یکی از مسائل مبتلابه همه نظامهای سیاسی نحوه تعامل و ارتباط با مخالفان و حقوق مخالفان نسبت به حکومت است و حکومت اسلامی نیز از این امر مستثنی نبوده و دوران حکومت پیامبر(ص) و امام علی(ع) را میتوان به منزله الگویی برای فهم اصول تعامل با مخالفان مختلف از فکری و عقیدتی گرفته تا مسلح در نظر گرفت.
شریف لک زایی، دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، در گفتوگو با ایکنا به تبیین این موضوع پرداخته و در کنار آن مسئله اعتراض مدنی در نظام اسلامی با توجه به اعتراضات اخیر به افزایش قیمت بنزین نیز مورد بررسی قرار گرفته که متن این گفتوگو به شرح ذیل است:
ایکنا ــ مخالفان در مدل حکمرانی خوب یا حکمرانی شایسته (در تعبیر دینی) از چه حقوقی برخوردارند و آموزههای دینی چه نوع تعاملی را با آنان از سوی حکومت اسلامی تجویز میکند؟
حکمرانی خوب یا مطلوب مسئلهای است که بانک جهانی مطرح کرده و در قالب نظریههای دولت مورد بحث قرار میگیرد و ممکن است کلیت آن همسو با دیدگاه دینی نباشد، اما شاخصهایی که به عنوان حکمرانی خوب مطرح شده مناسب است و قابلیت بحث، گفتوگو و سنجش وضعیت خودمان را دارد.
در نگاه دینی شهروندی که مخالف با حکومت اسلامی و دینی است میتواند واجد همه حقوق قانونی شهروندی باشد و نمیتوان میان حقوق شهروندان یک جامعه تفکیک قائل شد؛ در واقع عدالت اقتضا میکند که حقوق عمومی و خصوصی مخالفان به مانند سایر شهروندان رعایت میشود.
فرمایشات امام علی(ع) درباره ارتباط حقوق متقابل ملت و دولت همین امر را نشان میدهد و سیره خود حضرت نیز به این موضوع اشاره دارد و در زمان ظهور خوارج در هنگامه جنگ صفین، امام علی(ع) تا زمانی که این جریان دست به شمشیر نبردند و امنیت جامعه را مختل نکردند هیچ برخورد خاصی با آنها نکردند و حتی به تعبیر شهید مطهری امام علی(ع) سهم آنها را از بیتالمال قطع نکرد و زمینه اظهار نظر در مسجد و منابر عمومی را داشتند و ابراز مخالفت صریح و آشکار میکردند و حضرت هم صریح پاسخ آنها را میداد و مسئولیتپذیر بود.
امروزه روز هم به نظر میرسد که اگر بخواهیم از این مسیر عبور کنیم مخالفت با حکومت نباید باعث شود خیلی از حقوق شهروندی مخالفان مانند حق معیشت، حق آموزش و بهداشت و درمان، حق کسب و کار و ... تحتالشعاع قرار بگیرد. حتی به نظر میرسد این به نفع نظام سیاسی است که صدای مخالفان را بشنود و از مخالفت مخالفان و انتقاد منتقدان در جهت بهبود اوضاع بهره ببرد و از دیدگاهها، نظرات، نقدها و مخالفتها در راستای اصلاح وضعیت حکمرانی استفاده کند.
همانطور که استحضار دارید یکی از شاخصهای حکمرانی خوب یا شایسته شفافیت و پاسخگویی است و کسی که مخالفت و انتقاد میکند زمینهساز ایجاد شفافیت است، البته اگر حکمرانان بخواهند در مسیر پاسخگویی و شفافیت گام بردارند و اگر پاسخ ندهند به طور طبیعی شفافیت هم رخ نمیدهد. البته در جامعه ما شفافیت و پاسخگویی مبتلا به مشکلات و مسائل بیشماری است و عدم وجود احزاب واقعی یکی از این مشکلات عمده است. در وضعیت فعلی حزب واقعی در کشور وجود ندارد. زیرا اگر وجود داشت، کادرسازی به منزله یکی از کارکردهای حزب برای انسجام فرایند چرخش نخبگان، اتفاق میافتاد و اینگونه نبود که فقط در ایام انتخابات ظهور و بروز پیدا کنند.
یکی از مفاهیمی که در آموزههای دینی وجود دارد «مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» است. در قدیم که مرزها به این صورت مشخص نبوده، افرادی در سرزمینهای اطراف حکومت مرکزی بودند که تأکید میشده برای جذب قلوبشان به آنها کمک مالی شود تا در فضای بیطرفی یا مخالفت مسالمتجویانه سیر کنند، لذا این هم مسیر و نگاه دیگری به جایگاه مخالفان و نحوه تعامل با آنان از سوی حکومت اسلامی است.
از طرفی در طول تاریخ ثابت شده نگاه خشونتآمیز با مخالفان و محروم کردن آنها از حقوق طبیعیشان هیچوقت مؤثر نبوده است. در دنیای معاصر پذیرفتنی نیست که کسی که مخالف و منتقد وضعیت و حکومتی است با برخورد خشونتآمیز مواجه شود. اتفاقاً باید فضا را فراهم کرد که این افراد و جریانات با راحتی و امنیت بیشتری ابراز مخالفت قانونی و مسالمتآمیز، کنند و از حق مخالفت برخوردار شود.
ایکنا ــ برخی حکومتها و نظامهای سیاسی سعی میکنند با برجسته کردن مخالفان مسلح و برانداز، مخالفان فکری و اعتقادی خود را نیز به حاشیه برده و اصل مسئله مخالفت را منتفی کنند. در نگاه دینی چه تفاوتی میان برخورد با انواع مخالفان وجود دارد؟
همه نظامهای سیاسی به این سمت میروند که بخش مخالفان مسلح را به طور کل از سایر مخالفان جدا کنند. چون این دسته نظم و امنیت را مختل میکنند و زمانی نظم و امنیت مختل شد دیگر هیچ چیز سر جای خود باقی نمیماند و زمینه هرج و مرج و قانونگریزی فراهم میشود، لذا به منزله یک امر پذیرفتهشده همه نظامهای سیاسی مخالفان مسلح و خشونتطلب خود را تحمل نمیکنند. اما امکان تحمل مخالفان فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد و باید هم باشد و کسی که مخالف سیاسی است باید بتواند در قالب یک حزب قانونی عمل کند.
ایکنا ــ در جایی که قانون دست مخالفان را برای فعالیت رسمی بسته باشد چه باید کرد؟
در این باره نظرات صریحی وجود دارد که از این فعالیت رسمی دفاع میکنند. شهید مطهری وقتی بیان میکند که یک مارکسیست باید بتواند در دانشگاه مارکسیسم را تدریس کند بدین معناست که چارهای جز این وجود ندارد که در حوزه فکر و اعتقاد و در مواجهه با مخالفان با فکر و منطق پاسخ دهیم و غیر از این هم مسیر دیگری وجود ندارد.
اما در عرصه سیاسی ممکن است قانون نحوه فعالیت مخالفان را محدود کرده باشد که در آنجا تا زمانی که قانون اجازه ندهد اتفاقی نمیافتد و با اصلاح قانون این مسیر باز میشود. البته اگر این امکان فراهم شود که مخالفان بتوانند به صورت رسمی و شناسنامهدار ابراز مخالفت کنند به نفع جامعه و نظام سیاسی است تا بتوانند این نظرات به صورت رسمی بشنود.
الان اعتراضاتی که در جامعه میشود از آنجا که برخاسته از مخالفتهای رسمی نیست امکان پیگیری هم آن به صورت نظاممند وجود ندارد و هیچ کس هم مسئولیت آن اعتراض را برعهده نمیگیرد. اما اگر جریان مخالفی در قالب یک حزب و تشکل قانونی و رسمی اعلام کند درباره فلان موضوع اعتراض دارد و در یک زمان خاص و با یک ساز و کار مشخص میخواهد اعتراض کند این قطعاً به نفع نظام سیاسی است. به لحاظ فکری به نظر میرسد هیچ منعی وجود ندارد که این اتفاق بیفتد و به جامعه و وضعیت اجتماعی کشور هم کمک میکند. این باعث میشود گفتوگو شکل بگیرد و اعتراض شروع یک گفتوگو و رسیدن به یک نتیجه مطلوبتر است.
ارتقا و رشد فکری و اجتماعی افراد و جامعه از مسیر گفتوگو میگذرد و الا عدم امکان گفتوگو نتیجهای جز خشونت و ستیز بیشتر و در نهایت فروپاشی نظام اجتماعی و سیاسی ندارد. لذا به لحاظ فکری باید گفت در این زمینه نمیتوان محدودیتی وضع کرد و اگر محدودیتی هم وجود دارد باید تلاش کرد که از بین برود و یا مسیر قانونی آن فراهم شود.
یکی از این زمینهها، گفتوگوهای ادیان و مذاهب است که در زمینههای مشترک میتوان از این گفتوگوها در راستای خدمت به انسان و رشد او و تصحیح اشتباهات گذشته استفاده کرد و به تعبیر امروزیتر این گفتوگوها به نحوی پیش برود که کیفیت و حال انسان، جامعه و وضعیت اجتماعی ما بهبود پیدا کند. اگر این مسیر طی نشود فاصلهها تشدید میشود و خودش را به شکل خشونت و ستیز نشان میدهد و وضعیت جامعه را از وضعیت فعلی بدتر میکند.
ایکنا ــ تعریف غلط از دوگانه «خودی ـ غیرخودی» چه تأثیری در شکل نگرفتن این فضای گفتوگو و عدم احساس نیاز به گفتوگو از سوی اصحاب قدرت با مخالفان خود میگذارد؟
ما همه در این جامعه زندگی میکنیم و قانون این جامعه خواستار یک زندگی متوسط برای همه اقشار شده است و دولت باید زمینه این زندگی را برای همه آحاد جامعه فراهم کند. وقتی همه مردم شهروند جامعه شدند دیگر خودی و غیر خودی ندارد. در حوزه مسئولیتها میتوان شرایط و ضوابطی برای پذیرش آن تعریف کرد که در همه کشورها وجود دارد. ضمن اینکه میتوان یک توصیه به حاکمان کرد و آن هم این است که هر شهروندی که به ارتقای وضعیت انسانها و جامعه کمک میکند میتواند واجد صلاحیت برعهده گرفتن یک مسئولیت شود، نه اینکه چون در حزب، گروه، مذهب و ...دیگری است از این امر محروم شود. به تعبیر امام موسی صدر این نوعی فرقهگرایی است.
برای نمونه بیان میشود یک سری مسئولیتها را زنان نمیتوانند برعهده بگیرند و فقط مختص مردان است. اینجا در واقع جامعه «خودی ـ غیر خودی» میشود و نصف جامعه که میتواند فعال باشد کنار گذاشته میشود و نتیجهاش این است که خود را از ظرفیت نصف جامعه برای خدمت به مردم محروم میکنیم. در حالی که میتوان معیارهای دیگری برای مسئولیت قرار داد. قرآن شایستگی را در تقوا میداند. برای نمونه تا سالهای اخیر اجازه قضاوت به زنان داده نمیشد. به عقیده من این مسیر درستی نیست بلکه باید معیارها و شرایطی گذاشته شود که هر کس آن را دارا بود بتواند قضاوت کند.
به خاطر داریم وقتی آیتالله بهشتی در زمینه ریاست جمهوری و شرط رجل سیاسی و مذهبی صحبت میکند بیان میدارد که من از آن دسته آیات و روایات توجیه نشدم که فقط مردان میتوانند رهبر باشند و مسئولیتهای بالا و عالی را بر عهده بگیرند. به عقیده من این مسئولیتها میتواند به همه کسانی که شایستگی دارند برسد و جامعه از همه ظرفیتها استفاده کند، اما وقتی جامعه «خودی ـ غیر خودی» میشود؛ یعنی به طور طبیعی یک سری از شهروندان کنار گذاشته میشوند و به نوعی آنها از حقوق خود محروم میشوند و این میتواند برای جامعه آسیبزا باشد کما اینکه در خیلی از موارد آسیب هم زده است که یکی از مهمترین آسیبها پررنگ شدن نفاق در جامعه است و کسی که فاقد شرایط تعیینشده است به گونهای چهره عوض میکند که دارای آن شرایط جلوه کند. ولی برای اینکه جامعه براساس روال طبیعی و عادی خودش رفتار کند باید این امکان فراهم باشد که خودش باشد و وقتی با اصحاب حکومت و و مناصب حکومتی مواجه شد دچار جلوهگریهای ناصواب و غیر واقعی نشود. حکومت باید بتواند امنیت، آرامش و عدالت را بین همه شهروندان به یکسان برقرار کند و عدالت هم تبعیضبردار نیست و نمونه این رفتار و نگاه در اسلام سخن امام علی(ع) در واکنش به پاره شدن خلخال از پای یک زن یهودی بود که دیگران بابت وقوع این اتفاق ملامت کرد. خود حضرت از دیگران به اجبار بیعت نگرفت، به اجبار راهی جنگ نکرد و به اجبار از بیتالمال محروم نکرد.
لذا آنچه که از یک نظام سیاسی منتسب به دین انتظار میرود ایجاد انس و محبت بین خود با همه شهروندان جامعه اسلامی است. لذا یکی از کارکردهای نهاد روحانیت که باید داشته باشد، ایجاد همبستگی اجتماعی با تألیف قلوب و محبت به همدیگر به تعبیر امام موسی صدر است و این امر در عرصه عمومی و حقوق شهروندی تبعیضبردار نیست. ممکن است در فرآیند قانونی یک سری محدودیتها ایجاد شود اما این محدودیتها نباید حقوق طبیعی شهروندی را خدشهدار کند.
ایکنا ــ تجربه مواجهه جمهوری اسلامی با اعتراضات مدنی را به ویژه در ده سال اخیر چگونه ارزیابی میکنید؟ اینکه مسئولان در اغلب اعتراضات به انحراف آنها و سوء استفاده دشمن اشاره میکنند به دلیل بدفهمی آنها از مقوله اعتراض مدنی و بسترسازی برای موجسواری دشمن برنمیگردد؟
اصلا بدفهمی مسئولان نقش اساسی در این رابطه داشته است. به اعتقاد من وقوع برخی اعتراضات به خاطر این است که زمینه همفهمی درست بین مسئولان و مردم ایجاد نشده است. در همین قضیه اخیر افزایش نرخ بنزین آنچه اتفاق افتاد تحقیر مردم بود و ادامه آن هم تحقیر مردم است و کسی برای مردم توضیح نداد و به دنبال اقناع آنها نبود. من زمانی به عنوان یک آرزو مطرح کردم و گفتم وقتی اعتراضی شکل میگیرد خوب است تلاش شود به شکل «نهادی» دربیاید تا هم اعتراض انجام شود، هم حرف معترضان شنیده شود و هم آسیب جانی و مالی وارد نشود، اما متأسفانه این امر نهادی نشده است. البته نمیگویم در این راستا تلاش نشده و حتی در اعتراضات اخیر در برخی نقاط به خوبی مدیریت شد و هم صدای معترضان شنیده شد و هم آسیبی وارد نشد. اما این نیازمند کار بیشتر است.
مطلب دیگر چرایی فراهم شدن زمینه سوء استفاده دشمنان از اعتراضات مردمی است. لازم است کسانی که میخواهند این قضایا را مدیریت کنند به نحوی عمل کنند که اعتراضات در فضای امن و آرامی اتفاق بیفتد. در این راستا نهادهای مدنی باید تقویت شوند و هنر دولت هم باید این باشد که اعتراضات صنفی، اقتصادی و معیشتی تبدیل به مسائل سیاسی و امنیتی نشود. اگر کارگران کارخانهای به عدم پرداخت حقوق خود اعتراض دارند نباید به مسئله امنیتی تبدیل شود و باید همان جا حل و فصل شود. البته باید بر روی ساز و کارهای آن فکر کرد و تا آنجایی که اطلاع دارم پیشنهاداتی مطرح شده که چگونه اعتراضات صنفی حل و فصل شود. اما آنچه که بارها در عمل اتفاق افتاده تبدیل شدن سریع یک اعتراض صنفی به یک اعتراض سیاسی و در نهایت امنیتی شدن آن مسئله است و این برای آن معترضان، جامعه و نظام سیاسی هزینه زیادی دارد.
حضور و فعالیت نهادهای مردمی و احزاب قوی میتواند به اعتراضات سمت و سوی متناسب به خودش را بدهد اما کمکاریها و سوء تدبیرها در پشت قضیه سوء استفاده دشمنان پنهان میشود و اجازه آسیبشناسی واقعبینانه را نمیدهد. به عقیده من تصمیمات نادرست و مدیریتهای نادرستتر بهترین هدیه برای دشمنان است که نمونه آن همین تصمیم اخیر بود که به جز نحوه اطلاعرسانی غلط باید گفت آیا پیشزمینههای اجرای این طرح به ویژه در زمینه حمل و نقل عمومی اعم از وضعیت تاکسیها، اتوبوسها، مترو و تعداد آنها فراهم شده بود که چنین طرحی اجرایی شد؟ اگر نحوه حکمرانی باعث شود دردها و آلام مردم بیشتر شود این به هیچ وجه مطلوب نیست.
ایکنا ــ در شرایطی که اغلب تحلیلگران و صاحبنظران از افزایش شکاف میان مردم و مسئولان سخن میگویند بستن منافذ اعتراض چه آسیبهایی وارد میکند؟
این مسئله به اعتماد عمومی ضربه میزند و شکاف موجود را تشدید میکند. البته عوامل دیگری هم هستند که به تعمیق شکاف دولت ـ ملت میانجامد که از مهمترین آنها چالش «صداقت» است؛ وجود صداقت در حکمرانی به کاهش شکاف بین دولت و ملت و نزدیکی مردم و مسئولان کمک میکند. آنچه که به ویژه در تصمیم اخیر مدیریت مصرف سوخت مشاهده شد فقدان صداقت با مردم بود. به عبارتی خبرهایی که از قبل مطرح میشد دلالت براین داشت که قیمت بنزین تا آخر امسال افزایش نخواهد یافت اما چنین تصمیمی صداقت مسئولان و در نتیجه اعتماد مردم به آنها را زیر سؤال برد و موجب میشود مردم به وعدههای بعدی مسئولان نیز اعتماد نکنند و این خودبهخود شکاف بین مردم و مسئولان را تشدید میکند. حتی گاه در توجیه این تصمیم سخنانی بیان شد که اگر مطرح نمیشد بهتر بود که نمونه آن تأکید بر عدم افزایش قیمتها بود ولی پس از گذشت زمان بیان کردند که مقداری افزایش در قیمت کالاها طبیعی است و همه این مسائل صداقت مسئولان را در نگاه مردم به چالش میکشد.
در واقع هرچقدر صداقت در حکمرانی تقویت شود شکافها را ترمیم میکند ولی عدم صداقت تحقیر مردم و به معنی بهتر تحقیر این نوع حکمرانی است، در حالی که یکی از ممیزههای حکمرانی بر مبنای آموزههای دینی با آموزههای غیر دینی میزان صداقت مسئولان است. بنابراین باید گفت فقدان صداقت در مسئولان منجر به اتخاذ تصمیمات تحقیرآمیز شده و کرامت ملت زیر سؤال میرود و رشته اعتماد ملت به دولت گسسته میشود.
آثار دیگر عدم صداقت این است که معیارها برای پذیرش و باور طرح و برنامههای دولت و حکومت از بین میرود و کار برای خود مسئولان برای پیشبرد برنامههایشان سختتر میشود چون نمیتوانند همراهی و اعتماد مردم را در ادامه جلب کنند. در این راستا امام موسی صدر یک جمله مهم و طلایی دارد که؛ هیچگاه یک جامعه از بیرون و با اشارهها و تهاجم بیرونی متلاشی نمیشود. آنچه که باعث از بین رفتن یک جامعه می شود از درون خود آن جامعه است.
اینجا به بحث سوء استفاده دشمنان از اعتراضات برمیگردم؛ سوء استفاده کار دشمن است و حتی اگر هیچ بهانهای هم نداشته باشد کار خودش را انجام میدهد چه برسد به اینکه از داخل هدیهای هم به او داده شود که کارش را راحتتر میکند. آنچه که میتواند جامعه را از درون بپاشاند آن چیزی است که از درون همین قبیل تصمیمات اتفاق میافتد و شکافها را روز به روز بیشتر میکند. طبیعی است حکمرانی باید در جهت ترمیم و اصلاح روابط برای بازگرداندن اعتماد عمومی عمل کند نه اینکه پشت سر یک تصمیم غلط تصمیمات غلط بعدی گرفته شود. لذا صداقت در حکمرانی مسئله بسیار مهمی است که میتواند مسائل را حل و فصل کند. مردم هم اگر صداقت مسئولان را مشاهده کنند به این نتیجه میرسند که فرقی بین مردم و حکومت وجود ندارد و تفکیکی بین ملت و دولت نیست و این در گرو صداقت مسئولان و فراهم شدن زمینه مشارکت مؤثر مردم در حکمرانی است.
اما این اعتراضات یک وجه مثبت دارد و آن هم این است که مردم همچنان دغدغه ارزشها و آرمانهای انقلاب از جمله عدالت را دارند. در واقع نفس این اعتراضات فارغ از آن بخش تخریبگری، اعتراض به تبعیض و بیعدالتی بوده است. مردم وضعیت زندگی مسئولان و برخورداری از رانتها و دشواریهای معیشتی خود را مشاهده میکنند و این تبعیضها و فقدان صداقت زمینهساز اعتراض میشود.
ایکنا ــ چرا در جامعهای که نظام تربیتی دینی بر آن حاکم است باید با چالش فقدان صداقت مسئولان روبهرو شویم؟ آیا ایراد در برداشت از دینداری است یا نحوه انتقال مفاهیم دینی در نظام خانواده، نظام آموزشی و رسانهها؟
این به عوامل متعددی برمیگردد و نمیتوان تنها به یک عامل اشاره کرد. مشکل اول نداشتن تصور درست از دینداری است. عدهای تصور میکنند دین یعنی عزاداری امام حسین(ع) ، پیادهروی اربعین و انجام این گونه مناسک. این همه دین نیست هر چند بخشی از مناسک وجه دینداری را تقویت میکند.
امام موسی صدر در گفتاری در باب دین در جهان امروز چهار فضا و عامل را در انحطاط دینی جامعه بیان میکنند؛ عامل اول ایمان است که میتوان محرک و مشوق مؤمنان باشد. دومین عامل شریعت و تلقی ما از آن است که آیا شریعت یک میراث قانونی و به تعبیر امام موسی صدر یک زینت ظاهری تصور میشود. سومین عامل اخلاق است که آیا تنها یک کمال روحی بدون ارتباط با جامعه تلقی میشود یا خیر و چهارمین عامل هم حوزه فرهنگ دینی است که پیشرو و رهبر تلقی میشود یا اینکه در تداوم آنچه که در تمدن غرب اتفاق میافتد سیر میکند و نقش رهبری ندارد.
گذشته از این چهار عامل، اتفاقی که طی چهل و یک سال اخیر در جمهوری اسلامی رخ نداده نیروسازی است. اصلا در کجا نیروسازی انجام میشود و کدام نهاد متولی پرورش نیروها برای مدیریت آینده جامعه است؟ حتی مشخص نیست چه نیروها و با چه معیارها و شایستگیهایی باید وظیفه پرورش افراد را برعهده بگیرند. ما اهمیت این مسئله را متوجه نشدیم اما مخالفان انقلاب به خوبی آن را متوجه شدند و مغز متفکرهای انقلاب، شهید مطهری و شهید بهشتی، را به شهادت رساندند. همچنین یک سری نیروهای مؤثر در همین جریانات تور و دفاع مقدس از دست رفتند و این باعث شد نظام سیاسی نوپای شکل گرفته به سرعت نیروهای مؤثر خود را از دست بدهد و هم تولید فکر نظریه تحت الشعاع قرار گرفت و هم تجربه اجرایی آنها از بین رفت. واقعاً در این مدت کسی توانست خلأ شهید بهشتی و شهید مطهری و خیلی بزرگان دیگر مانند شهید مفتح را پر کند؟
نکته پایانی هم این است که برخی از این کارها باید نهادی شود. اگر اعتراض میخواهد شکل بگیرد هم معترض باید آدابش را بشناسد و هم کسی که میخواهد معترضان را مدیریت کند آداب برخورد را فرابگیرد تا از درون این تعامل یک اعتراض مدنی و مسالمتآمیز پدیدار شود. برای نهادی شدن باید به طور مستمر تمرین شود و پس از مدتی میتوان به قضاوت ثمره آن نشست. همچنین مسئولان باید خود را موظف به پاسخگویی نسبت به تصمیماتشان بدانند و این هم نیازمند نهادی شدن است. منظور از نهادی نشدن هم شکل نگرفتن یک اجماع بر روی یک موضوع است. در این اجماع من و دیگری هر یک باید بخشی از خواستههای خود را کنار بگذارد تا وقتی دور یک میز نشستیم واقعاً به این معنا باشد که همدیگر را پذیرفتهایم و وقتی نمیتوانیم دور یک میز بنشینیم یعنی همدیگر را نپذیرفتهایم، پس گفتوگویی هم شکل نمیگیرد و نه مقولهای نهادی میشود و از طرفی نیروهای خوب و شایسته نیز از دست میروند.
البته در فقدان احزاب و گروههای مدنی، نظام آموزش و پرورش میتواند مسائلی مانند مدارا، گفتوگو، کار جمعی و ... را نهادی کند تا افراد تکبعدی رشد نکنند که متأسفانه آموزش و پرورش برای ما در اولویت درجه اول نیست و از طرفی همچنان فلسفه تعلیم و تربیت ما معلوم نیست که غربی است یا اسلامی و اساساً مبتنی بر کدام نظریه است.
گفتوگو از مهدی مخبری