جدیدترین مطالب

مساله او استقلال،‌ آزادی و عدالت بود
  به‌تازگی کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام صدر» توسط شریف لک‌زایی، دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و به همت این پژوهشگاه منتشر شده است. در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در مورد نسبت اندیشه و عمل امام موسی صدر با انقلاب اسلامی گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که از محضرتان می‌گذرد.

موضع امام موسی صدر به‌طور کلی در قبال انقلاب اسلامی ایران چه بوده است؟

اگر بخواهم در یک جمله عرض کنم نگاه ایشان به جمهوری اسلامی ایران مثبت بوده ولی اینکه حالا چگونه، باید بگویم ایشان با امام ارتباط داشته و این ارتباط مربوط به سه، چهار دهه قبل از انقلاب بوده است، یعنی قبل از اینکه انقلاب اسلامی اصلا طرح شود. درواقع این اتفاق در اواخر دهه 30 در قم افتاده است و حتی گفته می‌‌شود زمانی که امام موسی صدر و آقای سیدموسی شبیری‌زنجانی در یک روز معمم شدند، امام هم در آن جلسه حضور داشته یعنی تا این حد ارتباطات گسترده بوده است.

شاگرد ایشان که نبوده است؟

شاگرد ایشان نبوده؛ اگرچه در این‌باره بعضا نکته‌هایی گفته‌اند ولی اینکه بگوییم فلان متن را پیش امام خوانده به نظرم این‌طور نبوده است. حداقل من چیزی تا به حال در این مورد ندیده‌ام.

امام موسی صدر با برخی از مبارزان به‌خصوص شهید بهشتی هم ارتباط بسیار نزدیکی داشتند و اینها جزء اولین طلبه‌هایی بودند که به دانشگاه تهران رفتند و به اصطلاح درس‌های دانشگاهی خوانده‌اند. بعد ایشان با استاد مطهری ارتباط زیادی داشتند چون هم شهید مطهری و هم امام موسی صدر شاگرد علامه طباطبایی هستند، بنابراین با این طیف از شاگردان علامه در آن سال‌ها یعنی دهه 30 ایشان ارتباط داشته است.

موضع اصلی امام صدر درمورد انقلاب اسلامی البته به یادداشت بسیار مختصر ایشان برمی‌گردد که در دوم شهریور 1357 یعنی 6، هفت روز قبل از ربوده شدن ایشان در روزنامه «لوموند» چاپ شده است و چون من قبلا آن را توضیح داده‌ام دیگر اینجا درمورد آن بحث نمی‌کنم. این مقاله دیدگاه اصلی ایشان را راجع‌به انقلاب اسلامی آشکار کرده و در آن بر ابعاد مهمی چون ابعاد مردمی، اخلاقی، معنوی و تمدنی انقلاب و چشم‌اندازی که در عرصه تمدن در آینده این انقلاب ایفا خواهد کرد، تاکید کرده است. امام موسی صدر در این یادداشت با اشاره به مردمی بودن این انقلاب، از آن با عنوان «ندای پیامبران» یاد می‌کند. امام موسی صدر شاید جزء اولین متفکرانی است که به نظرم خیلی خوب انقلاب اسلامی را تحلیل کرده، یعنی قبل از اینکه فوکو تحلیل کند و قبل از اینکه دیگران از نظر معنوی این انقلاب را تحلیل کنند، ایشان با تعبیر ندای پیامبران خیلی خوب این انقلاب را تحلیل می‌‌کند.

این به خاطر بینش تمدنی‌ای است که ایشان دارند؟

بینش تمدنی اثرگذار بوده، اما تجربه 20 سال حضور در لبنان هم تاثیرگذار بوده است. همچنین نگاه عقلی و فلسفی ایشان و آشنایی‌اش با جهان اسلام و کل جهان و ارتباطات بسیار گسترده‌ای که داشته، همگی تاثیرگذار بوده است.

غیر از مواضع امام موسی صدر، پرسش‌های دیگری هم وجود دارد از جمله اینکه چه مولفه‌هایی را می‌‌توانیم در اندیشه سیاسی ایشان نام ببریم که بتوان آنها را به مثابه مولفه‌های پشتیبان انقلاب اسلامی به حساب آورد؟ درواقع بشود با استفاده از آنها انقلاب اسلامی را به‌نوعی تبیین کرد؟

یک نکته بسیار مهم در نوع نگاه ایشان به دین برمی‌گردد که ایشان را به انقلاب اسلامی، حضرت امام و کسانی که دارند مبارزه می‌‌کنند، نزدیک می‌‌کند. ایشان دین را اجتماعی می‌‌بیند؛ دینی که در عرصه اجتماع حضور دارد و گفت‌وگو و تعامل می‌‌کند با دیگران و جامعه را پیش می‌‌برد. از نگاه ایشان دین اکنون گرفتار یک سری امراض شده و طبیعتا آن کارکرد اصلی خودش را از دست داده است، بنابراین مهم‌ترین مولفه در اندیشه ایشان آن است که دین بتواند به مردم خدمت کند و نیز بتواند به انسان به تعبیر خود ایشان کمک کند و درواقع آن تعبیر زیبای «ادیان در خدمت انسان باشند» که این همان سخنرانی معروف ایشان در کلیسای کبوشین است و اتفاقا 30 بهمن سالگرد این سخنرانی است که در سال 42 ایراد شده. ایشان در لبنان هم به دنبال همین است، پس به اصلاح اجتماعی هم می‌‌اندیشد و آن را دنبال می‌‌کند. در لبنان پیگیر این است که اتفاقات موثر در طوایف، جامعه، عرصه سیاسی و دولت لبنان اتفاق بیفتد. ایشان از همین زاویه هم می‌‌گوید باید دین یک‌باری را از دوش انسان بردارد و دردها، رنج‌ها و آلام انسان‌ها را کاهش دهد. مبارزه با خرافه هم در اولویت کار ایشان است و البته نگاه عقلی به دین هم در نگاه ایشان ترویج می‌‌شود و گسترش پیدا کرده است، حتی همین دو جلد مجموعه تفسیری قرآن ایشان را هم که نگاه کنید، می‌‌بینید ایشان کاملا به صورت عقلی مباحثه و گفت‌وگو می‌‌کند. این بحث یک منظر دیگر هم دارد و آن اینکه ایشان به وظایف دولت هم توجه می‌‌کند. از نظر صدر، دولت باید اسباب آرامش و آسایش انسان‌ها را فراهم کند و بنابراین می‌‌تواند حامی اصلی دین باشد و درکنار دین آن خلأهایی که وجود دارد را به لحاظ عملی جبران کند؛ یعنی دین به لحاظ فکری و اخلاقی می‌‌آید تغذیه و در عرصه اجتماعی به آن کمک می‌کند و باید کمک کند، اما خب ایشان معتقد است این دو هیچ‌کدام نه در ایران و نه در لبنان، در جایگاه شایسته و درست خودشان قرار نگرفته‌اند. نه در ایران دین اجتماعی است و نه در لبنان به دین، نگاه اجتماعی می‌‌شود. نه در ایران دولت به وظیفه خودش عمل می‌‌کند و نه در لبنان. هر دو یکجا دررفتگی‌ای از آن نگاهی که ایشان دارد، دارند؛ بنابراین اصلاح دولت و دین را توأمان در نگاه ایشان می‌‌بینیم، لذا نگاه، تغییرات، ارتباطات و به‌خصوص تعاملات فرهنگی نزد ایشان خیلی جدی مطرح می‌‌شود و آن را در لبنان دنبال می‌‌کند که همان نگاه فرهنگی است که بعدا به جریانات عظیم اجتماعی تبدیل می‌‌شود و ابتدا در شهر بعلبک، بعد در شهرهای سور و صیدا در آن تظاهرات عظیم و چند هزار نفره‌ای که مردم می‌‌آیند پای کار، خودش را نشان می‌‌دهد و بعد در بیروت می‌‌خواهد تداوم پیدا کند که به دلیل احتمال بروز جنگ داخلی، دیگر ایشان منصرف می‌‌شود، ولی به پایه تغییرات، نگاه فرهنگی دارد. ایشان از مسیر اصلاح بهبود معیشت انسان هم اقدام می‌کند، یعنی معیشت و اقتصاد را زمینه تلقی می‌‌کند و اولویت می‌‌بخشد که بتواند آن کارهای فرهنگی‌اش را دنبال کند؛ البته درکنار این نگاه فکری که به نظرم در فکر و آثار امام می‌‌شود خیلی روشن این را مشاهده کرد، می‌‌توان از اقدامات عملی ایشان هم یاد کرد که اینها می‌‌تواند پشتوانه باشد و درواقع به اندیشه‌اش بروز و ظهور دهد.

می‌توانید یک مثالی ذکر بفرمایید؟

مثلا تاسیس جنبش نظامی امل که به‌نوعی به خاطر تهدیدات رژیم صهیونیستی تاسیس می‌‌شود و اول هم جنبه اعلامی ندارد اما بعد از آن انفجاری که اتفاق می‌‌افتد و تعدادی شهید می‌‌شوند، جنبه اعلامی هم پیدا می‌‌کند.

انقلاب اسلامی اگر در ایران موفق شود، خیلی مسائل را می‌‌تواند حل کند؛ حتی آن بعد بین‌المللی‌ای که ایشان دنبالش بود یا بعد منطقه‌ای یا جهان اسلام که ایشان رایزنی می‌‌کند و خواستار حمایت از انقلاب اسلامی در منطقه می‌‌شود یا حتی آن تظاهرات در شهرهای لبنان و تاسیس مجلس اعلای شیعیان یا تشکیل برخی موسسات خیریه و امداد که اینها همه در این راستاست، یعنی درواقع می‌‌شود گفت به‌نوعی در راستای پیشبرد اهداف جهادی و انقلابی است که ایشان در لبنان دارد. خب فضای لبنان با فضای ایران متفاوت است ولی این نگاه‌ها شاید اینها را همسو می‌‌کند. این نگاه درواقع به‌نوعی اینها را به هم نزدیک کرده و آن یادداشت ایشان راجع‌به انقلاب ایران هم از این منظر معنا پیدا می‌‌کند؛ وقتی که می‌‌گوید همه اقشار هستند. درواقع در لبنان هم ایشان تلاش دارد این اتفاق بیفتد و آن مقارنه‌ای که حضور مردم در ایران ایجاد می‌‌کند بین انقلاب اسلامی با آن تظاهراتی که ایشان در لبنان انجام داده است و حضور مردم در راهپیمایی شهرهای بعلبک، سور، صیدا که بعدا می‌‌خواست در بیروت اتفاق بیفتد و دیگر عملا به‌نوعی تهدید شد، چون شکاف‌ها احتمالا بسیار گسترده می‌‌شد، این اتفاق نیفتاد. من قبلا اشاره کردم امام موسی صدر در لبنان به نقطه‌ای رسیده که باید کاملا به‌عنوان رهبر این جامعه از طرف همه گروه‌ها پذیرفته شود که البته بدنه اجتماع پذیرفته و حتی نخبگان هم به‌نوعی روی ایشان اجماع دارند، ولی کسانی که منافع‌شان چه سیاسی و اقتصادی دارد تهدید می‌‌شود، آنها نمی‌پذیرند یا آنهایی که قدرت منطقه‌ای دارند یا از کشورهای دیگر مثل قذافی و دیگران و حتی رژیم پهلوی که در لبنان دارد مداخله می‌‌کند، اینها نگاه دیگری دارند که درنهایت به حذف امام موسی صدر از صحنه لبنان و جهان اسلام منجر می‌‌شود، یعنی یا باید امام را بپذیرند یا باید حذفش کنند که درنهایت هم متاسفانه به حذف امام منجر می‌‌شود.

یک تفکیک هم می‌‌توانیم انجام دهیم، یعنی مساله را به دو بخش تقسیم کنیم. این مسائلی را که شما فرمودید ناظر به تاثیرات اجتماعی‌ای بود که امام موسی صدر می‌گذارد و درواقع بعد مردمی و اجتماعی فعالیت‌های ایشان را نشان می‌دهد. یک نگاه دیگر این است که از بالا به پایین مساله را نگاه کنیم؛ مثلا از همان کارویژه‌های دولت که اشاره فرمودید. حتی می‌توان از این هم فراتر رفت. درواقع تاکید من روی آن ایده‌ای است که انقلاب اسلامی را پشتیبانی می‌‌کرد، روی آن چیزی است که بعد از انقلاب اسلامی و به‌واسطه آن، تحقق عملی پیدا کرد و آن ایده‌ای است به نام «ولایت فقیه». این ایده و نظریه درواقع پشتیبان انقلاب بود. می‌‌خواهم بدانم امام موسی صدر چقدر در معرفی این ایده یا نوع نگاهی که به این ایده دارد با انقلاب اسلامی همراه بوده است. این را لطفا توضیح بفرمایید.

بعضا افرادی می‌گویند که ولایت فقیه در مباحث امام صدر نبوده است، بله امام موسی صدر بحثی راجع به ولایت فقیه ندارد، کما اینکه تا دوره‌ای که انقلاب اسلامی پیروز می‌‌شود، مگر چند نفر راجع به ولایت فقیه صحبت کردند یا چند اثر راجع به ولایت فقیه داریم جز همان مطالب و محتوایی که در همان متون بوده و حالا حضرت امام می‌‌آید یک بدیلی در سال 1347 در درس‌های خارج فقه خودش ارائه می‌‌کند؟! ولی البته می‌توان گفت آن نگاه «رهبری» را امام موسی صدر دارد، حالا اسمش را ولایت فقیه نگذاریم، هر چیزی که می‌‌خواهیم بگذاریم. اصلا جالب است ایشان در مباحثی که دارد، می‌‌گوید من سیاسی نیستم! خب حالا که سیاسی نیستی این همه حساسیت سیاسی و اجتماعی تو به خاطر چیست؟ جواب امام صدر این است که من در کار احزاب، جناح‌ها و گروه‌هایی که کار سیاسی می‌‌کنند، مداخله نمی‌کنم. وزیر تعیین نمی‌کنم چون اگر وزیر تعیین کنم، خودم را دراختیار یک گروه و یک جناح قرار داده‌ام و من باید مسئولیت کارهای خوب و بد آن وزیر را بپذیرم و پاسخگو باشم؛ ایشان می‌‌گوید من فراتر از اینها هستم، من به‌عنوان یک عالم دینی باید فراتر از اینها حرکت کنم، تعبیر ایشان درمورد مجلس اعلا هم این است که حضور من در این مجلس، دست و پای من را گرفته است؛ لذا من می‌‌خواهم حتی اینجا هم به‌عنوان رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان حضور نداشته باشم چون دست و پای مرا می‌‌بندد و من به یک محدودیت‌هایی گرفتار می‌‌شوم که این اجازه را پیدا نمی‌کنم خیلی از کارها را انجام دهم. به نظرم اگر ایشان را در همین فضای رهبری شیعی قرار دهیم، متوجه می‌شویم که امام صدر به‌درستی دارد خودش را در جایگاه یک رهبر شیعی معرفی می‌کند. ایشان جایگاه خود را به‌عنوان رهبری و از منظر «هدایتی» دارد ترسیم می‌‌کند که هرجا نیاز‌ی به ایشان است باید ورود کند.

این بُعدش درست است، منتها سوال من بیشتر ناظر به تبیین آن ایده پشتیبان (ولایت فقیه) است؛ به‌عنوان مثال تحلیلی که ایشان راجع به مساله ولایت دارد و نیز نقدهایی که به هانری کربن وارد می‌کند که چرا ولایت را صرفا به معنای دوستی گرفته؟ امام صدر این نوع نگاه را ناقص می‌داند و بر این نکته تاکید می‌کند یکی از مهم‌ترین معانی ولایت، حکومت کردن است. منظور من این جنس بحث‌ها بود. امام موسی صدر چه کارهایی را در راستای تبیین این ایده انجام می‌‌دهد؟

من فکر می‌‌کنم که همه کارهای ایشان در راستای همین ایده و کاملا نشان‌دهنده این است که جایگاه ولایت و رهبری دینی حتما ناظر به مسائل سیاسی، اجتماعی و از جمله مساله حکمرانی و حکومت است؛ مثال‌هایی هم زدم. مثلا اینکه خودش را گرفتار بحث‌هایی نظیر اینکه فلانی نخست‌وزیر یا فلانی وزیر شود، نمی‌کند و اینها همه‌شان ولایت و رهبری دینی را با مساله سیاست و حکومت پیوند می‌‌زند. راهبردهایی که ایشان ارائه می‌کند، می‌‌تواند به جامعه در جهت اینکه تشخیص دهد در چه موقعیتی است کمک کند و آن بصیرت لازم را به همه دهد؛ مگر شأن این کارها، سیاسی و اجتماعی و ناظر به حکومت کردن نیست؟ البته او با بحث فرهنگی شروع می‌‌کند و به بحث معیشت و اقتصاد و محرومیت‌زدایی، اولویتی پایه‌ای می‌دهد چون معتقد است اگر فردی نان شب نداشته باشد بخورد، چطور می‌‌خواهد کارهایی را که از او خواسته می‌‌شود، پیش ببرد؟ یا در راستای کارهای دینی حرکت کند یا اصلا حرف من عالم دین را گوش بدهد؟ خب من می‌‌گویم عدالت. حرف اصلی من به‌عنوان یک عالم دینی به‌عنوان رهبری که فکر می‌‌کنم باید جامعه را هدایت کنم این است که عدالت باید تحقق پیدا کند. در این راستا درواقع می‌‌تواند موفق باشد و اینها را دارد طرح می‌‌کند. حالا نخست‌وزیر این باشد یا آن باشد، برای ایشان فرقی ندارد تحقق عدالت را مطالبه می‌کند. در کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام موسی صدر» هم گفته‌ام که ایشان راجع‌به ولایت چه تلقی‌ای دارد؛ منتها ایشان بحث‌شان مشخصا عنوان ولایت فقیه نیست ولی به هر حال در همین فضاست. ممکن است کسانی بگویند ایشان اصلا بحثش ولایت فقیه نبوده، اما سوال این است که خود امام صدر در لبنان براساس چه معیاری عمل می‌‌کند؟ همین ولایت فقیه. یعنی به‌عنوان یک عالم دینی تلاش می‌‌کند جامعه را هدایت کند و می‌‌خواهد این رهبری را که نگاهش هم اتفاقا سیاسی است، پیش ببرد.

سوال بعدی این است که اگر امام موسی صدر در جریان 57 درواقع ربوده نمی‌شد و در ابتدای انقلاب هم حضور داشت، چه تاثیری بر انقلاب ما می‌‌گذاشت؟ آیا در لبنان می‌‌ماند و فعالیت می‌‌کرد یا به دلیل مساعد شدن زمینه‌ها و استقرار جمهوری اسلامی که حکومتی هم‌سو با تفکرات خودش محسوب می‌‌شد به ایران بازمی‌گشت و در خدمت انقلاب ما قرار می‌‌گرفت؟

سوال سختی است! در آن گفت‌وگویی که آقای ابطحی با حضرت امام(ره) دارد، اینجور نقل می‌‌کند که به امام عرض می‌‌کند اگر رژیم شاه ساقط شد، چه‌کسی می‌‌خواهد این جامعه را اداره کند؟ امام می‌‌گوید رفیق خودت، آقا موسی! خب به هر حال انقلاب پیروز شد، اگر ایشان مایل هم بود و از او تقاضا هم نمی‌کردند یا حتی تقاضا هم می‌‌شد و مایل نبود که بخواهد بیاید، چه اتفاقی می‌‌افتاد، طبیعتا خیلی اتفاق‌ها می‌‌افتاد، الان من معتقدم زمینه برای حضور ایشان فراهم نبود.

دلیلش چیست؟

دلیلش هم این است تنها فردی که بعد از انقلاب به‌عنوان اولین رئیس‌جمهور مطرح می‌‌شود و کاندیدای بزرگ‌ترین حزب ما یعنی حزب جمهوری اسلامی است، بیشترین تضاد و درگیری را با آقای صدر دارد، یعنی آقای جلال‌الدین فارسی!

آیا می‌شود مخالفت یک نفر را تعیین‌کننده دانست؟ به‌ویژه که در راس این حزب شخصیت آزاداندیشی چون شهید بهشتی را داریم.

بالاخره شهید بهشتی هم یک نفر بود و باید براساس سازوکار حزبی عمل کند. یعنی اگر ایشان مخالف و منتقد کسی هم باشد یا مخالف یک سیاستی هم باشد، اگر این تشکیلات و این جمع به او رای می‌‌دادند و می‌گفتند ما از او حمایت می‌‌کنیم، ایشان هم تابعیت محض می‌‌داشت. بله! به‌عنوان کسی که کاملا موافق است، می‌‌آید از آن سیاست دفاع می‌‌کند، نه اینکه خودش را کنار بکشد و بگوید من که نظرم این نیست. الزامات تشکیلات را آقای بهشتی خوب بلد است. لذا فرض کنیم حزب جمهوری بیاید تعیین کند که امام موسی صدر به ایران بیاید یا نیاید، من بعید می‌‌دانم که در آن فضا، حزب جمهوری اسلامی موافق آمدن ایشان باشد، بنابراین اگرچه حضرت امام در این نقل فرموده‌اند اگر شاه برود، ایشان گزینه مناسبی برای اداره جامعه است، ولی به نظرم نمی‌رسد که این عملی می‌‌شد؛ به دلایل بسیار زیادی که عرض کردم. طیفی از مخالفان امام صدر که در لبنان حضور داشتند مورد حمایت ایشان (جلال الدین فارسی) بودند، در سوریه هم همین‌طور. حتی جالب اینکه برخی از همین افراد وقتی که دستگیر می‌‌شدند و می‌‌خواستند تحویل ایران داده شوند (ازجمله خود فارسی و برخی دیگر) خود امام صدر مانع می‌‌شد و اجازه نمی‌داد بنابراین به‌نظرم می‌‌رسد که ایشان حضورش در لبنان ماندگارتر می‌‌شد و ادامه حضور ایشان در لبنان باعث می‌شد لبنان از همان ابتدا با انقلاب اسلامی ایران همراه‌تر شود و حتی شاید بسیاری اتفاقات دیگر نظیر جنگ داخلی لبنان در دهه 70 میلادی، تجاوز رژیم صهیونیستی و... یا اتفاق نمی‌افتاد یا خیلی سریع‌تر حل و فصل می‌‌شد. البته این مشی متعادل ایشان بین برخی از این انقلابیون هم خریدار نداشته است!

آیا نشانه‌هایی دال بر تاثیر جدی امام موسی صدر بر مبارزان و انقلابیون ایران و موج‌آفرینی ایشان در جامعه ایرانِ منتهی به انقلاب، نظیر آن چیزی که به‌واسطه حضور برخی یاران امام مثل مطهری، طالقانی، بهشتی و دیگران اتفاق افتاد، در ایشان سراغ داریم؟

به‌نظرم می‌‌آید که نقطه عطف اقدامات امام موسی صدر و موج‌آفرینی ایشان در جامعه ایران، بحث تشییع و تدفین دکتر شریعتی است و یک نکته‌ای دارد که خود ایشان در جایی اشاره می‌کند و آن نماز بر پیکر ایشان در دمشق است و نیز برگزاری مراسم چهلم ایشان در لبنان. نکته این است که این کار باعث همراهی بین جوانان و دانشجویان با روحانیون شد و اصلا خود ایشان می‌‌گوید من دیدم یک گسستی ایجاد شده و اصلا فضا یک‌جوری پیش می‌‌رود که انگار روحانیت به اینها کاری ندارد یا روحانیت مسیر دیگری را پیش می‌‌برد و ایشان این اقدامات را برای اینکه این تصور از بین برود یا این خلل و ناهمبستگی رفع شود، انجام می‌دهد.

کلان‌نگری امام موسی صدر را نشان می‌دهد. همان وقت هم در ایران، برخی روحانیت در مساله شریعتی، به مساله اصل و فرع و رعایت اولویت‌ها در آن شرایط بی‌توجه بودند که امام خمینی(ره) هم این تذکر را می‌دهد که حالا یک کسی (منظور شریعتی است) هم ممکن است اشتباهاتی (علمی) از او سر زده باشد، نباید با او این‌گونه برخورد کرد. امام موسی صدر کاملا به این مسائل توجه دارد.

بله، درصورتی که ایشان می‌‌خواهد با این اقدام حتی فضای داخل کشور ایران را تحت‌الشعاع قرار دهد و تنور مبارزات مردمی علیه رژیم استبدادی شاه را گرم‌تر کند و این خیلی نکته مهمی است. امام صدر خیلی برای این مساله هزینه داد و حتی از ناحیه خودی‌ها هم خیلی به ایشان حمله شد. رژیم هم که تابعیت ایشان را ملغی کرد. در اسناد ساواک هم که منتشر شده، جزئیاتش آمده است. یعنی از این طرف هم برخی انقلابیون می‌گفتند که آقا چه خبر است و برخی روحانیون به ایشان حمله کردند که آقا شما چرا این کار (نماز بر پیکر شریعتی و برگزاری مراسم چهلم او در لبنان) را انجام دادید؟ و از آن طرف رژیم و ساواک آن برخوردها را با او می‌کرد. به نظرم این تداوم ارتباط و همراهی این دو قشر با هم باید خیلی پررنگ‌تر دیده شود و نباید از این اقدام به‌سادگی عبور کنیم.

نکته بعد اینکه امام با این اقدام هوشمندانه خود فقط نمی‌خواست داخل ایران را تحت‌الشعاع قرار دهد، بلکه می‌خواست ارتباط را با طیف دانشجویان در سراسر اروپا که شریعتی نیز قبلا آنجا حضور داشت، تقویت کند و البته نقش مرحوم آقای صادق طباطبایی در این ارتباط پررنگ است.

امام موسی صدر برای مخابره پیام انقلاب اسلامی به دنیا هم از ظرفیت رسانه غافل نبود. به‌عنوان مثال جالب است بدانید که ایشان به خبرنگار روزنامه «لوموند» پاریس توصیه می‌کند به نجف برود و از آنجا با امام مصاحبه بگیرد و همانجا هم اولین مصاحبه امام در نجف و در اردیبهشت ۵۷ شکل می‌گیرد که یک مصاحبه ماندگار و تاثیرگذار هم بود. خود امام صدر هم بعدا در یادداشتش به این گفت‌وگو استناد می‌‌کند و از امام به‌عنوان «الامام‌الاکبر» یاد می‌‌کند. خود امام صدر هم با روزنامه لوموند مصاحبه داشته و برخی از اهداف انقلاب را آنجا تشریح کرده است. یادداشت دیگری از امام صدر هم یک هفته قبل از ربایش ایشان در لیبی توسط همین روزنامه منتشر می‌‌شود و در آن به مصاحبه خود امام هم ارجاع داده شده است.

به رایزنی امام صدر با برخی از دول حاشیه خلیج‌فارس، کشورهای عربی و اسلامی و معرفی انقلاب و درخواست همراهی و همکاری با انقلاب (به‌عنوان یک انقلاب مردمی و اسلامی) هم باید اشاره کرد. ایشان حتی از شهید محمد‌باقر صدر در عراق می‌‌خواهد که از امام(ره) حمایت و پشتیبانی کند و ایشان هم پشتیبانی می‌کند والبته پشتیبانی شهید صدر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم ادامه دارد، حتی آن پیشنهاد قانون اساسی‌اش و متن‌هایی که ایشان در حمایت از انقلاب دارد با اینکه رژیم بعث اجازه نمی‌دهد، همه در همین راستاست و اینها همه به‌واسطه نفوذ امام موسی صدر بود.

سوال بعدی را با این مقدمه مطرح می‌کنم: جامعه ایران تکثر جامعه لبنان را ندارد، گرچه خرده‌فرهنگ‌های متعددی هم در کشور ما وجود دارد. طبیعتا بخشی از خاص بودگی امام موسی صدر در فضای لبنان و جذابیت‌های شخصیتی ایشان مرهون چنین فضایی بود که این ویژگی‌ها خودش را بیشتر آشکار می‌‌کند. نمونه‌های فراوانی هم در این زمینه وجود دارد مثل تعاملی که ایشان با کلیسا، پاپ و دانشکده مسیحیان لبنان دارد. آیا می‌‌توانیم بگوییم که اگر امام موسی صدر در جامعه بعد از انقلاب در ایران حضور پیدا می‌‌کرد، می‌‌توانست همان مرجعیتی را که در لبنان به آن دست پیدا کرده بود، در ایران بعد از انقلاب به دست بیاورد یا نه؟

طبیعتا اگر امام موسی صدر همان فعالیتی که در لبنان انجام داده بود در ایران انجام می‌داد حتما محبوبیت زیادی کسب می‌‌کرد. با این حال جامعه لبنان با جامعه ایران متفاوت است. جامعه لبنان یک جامعه کوچک، متکثر و متفاوت به لحاظ فرهنگی است. اگر امام موسی صدر می‌‌خواست در ایران بماند، خواه‌ ناخواه تاثیرگذاری‌اش به اندازه لبنان نبود! توصیه‌هایی هم که به ایشان می‌‌شود، چه در ایران، چه در نجف این است که بمانید تا یکی از مراجع شوید. خب ایشان باید منتظر می‌شد که مرجع شود، بعد در ایران تاثیرگذار باشد، یعنی مسیرش در ایران این بود، ولی در لبنان به‌عنوان یک طلبه و یک عالم دینی جوان حضور پیدا کرد و کار جهادی و انقلابی و فرهنگی‌اش را به‌تدریج پیش برد؛ لذا من در کتاب «اندیشه سیاسی امام صدر» به این بخش پرداخته‌ام و توضیح داده‌ام که اگر در ایران بود، چه اتفاقی می‌‌افتاد و حالا که به لبنان رفته، چه تحولی توانسته ایجاد کند. به نظرم اگر در ایران می‌‌ماند، آن تحولی را که در لبنان دنبالش بود در ایران نمی‌توانست رقم بزند؛ آن‌هم به جهت همه تفاوت‌هایی است که این دو جامعه با یکدیگر دارند.

سوال آخر این است که به نظر شما اگر امام موسی صدر الان زنده بود، چه‌کار می‌‌کرد و چه موضعی را در قبال انقلاب اسلامی ایران اتخاذ می‌‌کرد؟

مسلما تلاش می‌‌کرد که آن اهداف اصلی انقلاب که بعضا تحت‌الشعاع برخی مسائل دیگر قرار گرفته‌، محقق شود.

مثلا؟

مثلا عدالت، آزادی، محبت و همبستگی اجتماعی و چیزهایی که دین از ما خواسته است. حرکت در مسیر اهداف اولیه انقلاب یعنی آزادی، استقلال و تحقق عدالت طبیعتا می‌‌توانست در صدر اقدامات امام موسی صدر باشد. ایشان حتما ما را به بازسازی و بازخوانی اهداف انقلاب دعوت می‌کرد، به بازخوانی و آسیب‌شناسی مسیری که طی کردیم دعوت می‌‌کرد، اینکه هرجا اشتباه کرده‌ایم، تصحیح کنیم، آسیب‌های‌مان را رفع کنیم و کاهش دهیم. فکر می‌‌کنم حضور بین مردم و با مردم بودن و زیست مردمی، مورد توجه ایشان می‌‌بود و اعتدال و میانه‌روی نیز؛ چون ایشان آدم معتدلی بود و معتدلانه در جامعه لبنان رفتار می‌‌کرد و طبیعتا اینها می‌‌توانست درواقع زمینه ایجاد همبستگی جدیدی را براساس اهداف انقلاب اسلامی پدید آورد. اینها ارزش‌های انقلاب است، اینکه ما خودمان و براساس نظر و خواست مردم تصمیم بگیریم کما اینکه دفاع‌مقدس این‌طور اداره شد. الان هم در عرصه اقتصادی اگر مردم مشارکت واقعی کنند، کار پیش خواهد رفت. رهبری هم همیشه توصیه‌شان همین بوده و همواره از اینکه باید به مردم اعتماد کرد، گفته‌اند. چرا یک عده دلال و سود‌جو منافع را دراختیار بگیرند و جامعه را دچار مشکلاتی کنند؟ اگر امام موسی صدر زنده بود حتما به این قبیل مسائل توجه می‌کرد.

گفتگو از محسن جبارنژاد

روزنامه فرهیختگان، 23 بهمن 1397

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید