نقل قولی هست که امام صدر در لبنان «شرح منظومه» تدریس کرده، اما این که ایشان در قم هم به تدریس فلسفه پرداخته است خبری در دست نداریم. حجت‌الاسلام والمسلمین محمد حسن اختری که در لبنان نزد امام صدر «شرح منظومه» خوانده‌ و قبل از آن در درس «شرح منظومه» نزد دیگر اساتید هم حاضر بوده است، به تفاوت تدریس او اشاره کرده‌ و از اشراف امام صدر و سبک قابل توجه او در تدریس مطالبی گفته که در خور اعتنا است.
 
راه دیگری که اثبات کننده صدرایی بودن امام صدر است، اندیشه، آرا و آثار اوست. البته وقتی ما به آرا و آثار امام صدر رجوع کنیم، متوجه خواهیم شد که اثر خالص فلسفی نداشته و به عنوان مثال شرحی بر اسفار یا تعلیقه‌ای بر «شواهد الربوبیه» یا سایر آثار فلسفی ملاصدرا ننوشته است. با این اوصاف اما مضامین بسیاری در سخنان امام صدر وجود دارد که نشان می‌دهد او کاملا با فلسفه صدرایی آشناست و از این فلسفه متاثر است و از مختصات این نحله فکری در بسیاری از سخنان خود استفاده می‌کند و گویی که قواعد فلسفی حکمت متعالیه کاملاً در مشتش است. او در مقایسه با متفکران دیگر نظر خود را درباره برخی از مسائل فلسفه صدرایی نیز مطرح کرده و بارها به اهمیت ملاصدرا و جایگاهش نیز اشاره کرده است.
 
با توجه به این مسائل می‌گویم که پیش از کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام موسی صدر» هیچ پژوهشگری با این رویکرد به سراغ آثار و آرا امام موسی صدر نرفته که ابتدا به اثبات فیلسوف بودن او بپردازد و این نکته را از محتوای آثار و آرا این متفکر برجسته ایرانی تبیین کند. در این اثر نمونه‌های مختلفی در این زمینه که ایشان فیلسوف صدرایی است طرح شده است.
 
به نظر، ملاصدرا در نظام فکری و فلسفی خود از انسانی که گوشت و خون دارد و در اجتماع است، غافل است. هرچند که این فیلسوف در مباحث فقهی خود به انسان توجه دارد، اما بفرمایید امام صدری که اجتماع و انسان در اجتماع اساسی‌ترین محل ورود او بود، چگونه می‌تواند صدرایی عمل کند؟
 
شاید امروزه بسیاری این تصور را داشته باشند. تصوری که از ملاصدرا از منظر فلسفی وجود دارد، همان تصوری است که درباره نسبت امام صدر نیز مطرح می‌شود. مراجعه به آثار ملاصدرا، زمینه‌های حضور اجتماعی او را نیز برای ما روشن می‌سازد. من نمی‌گویم که شما رساله «کسر اصنام الجاهلیه» را بخوانید که یک اثر کاملاً اجتماعی است و ملاصدرا در آن به جریان‌شناسی و آسیب‌شناسی جریان‌های موجود اجتماعی می‌پردازد. رساله «سه اصل» را ببینید که کاملاً نقد وضعیت زمانه و جامعه خودش و نقد ظاهرگرایی است.
 
اما این دو کتاب صرفاً نقد تصوف و خرقه‌پوشی است.
 
بله. ملاصدرا در این دو منبع به نقد تصوف و خرقه پوشی جاهلانه هم اشارات مهمی دارد و هر دو مکمل هم هستند و روح فلسفه ملاصدرا بر آنها حاکم است. در مواجهه با این اشکال ما دو سوال را می‌توانیم مطرح کنیم؛ نخست این که آیا ملاصدرا به مباحث اجتماعی ورود پیدا کرده و درگیر فضای اجتماعی یا وضعیت اجتماعی بوده است یا خیر؟ پاسخ آری است. او اگر جامعه خود را نمی‌شناخت، چگونه می‌توانست به نقد آن بپردازد؟ او در این آثار ظاهر گرایی، تصوف و عارف نمایان را نقد کرده است. در این دو کتاب او سه مفهوم «شیخ»، «صوفی» و «حکیم» را مطرح کرده و می‌گوید که این سه واژه دانشی امروزه معنای دیگری جز معنای اصیل خود را دارند. او می‌گوید منظور از شیخ فقیهانی هستند که ظاهرگرا شده و حتی فقه را نیز به ورطه ظاهرگرایی و منسک‌گرایی انداخته‌اند و همچنین صوفیان نیز از جایگاه اصلی خود که معرفت الهی است جدا شده و صرفاً به رقص و سماع می‌پردازند. حتی ملاصدرا این نکته را نیز مطرح می‌کند که حکیم نیز از معنای اصلی خود خارج شده و مثلاً به کسی که طبابت می‌کند، حکیم می‌گویند.

سوال دیگر این است که آیا فسلفه ملاصدرا پیامد و امتداد اجتماعی دارد یا ندارد؟ به باور من آثار ملاصدرا این پیامد را می‌رساند و هم اینکه این فلسفه باید به صورت اجتناب ناپذیر وارد عرصه اجتماعی شود. در «اسفار اربعه» چهار سفر وجود دارد که در سفرهای سوم و چهارم، باید در میان خلق و جامعه باشید و گرنه سفر شما تمام نمی‌شود.
 
این سفر، سفری عقلی است؟
 
بله و عنوان کتاب هم همین است «الحکمةالمتعالیه فی الاسفار الاربعة العقلیه». کل این سفرهای چهارگانه عقلی هستند و من در کتاب «فلسفه سیاسی صدرالمتالهین» درباره این موضوعات بحث های مفصلی دارم.
اما نکته مهم دیگری که ما را به پیامد اجتماعی فلسفه ملاصدرا می‌رساند این است که پایه و اساس حکمت متعالیه در این است که نظام معاش و نجات معاد انسان را تامین کند. ملاصدرا در مقدمه اسفار اربعه در تبیین مفهوم حکمت می‌گوید حکمت وظیفه‌اش این است که نظام معاش ما را تدوین و تنظیم کرده و نجات معاد ما را رقم بزند.
ملاصدرا در کتاب «ایقاض النائمین»‌ هم مباحثی دارد که به نوعی امتداد سیاسی و اجتماعی حکمت اوست. بنابراین ملاصدرا فارغ از جامعه نبوده و پس از نقد آن راه حل نیز برای برون‌رفت از مشکلات ارائه می‌کند. حتی ملاصدرا بر اساس مباحث رساله‌هایش نظریه انحطاط هم دارد.
 
آیا نقدهایی هم به این شیوه تفکر و عملکرد امام موسی صدر وارد می‌شود؟
بله، ممکن است این پرسش مطرح شود که برنامه‌های امام موسی صدر در لبنان مبنای فلسفی نداشته است. این در صورتی است که خود امام صدر تصریح می‌کند که فلسفه باید پشتوانه تمدن باشد. ما از همین نکته می‌توانیم استفاده کرده و تبیین کنیم که در نظر امام صدر پشتوانه یک نظام سیاسی و اجتماعی چیست. به تعبیر امام صدر، فلسفه باعث انسجام بخشی به نظام و تمدن می‌شود. او در یکی از مباحث خود که در مجموعه «گام به گام با امام» هم درج شده، بحث تمدن را ذکر کرده و به ضرورت فلسفه و همچنین نسبت فلسفه و تمدن می‌پردازد. ویژگی حکمت متعالیه این است که فقه و کلام و عرفان و سایر دانش‌هایی که باید در هر نظام تمدنی مورد توجه باشد را در جایگاه خود قرار می‌دهد. اتفاقا یکی از ویژگی‌های مهم حکمت متعالیه این است که همه علوم را نیز برای تعایش در جامعه ضروری می‌داند. در صورتی که در عرفان این علوم و حتی عقل را مانع می‌داند. بن‌بست‌های عرفان ابن‌عربی نیز بر مبنای خوانش حکمت متعالیه حل می‌شود. ما باید کمی زحمت بکشیم و اگر اعتقاد داریم که امام صدر در لبنان برنامه‌های مهمی را پیاده کرده باید بتوانیم پشتوانه خردورزی او را نشان بدهیم. کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام موسی صدر» در سطح محدودی تلاش کرده است این موضوع را نمایان سازد.
 
بنابراین اگر نظریه‌های سیاسی امام صدر متاثر از حکمت متعالیه است، مولفه‌هایی چون مدارا، گفت‌وگو و... نیز مبنایی صدرایی دارند؟
 
طبعاً اینها خصلت حکمت و فلسفه است که نقد و نقادی و گفت‌وگو و تحمل و مدارا را طلب می‌کند. در فصل اول کتاب بحث کرده‌ام که امام صدر در ادامه مصلحان مسلمان به ویژه سید جمال الدین اسدآبادی است که یک رکن مهم در مدار بیداری ایرانیان و جهان اسلام در دوره جدید به شمار می‌رود. در این فصل به فلسفه امام صدر هم پرداختم و نگاه فلسفی و دستگاه فلسفی امام صدر را تبیین کردم. در سایر فصول به فراخور بحث مسائل فلسفی امام صدر مطرح می‌شوند. به عنوان مثال در فصل ولایت بحث امام صدر درباره امیرالمومنین را آورده‌ام. ایشان در مباحثی که در کتاب «انسان آسمان» یک‌جا گردآوری و منتشر شده بیان کرده است که امام علی(ع) یک متفکر اضداد است. در توضیح این متفکر اضداد می‌گوید که شما هم با برق سرما تولید می‌کنید و هم گرما. امام علی(ع) هم این گونه بود. او از یک طرف بسیار متواضع بود و از طرف دیگر در مقابل دشمنان شمشیر می‌کشید و هیچ رحم و مروتی نداشت. امام صدر در تحلیل شخصیت امام علی(ع) از قاعده فلسفی «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» استفاده می‌کند.
 
مفهوم «گفت‌وگو» و جایگاه آن در اندیشه سیاسی امام موسی صدر، یک فصل مهم از کتاب شما را با عنوان «گفت‌وگو و همبستگی» به خود اختصاص داده است. امام صدر با پیش کشیدن مفهوم گفت‌وگو به مسئله «نفی خشونت» هم می‌رسد. مبنای گفت‌وگو در منظومه فکری و اندیشه سیاسی امام صدر را در چه می‌دانید؟
 
امام موسی صدر در لبنان فقط با شیعیان مواجهه نداشت. البته اگر ترکیب جمعیتی لبنان صد در صد شیعه هم بودند، بازهم نیاز به گفت‌وگو در این جامعه وجود داشت، چرا که به هر حال شیعیان هم سلیقه‌های متفاوتی دارند؛ اما به هر حال در لبنان تکثر دینی و مذهبی وجود دارد و در مساله سیاست هم تفاوت‌ها بسیار زیاد و جدی است. بنابراین مفهوم گفت‌وگو در مباحث امام صدر بسیار مهم است. امام صدر می‌خواهد از گفت‌وگو به همبستگی اجتماعی و نفی خشونت برسد. شما تا وقتی بتوانید مسائل‌تان را با گفت‌وگو حل کنید نیاز ندارید اسلحه دست بگیرید.

امام صدر هم از نظر تئوری و هم به لحاظ کار عملی، اقدامات مهمی در زمینه ترویج گفت‌وگو انجام داده که قابل تامل و بررسی است. من در فصل «گفت‌وگو و همبستگی» کتاب درباره الزامات گفت‌وگو بحث کرده‌ام و این که امام صدر چگونه در این راه قدم برمی‌دارد. این بحث هم مطرح شده است که در تفکر امام صدر در مفهوم گفت‌وگو، بحث آزادی در صدر قرار می‌گیرد، اینکه ما حضور سلایق و تفاوت‌ها را بپذیریم و اگر نپذیریم گفت‌وگو و دورهم نشستن شکل نمی‌گیرد.
 
یعنی امام صدر تلاش داشت تا به همه بفماند که واقعیت لبنان در تفاوت و تنوع است. وقتی که همه این نکته را پذیرفتند، آنگاه می‌توان دور هم نشست و مشکل عمده آن جامعه را که رفع محرومیت و فقر است، از بین برد. محرومیت در لبنان هم بیشتر در میان شیعیان و تا حدودی در بقیه طوایف وجود داشت. امام صدر تلاش داشت تا برای رفع این محرومیت همه دور هم نشسته و با گفت‌وگو راه‌های محرومیت‌زدایی را بررسی کنند. همچنین به زعم امام صدر اگر در جامعه‌ای همبستگی باشد، به رغم تنوع و تفاوت‌‌ها، دشمن بیرونی نمی‌تواند این جامعه را شکست دهد. نقطه آسیب‌پذیر جوامع در داخل آنهاست. به ویژه ایشان تلاش کرد که نظام فرقه گرای موجود در لبنان را از بین ببرد که اجازه شایسته گزینی را از لبنانیان سلب کرده است. این در حالی است که ایشان وجود فرقه ها و مذاهب را نیز گرامی می‌دارد و نفی نمی‌کند.

نظریه سیاسی امام صدر چه نسبتی با اقتصاد پیدا می‌کند؟ اقتصاد مولفه مهمی در اندیشه و عمل امام موسی صدر است، آیا چیزی که ما از آن به اقتصاد سیاسی تعبیر می‌کنیم در اندیشه ایشان هم وجود دارد؟
مباحث قلمی امام صدر تا آنجا که من اطلاع دارم با اقتصاد شروع شده و متون و مقالاتی که نوشته درباره علم اقتصاد بوده است. این شاید به آن دلیل بود که رشته آکادمیک امام صدر اقتصاد بوده و ایشان سعی کرده آموزه‌های اسلامی را بر اساس علم روز اقتصاد خوانش کند. امام صدر در کتاب «رهیافت‌های اقتصادی اسلام» بحث‌های مهمی در نقد مکاتب کاپیتالیسم و سوسیالیسم دارد. در این کتاب دیدگاه اسلام درباره ارزش افزوده، کار، تولید و اینکه ارزش افزوده برای کار است یا سرمایه یا کارگر بحث‌های مهمی دارد. او در بحث‌های مربوط به عدالت هم بسیار دقیق وارد شده و خلاصه بحث‌های اقتصادی‌اش در مباحث مربوط به عدالت آمده است. به نظرم امام پس از رفتن به لبنان دیگر فرصت ورود تئوریک به اقتصاد را نداشت.
 
بخشی از اندیشه سیاسی امام نگاه اقتصادی‌اش است و تعبیر امروزه اقتصاد سیاسی هم در این نگاه قرار می‌گیرد. بخش دیگر اندیشه سیاسی امام صدر، مولفه‌های سیاسی و فرهنگی است. به هر حال جامعه لبنان که امام صدر رهبری شیعیان این جامعه را بر عهده داشت، در عرصه اقتصادی با مشکلات زیادی مواجه بود و امام صدر در سخنرانی‌هایش به فراخور درباره عدالت و رفع تبعیض و فقر و محرومیت های موجود صحبت کرده است. ارتقای کیفی و کمی زندگی همه مردمان لبنان از کلیدواژه‌های اصلی امام صدر در سخنرانی‌هایش است. در کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام موسی صدر» در کنار دیدگاه اقتصادی درباره آزادی، عدالت، همبستگی و... هم مباحث مهمی طرح شده است.
 
و سخن پایانی شما...
 

 

امیدوارم این کتاب مورد توجه اهل فکر قرار گرفته و نقد و تحلیل شود تا هم مباحث ارائه شده تکمیل شود و هم این که اشتباهاتی که ناخواسته در آن راه یافته است تذکر داده شود. این ایده که امام صدر یک فیلسوف است و مباحث و عملکرد وی مبتنی بر فلسفه ای است که اتخاذ کرده می‌تواند مبنای بحث و گفت‌وگوی بیشتری قرار گیرد. همچنین اینکه در منظومه فکری و سیره امام صدر فلسفه چه جایگاهی دارد، جدا از پاسخی که من دادم، خود می‌تواند محل بحث و گفت‌وگوهای مبسوطی باشد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید